تبیان، دستیار زندگی
در دهه فجر امسال پای گفتگوی نصرت الله محمودزادهنویسنده کتاب «مسیح کردستان» بودیم تا نقش شهید «محمد بروجردی» را در ایام سال 1357 بیان کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اولین اعدام انقلابی

در دهه فجر امسال پای گفتگوی نصرت الله محمودزاده نویسنده کتاب «مسیح کردستان» نشستیم تا برایمان از نقش شهید «محمد بروجردی» در روزهای سال 1357 بگوید.

سامیه امینی -بخش فرهنگ پایداری تبیان
اولین اعدام انقلابی

در این گزارش سعی شده است با نگاهی به وقایع روزهای آخر انقلاب، اولین اعدام انقلابی که حضور شهید نیز در آن پررنگ است، بپردازیم. این ماجرا از زبان نصرت الله محمودزاده روایت می شود:
روزهای ۲۱ و 22 بهمن نیروهای کمیته امام خواب راحت نداشتند و اخبار و حوادث داخل شهر را دنبال می کردند. از دستگیری فرماندهان ارتش مشخص بود که مردم به پادگان ها مسلط شده اند. عصر 22 بهمن تیراندازی فروکش کرده بود و بوی پیروزی به مشام می رسید. غیر از چند نقطه تهران، اکثر مناطق آرام شده بود و فقط حضور مردم در خیابان ها بود که شور و حال ایجاد می کرد.
در انتهای خیابان آریامهر، عده زیادی از مردم پادگان جمشیدیه را به محاصره درآورده بودند و قصد ورود به آنجا را داشتند. تعدادی زیادی از سران رژیم که در جریان بازی های سیاسی بختیار به زندان افتاده بودند، در آنجا به سر می بردند. وقتی مردم وارد پادگان شدند، از چند طرف به اقامتگاه آن ها حمله ور شدند و آن ها را از زندان فرمایشی بیرون کشیدند قد نسبتاً بلند ارتشبد نصیری که سیزده سال ریاست سازمان امنیت کشور را به عهده داشت، توجه مردم را جلب کرد، به طرفش هجوم بردند و با اولین مشتی که به صورتش خورد، روی زمین نشست و سرش را در دستانش گرفت، او که سال ها عامل شکنجه و قتل تعداد بسیاری از انقلابیون بود، اکنون در محاصره خشم مردم قرارگرفته بود و از تیر می گریست جوانی که مسلح بود او را از زیر دسر و پای مردم بیرون کشید و فریاد زنان سعی کرد مردم را متفرق کند، گفت: «شما حق ندارید او را بکشید حکم آن ها را دادگاه انقلاب صادر خواهد کرد.» این گونه بود که اولین دادگاه انقلابی برگزار، اولین حکم انقلابی صادر و اولین اعدام انقلابی انجام شد.

محاکمه در دبیرستان علوی

دبیرستان شماره 2 مدرسه علوی از چند روز قبل برای محاکمه سران رژیم شاه آماده شده بود. سالن کوچکی را برای محاکمه انتخاب کرده بودند. محاکمه افراد شناخته رژیم شروع و طی بازجویی 48 ساعته برای هرکدام پرونده قطوری تشکیل شد.  چند روحانی و حقوقدان بازجویی و محاکمه دادگاه را اداره می کردند. آن ها که از طرف امام حکم قضاوت گرفته بودند، سعی داشتند طبق سفارش امام وضعیت کلیه مجروحین را بدون هیچ تعللی رسیدگی کنند و هرکدام را به سزای اعمالشان برسانند.
شهید بروجردی 27 نفر از جنایتکاران را که وضعیتشان روشن شده بود، به سالن هدایت کرد. در 48 ساعت گذشته همه نیروهای مسلح در اطراف مدرسه رفاه آماده باش بودند. روز گذشته یکی از دستگیرشدگان که از کارکنان باسابقه ساواک بود، با تیزهوشی از چنگ نگهبان گریخته بود و ازآن پس میرزا در حفاظت دستگیرشدگان بیشتر سختگیری می کرد.

شهید بروجردی چهار نفر را پشت دیوار کنار هم ردیف کرد. چند جوان مسلح روی پشت بام ایستاده بودند. مصطفی نگاهی به آن ها انداخت و با صدای بلند گفت: «این چهار نفر به حکم دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شده اند اگر کسی به قصد و غرض شخصی به سوی این ها تیراندازی کند، حکم قاتل را دارد حکم، حکم خداست و قصدمان باید برای رضای خدا باشد.» این حرف مصطفی روی آن ها اثر گذاشت و لوله تفنگشان را پایین آوردند.

مصطفی و محسن به همراه اکبر و شکوری متهمین را هوشیارانه وارد سالن کردند. در ردیف اول ارتشبد نصیری، هویدا، سرلشکر خسرو داد، سپهبد رحیمی، سرلشکر ناجی، سالار جاف، سرتیپ معتمدی، سپهبد برنجیان روی صندلی نشستند و بقیه پشت سرشان قرار گرفتند. یک روحانی لاغراندام با محاسن سفید، اتهام آن ها را قرائت کرد. آن ها که قبلاً به این جرائم اعتراف کرده بودند، با سکوت خود حرف های روحانی را تأیید کردند. سپس یک روحانی دیگر که هیکل نسبتاً چاق داشت، با لهجه ترکی حکم دادگاه انقلاب را قرائت کرد. حاج مهدی عراقی و بسیاری از شخصیت های برجسته در دادگاه حضور داشتند، به همراه اعضای دادگاه حکم را برای تأیید نهایی نزد امام بردند. مهندس بازرگان که با اعدام آن ها مخالف بود، به حاج مهدی گفت: «به امام بفرمایید صلاح نیست همه این ها را اعدام کنیم. انعکاس این خبر در سطح بین المللی خوشایند نخواهد بود.» حاج مهدی که موافق پیشنهاد او نبود، نگاهی به او کرد و پاسخ داد: «این ها که اکنون مظلوم نمایی می کنند، به بیش از صد قتل اعتراف کرده اند. اگر قرار بود دیگران در مورد ما تصمیم بگیرند، چه لزومی داشت این همه شهید بدهیم و انقلاب کنیم؟»
حاج مهدی به طرف اتاق امام حرکت کرد. مهندس بازرگان هم با او همراه شد تا در حضور امام پیشنهاد خود را ارائه دهد. مصطفی که ناظر این مذاکره کوتاه بود، جلو آمد و به حاج مهدی گفت: «اجازه بدهید من با یک رگبار این 27 نفر را بکشم و بعد شما اعلام کنید که یک دیوانه دست به چنین کاری زده است. شما می توانید مرا دستگیر کنید تا آبروی بعضی ها در سطح بین الملل حفظ شود.»
مهندس بازرگان ادامه داد: «نظر امام تعیین کننده است.»ساعت ده شب حکم این گونه خوانده شد: «بسم الله المنقم، به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و بافرمان امام خمینی، ارتش بد نعمت الله نصیری، سپه بد رحیمی، سرلشکر خسرو داد و سرلشکر ناجی، مفسد فی الارض شناخته شده و چون وجودشان در زمین تولید فساد و زشتی می کند، محکوم به اعدام به صورت تیرباران می شوند.»

اولین حکم دادگاه اسلامی

بروجردی بلافاصله این چهار نفر را وارد سالن کرد و آن ها را روی صندلی نشاند حکم را از رئیس دادگاه گرفت و به آن ها نشان داد. رنگ رحیمی پریده بود آن چهار تن باورشان شد که نفس های آخر را می کشند بااینکه حکم اعدام 22 نفر را اعلام نکردند، اما قرائت اولین رأی دادگاه انقلاب اسلامی در خصوص چهار تن از تن از عاملان کشتار مردم، همه را میخکوب کرده بود هیچ کس حرفی نمی زد.

توبه و قسم به جبه ملوکانه!

محمد دستور تیرباران آن ها را گرفت و به محسن داد تا مقدمات کار را فراهم کند و به طرف سپه بد رحیمی رفت هنوز با تکبر برخورد می کرد و مثل روزهایی که با بی سیم دستور قتل مردم را صادر می کرد، تکبرش را حفظ کرده بود، بروجردی از او خواست که توبه کند. رحیمی سرش را بلند کرد و گفت: «سوگند به جقه ملوکانه که همچنان به قانون اساسی پایبند خواهم بود و چون سربازی فداکار از شرافت این کشور دفاع خواهم کرد. من جان نثار شاهنشاه هستم.»
سرلشکر ناجی به التماس افتاده بود این ژنرال باریک اندام و تندخو طی ماه ها فرماندار نظامی بودنش در اصفهان دستور تیرباران عده زیادی را صادر کرده بود. فاجعه نجف آباد اصفهان از اتهامات او بود که نمی توانست منکر شود، بااین وجود دست وپا می زد که از چنگ عدالت خلاص شود. چهره اش شبیه روباه پیر و حیله گری بود که برای رهایی از دام، هزار نیرنگ به کار می برد.

کودتای 22 بهمن!

بروجردی حکم خسرو داد را هم دستش داد، خسرو داد که روزی در دانشکده افسری با شاه هم دوره بود، اعتراف کرد که پس از فرار شاه دو بار قصد کودتا داشت تا با استفاده از نیروهای ویژه پایتخت را تسخیر کند و پس از کنار زدن بختیار زمام امور کشور را به دست گیرد، کودتای دوم برای شب 22 بهمن پیش بینی شده بود که با هماهنگی فرماندهان نظامی ازجمله سپه بد بدره ای، سپه بد رحیمی، سپه بد ربیعی و چند تیمسار دیگر وارد عمل شده بودند. او مأموریت داشت با پیاده کردن چترباز در نقاط حساس تهران ازجمله اطراف مدرسه علوی، ستاد امام را با خاک یکسان کند و کلیه افراد را به قتل برساند. یکی از اعضای دادگاه به تک تک آن ها سفارش کرد که اگر وصیت و سفارشی دارند، بنویسند حرف آخرشان سکوت بود و سپس قطراتی اشک.

اولین اعدام انقلابی

مصطفی آن ها را از دادگاه انقلاب تحویل گرفت و محمد برای هرکدام یک نفر از افراد مسلح را انتخاب کرد. محسن، شکوری، روح الله و اکبر، چهارچشمی مراقب آن ها بودند از سالن که بیرون آمدند، بروجردی چشم های آن ها را بست. از پله ها به سوی پشت بام حرکت کردند. تعدادی خبرنگار آن لحظات پرهیجان را دنبال می کردند. پای لرزان ارتش بد نصیری کشش نداشت مصطفی بازویش را گرفته بود و او را همراهی می کرد، نصیری خیلی آرام پرسید: «ما را به کجا می برید؟» مصطفی هم بااقتدار جواب داد: «خودت را برای اعدام آماده کن.» مجدداً اشکش جاری شد. به پشت بام که رسیدند، تعدادی منتظر بودند که شاهد اولین اعدام انقلابی باشند. تهران در سکوت نیمه شب فرورفته بود.
شهید بروجردی چهار نفر را پشت دیوار کنار هم ردیف کرد. چند جوان مسلح روی پشت بام ایستاده بودند. مصطفی نگاهی به آن ها انداخت و با صدای بلند گفت: «این چهار نفر به حکم دادگاه انقلاب محکوم به اعدام شده اند اگر کسی به قصد و غرض شخصی به سوی این ها تیراندازی کند، حکم قاتل را دارد حکم، حکم خداست و قصدمان باید برای رضای خدا باشد.» این حرف مصطفی روی آن ها اثر گذاشت و لوله تفنگشان را پایین آوردند. محمد چهار نفر را برای شلیک آماده کرد و از مصطفی خواست که حکم دادگاه را یک بار دیگر قرائت کند. مصطفی قبل از قرائت حکم به کسانی که به آنجا آمده بودند، نگاه کرد یک بار دیگر سکوت حکم فرما شد. چهار مسلح آماده شلیک بودند، مصطفی حکمی را که در دست داشت را با صدای بلند فریاد زد. صدای رگبار کسانی که روی پشت بام ایستاده بودند، بلند شد. حضور دو جوان در میان آن ها توجه را جلب می کرد. ستوان شهرام فر و مجدی، همان کسانی که سوزن کولاس تانک ها و توپ های مستقر در پادگان لویزان را درآورده بودند.
اجساد آن چهار نفر روی زمین افتاده بود.سکوت همه جا را گرفت. بروجردی اسلحه کلت را آماده شلیک کرد و بالای سر آن ها رفت، وقتی تیر خلاص را می زد، هنوز در چهره آن ها دنیایی از جنایت و پلیدی می دید و تصور می کرد با آن تیر خلاص، ملتی را برای همیشه از شر آن پلیدها رها خواهد کرد.