نظام حقوق زن در اسلام
پيشگفتار :
مشكل جهاني روابط خانوادگي . مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم ؟ جبر تاريخ . ما و قانون اساسي . عواطف مذهبي جامعه ايراني .خوشوقتم كه مجله زن روز درخواست مرا راجع به بحث درباره پيشنهادهاي چهل گانه آن مجله براي تغيير مواد قانون مدني ايران در مسائل مربوط به امور خانوادگي ، پذيرفت ، و در شماره پيش آمادگي خود را براي درج اين سلسله مقالات ضمن نشر نامه اينجانب اعلام كرد . من اين فرصت را مغتنم ميشمارم كه به اينوسيله گوشه اي از فلسفه اجتماعي اسلام را با جوانان در ميان ميگذارم اميدوارم بتوانم ذهن آنها را درباره مسائل مربوط بروابط خانوادگي از نظر اسلام روشن كنم . همانطوريكه در نامه خودم متذكر شدم من نميخواهم از قانون مدني دفاع كنم و آنرا كامل و جامع و صد در صد منطبق با قوانين اسلامي و موازين صحيح اجتماعي معرفي كنم . شايد خود من هم ايرادهائي به آن داشته باشم . و هم نميخواهم روشي را كه در ميان اكثريت مردم ما معمول بوده صحيح و منطبق با عدالت بدانم . برعكس ، من هم بوضوح بي نظميها و نابساماني هائي در روابط خانوادگي مشاهده ميكنم و معتقدم بايد اصلاحات اساسي در اين زمينه بعمل آيد . اما بر خلاف كساني نظير نويسندگان كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران و كتاب پيمان مقدس يا ميثاق ازدواج ، مردان ايراني را صد در صد تبرئه نميكنم و آنها را بي تقصير معرفي نمي نمايم و تمام گناهان را بگردن قانون مدني نمياندازم و گناه قانون مدني را تبعيت از فقه اسلام نميدانم و يگانه راه اصلاح را تغيير مواد قانون مدني نميشناسم .من آن عده از قوانين اسلامي را كه مربوط به حقوق زوجين و روابط آنها با يكديگر يا فرزندان يا افراد خارج است و روي آنها انگشت گذاشته شده و پيشنهاد براي تغيير آنها داده شده است يك يك در اين سلسله مقالات مطرح ميكنم و ثابت ميكنم كه اين قوانين با ملاحظات دقيق رواني و طبيعي و اجتماعي همراه است و حيثيت و شرافت انساني زن و مرد متساويا در آنها ملحوظ شده است و در صورت عمل و حسن اجرا بهترين ضامن حسن روابط خانوادگي است . از خوانندگان محترم اجازه ميخواهم پيش از ورود در مسائل مورد نظر چند نكته را با آنها در ميان بگذارم .
مشكل جهاني روابط خانوادگي
1 - مشكل روابط خانوادگي در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است كه بتوان با پر كردن كوپن از طرف پسران و دختران يا تشكيل سمينارهائي از نوع سمينارهائي كه ديديم و شنيديم كه در چه سطح فكري است آنرا حل كرد و نه مخصوص كشور و مملكت ماست و نه ديگران آنرا حل كرده اند و يا مدعي حل واقعي آن هستند . " ويل دورانت " فيلسوف و نويسنده معروف تاريخ تمدن ميگويد : " اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحي هستيم و بخواهيم بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است ، متوجه خواهيم شد ، كه اين حادثه ، جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است ، بلكه همانا دگرگوني وضع زنان بوده است ، تاريخ چنين تغيير تكان دهنده اي در مدتي به اين كوتاهي كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعي ما بود ، شيوه زناشوئي كه مانع شهوتراني و ناپايداري وضع انسان بود ، قانون اخلاقي پيچيده اي كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه آشكارا در اين انتقال پرآشوبي كه همه رسوم و اشكال زندگي و تفكر ما را فرا گرفته است گرفتار گشته اند " . اكنون نيز كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر ميبريم ناله متفكران غربي از بهم خوردن نظم خانوادگي و سست شدن پايه ازدواج ، از شانه خالي كردن جوانان از قبول مسئوليت ازدواج ، از منفور شدن مادري ، از كاهش علاقه پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت بفرزندان ، از ابتذال زن دنياي امروز و جانشين شدن هوسهاي سطحي بجاي عشق ، از افزايش دائم التزايد طلاق ، از زيادي سرسام آور فرزندان نامشروع ، از نادر الوجود شدن وحدت و صميميت ميان زوجين ، بيش از پيش بگوش ميرسد .مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم ؟
موجب تأسف است كه گروهي از بي خبران مي پندارند مسائل مربوط بروابط خانوادگي ، نظير مسائل مربوط به راهنمائي ، تاكسيراني ، اتوبوسراني ، لوله كشي و برق سالهاست كه در ميان اروپائيان بنحو احسن حل شده و اين ما هستيم كه عرضه و لياقت نداشته ايم و بايد هر چه زودتر از آنها تقليد و پيروي كنيم . اين ، پندار محض است ، آنها از ما در اين مسائل بيچاره تر و گرفتارتر و فرياد فرزانگان شان بلندتر است . از مسائل مربوط بدرس و تحصيل زن كه بگذريم در ساير مسائل خيلي از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگي كمتري برخوردار ميباشند .جبر تاريخ
بعضي ديگر تصور ديگري دارند ، تصور ميكنند كه سستي نظم خانوادگي و راه يافتن فساد در آن ، معلول آزادي زن است و آزادي زن نتيجه قهري زندگي صنعتي و پيشرفت علم و تمدن است ، جبر تاريخ است و چاره اي نيست از اينكه به اين فساد و بي نظمي تن دهيم و از آن سعادت خانوادگي كه در قديم بود براي هميشه چشم بپوشيم .اگر اينچنين فكر كنيم بسيار سطحي و ناشيانه فكر كرده ايم . قبول دارم كه زندگي صنعتي خواه ناخواه بر روي روابط خانوادگي اثر گذاشته و ميگذارد . ولي عامل عمده از هم گسيختگي نظم خانوادگي در اروپا دو چيز ديگر است . يكي رسوم و عادات و قوانين ظالمانه و جاهلانه اي كه قبل از اين قرن در ميان آنها درباره زن جاري و حاكم بوده است تا آنجا كه زن براي اولين بار در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در اروپا ، داراي حق مالكيت شد . ديگر اينكه كسانيكه به فكر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان راهي رفتند كه بعضي از مدعيان روشنفكري امروز ما ميروند و مواد پيشنهادي چهل گانه يكي از مظاهر آن است ، خواستند ابروي زن بيچاره را اصلاح كنند چشمش را كور كردند . بيش از آنكه زندگي صنعتي مسئول اين آشفتگي و بي نظمي باشد ، آن قوانين قديم متقدمان اروپا و اصلاحات جديد متجددانشان مسئول است . لهذا براي ما مردم مسلمان مشرق زمين هيچ ضرورت اجتناب ناپذيري نيست كه از هر راهي كه آنها رفته اند برويم و در هر منجلابي كه آنها فرو رفته اند فرو رويم .ما بايد بزندگي غربي ، هوشيارانه بنگريم . ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنايع و تكنيك و پاره اي مقررات اجتماعي قابل تحسين و تقليد آنها بايد از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانيني كه براي خود آنها هزاران بدبختي بوجود آورده است كه تغيير قوانين مدني ايران و روابط خانوادگي و تطبيق آن با قوانين اروپائي يكي از آنهاست پرهيز نمائيم .ما و قانون اساسي
2 - صرفنظر از اينكه اين پيشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضيات رواني ، طبيعي و اجتماعي است ، چنانكه بعدا توضيح داده خواهد شد ، از نظر انطباق با قانون اساسي چه فكري شده است ؟ از طرفي قانون اساسي تصريح ميكند هر قانوني كه مخالف قوانين اسلامي باشد " قانونيت " ندارد و قابل طرح در مجلسين نيست . از طرف ديگر بيشتر مواد اين پيشنهادها مخالف صريح قانون اسلام است . آيا خود مغرب زميني ها كه غرب زدگان ما اينچنين كوركورانه از آنها پيروي ميكنند قانون اساسي كشورشان را اينطور بازيچه قرار ميدهند . صرفنظر از مذهب ، خود قانون اساسي هر كشوري براي افراد آن كشور مقدس است . قانون اساسي ايران نيز مورد احترام قاطبه ملت ايران است . آيا با سمينارهاي كذائي و چاپ كوپن و قيام و قعود نمايندگان ميتوان قانون اساسي را زير پا گذاشت ؟عواطف مذهبي جامعه ايراني
3 - از معايب پيشنهادها و از مخالفت صريح آنها با قانون اساسي چشم ميپوشيم . هر چيز را اگر انكار كنيم اين قابل انكار نيست كه الان هم نيرومندترين عاطفه اي كه بر روحيه ملت ايران حكومت ميكند عاطفه مذهبي اسلامي است . بگذريم از عده بسيارمعدودي كه قيد همه چيز را زده اند و از هر بي بند و باري و هرج و مرج طرفداري ميكنند ، اكثريت قريب باتفاق اين مردم پابند مقررات مذهبي ميباشند . تحصيل و درس خواندگي بر خلاف پيش بيني هائيكه از طرف عده اي ميشد ، نتوانست ميان اين ملت و اسلام جدائي بيندازد . بر عكس با اينكه تبليغات مذهبي صحيح كم است و بعلاوه تبليغات استعماري ضد مذهب زياد است ، درس خواندگان و تحصيلكردگان بنحو روز افزوني بسوي اسلام گرايش پيدا كرده اند . اكنون ميپرسم اين قوانين با اين زمينه رواني كه خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار ميشود ؟ يعني وقتي قانون عرف مطابقه با حكم صريح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتيجه اي گرفته ميشود ؟ فرض كنيد زني در اثر اختلافها و عصبانيتها بمحكمه رجوع كرد و علي رغم رضاي شوهر حكم طلاقش صادر شد و سپس بعقد ازدواج مرد ديگري درآمد . اين زن و شوهر جديد در عين اينكه خود را بحكم قانون عرف ، زن و شوهري ميدانند ، در عمق وجدان مذهبي خود ، خود را اجنبي و بيگانه و آميزش خود را نامشروع و فرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبي مستحق اعدام ميدانند .در اينحال فكر كنيد چه وضع ناراحت كننده اي از نظر رواني براي آنها پيش خواهد آمد ، دوستان و خويشاوندان مذهبي آنها با چه چشمي به آنها و فرزندان آنها نگاه خواهند كرد . ما كه نمي توانيم با تغيير و وضع قانون ، وجدان مذهبي مردم را تغيير بدهيم ، متأسفانه يا خوشبختانه وجدان اكثريت قريب باتفاق اين مردم ، از عاطفه مذهبي فارغ نيست . شما اگر متخصص حقوق و رواني از خارج بياوريد و مشاوره كنيد و بگوئيد ما چنين قوانيني ميخواهيم وضع كنيم اما زمينه رواني اكثريت مردم ما اينست و اين .ببينيد آيا در همچو
زمينه اي نظر موافق خواهد داد ؟ آيا نخواهد گفت اينكار هزاران ناراحتي هاي روحي و اجتماعي توليد ميكند . مقايسه اينگونه قوانين با قوانين جزائي از لحاظ ميزان آثار سوئي كه ببار مي آورد بسيار غلط است . تفاوت ميان آنها از زمين تا آسمان است ، ضربه اي كه از ناحيه تغيير و تعطيل قوانين جزائي وارد ميشود متوجه اجتماع است و فقط افراد منحرف را جري ميكند . اما قوانين مربوط بروابط زوجين و اولاد ، بزندگي خصوصي و فردي افراد مربوط است و مستقيما با عاطفه مذهبي شخصي هر فرد در جنگ است . اينگونه قوانين يا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان بي اثر و بلاعمل ميماند و خواه ناخواه ناراحتي هائيكه اينگونه قوانين ايجاد ميكند موجب خواهد شد كه اين قوانين رسما لغو گردد و يا پس از كشمكش رواني جانكاهي نيروي مذهبي را تضعيف ميكند .
بخش اول خواستگاري و نامزدي
آيا خواستگاري مرد از زن اهانت به زن است ؟ غريزه مرد ، طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز . مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او . رسم خواستگاري مرد از زن يك تدبير بسيار عاقلانه و ظريفانه است كه براي حفظ احترام و حيثيت زن به كار رفته است . اشتباه نويسنده چهل ماده در قانون مدنينميشويم . با اينكه پيشنهاد كننده مرتكب اشتباهات عظيمي شده است و حتي از درك مفهوم صحيح آن چند ماده ساده عاجز بوده است . اما از دو مطلب در اينجا نميتوانيم صرفنظر كنيم .
آيا خواستگاري مرد از زن اهانت به زن است ؟
1 - پيشنهاد كننده ميگويد : " قانون گذار ما حتي در اين چند ماده كذائي ( مربوط بخواستگاري و نامزدي ) هم اين نكته ارتجاعي و غير انساني را فراموش نكرده است كه مرد اصل است و زن فرع ، در تعقيب فكر مزبور ماده 1034 را كه اولين ماده قانون در كتاب نكاح و طلاق است بنحو زير تنظيم نموده است : ( ماده 1034 - از هر زنيكه خالي از موانع نكاح باشد ميتوان خواستگاري نمود . ) بطوريكه ملاحظه ميشود بموجب ماده مزبور با اينكه هيچگونه حكم و الزامي بيان نشده است ، ازدواج بمعني " زن گرفتن " براي مرد مطرح شده و او بعنوان مشتري و خريدار تلقي گرديده و در مقابل زن نوعي كالا وانمود شده است .اين قبيل تعبيرات در قوانين اجتماعي اثر رواني بسيار بد و ناگوار ايجاد ميكند و مخصوصا تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روي رابطه زن و مرد اثر ميگذارد و بمرد ژست آقائي و مالكيت و بزن وضع مملوكي و بندگي ميبخشد " . بدنبال اين ملاحظه دقيق رواني ! موادي كه خود پيشنهاد كننده تحت عنوان خواستگاري ذكر مي كند براي اينكه خواستگاري جنبه يكطرفه و حالت " زن گرفتن " بخود نگيرد خواستگاري را هم وظيفه زنان دانسته و هم وظيفه مردان ، تا در ازدواج تنها " زن گرفتن " صدق نكند ، " مرد گرفتن " هم صدق كند ، يا لااقل نه زن گرفتن صدق كند و نه مرد گرفتن . اگر بگوئيم زن گرفتن ، يا اگر هميشه مردان را موظف كنيم كه بخواستگاري زنان بروند حيثيت زنرا پائين آورده و آنرا بصورت كالاي خريدني در آورده ايم .غريزه مرد طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز :
اتفاقا يكي از اشتباهات بزرگ همين است . همين اشتباه سبب پيشنهاد الغاء مهر و نفقه شده است و ما در جاي خود مشروحا درباره مهر و نفقه بحث خواهيم كرد . اينكه از قديم الايام ، مردان به عنوان خواستگاري نزد زنان ميرفته اند و از آنها تقاضاي همسري ميكرده اند از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است . طبيعت ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن . طبيعت زن را گل ، و مرد را بلبل ، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است . اين يكي از تدابير حيكمانه و شاهكارهاي خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است . ضعف جسماني زنرا در مقابل نيرومندي جسماني مرد ، با اينوسيله جبران كرده است .خلاف حيثيت و احترام زن است كه بدنبال مرد بدود . براي مرد قابل تحمل است كه از زني خواستگاري كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگري خواستگاري كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زني رضايت خود را بهمسري با او اعلام كند ، اما براي زن كه ميخواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند ، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردي را بهمسري خود دعوت كند و احيانا جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري برود . بعقيده " ويليام جيمز " فيلسوف معروف امريكائي : حيا و خودداري ظريفانه زن غريزه نيست ، بلكه دختران حوا در طول تاريخ دريافتند كه عزت و احترامشان باين است كه بدنبال مردان نروند ، خود را مبتذل نكنند و از دسترس مرد خود را دور نگهدارند ، زنان اين درسها را در طول تاريخ دريافتند و بدختران خود ياد ندادند . اختصاص بجنس بشر ندارد ، حيوانات ديگر نيز همينطورند ، همواره اين مأموريت به جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند بجنس ماده نشان بدهد . مأموريتي كه بجنس ماده داده شده اين است كه با پرداختن بزيبائي و لطف و با خودداري و استغناء ظريفانه ، دل جنس خشن را هر چه بيشتر شكار كند و او را از مجراي حساس قلب خودش و به اراده و اختيار خودش در خدمت خود بگمارد .
مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او :
عجبا ، مي گويند چرا قانون مدني لحني بخود گرفته است كه مرد را خريدار زن نشان ميدهد . اولا اين مربوط بقانون مدني نيست ، مربوط بقانون آفرينش است ، ثانيا مگر هر خريداري از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است . طلبه و دانشجو خريدار علم است . متعلم خريدار معلم است .هنرجو خريدار هنرمند است . آيا بايد نام اينها را مالكيت بگذاريم و منافي حيثيت علم و عالم و هنر و هنرمند بشمار آوريم ؟ مرد خريدار وصال زن است نه خريدار رقبه او . آيا واقعا شما از اين شعر شاعر شيرين سخن ما حافظ ، اهانت بجنس زن ميفهميد كه ميگويد :
شيراز معدن لب لعل است و كان حسن
من جوهري مفلس از آنروز مشوشم شهريست
من جوهري مفلس از آنروز مشوشم شهريست
من جوهري مفلس از آنروز مشوشم شهريست
رسم خواستگاري يك تدبير ظريفانه و عاقلانه براي حفظ حيثيت و احترام زن است :
گفتيم ، اينكه در قانون خلقت ، مرد مظهر نياز و طلب و خواستاري ، و زن مظهر مطلوبيت و پاسخگوئي آفريده شده است ، بهترين ضامن حيثيت و احترامزن و جبران كننده ضعف جسماني او در مقابل نيرومندي جسماني مرد است و هم بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگي مشترك آنهاست . اين ، نوعي امتياز طبيعي است كه به زن داده شده و نوعي تكليف طبيعي است كه بدوش مرد گذاشته شده است . قوانيني كه بشر وضع ميكند ، و بعبارت ديگر تدابير قانوني كه بكار ميبرد بايد اين امتياز را براي زن و اين تكليف را براي مرد حفظ كند . قوانين مبني بر يكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظيفه و ادب خواستاري بر زيان زن و منافع و حيثيت و احترام اوست ، و تعادل را بظاهر بنفع مرد ، و در واقع بزيان هر دو بهم ميزند . از اينرو موادي كه از طرف نويسنده چهل پيشنهاد مبني بر شركت دادن زن بوظيفه خواستگاري پيشنهاد شده ، هيچگونه ارزشي ندارد و بر زيان جامعه بشري است .اشتباه نويسنده چهل ماده در قانون مدني :
مطلب دومي كه بمناسبت اين فصل لازم است تذكر دهم اينست كه آقاي مهدوي نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 86 مجله زن روز صفحه 72 مينويسند : " بموجب ماده 1037 هر يك از نامزدها كه بدون علت موجه وصلت مزبور را بهم زند بايد هدايائي را كه طرف مقابل و يا والدين او و يا اشخاص ثالث بمنظور وصلت مذكور داده اند مسترد دارد و در صورتيكه عين آنها باقي نباشد ، قيمت آنها را بايد رد كند ، مگر اين كه هدايا بدون تقصير طرف ، تلف شده باشد .طبق مقررات ماده مذكور ، نامزدي هم از نظر قانون گذار ما مانند وعده ازدواج هيچ اثر قانوني و ضمانت اجرائي نداشته و نسبت بطرفين هيچ نوع تعهدي ايجاد نميكند و تنها اثر آن اينست كه طرف متخلف كه بقول نويسنده قانون مزبور " بدون علت موجه " وصلت مزبور را بهم زند ، عين يا قيمت هدايائي را كه بمنظور وصلت از طرف دريافت داشته بايد مسترد دارد ، و حال اينكه غالبا در دوران نامزدي ، طرفين بمنظور وصلت چيزي بيكديگر نميدهند ، ولي براي خاطر خود نامزدي متحمل مخارج فوق العاده سنگين ميشوند . . . . " چنانكه ملاحظه ميفرمائيد ايراد آقاي مهدوي بر اين ماده قانوني اينست كه براي نامزدي اثر قانوني و ضمانت اجرائي قائل نشده است . تنها اثري كه قائل شده اينست كه طرف متخلف بايد عين هدايائي كه دريافت داشته يا قيمت آنها را بطرف بپردازد ، و حال آنكه عمده خسارتيكه شخص بواسطه نامزدي متحمل ميشود خسارتهاي ديگر است ، مثل خسارتيكه بواسطه جشن نامزدي يا مهماني كردن نامزد و گردش با او متحمل ميشود . من ميگويم ايراد ديگري نيز بر اين ماده قانوني وارد است .و آن اينكه مي گويد اگر طرف متخلف " بدون علت موجه " وصلت را بهم زند بايد عين يا قيمت هدايائي كه دريافت داشته مسترد دارد ، و حال آن كه طبق قاعده اگر با علت موجه نيز وصلت را بهم زند بايد لااقل عين هدايائي كه دريافت داشته در صورت مطالبه طرف متقابل مسترد دارد . اما حقيقت اينست كه هيچكدام از اين ايرادها وارد نيست .قانون مدني در ماده 1036 چنين ميگويد : " اگر يكي از نامزدها وصلت منظور را بدون علت موجهي بهم زند در حالي كه طرف مقابل يا ابوين او يا اشخاص ديگر باعتماد وقوع ازدواج مغرور شده و مخارجي كرده باشند ، طرفي كه وصلت را بهم زده است بايد از عهده خسارت وارده برآيد . ولي خسارت مزبور فقط مربوط بمخارج متعارفه خواهد بود " .اين ماده قانون همان چيزي را كه آقاي مهدوي خيال ميكنند قانون پيش بيني نكرده است بيان ميكند در اين ماده است كه قيد " بدون علت موجه " ذكر شده است . طبق اين ماده نه تنها طرف متخلف ضامن مخارجي كه شخص نامزد متحمل شده است ميباشد ، ضامن مخارج ابوين يا اشخاص ديگر نيز ميباشد . در اين ماده با تكيه روي كلمه " مغرور شده " بريشه اين ماده قانوني كه بنام قاعده " غرور " معروف است اشاره ميكند . بعلاوه در قانون مدني ، تسبيب يكي از موجبات ضمان قهري شناخته شده و از ماده 332 كه مربوط به تسبيب است نيز ميتوان ضمان طرف متخلف را در اينگونه موارد استفاده كرد . عليهذا قانون مدني نه تنها درباره خسارتهاي نامزدي ( كه بقول نويسنده پيشنهادها بخاطر خود نامزدي صورت ميگيرد ) سكوت نكرده است ، در دو ماده آنرا گنجانيده است . اما ماده 1037 قانون مدني اينست : " هر يك از نامزدها ميتوانند در صورت بهم خوردن وصلت منظور ، هدايائي را كه بطرف ديگر يا ابوين او براي وصلت منظور داده است مطالبه كند . اگر عين هدايا موجود نباشد ، مستحق قيمت هدايائي خواهد بود كه عادتا نگاه داشته ميشود .مگر اينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد " . اين ماده مربوط به اشيائيست كه طرفين بيكديگر اهدا ميكنند و چنانكه ملاحظه ميفرمائيد در اين ماده هيچگونه قيد نشده است كه يكطرف بدون علت موجه وصلت را بهمزده باشد ، قيد " بدون علت موجه " استنباط بي جائي است كه آقاي مهدوي كرده اند .عجبا كساني كه از درك مفهوم چند ماده ساده قانون مدني ناتوانند ( با اينكه يك عمر كارشان بررسي آنها بوده است و سالها بودجه مملكت را بنام تخصص فني در درك اين قوانين مصرف كرده اند ) چگونه داعيه تغيير قوانين آسماني را كه هزاران ملاحظات و ريزه كاريها در آنها بكار رفته است در سر مي پرورانند . اين نكته نيز ناگفته نماند كه آقاي مهدوي تا پنج سال قبل كه مشغول تأليف كتاب " پيمان مقدس يا ميثاق ازدواج " بوده اند ، جمله بالا را بصورت " بدون علت و موجبي " قرائت ميكرده اند .در كتاب خودشان فصل مشبعي داد و فرياد راه انداخته اند كه مگر در دنيا كاري بدون علت و موجب ممكن است ، اما اخيرا متوجه شده اند كه سالها اين جمله را غلط قرائت ميكرده و ميفهميده اند و جمله مزبور " بدون علت موجهي " بوده است . از ايرادات ديگري كه در فصل خواستگاري به نويسنده پيشنهادها وارد است ، فعلا صرفنظر ميكنم .
بخش دوم ازدواج موقت
زندگي امروز و ازدواج موقت . آيا رهبانيت موقت عملي است ؟ كداميك ؟ رهبانيت موقت ، يا كمونيسم جنسي ، يا ازدواج موقت ؟ جوانان امروز در سنين كم نمي توانند ازدواج كنند ، پس با بلوغ و بحران جنسي چه كنند ؟ اگر طرح ازدواج موقت از غرب رسيده بود يكي از مترقي ترين طرحها در ميان تجدد ما بها تلقي مي شد . زندگي امروز بيش از زندگي ديروز طرح ازدواج موقت را ضروري كرده است . ازدواج آزمايشي . نظريه راسل درباره ازدواج موقتدامهاي مرد قرن بيستم بر سر راه زن . شرافت زن قرن بيستم در خدمت سرمايه داري اروپا و امريكا كدام زن ، زن كرايه اي است ، اين يا آن ؟ قرآن ، حامي جدي و راستگوي زن . اشكالات ازدواج موقت و پاسخ آنها . ازدواج موقت و مسأله تشكيل حرمسرا . مرد قرن بيستم مسابقه كامجوئي از زنرا از هارون الرشيد و فضل برمكي برده است . مرد قرن بيستم جز هزينه گزاف چيزي از دست نداده است . مرد " ذواق " در اسلام ، ملعون شناخته شده است .ازدواج موقت :
من بر خلاف بسياري از افراد ، از تشكيكات و ايجاد شبهه هائي كه در مسائل اسلامي ميشود با همه علاقه و اعتقادي كه باين دين دارم بهيچوجه ناراحت نميشوم . بلكه در ته دلم خوشحال ميشوم . زيرا معتقدم و در عمر خود بتجربه مشاهده كرده ام كه اين آئين مقدس آسماني در هر جبهه از جبهه ها كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده ، با نيرومندي و سرفرازي و جلوه و رونق بيشتري آشكار شده است . خاصيت حقيقت همين است كه شك و تشكيك بروشن شدن آن كمك ميكند
، شك ، مقدمه يقين ، و ترديد ، پلكان تحقيق است . در رساله زنده بيدار از رساله ميزان العمل غزالي نقل ميكند كه : " . . گفتار ما را فائده اين بس باشد كه ترا در عقايد كهنه و موروثي بشك ميافكند .زيرا شك پايه تحقيق است و كسي كه شك نميكند درست تأمل نميكند . و هر كه درست ننگرد خوب نمي بيند و چنين كسي در كوري و حيراني بسر ميبرد " . بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند ، تا آنكه بدون آنكه خود بخواهند وسيله روشن شدن حقايق اسلامي گردند . يكي از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفري كه مذهب رسمي كشور ماست اينست كه ازدواج به دو نحو ميتواند صورت بگيرد : دائم و موقت : ازدواج موقت و دائم در پاره اي از آثار با هم يكي هستند و در قسمتي اختلاف دارند . آنچه در درجه اول ، اين دو را از هم متمايز ميكند يكي اينست كه زن و مرد تصميم ميگيرند بطور موقت با هم ازدواج كنند و پس از پايان مدت ، اگر مايل بودند تمديد كنند تمديد ميكنند و اگر مايل نبودند از هم جدا ميشوند . ديگر اينكه از لحاظ شرايط ، آزادي بيشتري دارند كه بطور دلخواه بهر نحو كه بخواهند پيمان مي بندند . مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد عهده دار مخارج روزانه و لباس و مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و طبيب بشود ، ولي در ازدواج موقت بستگي دارد بقرارداد آزادي كه ميان طرفين منعقد ميگردد .ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج بشود ، يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند . در ازدواج دائم ، زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند .اما در ازدواج موقت بسته بقراردادي است كه ميان آنها منعقد ميگردد . در ازدواج دائم ، زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث ميبرند . اما در ازدواج موقت چنين نيست . پس تفاوت اصلي و جوهري ازدواج موقت با ازدواج دائم در اينست كه ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود " آزاد " است ، يعني وابسته باراده و قرارداد طرفين است . حتي موقت بودن آن نيز در حقيقت نوعي آزادي بطرفين ميبخشد و زمان را در اختيار آنها قرار ميدهد . در ازدواج دائم ، هيچكدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگري حق ندارند از بچه دار شدن و توليد نسل جلوگيري كنند ، ولي در ازدواج موقت جلب رضايت طرف ديگر ضرورت ندارد .در حقيقت اين نيز نوعي آزادي ديگر است كه بزوجين داده شده است . اثري كه از اين ازدواج توليد مي شود يعني فرزندي كه بوجود مي آيد با فرزند ناشي از ازدواج دائم هيچگونه تفاوتي ندارد . مهر ، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت . با اين تفاوت كه در ازدواج موقت ، عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در ازدواج دائم ، عقد باطل نيست . مهرالمثل تعيين ميشود .همانطوريكه در عقد دائم ، مادر و دختر زوجه بر زوج ، و پدر و پسر زوج بر زوجه حرام و محرم ميگردند در عقد منقطع نيز چنين است و همانطوريكه خواستگاري كردن زوجه دائم بر ديگران حرام است ، خواستگاري زوجه موقت نيز بر ديگران نيز حرام است ، همانطوريكه زناي با زوجه دائم غير ، موجب حرمت ابدي ميشود ، خواستگاري زوجه موقت نيز بر ديگران ابدي ميشود ، زناي با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدي ميشود .همانطور كه زوجه دائم بعد از طلاق بايد مدتي عده نگهدارد ، زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت يا بخشيدن آن بايد عده نگهدارد . با اين تفاوت كه عده زن دائم سه نوبت عادت ماهانه است و عده زن غير دائم دو نوبت يا چهل و پنج روز . در ازدواج دائم جمع ميان دو خواهر جايز نيست ، در ازدواج موقت نيز روا نيست .اينست آنچيزي كه بنام ازدواج موقت يا نكاح منقطع در فقه شيعه آمده است و قانون مدني ما نيز عين آنرا بيان كرده است . بديهي است كه ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم ، و اما اينكه مردم ما بنام اين قانون سوء استفاده هائي كرده و ميكنند ، ربطي بقانون ندارد . لغو اين قانون ، جلوي آن سوء استفاده ها را نميگيرد بلكه شكل آنها را عوض ميكند . بعلاوه صدها مفاسدي كه از خود لغو قانون برميخيزد . ما نبايد آنجا كه انسانها را بايد اصلاح و آگاه كنيم بدليل عدم عرضه و لياقت در اصلاح انسانها مرتبا بجان مواد قانوني بيفتيم ، انسانها را تبرئه كنيم و قوانين را مسئول بدانيم . اكنون ببينيم با بودن ازدواج دائم ، چه ضرورتي هست كه قانوني بنام قانون ازدواج موقت بوده باشد ، آيا ازدواج موقت بقول نويسندگان زن روز با حيثيت انساني زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد ؟ آيا ازدواج موقت اگر هم لازم بوده است در دوران كهن لازم بوده است . اما زندگي و شرايط و اقتضاي زمان حاضر با آن موافقت ندارد ؟ ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسي ميكنيم :الف - زندگي امروز و ازدواج موقت .ب - مفاسد و معايب ازدواج موقت .
زندگي امروز و ازدواج موقت
چنانكه قبلا دانستيم ، ازدواج دائم مسئوليت و تكليف بيشتري براي زوجين توليد ميكند ، بهمين دليل پسر يا دختري نميتوان يافت كه از اول بلوغ طبيعي كه تحت فشار غريزه قرار ميگيرد آماده ازدواج دائم باشد . خاصيت عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي را با بلوغ اجتماع و قدرت تشكيل عائله زيادتر كرده است . اگر در دوران ساده قديم يك پسر بچه در سنين اوايل بلوغ طبيعي از عهده شغلي كه تا آخر عمر بعهده او گذاشته ميشد برميايد ، در دوران جديد ابدا امكان پذير نيست . يك پسر موفق در دوران تحصيل كه دبستان و دبيرستان و دانشگاه را بدون تأخير و رد شدن در امتحان آخر سال و يا در كنكور دانشگاه گذرانده باشد در 25 سالگي فارغ التحصيل ميگردد و از اين ببعد ميتواند درآمدي داشته باشد . قطعا سه چهار سال هم طول ميكشد تا بتواند سر و سامان مختصري براي خود تهيه كند و آماده ازدواج دائم گردد . همچنين است يك دختر موفق كه دوران تحصيل را ميخواهند طي كند .جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسي
شما اگر امروز يك پسر محصل هجده ساله را كه شور جنسي او باوج خود رسيده است ، تكليف بازدواج بكنيد بشما ميخندند . همچنين است يك دختر محصل شانزده ساله . عملا ممكن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج دائم بروند و مسئوليت يك زندگي را كه وظايف زيادي براي آنها نسبت بيكديگر و نسبت بفرزندان آينده شان ايجاد ميكند بپذيرند .كداميك ؟ رهبانيت موقت يا كمونيسم جنسي يا ازدواج موقت ؟
از شما ميپرسم ، آيا با اين حال ، با طبيعت و غريزه چه رفتاري بكنيم ؟ آيا طبيعتحاضر است بخاطر اينكه وضع زندگي ما در دنياي امروز اجازه نميدهد كه در سنين شانزده سالگي و هجده سالگي ازدواج كنيم ، دوران بلوغ را بتأخير بيندازد و تا ما فارغ التحصيل نشده ايم ، غريزه جنسي از سر ما دست بردارد ؟ آيا جوانان حاضرند يكدوره " رهبانيت موقت " را طي كنند و خود را سخت تحت فشار و رياضت قرار دهند تا زمانيكه امكانات ازدواج دائم پيدا شود ؟ فرضا جواني حاضر گردد رهبانيت موقت را بپذيرد آيا طبيعت حاضر است از ايجاد عوارض رواني سهمگين و خطرناكي كه در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسي پيدا ميشود و روانكاوي امروز از روي آنها پرده برداشته است صرفنظر كند ؟ دو راه بيشتر باقي نميماند ، يا اينكه جوانان را بحال خود رها كنيم و بروي خود نياوريم .بيك پسر بچه اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد ، و بيكدختر اجازه دهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار سقط جنين كند . يعني عملا كمونيسم جنسي را بپذيريم . و چون به پسر و دختر " متساويا " اجازه داده ايم ، روح اعلاميه حقوق بشر را از خود شاد كرده ايم ، زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظر بسياري از كوته فكران اينست كه زن و مرد اگر بناست بجهنم دره هم سقوط كنند دوش بدوش يكديگر و بازو ببازوي هم و بالاخره " متساويا " سقوط كنند .آيا اين چنين پسران و دختراني با چنين روابط فراوان و بيحدي در دوران تحصيل پس از ازدواج دائم ، مرد زندگي و زن خانواده خواهند بود ؟ راه دوم ، ازدواج موقت و آزاد است . ازدواج موقت در درجه اول زن را محدود ميكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد ، بديهي است كه محدود شدن زن مستلزم محدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست . وقتي كه هر زني بمرد معيني اختصاص پيدا كند قهرا هر مردي هم بزن معين اختصاص پيدا ميكند . مگر آنكه از يكطرف عدد بيشتري باشند . بدين ترتيب پسر و دختر دوران تحصيل خود را ميگذرانند بدون آنكه رهبانيت موقت و عوارض آنرا تحمل كرده باشند و بدون آنكه در ورطه كمونيسم جنسي افتاده باشند .
ازدواج آزمايشي
اين ضرورت ، اختصاص بايام تحصيل ندارد ، در شرايط ديگر نيز پيش ميايد . اصولا ممكن است زن و مردي كه خيال دارند با همبطور دائم ازدواج كنند و نتوانسته اند نسبت بيكديگر اطمينان كامل پيدا كنند بعنوان ازدواج آزمايشي براي مدت موقتي با هم ازدواج كنند . اگر اطمينان كامل بيكديگر پيدا كردند ادامه ميدهند و اگر نه از هم جدا ميشوند . من از شما ميپرسم : اينكه اروپائيان وجود يك عده از زنان بدكار را در محل معين از هر شهري تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضروري ميدانند براي چيست ؟ آيا جز اينست كه وجود مردان مجردي را كه قادر بازدواج دائم نيستند خطر بزرگي براي خانواده ها بحساب مي آورند .
راسل و نظريه ازدواج موقت
" برتراند راسل " فيلسوف معروف انگليسي در كتاب زناشوئي و اخلاق ميگويد " . . . در واقع اگر درست بينديشيم ، پي ميبريم كه فواحش ، معصوميت كانون خانوادگي و پاكي زنان و دختران ما را حفظ ميكنند . هنگامي كه اين عقيده را " لكي " در بحبوحه عصر " ويكتوريا " ابراز كرد اخلاقيون سخت آزرده شدند ، بي آنكه خود علت آنرا بدانند .اما هرگز نتوانستند خطاي عقيده " لكي " را به ثبوت رسانند . زبان حال اخلاقيون مزبور با تمام منطقشان اين است كه " اگر مردم از تعليمات ما پيروي ميكردند ديگر فحشاء وجود نميداشت " اما ايشان بخوبي ميدانند كه كسي توجه به حرفشان نميكند " . اينست فورمول فرنگي چاره جوئي خطر مردان و زناني كه قادر بازدواج دائم نيستند و آن بود فورمولي كه اسلام پيشنهاد كرده است . آيا اگر اين فرمول فرنگي بكار بسته شود و گروهي زن بدبخت بايفاي اين وظيفه اجتماعي . اختصاص داده شوند آنوقت زن بمقام واقعي و حيثيت انساني خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است ؟ برتراند راسل رسما در كتاب خود فصلي تحت عنوان ازدواج تجربي باز كرده است . وي ميگويد : " قاضي ليندزي ، كه ساليان متمادي مأمور دادگاه دنور بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادي داشته پيشنهاد ميكند كه ترتيبي بنام " ازدواج رفاقتي " داده شود . متأسفانه پست رسمي خود را ( در امريكا ) از دست داد . زيرا مشاهده شد كه او بيش از ايجاد حس گناهكاري در فكر سعادت جوانان است .براي عزل او كاتوليكها و فرقه ضد سياه پوستان از بذل مساعي خودداري نكردند . پيشنهاد ازدواج رفاقتي را يك محافظه كار خردمند كرده است و منظور از آن ايجاد ثباتي در روابط جنسي است . ليندزي متوجه شده كه اشكال اساسي در ازدواج ، فقدان پول است .ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالي نيست ، بلكه از اين لحاظ است كه تأمين معيشت از جانب زن برازنده نيست . و به اين ترتيب نتيجه ميگيرد كه جوانان بايد مبادرت بازدواج رفاقتي كنند كه از سه لحاظ با ازدواج عادي متفاوت است : اولا منظور از ازدواج توليد نسل نخواهد بود . ثانيا مادام كه زن جوان فرزندي نياورده و حامله نشده طلاق با رضايت طرفين ميسر خواهد بود . ثالثا زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجي براي خوراك خواهد بود . . . من هيچ ترديدي در مؤثر بودن پيشنهادات ليندزي ندارم و اگر قانون آنرا ميپذيرفت تأثير زيادي در بهبود اخلاق ميكرد " . آنچه ليندزي و راسل آنرا ازدواج رفاقتي مينامند گرچه با ازدواج موقت اسلامي اندك فرقي دارد ، اما حكايت ميكند كه متفكراني مانند ليندزي و راسل باين نكته پي برده اند كه تنها ازدواج دائم و عادي وافي بهمه احتياجات اجتماع نيست . مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن را عدم كفايت ازدواج دائم بتنهائي براي رفع احتياجات بشري بالاخص در عصر حاضر مورد بررسي قرار گرفت . اكنون ميخواهيم باصطلاح آنطرف سكه را مطالعه كنيم .ببينيم ازدواج موقت چه زيانهائي ممكن است در برداشته باشد . مقدمه ميخواهم مطلبي را تذكر دهم : در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينه هاي اظهار نظر كه براي بشر وجود داشته و دارد هيچ موضوع و زمينه اي باندازه بحث در تاريخ علوم و عقائد و سنن و رسوم و آداب بشري گنگ و پيچيده نيست .و بهمين جهت در هيچ موضوعي بشر باندازه اين موضوعات ، ياوه نبافته است و اتفاقا در هيچ موضوعي هم باندازه اين موضوعات شهوت اظهار نظر نداشته است .از باب مثال اگر كسي اطلاعاتي در فلسفه و عرفان و تصوف و كلام اسلامي داشته باشد و آنگاه پاره اي از نوشته هاي امروز را كه غالبا اقتباس از خارجيها و يا عين گفته هاي آنها است خوانده باشد ميفهمد كه من چه ميگويم . مثل اينست كه مستشرقين و اتباع و اذنابشان ، براي اظهار نظر در اينگونه مسائل همه چيز را لازم ميدانند مگر اينكه خود آنمسائل را عميقا بفهمند و بشناسند . مثلا در اطراف مسئله اي كه در عرفان اسلامي بنام " وحدت وجود " معروف است ، چه حرفها كه زده نشده است ، فقط جاي يك چيز خالي است و آن اينكه وحدت وجود چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامي از قبيل محي الدين عربي و صدرالمتالهين شيرازي چه تصوري از وحدت وجود داشته اند ؟ من وقتي كه برخي اظهار نظرهاي مندرج در چند شماره مجله زن روز را درباره نكاح منقطع خواندم بي اختيار بياد مسئله وحدت وجود افتادم . ديدم همه حرفها بميان آمده است جز همان چيزي كه روح اين قانون را تشكيل ميدهد و منظور قانون گذار بوده است . البته اين قانون چون يك " ميراث شرقي " است ، اين اندازه مورد بي مهري است و اگر يك " تحفه غربي " بود اينطور نبود .قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين آمده بود ، امروز كنفرانسها و سمينارها داده ميشد كه منحصر كردن ازدواج به ازدواج دائم با شرائط نيمه دوم قرن بيستم تطبيق نميكند ، نسل امروز زير بار اينهمه قيود ازدواج دائم نميرود ، نسل امروز ميخواهد آزاد باشد و آزاد زندگي كند و جز زير بار ازدواج آزاد كه همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و اختيار كرده باشد نميرود . .. و بهمين دليل اكنون كه اين زمزمه از غرب بلند شده و كساني امثال " برتراند راسل " مسئله اي تحت عنوان " ازدواج رفاقتي " پيشنهاد ميكنند پيش بيني مي شود كه بيش از آن اندازه كه اسلام خواسته استقبال شود و ازدواج دائم را پشت سر بگذارد و ما در آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم دفاع و تبليغ كنيم . معايب و مفاسدي كه براي نكاح منقطع ذكر شده از اين قرار است :1 - پايه ازدواج بايد بر دوام باشد ، و زوجين از اول كه پيمان زناشوئي مي بندند بايد خود را براي هميشه متعلق بيكديگر بدانند و تصور جدائي در مخيله آنها خطور نكند ، عليهذا ازدواج موقت نمي تواند پيمان استواري ميان زوجين باشد . اينكه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد بسيار مطلب درستي است ، ولي اين ايراد وقتي وارد است كه بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم كنيم و ازدواج دائم را منسوخ نمائيم .بدون شك هنگاميكه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل نسبت بيكديگر پيدا كرده اند و تصميم دارند براي هميشه متعلق بيكديگر باشند پيمان ازدواج دائم مي بندند . ازدواج موقت از آنجهت تشريع شده است كه ازدواج دائم به تنهائي قادر نبوده است كه در همه شرائط و احوال رفع احتياجات بشر را بكند و انحصار به ازدواج دائم مستلزم اين بوده است كه افراد يا به رهبانيت موقت مكلف گردند و يا در ورطه كمونيسم جنسي غرق شوند . بديهي است كه هيچ پسر يا دختري آنجا كه برايش زمينه يك زناشوئي دائم و هميشگي فراهم است خود را با يك امر موقتي سرگرم نميكند .2 - ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايراني كه شيعه مذهب ميباشند استقبال نشده است و آنرا نوعي تحقير براي خود دانسته اند ، پس افكار عمومي خود مردم شيعه نيز آنرا طرد ميكند . جواب اينست كه اولا منفوريت متعه در ميان زنان ، مولود سوء استفاده هائي است كه مردان هوسران در اين زمينه كرده اند و قانون بايد جلو آنها را بگيرد و ما درباره اين سوء استفاده ها بحث خواهيم كرد .ثانيا انتظار اينكه ازدواج موقت باندازه ازدواج دائم استقبال شود در صورتيكه فلسفه ازدواج موقت ، عدم آمادگي يا عدم امكان طرفين با يكطرف براي ازدواج دائم است انتظار بيجا و غلطي است .3 - نكاح منقطع . بر خلاف حيثيت و احترام زن است ، زيرا نوعي كرايه دادن آدم و جواز شرعي آدم فروشي است
خلاف حيثيت انساني زن است كه در مقابل وجهي كه از مردي ميگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد . اين ايراد از همه عجيب تر است . اولا ازدواج موقت با مشخصاتيكه در مقاله پيش گفتيم چه ربطي باجاره و كرايه دارد و آيا محدوديت مدت ازدواج موجب ميشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل اجاره و كرايه بخود بگيرد ؟ . آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعي داشته باشد كرايه و اجاره است ؟ كه اگر بدون مهر بود و مرد چيزي نثار زن نكرد ، زن حيثيت انسان خود را باز يافته است ؟ ما درباره مسئله مهر جداگانه بحث خواهيم كرد . از قضا فقها تصريح كرده اند و قانون مدني نيز بر همان اساس مواد خود را تنظيم كرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد هيچگونه تفاوتي با هم ندارند و نبايد داشته باشند .هر دو ازدواجند و هر دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با صيغه هاي مخصوص اجاره و كرايه بخوانند باطل است . ثانيا از كي و چه تاريخي كرايه آدم منسوخ شده است ؟ تمام خياطها و باربرها تمام پزشكها و كارشناسها ، تمام كارمندان دولت از نخست وزير گرفته تا كارمند دون رتبه ، تمام كارگران كارخانه ها آدمهاي كرايه اي هستند .ثالثا زني كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصي عقد ازدواج موقت مي بندد آدم كرايه اي نيست و كاري بر خلاف حيثيت و شرافت انساني نكرده است ، اگر ميخواهيد زن كرايه اي را بشناسيد ، اگر ميخواهيد بردگي زنرا ببينيد باروپا و امريكا سفر كنيد و سري بكمپانيهاي فيلمبرداري بزنيد تا ببينيد زن كرايه اي يعني چه ؟ ببينيد چگونه كمپانيهاي مزبور حركات زن ، ژستهاي زن ، اطوار زنانه زن ، هنرهاي جنسي زن را بمعرض فروش ميگذارند .بليطهائي كه شما براي سينماها و تاترهاي ميخريد در حقيقت اجاره بهاي زنهاي كرايه اي را ميپردازيد . ببينيد در آنجا زن بدبخت براي اينكه پولي بگيرد تن به چه كارهائي ميدهد ؟ مدتها تحت نظر متخصصان كار آزموده و شريف بايد رموز تحريكات جنسي را بياموزد ، بدن و روح و شخصيت خود را در اختيار يك مؤسسه پول درآوري قرار دهد براي اينكه مشتريان بيشتري براي آن مؤسسه پيدا كند . سري به كاباره ها و هتلها بزنيد ببينيد زن چه شرافتي بدست آورده است و براي اينكه مزد ناچيزي بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد همه حيثيت و شرافت خود را در اختيار مهمانان قرار دهد . زن كرايه اي آن مانكن ها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهاي بزرگ مي شوند و شرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار ميدهند .زن كرايه اي آن زني است كه براي جلب مشتري براي يك مؤسسه اقتصادي با هزاران اطوار كه اغلب آنها تصنعي و بخاطر انجام وظيفه مزدوري است روي صفحه تلويزيون ظاهر ميشود و بنفع يك كالاي تجارتي تبليغ ميكند .كيست كه نداند امروز در مغرب زمين زيبائي زن ، جاذبه جنسي زن ، آواز زن ، هنر و ابتكار زن ، روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن ، وسيله تحقير و ناچيزي در خدمت سرمايه داري اروپا و امريكا است ؟ و متأسفانه شما دانسته يا ندانسته زن شريف و نجيب ايراني را بسوي اينچنين اسارتي ميكشانيد .من نميدانم چرا اگر زني با شرائط آزاد با يك مرد بطور موقت ازدواج كند زن كرايه اي محسوب ميشود .اما اگر زني در يك عروسي يا شب نشيني در مقابل چشمان حريص هزار مرد و براي ارضاء تمايلات جنسي آنها حنجره خود را پاره كند و هزار و يك نوع معلق بزند تا مزد معيني دريافت دارد زن كرايه اي محسوب نميشود ؟ آيا اسلام كه جلو مردان را از اينگونه بهره برداري ها از زن گرفته است و خود زن را باين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع كرده است مقام زن را پائين آورده است يا اروپاي نيمه دوم قرن بيستم ؟ اگر روزي زن بدرستي آگاه و بيدار شود و دامهائي كه مرد قرن بيستم در سر راه او گذاشته و مخفي كرده بشناسد ، عليه تمام اين فريب ها قيام خواهد كرد و آنوقت تصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامي جدي و راستگوي او قرآن است و البته چنين روزي دور نيست .مجله زن روز در شماره 87 صفحه 8 رپورتاژي از زني بنام مرضيه و مردي بنام رضا تحت عنوان " زن كرايه اي " تهيه كرده است و بدبختي زن بيچاره اي را شرح داده است . اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگاري زن آغاز شده .يعني براي اولين بار از فورمول 40 پيشنهاد پيروي شده است و زن بخواستگاري مرد رفته است . بديهي است داستاني كه از خواستگاري زن از مرد آغاز گردد پاياني بهتر از آن نميتواند داشته باشد . اما طبق اظهارات مرضيه مردي هوسران و قسي القلب ، زني را بعنوان اينكه ميخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت و سرپرستي كند اغفال كرده و بدون آنكه زن بدبخت خواسته باشد او را بنام اينكه صيغه كرده است مورد كامجوئي و سپس بي اعتنائي قرار داده است .اگر اين اظهارات صحيح باشد ، عقدي است باطل . مردي قسي ، زني بي خبر و بي اطلاع از قانون شرعي و عرفي را مورد تجاوز قرار داده و بايد مجازات شود .قبل از اينكه امثال رضاها مجازات شوند ، بايد تربيت شوند و قبل از آنكه رضاها مجازات يا تربيت شوند بايد مرضيه ها آگاهانيده شوند . جنايتي كه از قساوت مردي و بيخبري و غفلت زني سرچشمه گرفته است چه ربطي به قانون دارد كه مجله زن روز قيافه حق بجانب به رضا ميدهد و بعد نيز تيغ خود را متوجه قانون ميكند .آيا اگر قانون ازدواج موقت نميبود ، رضاي قسي القلب مرضيه غافل و بي خبر را آرام ميگذاشت ؟ چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالي ميكنيد ، حقوق و وظايف شرعي زن و مرد را كتمان ميكنيد و زنان بيچاره را اغفال كرده يگانه قانون حامي و راستگوي زن را دشمن او معرفي ميكنيد و با دست خود او ميخواهيد يگانه پناهگاه او را بكوبيد ؟
نكاح منقطع و تعدد زوجات
4 - نكاح منقطع ، چون بهرحال نوعي اجازه تعدد زوجات است و تعدد زوجات محكوم است پس نكاح منقطع محكوم است . راجع باينكه نكاح منقطع براي چه گونه افرادي تشريع شده در دنباله همين مبحث و راجع به خود تعدد زوجات بياري خدا جداگانه و مفصل بحث خواهيم كرد .سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت
5 - نكاح منقطع ، از نظر اينكه دوام ندارد ، آشيانه نامناسبي براي كودكاني است كه بعدا بوجود مي آيند . لازمه نكاح منقطع اين است كه فرزندان آينده ، بي سرپرست و از حمايت پدري مهربان و مادري دلگرم بخانه و آشيانه محروم بمانند .اين ايراد ، ايرادي است كه مجله زن روز بسيار روي آن تكيه كرده است . ولي با توضيحاتي كه داديم گمان نميكنم جاي بحث و ايرادي باشد . در مقاله پيش گفتيم كه يكي از تفاوتهاي ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط به توليد نسل است . در ازدواج دائم هيچيك از زوجين بدون جلب رضايت ديگري نمي تواند از زير بار تناسل شانه خالي كند . بر خلاف ازدواج موقت كه هر دو طرف آزادند . در ازدواج موقت ، زن نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولي مي تواند بدون آنكه لطمه اي به استمتاع مرد وارد آيد مانع حاملگي خود بشود و اين موضوع با وسائل ضد آبستني امروز كاملا حل شده است . عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند كنند و مسئوليت نگهداري و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند توليد فرزند مي كنند . بديهي است كه از نظر عاطفه طبيعي فرقي ميان فرزند زوجه دائم با زوجه موقت نيست و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كند قانون آنها را مكلف و مجبور مي كند همانگونه كه در صورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت كند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد و اگر مايل نباشند كه توليد فرزند نمايند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسكين غريزه است از بوجود آمدن فرزند جلوگيري ميكنند . همچنانكه ميدانيم كليسا جلوگيري از آبستني را امر نامشروع ميداند ولي از نظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعي ندارد اما اگر نطفه منعقد شد و هسته اولي تكوين فرزند بوجود آمد اسلام بهيچوجه اجازه معدوم كردن آن را نمي دهد . اينكه فقهاي شيعه مي گويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف ازدواج موقت ، استمتاع و تسكين غريزه است همين منظور را بيان مي كنند .انتقادات
نويسنده چهل پيشنهاد ، در شماره 87 مجله زن روز نكاح منقطع را مورد نقد قرار داده است . اولا ميگويد : " موضوع قانون نكاح يا ازدواج منقطع طوري ناراحت كننده است كه حتي نويسندگان قانون ازدواج نتوانسته اند در خصوص آن شرح و تفصيل بدهند . مثل اينكه از كار خودشان ناراضي بوده اند كه فقط براي حفظ ظاهر ، بموجب مواد 1075 - 1076 - 1077 الفاظ و عباراتي سر هم بندي كرده گذشته اند . تنظيم كنندگان مواد قانوني مربوط به نكاح منقطع ( متعه ) طوري از كار خودشان ناراضي بوده اند كه اساسا عقد مزبور را تعريف نكرده اند و تشريفات و شرايط آنرا توضيح نداده اند . . . " سپس آقاي نويسنده خودشان اين نقص قانون مدني را جبران ميكنند و نكاح منقطع را تعريف ميكنند و ميگويند " نكاح مزبور عبارت است از اينكه زن مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معين و مشخص در مدت و زماني معلوم و معين ولو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش را براي قضاي شهوت و تمتع و اجراي اعمال جنسي در اختيار مرد ميگذارد " .آنگاه ميگويند : " براي ايجاب و قبول عقد نكاح مزبور در كتب فقه شيعه الفاظ عربي مخصوص ذكر شده است كه قانون مدني به آنها اشاره و توجه نكرده و مثل اينكه از نظر قانون گذار بهر لفظي كه دلالت بر مقصود بالا ( يعني مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن ) نمايد ولو غير عربي هم باشد واقع ميشود " . از نظر آقاي نويسنده :الف - قانون مدني ، نكاح منقطع را تعريف نكرده و شرايط آنرا توضيح نداده است .ب - ماهيت نكاح منقطع اينست كه زن خود را در مقابل دستمزد معيني بمردي اجاره ميدهد .ج - از نظر قانون مدني ، هر لفظي كه دلالت بر مفهوم مورد اجاره واقع شدن زن بكند براي ايجاب و قبول نكاح منقطع كافي است . من از آقاي نويسنده دعوت ميكنم يك بار ديگر قانون مدني را مطالعه كنند و با دقت مطالعه كنند و همچنين از خوانندگان مجله زن روز خواهش ميكنم هر طور هست يك نسخه از قانون مدني تهيه و در قسمتهاي ذيل دقت كنند . در قانون مدني ، فصل ششم از كتاب نكاح ، مخصوص نكاح منقطع است و سه جمله ساده هم بيش نيست . اول اينكه نكاح وقتي منقطع است كه براي مدت معيني واقع شده باشد .دوم اينكه مدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود ، سوم اينكه احكام مربوط به مهر و ارث در نكاح منقطع همان است كه در فصلهاي مربوط به مهر و ارث گفته شده است . نويسنده محترم چهل پيشنهاد خيال كرده است كه آنچه از اول كتاب نكاح در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نكاح دائم است و تنها اين سه ماده به نكاح منقطع مربوط است . غافل از اينكه تمام مواد آن پنج فصل جز آنجا كه تصريح شده است مانند ماده 1069 و يا آنچه مربوط بطلاق است ، مشترك است ميان نكاح دائم و منقطع مثلا ماده 1062 كه ميگويد : " نكاح واقع ميشود بايجاب و قبول بالفاظيكه صريحا دلالت بر قصد ازدواج نمايد " مخصوص نكاح دائم نيست ، بهر دو نكاح مربوط است .شرائطي كه براي عاقد يا عقد يا زوجين ذكر كرده است نيز مربوط بهر دو نكاح است .اگر قانون مدني نكاح منقطع را تعريف نكرده است براي اينست كه نيازي به تعريف نداشته است . همچنانكه نكاح دائم را نيز تعريف نكرده است و مستغني از تعريف دانسته است .قانون مدني هر لفظ صريحي كه دلالت بر ازدواج و وقوع زوجيت بكند براي عقد كافي دانسته است خواه در نكاح دائم ، خواه در نكاح منقطع . ولي اگر لفظي مفهوم ديگري غير از زوجيت داشته باشد از قبيل معاوضه و داد و ستد و اجاره و كرايه براي صحت عقد نكاح چه دائم و چه منقطع كافي نيست .من بموجب اين نوشته متعهد ميشوم كه اگر عده اي از قضات فاضل و كارشناسان واقعي قانون كه خوشبختانه در دادگستري زيادند تشخيص دادند كه ايراد وارده بر قانون مدني كه در بالا شرح داده شده وارد است ، من از هم اكنون از انتقاد ساير نوشته هاي زن روز خودداري ميكنم .ازدواج موقت و مسأله حرمسرا
يكي از سوژه هائيكه مغرب زمين عليه مشرق زمين در دست دارد و برخ او ميكشد و برايش فيلمها و نمايشنامه ها تهيه كرده و ميكند ، مسئله تشكيل حرمسراست كه متأسفانه در تاريخ مشرق زمين نمونه هاي زيادي ميتوان از آن يافت . زندگي برخي از خلفا و سلاطين مشرق زمين ، نمونه كاملي از اين ماجرا بشمار ميرود و حرمسراسازي مظهر اتم و اكمل هوسراني و هواپرستي يك مرد شرقي قلمداد ميگردد . ميگويند - مجاز شمردن ازدواج موقت مساوي است با مجاز دانستن تشكيل حرمسرا كه نقطه ضعف و مايه سرافكندگي مشرق زمين در برابر مغرب زمين است . بلكه مساوي است با مجاز شمردن هوسراني و هوي پرستي كه بهر شكل و هر صورت باشد منافي اخلاق و پيشرفت و عامل سقوط و تباهي است .عين اين مطلب درباره تعدد زوجات گفته شده است . جواز تعدد زوجات را به عنوان جواز تشكيل حرمسرا تفسير كرده اند . ما درباره تعدد زوجات جداگانه بحث خواهيم كرد و اكنون بحث خود را اختصاص ميدهيم به ازدواج موقت .اين مسئله را از دو جهت بايد بررسي كرد : يكي از اين نظر كه عامل تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعي چه بوده است ؟ آيا قانون ازدواج موقت در تشكيل حرمسراهاي مشرق زمين تأثيري داشته است يا نه ؟ دوم اينكه آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت اين بوده است كه ضمنا وسيله هوسراني و حرمسرا سازي براي عده اي از مردان فراهم گردد ، يا نه ؟علل اجتماعي حرمسراسازي
اما بخش اول - پيدايش حرمسرا معلول دست بدست دادن دو عامل است . اولين عامل حرمسرا سازي تقوا و عفاف زن است ، يعني شرائط اخلاقي و اجتماعي محيط بايد طوري باشد كه بزنان اجازه ندهد در حالي كه با مرد بخصوصي رابطه جنسي دارند با مردان ديگر نيز ارتباط داشته باشند .در اين شرائط مرد هوسران عياش متمكن چاره خود را منحصر مي بيند كه گروهي از زنان را نزد خود گرد آورده حرمسرائي تشكيل دهد . بديهي است كه اگر شرائط اخلاقي و اجتماعي ، عفاف و تقوا را بر زن لازم نشمارد و زن رايگان و آسان خود را در اختيار هر مردي قرار دهد و مردان بتوانند هر لحظه با هر زني هوسراني كنند و وسيله هوسراني همه جا و هر وقت و در هر شرايطي فراهم باشد ، هرگز اينگونه مردان زحمت تشكيل حرمسراهائي عريض و طويل با هزينه هنگفت و تشكيلات وسيع بخود نميدهند . عامل ديگر ، نبودن عدالت اجتماعي است . هنگاميكه عدالت اجتماعي برقرار نباشد ، يكي غرق دريا دريا نعمت و ديگري گرفتار كشتي كشتي فقر و افلاس و بيچارگي باشد ، گروه زيادي از مردان از تشكيل عائله و داشتن همسر محروم ميمانند و عدد زنان مجرد افزايش مييابد و زمينه براي حرمسرا سازي فراهم ميگردد .اگر عدالت اجتماعي برقرار و وسيله تشكيل عائله و انتخاب همسر براي همه فراهم باشد قهرا هر زني به مرد معيني اختصاص پيدا ميكند و زمينه عياشي و هوسراني و حرمسراسازي منتفي ميگردد .مگر عده زنان چه قدر از مردان زيادتر است كه با وجود اينكه همه مردان بالغ از داشتن همسر برخوردار باشند باز هم براي هر مردي و لااقل براي هر مرد متمكن و پولداري امكان تشكيل حرمسرا باقي بماند ؟ عادت تاريخ اينست كه سرگذشت حرمسراهاي دربارهاي خلفا و سلاطين را نشان دهد ، عيشها و عشرتهاي آنها را مو بمو شرح دهد اما از توضيح و تشريح محروميتها و ناكاميها و حسرتها و آرزو و بگور رفتنهاي آنانكه در پاي قصر آنها جان داده اند و شرائط اجتماعي به آنها اجازه انتخاب همسر نميداده است سكوت نمايند . ده ها و صدها زنانيكه در حرمسراها بسر ميبرده اند در واقع حق طبيعي يك عده محروم و بيچاره بوده اند كه تا آخر عمر مجرد زيسته اند . مسلما اگر اين دو عامل معدوم گردد ، يعني عفاف و تقوا براي زن امر لازم شمرده شود و كاميابي جنسي جز در كادر ازدواج ( اعم از دائم يا موقت ) ناممكن گردد و از طرف ديگر ناهمواريهاي اقتصادي ، اجتماعي از ميان برود و براي همه افراد بالغ امكان استفاده از طبيعي ترين حق بشري يعني حق تاهل فراهم گردد تشكيل حرمسرا امري محال و ممتنع خواهد بود . يك نگاه مختصر به تاريخ نشان ميدهد كه قانون ازدواج موقت كوچكترين تأثيري در تشكيل حرمسرا نداشته است . خلفاء عباسي و سلاطين عثماني كه بيش از همه به اين عنوان شهرت دارند هيچكدام پيرو مذهب شيعه نبوده اند كه از قانون ازدواج موقت استفاده كرده باشند . سلاطين شيعه مذهب با آنكه ميتوانسته اند اين قانون را بهانه كار قرار دهند هرگز بپايه خلفاء عباسي و سلاطين عثماني نرسيده اند . اين خود ميرساند كه اين ماجرا معلول اوضاع خاص اجتماعي ديگر است .آيا تشريع ازدواج موقت براي تأمين هوسراني است ؟
اما بخش دوم - در هر چيزي اگر بشود ترديد كرد در اين جهت نميتوان ترديد كرد كه اديان آسماني عموما بر ضد هوسراني و هواپرستي قيام كرده اند ، تا آنجا كه در ميان پيروان غالب اديان ترك هوس راني و هواپرستي بصورت تحمل رياضتهاي شاقه درآمده است . يكي از اصول واضح و مسلم اسلام مبارزه با هواپرستي است .قرآن كريم هواپرستي را در رديف بت پرستي قرار داده است . در اسلام آدم " ذواق " يعني كسي كه هدفش اينست كه زنان گوناگون را مورد كامجوئي و " چشش " قرار دهد ملعون و مبغوض خداوند معرفي شده است . ما آنجا كه راجع به طلاق بحث ميكنيم مدارك اسلامي اين مطلب را نقل خواهيم كرد . امتياز اسلام از برخي شرايع ديگر به اينست كه رياضت و رهبانيت را مردود ميشمارد ، نه اينكه هواپرستي را جايز و مباح ميداند . از نظر اسلام تمام غرائز اعم از جنسي و غيره بايد در حدود اقتضاء و احتياج طبيعت اشباع و ارضاء گردد . اما اسلام اجازه نميدهد كه انسان آتش غرائز را دامن بزند و آنها را بشكل يك عطش پايان ناپذير روحي درآورد . از اينرو اگر چيزي رنگ هواپرستي يا ظلم و بي عدالتي بخود بگيرد كافي است كه بدانيم مطابق منظور اسلام نيست . جاي ترديد نيست كه هدف مقنن قانون ازدواج موقت اين نبوده است كه وسيله عياشي و حرمسرا سازي براي مردم هواپرست و وسيله بدبختي و دربدري براي يك زن و يك عده كودك فراهم سازد . تشويق و ترغيب فراواني كه از طرف ائمه دين به امر ازدواج موقت شده است ، فلسفه خاصي دارد كه عن قريب توضيح خواهم داد .حرمسرا در دنياي امروز
اكنون ببينيم دنياي امروز با تشكيل حرمسرا چه كرده است ؟ دنياي امروز رسم حرمسرا را منسوخ كرده است . دنياي امروز حرمسرا داري را كاري ناپسند ميداند و عامل وجود آنرا از ميان برده است . اما كدام عامل ؟ آيا عامل ناهمواريهاي اجتماعي را از ميان برده است . و در نتيجه همه جوانان رو به ازدواج آورده اند و از اين راه زمينه حرمسراسازي را از ميان برده است ؟ خير ، كار ديگري كرده است ، با عامل اول يعني عفاف و تقواي زن مبارزه كرده ، و بزرگترين خدمت را از اينراه بجنس مرد انجام داده است . تقوا و عفاف زن بهمان نسبت كه به زن ارزش ميدهد و او را عزيز و گرانبها ميكند براي مرد مانع شمرده ميشود . دنياي امروز كاري كرده است كه مرد عياش اين قرن نيازي به تشكيل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت ندارد . براي مرد اين قرن از بركت تمدن غرب همه جا حرمسراست . مرد اين قرن براي خود لازم نميداند كه باندازه هارون الرشيد و فضل بن يحيي برمكي پول و قدرت داشته باشد تا باندازه آنها جنس زن را صفحه : 79 --> در نوعهاي مختلف و رنگهاي مختلف مورد بهره برداري قرار دهد . براي مرد اين قرن داشتن يك اتومبيل سواري و ماهي دو سه هزار تومان درآمد كافي است تا آنچنان وسيله عياشي و بهره برداري از جنس زن را فراهم كند كه هارون الرشيد هم در خواب نديده است . هتلها و رستورانها و كافه ها از پيشتر آمادگي خود را بجاي حرمسرا براي مرد اين قرن اعلام كرده اند . جواني مانند عادل كوتوالي در اين قرن با كمال صراحت ادعا ميكند كه در آن واحد بيست و دو معشوقه در شكلها و قيافه هاي مختلف داشته است ، چه از اين بهتر براي مرد اين قرن .مرد اين قرن از بركت تمدن غربي چيزي از حرمسراداري جز مخارج هنگفت و زحمت و دردسر از دست نداده است . اگر قهرمان هزار و يكشب سر از خاك بردارد و امكانات وسيع عيش و عشرت و ارزاني و رايگاني زن امروز را ببيند ، بهيچ وجه حاضر به تشكيل حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت نخواهد شد . و از مردم مغرب زمين كه او را از زحمت حرمسراداري معاف كرده اند تشكر خواهد كرد و بيدرنگ اعلام خواهد كرد تعدد زوجات و ازدواج موقت ملغي ، زيرا اينها براي مردان در برابر زنان تكليف و مسئوليت ايجاد ميكند . اگر بپرسيد برنده اين بازي ديروز و امروز معلوم شد ، پس بازنده كيست ؟ متأسفانه بايد بگويم آنكه هم ديروز و هم امروز بازي را باخته است ، آن موجود خوش باور و ساده دلي است كه بنام جنس زن معروف است .منع خليفه از ازدواج موقت
ازدواج موقت از مختصات فقه جعفري است ، ساير رشته هاي فقهي اسلامي آنرا مجاز نميشمارند . من بهيچوجه مايل نيستم وارد نزاع اسلام برانداز شيعه و سني بشوم . در اينجا فقط اشاره مختصري به تاريخچه اين مسئله ميكنم . مسلمانان اتفاق و اجماع دارند كه در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده است و رسول اكرم در برخي از سفرها كه بانها اجازه ازدواج موقت ميداده است . و همچنين مورد اتفاق مسلمانان از همسران خود دور ميافتادند و در ناراحتي بسر ميبردند به آنها اجازه ازدواج موقت ميداده است . و همچنين مورد اتفاق مسلمانان است كه خليفه دوم در زمان خلافت خود نكاح منقطع را تحريم كرد . خليفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنين گفت : " دو چيز در زمان پيغمبر روا بود من امروز آنها را ممنوع اعلام ميكنم و مرتكب آنها را مجازات مينمايم : متعه زنها و متعه حج " . گروهي از اهل تسنن عقيده دارند كه نكاح منقطع را پيغمبر اكرم خودش در اواخر عمر ممنوع كرده بود و منع خليفه در واقع اعلام ممنوعيت آن از طرف پيغمبر اكرم بوده است . ولي چنانكه ميدانيم عبارتي كه از خود خليفه رسيده است خلاف اين مطلب را بيان ميكند .توجيه صحيح اين مطلب همان است كه علامه كاشف الغطاء بيان كرده اند .خليفه از آنجهت بخود حق داد اين موضوع را قدغن كند كه تصور ميكرد اين مسئله داخل در حوزه اختيارات ولي امر مسلمين است هر حاكم و ولي امري ميتواند از اختيارات خود بحسب مقتضاي عصر و زمان در اين گونه امور استفاده كند . بعبارت ديگر نهي خليفه نهي سياسي بود نه نهي شرعي و قانوني ، طبق آنچه از تاريخ استفاده ميشود ، خليفه در دوره زعامت ، نگراني خود را از پراكنده شدن صحابه در اقطار كشور تازه وسعت يافته اسلامي و اختلاط با ملل تازه مسلمان پنهان نميكرد ، تا زنده بود مانع پراكنده شدن آنها از مدينه بود ، بطريق اولي از امتزاج خوني آنها با تازه مسلمانان قبل از آنكه تربيت اسلامي عميقا در آنها اثر كند ناراضي بود و آنرا خطري براي نسل آينده بشمار مي آورد ، و بديهي است كه اين علت امر موقتي بيش نبود . و علت اين كه مسلمين آنوقت زير بار اين تحريم خليفه رفتند اين بود كه فرمان خليفه را بعنوان يك مصلحت سياسي و موقتي تلقي كردند نه بعنوان يك قانون دائم . والا ممكن نبود خليفه وقت بگويد پيغمبر چنان دستور داده است و من چنين دستور ميدهم و مردم هم سخن او را بپذيرند .ولي بعدها در اثر جريانات بخصوصي " سيره " خلفاي پيشين ، بالاخص دو خليفه اول يك برنامه ثابت تلقي شد و كار تعصب ، به آنجا كشيد كه شكل يك قانون اصلي بخود گرفت . لهذا ايرادي كه در اينجا بر برادران اهل سنت ما وارد است بيش از آن است كه بر خود خليفه وارد است . خليفه بعنوان يك نهي سياسي و موقت ( نظير تحريم تنباكو در قرن ما ) نكاح منقطع را تحريم كرد .ديگران نميبايست به آن شكل ابديت بدهند .بديهي است كه نظريه علامه كاشف الغطاء ناظر بدين نيست كه آيا دخالت خليفه از اصل صحيح بود يا نبود ؟ و هم ناظر بدين نيست كه آيا مسأله ازدواج موقت جزء مسائلي است كه ولي شرعي مسلمين مي تواند ولو براي مدت موقت قدغن كند يا نه ؟ بلكه صرفا ناظر بدين جهت است كه آنچه در آغاز صورت گرفت با اين نام و اين عنوان بود و به همين جهت مواجه با عكس العمل مخالف از طرف عموم مسلمين نگرديد .بهر حال نفوذ و شخصيت خليفه و تعصب مردم در پيروي از سيرت و روش كشور داري او سبب شد كه اين قانون در محاق نسيان و فراموشي قرار گيرد و اين سنت كه مكمل ازدواج دائم است و تعطيل آن ناراحتيها بوجود مي آورد براي هميشه متروك بماند . اينجا بود كه ائمه اطهار كه پاسداران دين مبين هستند 81 بخاطر اينكه اين سنت اسلامي ، متروك و فراموش نشود آنرا ترغيب و تشويق فراوان كردند . امام جعفر صادق ( ع ) ميفرمود يكي از موضوعاتي كه من هرگز در بيان آن تقيه نخواهم كرد موضوع متعه است . و اينجا بود كه يك مصلحت و حكمت ثانوي با حكمت اولي تشريع نكاح منقطع توأم شد و آن كوشش در احياء يك " سنت متروكه " است . بنظر اين بنده آنجا كه ائمه اطهار مردان زن دار را از اين كار منع كرده اند به اعتبار حكمت اولي اين قانون است خواسته اند بگويند اين قانون براي مرداني كه احتياجي ندارند وضع نشده است .همچنان كه امام كاظم عليه السلام به علي بن يقطين فرمود : " تو را با نكاح متعه چه كار و حال آنكه خداوند تو را از آن بي نياز كرده است " . و به ديگري فرمود : " اين كار براي كسي روا است كه خداوند او را با داشتن همسري از اينكار بي نياز نكرده است . و اما كسي كه داراي همسر است ، فقط هنگامي ميتواند دست باين كار بزند كه دسترسي بهمسر خود نداشته باشد " . و اما آنجا كه عموم افراد را ترغيب و تشويق كرده اند بخاطر حكمت ثانوي آن يعني " احياء سنت متروكه " بوده است . زيرا تنها ترغيب و تشويق نيازمندان براي احياء اين سنت متروكه كافي نبوده است . اين مطلب را بطور وضوح از اخبار و روايات شيعه ميتوان استفاده كرد .بهر حال آنچه مسلم است اين است كه هرگز منظور و مقصود قانون گذار اول از وضع و تشريع اين قانون و منظور ائمه اطهار از ترغيب و تشويق به آن اين نبوده است كه وسيله هوسراني و 82 هواپرستي و حرمسرا سازي براي حيوان صفتان و يا وسيله بيچارگي براي عده اي زنان اغفال شده و فرزندان بي سرپرست فراهم كنند .حديثي از علي عليه السلام آقاي مهدوي نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 87 مجله زن روز مينويسد : در كتاب الاحوال الشخصيه تأليف شيخ محمد ابو زهره از اميرالمؤمنين نقل شده است : " لا اعلم احدا تمتع و هو محصن الا رجمته بالحجاره " . آقاي مهدوي اين عبارت را اينچنين ترجمه كرده اند : " هر گاه بدانم شخص نا اهلي متعه كرده است حد زناي محصن را بر او جاري ساخته و سنگسارش خواهم كرد " .اولا اگر بناست ما در مقابل گفتار اميرالمؤمنين عليه السلام تسليم باشيم چرا اينهمه رواياتي كه از آنحضرت در كتب شيعه و غير شيعه در باب متعه روايت شده كنار بگذاريم و به اين يك روايت كه ناقل آن يكي از علماء اهل تسنن است و سند معلومي ندارد بچسبيم . از سخنان بسيار پر ارزش اميرالمؤمنين اينست كه : - " اگر عمر سبقت نمي جست و متعه را تحريم نميكرد ، احدي جز افراديكه سرشت شان منحرف است زنا نميكرد " . يعني اگر متعه تحريم نشده بود هيچكس از نظر غريزه اجبار بزنا پيدا نميكرد .تنها كساني مرتكب اين عمل ميشدند كه همواره عمل خلاف قانون را بر عمل قانوني ترجيح ميدهند . ثانيا معني عبارت بالا اين است : " هرگاه بدانم شخص زن داري متعه كرده است او را سنگسار مي كنم " .83 من نميدانم چرا آقاي مهدوي كلمه " محصن " را كه بمعني مرد زن دار است " نا اهل " ترجمه كرده اند . عليهذا مقصود روايت اينست كه افراد زن دار حق ندارند نكاح منقطع كنند ! و اگر مقصود اين بود كه هيچكس حق ندارد متعه بگيرد قيد " و هو محصن " لغو بود . پس اين روايت اگر اصلي داشته باشد آن نظر را تأكيد ميكند كه ميگويد : " قانون متعه براي مردمان نيازمند به زن يعني افراد مجرد يا افرادي كه همسرانشان نزدشان نيستند تشريع شده است " پس اين روايت دليل بر جواز ازدواج موقت است نه دليل بر حرمت آن .84 بخش سوم زن و استقلال اجتماعي شوهر دادن قبل از تولد . معاوضه دختران . پيغمبر اكرم در پاسخ علي ( ع ) كه به خواستگاري حضرت زهرا ( ع ) آمده بود فرمود : با زهرا در ميان مي گذارم . نهضت اسلامي زن ، سفيد بود . از نظر اسلام ، در اينكه پدر اختياردار مطلق نيست حرفي نيست . مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت . اسلام ، زنرا بي اراده تلقي نكرده است ، بلكه او را در مقابل حس شكارچيگري مرد حمايت كرده است . بحثي درباره ولايت پدر بر دختر .استقلال در انتخاب سرنوشت
دخترك نگران و هراسان آمد نزد رسول اكرم : - يا رسول الله از دست اين پدر . . . - . . . مگر پدرت با تو چه كرده است ؟ - برادر زاده اي دارد و بدون آن كه قبلا نظر مرا بخواهد مرا بعقد او درآورده است . - حالا كه او كرده است ، تو هم مخالفت نكن ، صحه بگذار و زن پسر عمويت باش . - يا رسول الله من پسر عمويم را دوست ندارم . چگونه زن كسي بشوم كه دوستش ندارم ؟ - اگر او را دوست نداري ، هيچ . اختيار با خودت ، برو هر كس را خودت دوست داري بشوهري انتخاب كن .- اتفاقا او را خيلي دوست دارم و جز او كسي ديگر را دوست ندارم و زن كسي غير از او نخواهم شد . اما چون پدرم بدون آنكه نظر مرا بخواهد اين كار را كرده است ، عمدا آمدم با شما سئوال و جواب كنم تا از شما اين جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام كنم از اين پس پدران حق ندارند سر خود هر تصميمي كه ميخواهند بگيرند و دختران را بهر كس كه دل خودشان ميخواهد شوهر دهند . اين روايت را فقها مانند شهيد ثاني در مسالك و صاحب جواهر در جواهر الكلام از طرق عامه نقل كرده اند . در جاهليت عرب ، مانند جاهليت غير عرب ، پدران خود را اختياردار مطلق دختران و خواهران و احيانا مادران خود ميدانستند و براي آنها در انتخاب شوهر ، اراده و اختياري قائل نبودند . تصميم گرفتن حق مطلق پدر يا برادر و در نبودن آنها حق مطلق عمو بود . كار اين اختيارداري به آنجا كشيده بود كه پدران بخود حق ميدادند دختراني را كه هنوز از مادر متولد نشده اند پيش پيش بعقد مرد ديگري در آورند كه هر وقت متولد شد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را براي خود ببرد .شوهر دادن قبل از تولد
در آخرين حجي كه پيغمبر اكرم انجام داد ، يكروز در حالي كه سواره بود و تازيانه اي در دست داشت ، مردي سر راه بر آنحضرت گرفت و گفت : - شكايتي دارم . - بگو . - در سالها پيش در دوران جاهليت ، من و طارق بن مرقع در يكي از جنگلها شركت كرده بوديم . طارق وسط كار احتياج به نيزه اي پيدا كرد .فرياد برآورد كيست كه نيزه اي بمن برساند و پاداش آنرا از من بگيرد ؟ من جلو رفتم و گفتم چه پاداش ميدهي ؟ گفت قول ميدهم اولين دختري كه پيدا كنم براي تو بزرگ كنم . من قبول كردم و نيزه خود را به او دادم . قضيه گذشت . سالها سپري شد . اخيرا بفكر افتادم و اطلاع پيدا كردم او دختردار شده و دختر رسيده اي در خانه دارد . رفتم و قصه را بياد او آوردم دين خود را مطالبه كردم . اما او دبه درآورده و زير قولش زده ميخواهد مجددا از من مهر بگيرد . اكنون آمده ام پيش تو ببينم آيا حق با من است يا با او ؟ - دختر در چه سني است ؟ - دختر بزرگ شده . موي سپيد هم در سرش پيدا شده . - اگر از من ميپرسي حق نه با تو است ، نه با طارق . برو دنبال كارت و دختر بيچاره را بحال خود بگذار . مردك غرق حيرت شد . مدتي پيغمبر خيره شد و نگاه كرد . در انديشه فرو رفته بود كه اين چه جور قضاوتي است .مگر پدر اختياردار دختر خود نيست ؟ ! چرا اگر مهر جديدي هم بپدر دختر بپردازم و او بميل و رضاي خود دخترش را تسليم من كند اين كار نارواست ؟ پيغمبر از نگاههاي متحيرانه او به انديشه مشوش او پي برد و فرمود : - " مطمئن باش با اين ترتيب كه من گفتم نه تو گنهكار ميشوي و نه رفيقت طارق " .معاوضه دختران با خواهران
نكاح " شغار " يكي ديگر از مظاهر اختيارداري مطلق پدران نسبت به دختران بود . نكاح شغار يعني معاوضه كردن دختران . دو نفر كه دو دختر رسيده در خانه داشتند با يكديگر معاوضه ميكردند به اين ترتيب كه هر يك از دو دختر مهر آن ديگر بشمار ميرفت و به پدر او تعلق ميگرفت . اسلام اين رسم را نيز منسوخ كرد .پيغمبر اكرم دخترش زهرا را در انتخاب شوهر آزاد مي گذارد
پيغمبر اكرم خود چند دختر شوهر داد . هرگز اراده و اختيار آنها را از آنها سلب نكرد . هنگامي كه علي بن ابي طالب ( ع ) براي خواستگاري زهراء مرضيه ( ع ) نزد پيغمبر اكرم رفت ، پيغمبر اكرم فرمود تا كنون چند نفر ديگر نيز به خواستگاري زهرا آمده اند و من شخصا با زهرا در ميان گذاشته ام . اما او بعلامت نارضائي چهره خود را برگردانده است . اكنون خواستگاري تو را به اطلاع او ميرسانم . پيغمبر رفت نزد زهرا و مطلب را با دختر عزيزش در ميان گذاشت . ولي زهرا بر خلاف نوبتهاي ديگر چهره خود را برنگرداند ، با سكوت خود رضايت خود را فهماند . پيغمبر اكرم تكبير گويان از نزد زهرا بيرون آمد .نهضت اسلامي زن ، سفيد بود
اسلام بزرگترين خدمتها را نسبت بجنس زن انجام داد . خدمت اسلام بزن تنها در ناحيه سلب اختيار داري مطلق پدران نبود . بطور كلي به او حريت داد ، شخصيت داد ، استقلال فكر و نظر داد ، حقوق طبيعي او را برسميت شناخت . اما گامي كه اسلام در طريق حقوق زن برداشت با آنچه در مغرب زمين ميگذرد و ديگران از آنها تقليد ميكنند دو تفاوت اساسي دارد . اول در ناحيه روانشناسي زن و مرد : اسلام در اين زمينه اعجاز كرده است . ما در ضمن مقالات آينده در اين باره بحث خواهيم كرد و نمونه هايي از آن بدست خواهيم داد . تفاوت دوم اينكه در اينست كه اسلام در عين آنكه زنانرا بحقوق انسانيشان آشنا كرد و به آنها شخصيت و حريت و استقلال داد هرگز آنها را به تمرد و عصيان و طغيان و بدبيني نسبت بجنس مرد وادار نكرد . نهضت اسلامي زن ، سفيد بود ، نه سياه و نه قرمز و نه كبود و نه بنفش . احترام پدران را نزد دختران ، و احترام شوهران را نزد زنان از ميان نبرد ، اساس خانواده ها را متزلزل نكرد . زنان را بشوهرداري و مادري و تربيت فرزندان بدبين نكرد . براي مردان مجرد و شكارچي اجتماع كه دنبال شكار مفت ميگردند وسيله درست نكرد .زنان را از آغوش پاك شوهران و دختران را از دامن پر مهر پدران و مادران تحويل صاحبان پست اداري و پولداران نداد .كاري نكرد كه از آن سوي اقيانوسها ناله ها به آسمان بلند شود كه اي واي كانون مقدس خانواده متلاشي شد ، اطمينان پدري از ميان رفت ، با اينهمه فساد چه كنيم ؟ با اين همه بچه كشي و سقط جنين چه كنيم ؟ با چهل درصد نوزاد زنا چه كنيم ؟ نوزاداني كه پدران آنها معلوم نيست و مادران آنها چون آنها را در خانه پدري مهربان بدنيا نياورده اند علاقه اي به آنها ندارند و همينكه آنها را به يك مؤسسه اجتماعي تحويل ميدهند هيچوقت بسراغ آنها نمي آيند . در كشور ما نيازمندي به نهضت زن هست . اما نهضت سفيد اسلامي نه نهضت سياه و تيره اروپائي .نهضتي كه دست جوانان شهوت پرست از شركت و دخالت در آن كوتاه باشد ، نهضتي كه براستي از تعليمات عاليه اسلامي سرچشمه بگيرد ، نه اينكه بنام تغيير قانون مدني ، قوانين مسلم اسلامي دستخوش هوا و هوس قرار گيرد ، نهضتي كه در درجه اول به يك بررسي عميق و منطقي بپردازد تا روشن كند در اجتماعاتي كه نام اسلام بر خود نهاده اند چه اندازه تعليمات اسلامي اجرا ميگردد .اگر بياري خدا توفيق ادامه اين مقالات همراه باشد پس از آنكه در همه مسائل لازم بحث خود را بپايان رسانديم كارنامه نهضت اسلامي زن را منتشر خواهيم كرد . آنوقت زن ايراني خواهد ديد مي تواند نهضتي بپا كند كه هم نو و دنيا پسند و منطقي باشد و هم از فلسفه مستقل چهارده قرني خودش سرچشمه گرفته باشد ، بدون اينكه دست در يوزگي بطرف دنياي غرب دراز كرده باشد.مسأله اجازه پدر
مسئله اي كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است اينست كه آيا در عقد دوشيزگان كه براي اولين بار شوهر ميكنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه ؟ از نظر اسلام چند چيز مسلم است : پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادي استقلال دارند . هر يك از دختر و پسر اگر بالغ و عاقل باشند و بعلاوه رشيد باشند يعني از نظر اجتماعي آن اندازه رشد فكري داشته باشند كه بتوانند شخصا مال خود را حفظ و نگهداري كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد . پدر يا مادر يا شوهر يا برادر و يا كس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد . مطلب مسلم ديگر مربوط به امر ازدواج است . پسران اگر بسن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند خود اختياردار خود هستند و كسي حق دخالت ندارد .اما دختران : دختر اگر يكبار شوهر كرده است و اكنون بيوه است ، قطعا از لحاظ اينكه كسي حق دخالت در كار او ندارد مانند پسر است . و اگر دوشيزه است و اولين بار است كه ميخواهد با مردي پيمان زناشوئي ببندد چطور ؟ در اينكه پدر اختياردار مطلق او نيست و نميتواند بدون ميل و رضاي او ، او را به هر كس كه دلش مي خواهد شوهر بدهد حرفي نيست . چنانكه ديديم پيغمبر اكرم صريحا در جواب دختري كه پدرش بدون اطلاع و نظر او ، او را شوهر داده بود فرمود اگر مايل نيستي ميتواني با ديگري ازدواج كني .اختلافي كه ميان فقها هست در اين جهت است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند ازدواج كنند و يا موافقت پدران بهيچوجه شرط صحت ازدواج آنها نيست ؟ البته يك مطلب ديگر نيز مسلم و قطعي است كه اگر پدران بدون جهت از موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند حق آنها ساقط ميشود و دختران در اينصورت به اتفاق همه فقهاي اسلام در انتخاب شوهر آزادي مطلق دارند .راجع باينكه آيا موافقت پدر شرط است يا نه ؟ چنانكه گفتيم ميان فقهاء اختلاف است و شايد اكثريت فقها خصوصا فقهاي متأخر موافقت پدر را شرط نميدانند ولي عده اي هم آنرا شرط ميدانند . قانون مدني ما از دسته دوم كه فتواي آنها مطابق احتياط است پيروي كرده است . چون مطلب يك مسئله مسلم اسلامي نيست از نظر اسلامي درباره آن بحث نميكنيم ولي از نظر اجتماعي لازم ميدانم در اين باره بحث كنم . بعلاوه نظر شخصي خودم اينست كه قانون مدني از اينجهت راه صوابي رفته است .مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت
فلسفه اينكه دوشيزگان لازم است - يا لااقل خوب است - بدون موافقت پدران با مردي ازدواج نكنند ناشي از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعي كمتر از مرد بحساب آمده است . اگر به اين جهت بود چه فرقي است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازي به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هجده ساله طبق اين قول نياز دارد . بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام بدختر بالغ رشيد استقلال اقتصادي داده است و معاملات چند صد ميليوني او را صحيح و مستغني از موافقت پدر يا برادر يا شوهر ميداند ؟ اين مطالب فلسفه ديگري دارد كه گذشته از جنبه ادله فقهي ، از اين فلسفه نميتوان چشم پوشيد و به نويسندگان قانون مدني بايد آفرين گفت : اين مطلب به قصور و عدم رشد عقلي و فكري زن مربوط نيست . به گوشه اي از روانشناسي زن و مرد مربوط است .مربوط است بحس شكارچي گري مرد از يك طرف و به خوش باوري زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف ديگر . مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت .آنچه مرد را ميلغزاند و از پا در مي آورد شهوت است ، و زن باعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در مقابل شهوت از مرد بيشتر است . اما آن چيزي كه زن را از پا در مي آورد و اسير مي كند اينست كه نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردي بشنود .خوش باوري زن در همينجاست . زن مادامي كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است ، زمزمه هاي محبت مردان را بسهولت باور ميكند . نميدانم نظريات پروفسور ريك ، روانشناس امريكائي را تحت عنوان : " دنيا براي مرد و زن يك جور نيست " در شماره 90 مجله زن روز خوانديد يا نخوانديد ؟ او ميگويد :بهترين جمله اي كه يكمرد ميتواند بزني بگويد ، اصطلاح " عزيزم ، تو را دوست دارم " است . هم او ميگويد : " خوشبختي براي يك زن يعني بدست آوردن قلب يكمرد و نگهداري او براي تمام عمر " . رسول اكرم ، آن روانشناس خدائي ، اين حقيقت را چهارده قرن پيش به وضوح بيان كرده است . مي فرمايد : سخن مرد به زن تو را دوست دارم ، هرگز از دل زن بيرون نمي رود مردان شكارچي از اين احساس زن همواره استفاده ميكنند . دام " عزيزم ، از عشق تو ميميرم " براي شكار دختراني كه درباره مردان تجربه اي ندارند بهترين دامها است .در اين روزها داستان زني بنام افسر كه ميخواست خودكشي كند و مردي بنام جواد كه او را اغفال كرده بود سر زبانها بود و كارشان بدادسرا كشيد . آن مرد براي اغفال افسر از فورمول فوق استفاده ميكند و افسر طبق نقل مجله زن روز چنين مي گويد : " اگر چه با او حرف نميزدم اما دلم مي خواست هر روز و هر ساعت او را ببينم " . " عاشقش نشده بودم . اما بعشقي كه ابراز ميداشت نياز روحي داشتم .همه زنها همينطورند قبل از آنكه عشق را دوست داشته باشند عاشق را دوست دارند و هميشه براي دختران و زنان پس از پيدا شدن عاشق عشق بوجود مي آيد . من نيز از اين قاعده مستثني نبودم " . تازه اين يك زن بيوه و تجربه ديده است . واي بحال دختران نا آزموده . اينجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرايط استثنائي براي دختران خير و سعادت ميخواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند .در اينجا قانون بهيچوجه زن را تحقير نكرده است ، بلكه دست حمايت خود را روي شانه او گذاشته است . اگر پسران ادعا كنند كه چرا قانون ما را ملزوم به جلب موافقت پدران يا مادران نكرده است ، آنقدر دور از منطق نيست كه كسي بنام دختران بلزوم جلب موافقت پدران اعتراض كند . من تعجب ميكنم از كسانيكه هر روز با داستانهائي از قبيل داستان بيوك و زهره و عادل و نسرين مواجه هستند و مي بينند و ميشنوند و باز هم دختران را به تمرد و بي اعتنائي نسبت به اولياءشان توصيه ميكنند .اين كارها از نظر من نوعي تباني است ميان افرادي كه مدعي دلسوزي نسبت به زن هستند و ميان صيادان و شكارچيان زن در عصر امروز ، اينها براي آنها طعمه درست ميكنند ، تير آوري مينمايند و شكارها را بسوي آنها رم ميدهند .نويسنده 40 پيشنهاد در شماره 88 مجله زن روز ميگويد : " ماده 1043 مخالف و ناقض همه مواد قانوني مربوط به بلوغ و رشد است . و نيز مخالف اصل آزادي انسانها و منشور ملل متحد است . . . " مثل اينكه نويسنده چنين تصور كرده است كه مفاد ماده مزبور اينست كه پدران حق دارند از پيش خود دختران را بهر كس كه بخواهند شوهر دهند . يا حق دارند بي جهت مانع ازدواج دختران خود بشوند .اگر اختيار ازدواج بدست خود دختران باشد و موافقت پدر را شرط صحت ازدواج بدانيم آنهم بشرط اينكه پدر سوء نيت يا كج سليقگي خاصي كه مانع ازدواج دختر بشود نداشته باشد چه عيبي دارد و چه منافاتي با اصل آزادي انسانها دارد ؟ اين يك احتياط و مراقبتي است كه قانون براي حفظ زن تجربه نكرده كرده است و ناشي از نوعي سوء ظن بطبيعت مرد است . نويسنده مزبور ميگويد : - " قانونگذار ما دختر را در سن سيزده سالگي ، پيش از آنكه رشد فكري پيدا كند و اصولا معني ازدواج و همسر بودن و همسر داشتن را بدرستي درك كند صالح براي ازدواج ميداند و اجازه ميدهد يك چنين موجودي كه هنوز براي خريد و فروش چند كيلو سبزي صلاحيت ندارد ازدواج كند و براي خودش شريك زندگي مادام العمر انتخاب نمايد .اما بدختري كه بيست و پنج يا چهل سال دارد و درس خوانده و دانشگاه ديده است و بمقام عالي از دانش رسيده است اجازه نميدهد بدون اجازه و تصويب پدر يا جد پدري عوام و بيسواد خود ازدواج كند . . . " اولا از كجاي قانون استفاده ميشود كه دختر سيزده ساله ميتواند بدون اجازه پدر ازدواج كند و دختر بيست و پنج يا چهل ساله دانشگاه ديده نمي تواند ؟ ثانيا شرطيت اجازه پدر در حدودي است كه از عاطفه پدري و درك احساسات مرد نسبت به زنان سرچشمه ميگيرد و اگر شكل مانع تراشي بخود بگيرد اعتبار ندارد .ثالثا گمان نميكنم يك نفر قاضي تا كنون پيدا شده باشد و مدعي شده باشد كه از نظر قانون مدني رشد عقلي و فكري در ازدواج شرط نيست و يك دختر سيزده ساله كه بقول نويسنده معني ازدواج و انتخاب همسر را نميفهميد ميتواند ازدواج كند . قانون مدني در ماده 211 چنين مي گويد : " براي اينكه متعاملين اهل محسوب شوند بايد بالغ و عاقل و رشيد باشند " . هر چند در اين جمله كلمه متعاملين بكار رفته و باب نكاح باب معامله نيست ، اما چون دنباله يك عنوان كلي است ، ( عقود ، معاملات و الزامات ) كه از ماده 181 آغاز مي شود ، كارشناسان قانون مدني ماده 211 را بعنوان " اهليت عام " تلقي كرده اند كه در همه عقود لازم است . در تمام قباله هاي قديم نام مرد را پس از " البالغ العاقل - الرشيد " و نام زن را پس از " البالغه العاقله الرشيده " ذكر ميكردند . چگونه ممكن است نويسندگان قانون مدني از اين نكته غافل مانده باشند ؟ ! نويسندگان قانون مدني باور نميكرده اند كه كار انحطاط فكري به اينجا بكشد كه با آنكه اهليت عام را ذكر كرده اند لازم باشد كه مجددا ماده اي در باب نكاح به بلوغ و عقل و رشد اختصاص دهند .يكي از شارحين قانون مدني ( آقاي دكتر سيدعلي شايگان ) ماده 1064 را كه ميگويد : " عاقد بايد بالغ و عاقل و قاصد باشد " بخيال اينكه مربوط بزوجين است و اهليت آنها را براي نكاح بيان ميكند و شرط رشد را ذكر نكرده است ، با ماده 211 كه اهليت عام را ذكر كرده است منافي دانسته و سپس در مقام توجيه برآمده است .در صورتيكه ماده 1064 مربوط به عاقد است و لازم نيست عاقد رشيد باشد . آنچه در اينمورد قابل اعتراض است عمل مردم ايراني است نه قانون مدني و نه قانون اسلام . در ميان مردم ما غالب پدران هنوز مانند دوران جاهليت ، خود را اختياردار مطلق ميدانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شريك زندگي و پدر فرزندان آينده اش ، بي حيائي و خارج از نزاكت ميدانند و به رشد فكري دختر كه لزوم آن از مسلمات اسلام است توجهي نميكنند . چه بسيار است عقدهائي كه قبل از رشد دختران صورت ميگيرد و شرعا باطل و بلا اثر است . عاقدها از رشد دختر تحقيق و جستجو نميكنند . بلوغ دختر را كافي مي دانند . در صورتيكه ميدانيم چه داستانها از علماء بزرگ در زمينه آزمايش رشد عقلي و فكري دختران در دست است . بعضي از علماء رشد ديني دختر را شرط ميدانسته اند . تنها به عقد بستن دختري تن ميدادند كه در اصول دين بتواند استدلال كند و متأسفانه غالب اولياء اطفال و عاقدها اين مراعاتها را نميكنند . اما مثل اينكه بنا نيست عمل اين مردم انتقاد شود ، بايد همه كاسه ها و كوزه ها ر ا سر قانون مدني شكست و افكار مردم را متوجه معايب قانون مدني كه زائيده قوانين اسلامي است كرد .ايرادي كه بنظر من بر قانون مدني وارد است مربوط بماده 1042 است . اين ماده ميگويد : " بعد از رسيدن به سن پانزده سال تمام نيز اناث نميتوانند مادام كه بسن هيجده سال تمام نرسيده اند بدون اجازه ولي خود شوهر كنند " . طبق اين ماده دختر ميان پانزده و هجده هر چند بيوه باشد بدون اجازه ولي نمي تواند شوهر كند . در صورتيكه نه از نظر فقه شيعه و نه از نظر اعتبار عقلي اگر زني واجد شرايط بلوغ و رشد باشد و يك بار هم شوهر كرده است لزومي ندارد كه موافقت پدر را جلب كند .بخش چهارم اسلام و تجدد زندگي
مقتضيات زمان . دين و مقتضيات زمان از نظر نهرو . خاصيت انطباق اسلام با پيشرفتهاي زندگي اعجاب خارجيان را برانگيخته است . اسلام براي احتياجات ثابت ، قوانين ثابت و براي احتياجات متغير ، وضع ناثابت و متغيري در نظر گرفته است . اگر همه چيز را با زمان منطبق كنيم پس خود زمان را با چه چيز منطبق سازيم ؟ فكر عدم انطباق اسلام با زمان ناشي از جمود گروهي و جهالت گروهي ديگر است . قرآن جامعه اسلامي را به گياهي كه در حال رشد است تشبيه مي كند . كلمه " پديده قرن " خانواده هاي بي شماري را متلاشي كرده است . جامد جز با كهنه خو نمي گيرد ، و جاهل هر فسادي را به نام مقتضيات زمان موجه مي شمارد . پيچ و لولاهائي كه در ساختمان قوانين اسلامي به كار رفته و به آنها خاصيت تحرك و انعطاف داده است . كلاه لگني حرام نيست ، طفيليگري حرام است . اسلام براي قاعده ضرر و قاعده حرج حق " وتو " قائل شده است .اسلام و تجدد زندگي ( 1 )
مقتضيات زمان :اينجانب در مقدمه كتاب " انسان و سرنوشت " كه مسئله عظمت و انحطاط مسلمين را بررسي كرده ام تحقيق در علل انحطاط مسلمين را در سه بخش قابل بررسي دانسته ام : بخش اسلام ، بخش مسلمين ، بخش عوامل بيگانه . در آن مقدمه ، يكي از موضوعات بيست و هفتگانه اي كه بررسي و تحقيق در آنها را لازم شمرده ام همين موضوع است و وعده داده ام كه رساله اي تحت عنوان " اسلام و مقتضيات زمان " در اين زمينه منتشر كنم و البته يادداشتهاي زيادي قبلا براي آن تهيه كرده ام . در اين سلسله مقالات نميتوان تمام مطالبي كه بايد بصورت يك رساله درآيد ، گنجانيد ، ولي تا آنجا كه اجمالا ذهن خوانندگان محترم اين مقالات را درباره اين موضوع روشن كنم توضيح خواهم داد .موضوع مذهب و پيشرفت از موضوعاتي است كه بيشتر و پيشتر از آنكه براي ما مسلمانان مطرح باشد براي پيروان ساير مذاهب مطرح بوده است . بسياري از روشنفكران جهان فقط از آن جهت مذهب را ترك كرده اند كه فكر ميكرده اند ميان مذهب و تجدد زندگي ناسازگاري است .فكر ميكرده اند لازمه دينداري توقف و سكون و مبارزه با تحرك و تحول است ، و به عبارت ديگر خاصيت مذهب را ثبات و يك نواختي و حفظ شكلها و صورتهاي موجود ميدانسته اند . نهرو نخست وزير فقيد هند عقايد ضد مذهبي داشته است و بهيچ دين و مذهبي معتقد نبوده است .از گفته هاي وي چنين بر مي آيد كه چيزي كه وي را از مذهب متنفر كرده است ، جنبه " دگم " و يكنواختي مذهب است .نهرو در اواخر عمر در وجود خودش و در جهان يك ( خلاء ) احساس ميكند و معتقد ميشود اين خلاء را جز نيروي معنوي نميتواند پر كند .در عين حال از نزديك شدن به مذهب بخاطر همان حالت جمود و يكنواختي كه فكر ميكند در هر مذهبي هست وحشت ميكند . يك روزنامه نگار هندي بنام كارانجيا در اواخر عمر نهرو با وي مصاحبه اي بعمل آورده است ( بفارسي چاپ شده است ) و ظاهرا آخرين اظهار نظري است كه نهرو درباره مسائل كلي جهاني كرده است . كارانجيا آنجا كه راجع به گاندي با وي مذاكره ميكند مي گويد : بعضي از روشنفكران و عناصر مترقي عقيده دارند كه گاندي جي با راه حلهاي احساساتي و روشهاي معنوي و روحاني خود اعتقادات ابتدائي شما را به سوسياليسم علمي متزلزل و ضعيف ساخت . نهرو ضمن جوابي كه ميدهد ميگويد : استفاده از روشهاي معنوي و روحاني نيز لازم و خوب است .من هميشه در اين مورد با گاندي جي هم عقيده بودم و چه بسا كه امروز استفاده از اين وسائل را لازمتر ميشمارم زيرا امروز در برابر خلاء معنوي تمدن جديدي كه رواج ميپذيرد بيش از ديروز بايد پاسخهاي معنوي و روحاني بيابيم . كارانجيا سپس راجع به ماركسيسم از وي سؤالاتي ميكند و نهرو برخي نارسائي هاي ماركسيسم را گوشزد ميكند و دوباره همان راه حلهاي روحي را طرح ميكند .در اين وقت كارانجيا بوي ميگويد : آقاي نهرو ، آيا اظهارات شما كه اكنون از مفاهيم راه حلهاي اخلاقي و روحي سخن ميگوئيد ميان جنابعالي با جواهر لعل ديروز ( يعني خود نهرو در زمان جواني ) تفاوتي بوجود نمي آورد ؟ آنچه شما ميگوئيد اين تصور را ايجاد ميكند كه آقاي نهرو در شامگاه عمرش در جستجوي خداوند برآمده است . نهرو ميگويد آري ، من تغيير يافته ام ، تأكيد من بر روي موازين و راه حلهاي اخلاقي و روحي بدون توجه و نادانسته نيست .. . سپس خود وي ميگويد : " اكنون اين مسئله پيش مي آيد كه چگونه ميتوان اخلاق و روحيات را به سطح عاليتري بالا برد " و اينطور جواب ميدهد : بديهي است براي اين منظور مذهب وجود دارد ، اما متأسفانه مذهب به شكلي كوته نظرانه و به صورت پيروي از دستورهاي خشك و قالبي و انجام بعضي تشريفاتي معين پائين آمده است . شكل ظاهري و صدف خارجي آن باقيمانده است در حالي كه روح و مفهوم واقعي آن از ميان رفته است .