تبیان، دستیار زندگی
چند تن از آنها را بصورت میمون می دیدم در حالیكه قبلا فكر می كردم ، آدمهای خوبی هستند . از سوی دیگر ، یكی از آشنایان را دیدم كه عطر دل انگیز و روح نوازش ، شامه ام را نوازش می داد . این در حالی بودكه من او را در دنیا به واسطه ظاهر ساده اش محترم نمی شمردم ،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزارش لحظه به لحظه از مرگ
گزارش لحظه به لحظه از مرگ

قسمت اول را حتما اینجا بخوانید

تشييع جنازه

« من مي روم ، مطمئن باشيد كه شما هم خواهيد آمد ، فكر نكنيد مرگ براي غير شماست ، جاي تعجب است كه مرگ را مي بينيد و باز غافليد »

وچون نماز تمام شد ، جنازه ام را بر روي دستهايشان بلند كردند و ترنم دلنشين و روح نواز شهادتين ، بار ديگر دلم را آرام كرد . من نيز بالاي جنازه قرار گرفتم به واسطه علاقه ام به جسد ، همراه او حركت كردم .

تششييع كنند گان را به خوبي مي شناختم ،‌عده ايي زير تابوت را گرفته و گروهي ، در عقب تابوت در حركت بودند. صدايشان را مي شنيدم و حرفهايشان را نيز.

حتي باطن بسياري از آنها برايم آشكار شده بود از اين رو ، از حضور برخي افراد ، بسيار شاد و از آمدن برخي ناراحت بودم ، بوي بسيار بدي كه از آنها متصاعد بود، آزارم مي داد .

چند تن از آنها را بصورت ميمون مي ديدم در حاليكه قبلا فكر مي كردم ، آدمهاي خوبي هستند . از سوي ديگر ، يكي از آشنايان را ديدم كه عطر دل انگيز و روح نوازش ، شامه ام را نوازش مي داد . اين در حالي بودكه من او را در دنيا به واسطه ظاهر ساده اش محترم نمي شمردم ، شايد هم غيبت ديگران ، او را از چشمم انداخته بود و يا تابوت بر روي شانه دوستان و آشنايان در حركت بود و من همچنان ،‌با نگراني از آينده ، آنها را همراهي مي كردم .

در حاليكه ، بسياري از تشييع كنندگان ، زبانشان به ترنم عاشقانه لا اله الا الله و & مشغول بود ، دو نفر از دوستانم آهسته به گفتگو مشغول بودند . به كنارشان آمدم و به حرفهايشان گوش سپردم . عجبا ! پس شما كي از خواب غفلت بر خواهيد خواست ؟ سخن از معامله و چك برگشت خورده و سود كلان و &   مي كنيد ؟!

 چقدر خوب بود در اين لحظات اندكي به فكر آخرت خويش مي بوديد به آن روزي كه از راه خواهد رسيد و مرگ گريبان شما را نيز چنگ خواهد افكند.

دستتان از زمين كوتاه خواهد شد و پرونده اعمالتان بسته و هر چقدر مانند من ،‌مهلت بطلبيد ،  اجازه باز گشتن  نخواهيد گرفت و دست حسرت خواهيد گزيد كه اي كاش لحظه اي در آن دنياي فاني به اين جهان باقي ، مي انديشيدم .

دستان من ! من هم دعاتان مي كنم كه دنياتان آباد باشد و آخرتتان آباد تر . اما شما را به خدا ، از خواب غفلت برخيزيد و لحظه يي سر در گريبان تفكر فرو بريد . اگر به فكر من نيستيد ، لا اقل به فكر آخرت خود باشيد ،‌به فكر آن روزي كه به من ملحق خواهيد شد ، اين لحظه ها را با ياد مرگ و قيامت سپري كنيد ، اگر اينجا به فكر مرگ نباشيد ، پس كجا به خود خواهيد آمد ؟ گويا براي شما نيست ، جاي تعجب است كه مرگ براي شما نيست ، جاي تعجب است كه مرگ را مي بينيد و باز هم غافليد . آنگاه رو كردم به اهل و عيالم و گفتم :

« اي عزيزان من ! دنيا شما را بازي ندهد ، چنانكه مرا بازي گرفت »

مرا مجبور كرديد به جمع آوري اموالي كه لذتش براي شما و مسئوليتش با من است.

*************************

«بسمه تعالی

آشنا کردن جوانان با مبانی دینی راه های گوناگونی دارد و یکی از آنها ریختن حقایق عالی در قالب داستان است.

کتاب حاضر بنام داستان برزخ نوشته آقای اصغر بهمنی مورد مطالعه اینجانب و برخی از اساتید حوزه علمیه قم قرار گرفت. این کتاب به شیوه زیبا تنظیم یافته و خواندن آن مفید و سومند است.»

جعفر سبحانی/ 8/8/76


تنظیم برا تبیان گروه حوزه علمیه