تشبيه بليغ - جلوه های بلاغت در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جلوه های بلاغت در نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد خاقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


تشبيه بليغ

تشبيه موكد مجمل كه در آن هم ادات تشبيه و هم وجه مشبه محذوف است، تشبيه بليغ ناميده مى شود، مانند:الولايات مضامير الرجال. [ نهج البلاغه، حكمت 432. ]

حكمرانيها، ميدانهاى مسابقه ى مردان است.

مضمار به معنى مكان يا زمان به مسابقه گذاشتن اسبهاست و مراد آن است كه افراد در پرتو حكمرانى شناخته مى شوند، آنچنان كه قدرت چالاكى اسبها روز مسابقه پديدار مى گردد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 20 ص 88. ]

قد تصافيتم على رفض الاجل و حب العاجل، و صاردين احدكم لعقه على لسانه. [ نهج البلاغه، خطبه 112. ]

در واگذاشتن آخرت و دوستى دنيا با هم يك دل هستيد و هر يك از شما دين را بر سر زبان داريد.
لعقه در اصل به معنى مقدار كمى از غذاست كه با قاشق از ظرف برداشته مى شود. در جمله فوق تدين آنان از فرط كمى و كاستى به لعقه تشبيه شده و امام "ع" به اين نيز بسنده نكرده و آن را بر سر زبانهاشان- و نه در دلهاشان- دانسته است. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 249. ]

در وصف "پيامبر" "ص":كلامه بيان و صمته لسان. [ نهج البلاغه، خطبه 95. ]

گفتار او ترجمان هر مشكل است و خاموشى او، زبانى گويا براى اهل دل.

يعنى سكوتش نيز خالى از فايده نيست و گويى خود كلامى است كه حرفها دارد. اين جمله تشبيه بليغ است. [ شرح ابن ابى الحديد ج 7 ص 68. ]

ماء وجهك جامد يقطره السوال، فانظر عند من تقطره. [ نهج البلاغه، حكمت 338. ]

آبرويت نريخته ماند تا خواهش آن را بچكاند. پس بنگر كه آن را نزد كه مى ريزى. تشبيه آبرو به جسم جامدى كه تقطير مى شود، از نوع تشبيه بليغ است.

خطاب به "برج بن مسهر طايى" يكى از خوارج:فوالله لقد ظهر الحق فكنت فيه ضئيلا شخصك، خفيا صوتك، حتى اذا نعر الباطل نجمت نجوم قرن الماغر. [ نهج البلاغه، خطبه 183. ]

به خدا حق پديد شد و تو ناچيز بودى و آوازت آهسته، تا آنكه باطل بانگ برآورد و تو سر برآورى همانند شاخ بز، برون جسته.

نجم يعنى طلوع كرد. يعنى- در اين ميدان- سر برآورد بدون ارزش و عارى از شجاعت و فضيلت، بلكه ناگهانى و در پرتو غفلت ديگران، همچنانكه شاخ بز بر سر او مى رويد و سر بر مى آور و اين بابى از بديع است كه بوسيله تشبيه، اهانت به فرد مقابل را آشكار مى سازند و اگر مجال سخن در مورد پديدار
شدن چيز مورد تكريمى بود، بجاى آن گفته مى شد "نجم نجوم الكواكب من تحت الغمام" چون ستارگان از پس ابرها درخشيد و درآمد. [ شرح ابن ابى الحديد ج 10 ص 131. ]

تشبيه مخاطب به شاخ بز در جمله ى بالا از نوع تشبيه بليغ است.

- در وصف اهل بيت "پيامبر" "ص"

"... و كهوف كتبه و جبال دينه". [ نهج البلاغه، خطبه 2. ]

"... قرآن و سنت نزد آنان در امان و چون كوه افراشته، دين را نگهبان".

از آنجا كه مشرف بر قرآن و سنتند، براى آن چون كهفى، پناهگاهند و دين بوسيله ى آنان، ثابت و پايدار است، نظير آنكه زمين در پرتو كوه ها از ثبات و آرامش برخوردار است. [ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 138. ]

در وصف جهاد در راه خدا:و هو لباس التقوى و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه. [ نهج البلاغه، خطبه 27. ]

جهاد، جامه ى تقوى است كه بر تن آنان پوشيده است و زره ى استوار الهى است كه آسيب نبيند و سپر محكم اوست كه تير در آن ننشيند.

هر سه تشبيه از نوع تشبيه بليغ و عبارت اول ماخوذ از "قرآن" است كه مى فرمايد:و لباس التقوى ذلك خير. [ سوره ى اعراف، آيه ى 26. ]

و "نابغه ى ذبيانى" چنين سروده است:




  • تسربل سربالا من النصر و ارتدى
    عليه بعضب فى الكريهه فاصل.



  • عليه بعضب فى الكريهه فاصل.
    عليه بعضب فى الكريهه فاصل.



[ شرح ابن ابى الحديد ج 1 ص 152. ]
در روز نبرد، جامه اى از پيروزى بر تن كرد و شمشيرى بران به كمر بست.

نحن النمرقه الوسطى بها يلحق التالى و اليها يرجع الغالى. [ نهج البلاغه، خطبه 106. ]

ما تكيه گاه ميان راهيم. آنكه از پس آيد، به ما مى رسد و آنكه پيش تاخته است، به ما باز مى گردد.

النمرق و النمرقه به ضم "نون" و "را" به پشتى و بالش كوچك اطلاق مى شود. و نمرقه با كسر نون و را نيز جايز است و به فرش روى جهار شتر اطلاق مى گردد. منظور آن است كه هر فضيلتى در دو طرف- افراط و تفريط- به رذايل منتهى مى شود. معنى عبارت آن است كه "آل محمد" "ع" حد وسط بين دو سوى افراط و تفريطند، هر كه از آنان تجاوز كند، بايستى به آنان باز گردد و هر كه از آنان كوتاهى كند، واجب است كه به ايشان ملحق شود.

در پاسخ اين سوال كه چرا از لفظ نمرقه براى اين منظور استفاده شده است، مى گوييم: اعراب، عباراتى نظير ركب فلان من هذا الامر منكرا يا ارتكب الراى الفلانى را بكار مى بردند و ارتكاب يك امر، به معنى ركوب بر آن است و فرش روى جهار شتر، چيزى است كه بر آن سوار مى شوند. لذا امام "ع" نمرقه را براى مذهبى كه انسان به آن تكيه مى كند و گويى بر آن سوار مى شود، بكار برده است. احتمال دارد لفظ وسطى در اينجا به معنى فضلى "برترين" باشد كه در آيه 28 سوره قلم نيز به همين معنى بكار رفته است: قال اوسطهم يعنى "افضلهم". [ شرح ابن ابى الحديد ج 18 ص 273. ]

/ 225