تشابه الاطراف
تشابه الاطراف عبارت از اين است كه نويسنده، سجع قرينه اى را در آغاز قرينه ى بعد تكرار كند يا شاعر قافيه ى بيتى را در آغاز بعد تكرار نمايد. [ منهاج البراعه ج 1 ص 129. ]"ابن الاجدابى" صاحب كفايه المتحفظ، اين فن را "تسبيغ" ناميده در صورتى كه "ابن ابى الاصبع" با توضيح معنى لغوى تسبيغ اين نامگذارى را مناسب نمى داند. [ بديع القرآن ص 296. ]
الظفر بالحزم و الحزم باجاله الراى و الراى بتحصين الاسرار. [ نهج البلاغه، حكمت 45. ]
پيروزى به دورانديشى است و دورانديشى در بكار انداختن راى و بكار انداختن راى در نگهداشتن اسرار.
لانسبن الاسلام نسبه لم ينسبها احد قبلى: الاسلام هو التسليم و التسليم هو اليقين و اليقين هو التصديق و التصديق هو الاقرار و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل الصالح. [ نهج البلاغه، حكمت 120. ]
اسلام را چنان وصف كنم كه كس پيش از من نكرده است: اسلام، گردن نهادن است و گردن نهادن، يقين داشتن و يقين داشتن، راست انگاشتن و راست انگاشتن، بر خود لازم ساختن و بر خود لازم ساختن، انجام دادن و انجام دادن، به كار نيك پرداختن.
تناسب الاطراف
تناسب الاطراف، ختم كردن جمله با واژه اى است كه در معنى با قسمت اول جمله تناسب داشته باشد. اگر چه بعضى آن را تشابه الاطراف ناميده اند اما اختصاص تشابه الاطراف به تعريفى كه درصفحه ى قبل آمد، مناسبتر است.
در وصف پيامبر "ص":
طبيب دوار بطبه قداحكم مراهمه و احمى مواسمه يضع من ذلك حيث الحاجه اليه من قلوب عمى و آذان صم و السنه بكم متتبع بدوائه مواضع الغفله و مواطن الحيره. [ نهج البلاغه، خطبه 107. ]طبيبى كه بر سر بيماران، گردان است و مرهم او، بيمارى را بهترين درمان و آنجا كه دارو سودى ندهد، داغ او سوزان، آن را به هنگام حاجت بر دلهايى نهد كه از ديدن حقيقت نابيناست و گوشهايى كه ناشنواست و زبانهايى كه ناگوياست. با داروى خود دلهايى را جويد كه در غفلت است يا از هجوم شبهت در حيرت.
متتبع بدوائه با دوار بطبه و مواضع الغفله و مواطن الحيره با من قلوب عمى و آذان صم مناسبت دارد. [ منهاج البراعه ج 1 ص 127. ]