مقايسه روش امام حسين با ساير ائمه
تقيه
يكي از موضوعاتي كه خوب است در اطراف آن بحث و تحقيق شود ، مقايسه روش سيدالشهداء با ساير ائمه اطهار است . در نظر بسياري از مردم اينطور است كه روش امام حسين ( ع ) با ساير ائمه اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و ساير ائمه و حتي روش اميرالمؤمنين متفاوت و مختلف استو مثل اين است كه مكتب امام حسين مخصوص به خود اوست و هيچيك از ائمه ديگر تابع اين مكتب و اين روش نبوده اند و از روش و مكتب ديگري پيروي مي نموده اند ، و اين خود به خود عقده كور و اشكالي در دلها توليد مي كند
، و به علاوه ما بايد بدانيم كه در عمل چه نوع رفتار كنيم ، بايد تابع آن مكتب باشيم يا تابع اين مكتب . براي اينكه موضوع بحث بهتر مشخص شود عرض ميكنم روشي كه شيعه با آن روش شناخته شده و ائمه دين آن را مشخص كرده اند و از علامات و
مختصات شيعه شناخته شده موضوع " تقيه " است ، به طوري كه كلمه " شيعه " و " تقيه " مثل " حاتم " و " جود " لازم و ملزوم يكديگر شناخته شده اند . همه ائمه دين تقيه مي كرده اند ، حالا چطور شد كه امام حسين ( ع ) در اين ميان تقيه نكرد
و قيام نمود ؟ اگر تقيه حق است چرا امام حسين تقيه نكرد و حال آنكه موجبات تقيه كاملا براي امام حسين فراهم بود . و اگر تقيه حق نيست پس چرا ساير ائمه اطهار تقيه مي كرده اند و به تقيه دستور مي داده اند ؟و به علاوه ، خود يك بحث اصولي است قطع نظر از اينكه روش ائمه با يكديگر متفاوت است و يا يكي است . فرض كنيم همه يك روش داشته اند ، همه تقيه مي كرده اند و يا هيچكدام تقيه نمي كرده اند ، اين خود يك بحث اصولي است
كه از جنبه كلامي و اصولي مي توان بحث كرد كه اساسا تقيه مي تواند حق باشد ؟ و آيا با عقل و قرآن وفق مي دهد و يا نمي دهد ؟ اين مطلب هم بايد گفته شود كه هر چند معروف و مشهور اين است كه تقيه از مختصات شيعه است
و غير شيعه قائل به تقيه نيست ولي اين شهرت ، اساسي ندارد ، در غير شيعه هم تقيه هست . اين مسئله نيز مثل مسئله تحريف قرآن است كه بعضي آن را از مختصات شيعه دانسته اند و حال آنكه اگر عده اي از شيعه قائل به تحريف قرآن هستند
، از اهل سنت هم قائلند ، عدد قائلين آنها كمتر از عدد قائلين شيعه نيست ، و البته اگر همه علماء سني قائل به تحريف قرآن نيستند همه علماء شيعه نيز قائل به تحريف قرآن نيستند . اين مطلب به عنوان مثال گفته شد ، فعلا وارد بحث تحريف قرآن نيستيم . اين مطلب را يك توسعه بيشتر هم مي توان داد كه از موضوع رعايت تقيه وسيعتر باشد ، و مي شود گفت در بعضي امور ديگر هم در
ابتدا بين سيرت و طريقه ائمه اطهار با يكديگر تعارض و تناقض ديده مي شود ، ممكن است مثلا رسول اكرم ( ص ) يك طور عمل كرده باشد و اميرالمؤمنين طور ديگر ، و يا اين كه هر دو بزرگوار طوري عمل كرده باشند
و امام باقر و امام صادق طوري ديگر . اين تعارضها و تناقضهاي ظاهري زياد ديده مي شود ، و به عنوان مثال بعضي را عرض خواهم كرد ، و چون همه به عقيده ما معصومند و فعل همه آنها مانند قولشان حجت است پس ما در عمل چه كنيم ؟تابع كدام سيرت و كدام عمل باشيم ؟ ما به دليل اينكه امامت اهل بيت عصمت را پذيرفته ايم و سخنان آنها و افعال آنها را حجت مي دانيم و معتقديم رسول خدا ما را به آنها ارجاع فرموده است از لحاظ آثار و ماثر ديني از اهل سنت و جماعت غني تر هستيم ، بيش از آنها حديث و خبر داريم
، بيش از آنها حكمتهاي اخلاقي و اجتماعي داريم ، بيش از آنها دعاهاي پر ارزش داريم كه خود دعاها باب بزرگي است از معارف و تعليمات اخلاقي و اجتماعي اسلام و بايد مستقلا در اطراف آن بحث شود . آنها به اندازه ما سيرت ندارند و از اين جهت نيز ما از آنها غني تر هستيم . لهذا كساني كه حساب كرده اند مي گويند
كه تمام صحاح سته اهل تسنن به اندازه كتاب كافي ما حديث ندارد . چون در مدتها پيش بوده كه ديده ام و البته خودم اين حساب و مقايسه را نكرده ام از قول ديگران نقل مي كنم ، الان هم عدد و رقم اين دو يادم نيست ، اجمالا آنچه به خاطرم مانده اين است
كه " كافي " متجاوز از شانزده هزار حديث دارد . اين به نوبه خود يك افتخاري براي شيعه شمرده شده و به همين دليل شيعه خود را محتاج به قياس و استحسان نديده است و هميشه به اين مطلب افتخار كرده است . حال مي خواهم عرض كنم همين چيزي كه نقطه
قوت شيعه شمرده شده ممكن است با توجه به اشكال بالا نقطه ضعف شيعه شمرده شود ، گفته شود شيعه چون يك معصوم و يك پيشوا ندارد و چهارده پيشوا دارد و چون از هر يك از اين پيشواها راه و رسمهاي مختلف نقل شده در نتيجه يك نوع حيرت ويك نوع ضلالت و يك نوع سرگيجه براي شيعه پيدا مي شود و يك نوع هرج و مرج براي مردم شيعه پديد مي آيد
، آنوقت اين خود يك وسيله خوبي هم براي مردمي كه دين را وسيله مقاصد خودشان قرار مي دهند و فساد را بانيروي مقدسي مي خواهند مجهز نمايند مي شود ، هر كسي دلش مي خواهد طوري عمل كند ، از يك حديث و يك عمل يكي از ائمه در يك مورد بالخصوص شاهد ودليل مي آورد
. نتيجه اينها تشتت است و هرج و مرج و اصل ثابت اخلاقي و اجتماعي نداشتن ، و واي به حال ملتي كه اصول ثابت و واحدي نداشته باشد و هر كسي از خود طرز فكري داشته باشد . اين درست مصداق همان مثل است كه مي گويد اگر مريض طبيبش زياد شد اميد بهبود در او نيست
. والحق هم بايد گفت كه اگر روي اين روشهاي به ظاهر مخالف ، حساب و تحقيق و اجتهاد نشود ، همين آثار سوء هست ، يعني چه آن كه ما چند پيشواي مختلف الطريقه داشته باشيم و يا آنكه پيشوايان ما همه بر يك طريق باشند ولي در ظاهر اختلافي ببينيم و حتي اينكه يك پيشوا داشته باشيم
ولي در مواطن مختلف روشهاي مختلف در او ببينيم و نتوانيم اختلافها را حل كنيم به يك اصل معين ، همين هرج و مرج كه گفته شد پيدا مي شود . مثلا به عنوان مثال عرض مي كنم : ما از يك طرف وقتي كه به سيرت رسول اكرم مراجعه مي كنيم مي بينيم كه فقيرانه زندگي
مي كرده است ، نان جو مي خورده است ، لباس وصله دار مي پوشيده است ، اميرالمؤمنين همينطور ، و قرآن هم مي فرمايد : لقد كان لكم في رسول الله اسوش حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر ( 1 ) ، پس همه مردم موظفند از روش و سيره رسول اكرم پيروي كنند ، همه فقيرانه زندگاني كنند ، همه نان جو بخورند ، لباس وصله دار بپوشند . ولي وقتي مي رويم زندگاني امام مجتبي را مي بينيم و يا زندگاني امام صادق و امام رضا را مي بينيم ،
مي بينيم آنها فقيرانه زندگاني نمي كرده اند ، غذاي خوب مي خورده اند و جامه خوب مي پوشيده اند و مركب خوب سوار مي شده اند ، از طيبات دنيا استفاده مي كرده اند . امام صادق وقتي به خانه شخصي مي رود و مي بيند آن شخص خانه كوچكي دارد با اينكه متمكن است
، مي فرمايد : چرا خانه وسيعتري براي خود تهيه نمي كني ؟ مي گويد : اين خانه ، خانه پدري من است ، پدرم در اينجا زندگاني كرده است . مي فرمايد : شايد پدرت شعور نداشته ، آيا تو هم بايد مثل او شعور نداشته باشي ؟ ! تو مي خواهي يك عمر جرم بي شعوري پدرت را بدهي ؟ ! اين امور است
كه در ظاهر مخالف يكديگر شمرده مي شود ، و اين است امري كه ممكن است يك نقطه ضعف در تشيع شمرده شود . ولي نه ، اين طور نيست ، من از همين مثال استفاده مي كنم كه اينطور نيست و نقطه قوت شيعه در همين است
. مقدمه عرض مي كنم ما اگر يك پيشواي معصوم داشته باشيم كه بيست سال يا سي سال در ميان ما باشد و يا يك پيشوا داشته باشيم كه 250 سال در ميان ما باشد ، البته اگر تنها 20 سال در ميان ما باشد آنقدرها تحولات
. 1 سوره احزاب ، آيه . 21