داغ پر سوز فراق - حضرت معصومه (س) فاطمه دوم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضرت معصومه (س) فاطمه دوم - نسخه متنی

محمد محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داغ پر سوز فراق

نظر به اينكه اين ماجرا در سال 201 هجري قمري، حدود دو سال قبل از شهادت حضرت رضا(ع) رخ داده است(زيرا امام رضا(ع) در سال 203 شهيد شد) اين نيز از مصائب ديگر حضرت رضا(ع) است، مصيبتي جان سوز، كه خواهر مهربانش در نيمه راه وصال، مظلومانه و غريبانه به شهادت رسيد، و ديدار و ملاقات، به فراق و جدايي، تبديل گرديد و داغ جان سوز شهادت حضرت معصومه(ع) قلب مبارك حضرت رضا(ع) را جريحه دار كرده و حضرت معصومه(ع) نيز بادلي پر از سوز فراق و اميد ديدار برادر، و با چشمي گريان از دوري برادر شهيد شده است، شاعر معاصر آقاي"حسان" در اين راستا گويد:




  • از مدينه به قصد خطه طوس
    تا زيارت كند برادر خويش
    روز و شب عاشقي بيابان گرد
    خواهري با وفاست معصومه(180)



  • رهروي خسته پاست معصومه
    فكر و ذكر دعاست معصومه
    خواهري با وفاست معصومه(180)
    خواهري با وفاست معصومه(180)



قطعاً حضرت رضا(ع) نيز هنگام شهادت، همان گونه كه از يگانه فرزندش حضرت جواد(ع) ياد كرده، از خواهر مهربانش، حضرت معصومه(ع) نيز ياد كرده كه شاعر از زبان آن حضرت مي گويد:




  • مْردم به غريبي و عيالم به سرم نيست
    افسوس از آن حسرت ديدار كه دلم را
    صد چاك زد و چهره محبوب نديدم



  • صد حيف كه من صورت مصعومه نديدم
    صد چاك زد و چهره محبوب نديدم
    صد چاك زد و چهره محبوب نديدم



مرحوم محقق دانشمند آقاي قَرُني در اين راستا چنين سروده است:




  • زبس انتظار كشيدم سفيد شد مويم
    به انتظار پدر، روز و شب به سر مي بردم
    سپس به هجر برادر، فلك دچارم كرد
    خزان بگشت گلستان و گل زدستم رفت
    مدينه تا به خراسان هزار فرسنگ است
    كه شايد آنكه ببينم دوباره رخسارش
    به نزد يوسف گم گشته راز دل گويم(181)



  • جريحه دار شد از اشك ديده گان رويم
    ولي دريغ نشد تا گل رخش بويم
    گشود باب فراق دگر زكين سويم
    به حيرتم كه گل گم شده كجا جويم
    ره وصال برادر، به صد شعف پويم
    به نزد يوسف گم گشته راز دل گويم(181)
    به نزد يوسف گم گشته راز دل گويم(181)



/ 172