کارتونهای پراکنده

جستجو

کارتونهای پراکنده

ترتیب نمایش
پر بینندهپر امتیازجدیدترین
روزها
امروزهفته اخیرماه اخیرسال اخیرهمه روزها
تله سيم قوطي
11':35''
1061 0
تله سيم قوطي
کانال :
آقای مهندس تله رو طراحی می کنه که باعث میشه از شبیخون دشمن جلوگیری بشه اما بقیه این تله رو دست کم می گیرن تا اینکه
نیمروی ستاره
08':36''
565 0
نیمروی ستاره
کانال :
یکی بود یکی نبود زنی بود که می خواست برای بچه هاش غذا درست کنه اما هرچی گشت چیزی برای خوردن پیدا نکرد تا
خوشيد رو برگردونين
10':37''
2422 0
خوشيد رو برگردونين
کانال :
اقا خروسه صبح سحر از خواب بیدار شد و شروع کرد به قوقولی قوقو و می خواست خورشید خانم رو از خواب بیدار کنه اما ابرها جلوی خورشید رو گرفته بودن اقا خرسه غمگین و ناراحت شد و
ريخت و پاش
04':44''
1016 1
ريخت و پاش
کانال :
زنبورک با دوستش آقا خرگوشه در حال بازی کردنه و همه جا رو ریخت و پاش می کنن ولی اسباب بازیا رو جمع نمی کنن دفه ی بعد که می خوان بازی کمم با مشکل روبه رو می شن با هم ببینید
كارمليتو بازيگر مي شود
07':44''
701 2
كارمليتو بازيگر مي شود
کانال :
کارملیتو خیلی دوس داره بازیگر یا نویسنده بشه شب ها تو یخواب مابوس می بینه همه ی مرغ ها از دستش عصبانی شدنو
توپ كجاست؟
04':43''
1140 0
توپ كجاست؟
کانال :
زنبورک در حال توپ بازی با گل های زیبا بود که گل ها تصمیم می گیرن سر به سر زنبورک بزارن پس توپ رو پنهان می کنن تا اینکه زنبورک اونو پیدا کنه
محتسب در بازار
14':50''
3395 2
محتسب در بازار
کانال :
انیمیشن طنزهای طلایی با موضوع محتسب در بازار که داستان بهلول دانا را روایت می کند و پندهای آموزنده را در بر دارد
هدف پرتاب سنگ
10':35''
714 2
هدف پرتاب سنگ
کانال :
مار ماهی بیچاره وسیله بازی و هدف پرتاب سنگ بقیه ماهیا قرار گرفته و به ازای دادن دو تا صدف توی این هدف گیری شرکت می کنن و
جعبه ي حيوانات(قو)
01':24''
4446 3
جعبه ي حيوانات(قو)
کانال :
در این قسمت از انمیشن زیبای جعبه ی حیوانات آقای قو داخل جعبه رفته و
لباس شاه
07':13''
2784 19
لباس شاه
کانال :
روزی شاه و همراهانش برای تفریح به دشت و صحرا رفته بودند وقتی با سرعت از محلی عبور می کردند تاج شاه به زمین افتاد و او متوجه نشد و داستانی از سری داستانهای قصه ما مثل شد
خرگوشك و مخملي
04':12''
3398 13
خرگوشك و مخملي
کانال :
در این کارتون زیبا خرگوشک و مخملی می خوان بفهمن که چرا برگ درختان در پاییز شروع به ریختن می کنه
قلدرخان
09':14''
1845 16
قلدرخان
کانال :
داستان یک پیرمرد زرنگ و زیرکی به نام نعمت که کارش بار بردن برای دیگران بود و از سری مجموعه های داستانهای شیرین از شبکه جام جم
دزد نادان
10':15''
2592 10
دزد نادان
کانال :
داستان پیرمردی که در صحرا بدون کفش می دوید و دنبال بزرگ روستا می گشت تا چاره ای برای کار خود پیدا کند و از سری مجموعه های داستانهای شیرین از شبکه جام جم
گواهی درخت
10':09''
2009 4
گواهی درخت
کانال :
انیمیشن بسیار زیبا و دیدنی گواهی درخت که داستان دو مرد تاجره که از تجارت باز گشتند و خسته کنار یک درخت استراحت می کنندو از سری مجموعه های داستانهای شیرین از شبکه جام جم
راز داري
08':55''
1098 4
راز داري
کانال :
پادشاه رازی داشت که از اینکه سال ها در دلش بود خسته شده بود به چندی از افراد خود گفت که می خواهد این راز را به آنها بگوید اما به شرط اینکه جایی گفته نشود و اگر فاش شود نصیبشان تیغ شمشیر خواهد شد
جاسوس
09':31''
996 5
جاسوس
کانال :
پادشاه زیرکی بود که سپاهش را برای جنگ آماده می کرد و نقشه های زیرکانه می کشید اما در میان سپاهش جاسوسی وجود داشت تدبیر زیرکانه ی این پادشاه را حتما ببینید
حاتم طائي
09':11''
3157 7
حاتم طائي
کانال :
داستان در مورد حاتم طائی است که در روزگار خودش باعث حسد ورزی پادشاه به خودش شده بود و پادشاه تصمیم گرفت او را از بین ببرد
دزد انگشتر
11':01''
1114 4
دزد انگشتر
کانال :
مرد نخ فروش مزد شاگردش را روی تخت گذاشت و انگشترش را درآورد و کنار آن گذاشت تا وضو بگیرد به شاگرش گفت مزدش را بردارد بعد از اینکه وضو گرفت انگشترش را ندید و به شاگردش شک کرد و
شكار آهو
09':52''
1206 5
شكار آهو
کانال :
پادشاه در مرغزار مشغول شکار بود که به آهویی برخورد کرد آهو رمید و پادشاه به دنبال او رفت تا اینکه با چوپانش برخورد کرد
دو شاهزاده
11':40''
750 2
دو شاهزاده
کانال :
پادشاه پیر شده بود و دو پسر داشت سرزمین خود را بین دو پسر به عدالت تقسیم کرد و آنها را به مهر و دوستی دعوت کرد پس از چندی پادشاه درگذشت و پسران هر کدام به سرزمین خود برای حکمرانی رفتند یکی از آنها راه ظلم را پیش گرفت و دیگر راه عدالت عاقبت این دو را با هم ببینیم
مورچه در كيسه ي گندم
09':10''
1770 17
مورچه در كيسه ي گندم
کانال :
مردی در راه می رفت که دزد به او حمله کرد و کیسه ی پول او را از وی دزدید مرد به نزد دکان دوستش رفت و ماجرا را گفت دوستش کیسه ای گندم به او قرض داد تا برای خانواده اش ببرد شب کیسه را گشود و در آن مورچه ای را دید تصمیم گرفت مورچه را به خانه اش بازگرداند اما از طرفی باران گرفته بود اما