کارتونهای پراکنده

جستجو

کارتونهای پراکنده

ترتیب نمایش
پر بینندهپر امتیازجدیدترین
روزها
امروزهفته اخیرماه اخیرسال اخیرهمه روزها
گنج منطقه ی جنگلی
10':39''
591 0
گنج منطقه ی جنگلی
کانال :
حیوانات مسابقه ی دوی سالانه برگزار کرده بودند و گوزن داور مسابقه بود اما تعداد شرکت کنندگان بسیار کم بود تا اینکه همهی گوزن ها
پلاستیک حباب دار
01':47''
1097 0
پلاستیک حباب دار
کانال :
از دریچه ی اضلاب یک قطعه کوچک پلاستیک حباب دار پیش لارو بزرگ افتاد و اون خوشحال از اینکه الان همه ی حباب ها رو می ترکونه بود که
کنکور(ببین و ببین)
02':45''
565 1
کنکور(ببین و ببین)
کانال :
در این قسمت از مجموعه ی طنز ببین و ببین به تحلیل فضا و جو کنکور می پردازیم
ظرف غذای گربه(قصه های شنی)
03':44''
1705 2
ظرف غذای گربه(قصه های شنی)
کانال :
مردی که شغلش عتیقه فروشی بود روزی برای انجام کاری به روستا رفت برای استراحت وارد قهوه خانه شد تا شب را سر کند در مقابل در قهوه خانه ظرفی بود که
دانه های انگور
01':40''
841 0
دانه های انگور
کانال :
کرم های لارو در حال چیدن دانه های انگوری بودن که از درب فاضلاب آویزان شده بود که یک دفعه
منزل ابدی(ببین و ببین)
02':38''
667 2
منزل ابدی(ببین و ببین)
کانال :
در این قسمت طنز ببین و ببین به موضوع قبرهای چند طبقه اشاره شده و بازار فروش این گونه قبر های آپارتمانی
جوجه های جنگجو(جوجه های کوچک)
10':37''
4003 0
جوجه های جنگجو(جوجه های کوچک)
کانال :
جوجه های کوچولو در حال بازی کردن بودن که دعواشون شد پدر بزرگ اومد و از اونا خواست تا به جای دعوا کردن هنر های رزمی یاد بگیرن و
پاداش نیکی(قصه های شب چله)
09':41''
3274 1
پاداش نیکی(قصه های شب چله)
کانال :
در زمان های قدیم جوانی به نام اقبال با پدر پیرش زندگی می کرد یکی از روزها پدر به شدت مریض شده بود حکیم دوای درد پدر را دارویی تجویز کرد که قیت خیلی بالایی داشت اما اقبال
اژدهای دریا(قصه های شب چله)
09':37''
1116 2
اژدهای دریا(قصه های شب چله)
کانال :
روزی روزگاری در سرزمین دور دست امیر زندگی می کرد که بسیار شجاع و با درایت بود و به مشکلات مردم رسیدگی می کرد تا اینکه یک روز
سه آرزو(قصه های شب چله)
09':22''
6088 5
سه آرزو(قصه های شب چله)
کانال :
روزی روزگاری زن و مرد فقیری بودند که در جنگل زندگی میکردند مرد به شکار می رفت اما به خاطر دلرحمی که داشت حیوانات زیادی را شکار نمی کرد تا اینکه
آرایشگر مهربون(قصه های شب چله)
11':25''
1205 1
آرایشگر مهربون(قصه های شب چله)
کانال :
روزی از روزها در گوشه ای از دنیا شهری بود که مردمش برای گذران زندگی کار می کردند در گوشه از شهر آرایشگاهی بود که در اون مرد جوانی همراه با صاحب کار خسیسش زندگی می کرد و
راز پادشاه(قصه های شب چله)
09':47''
1724 0
راز پادشاه(قصه های شب چله)
کانال :
روزی روزگاری کشتی بزرگی در حال پیشروی در دریا بود که طوفان شدیدی شروع شد کسی نمی دونست چه کار کنه همه چیز به هم ریخته بود و
چاق و لاغر و مامور سوم(3)
14':14''
2758 1
چاق و لاغر و مامور سوم(3)
کانال :
پاق و لاغر تصمیم می گیرن برای اینکه تلفن های ایکس 625 رو شنود کنن از خونه ی خودشون تا خونه ایکس 625 رو سیم کشی کنن تا اینکه ماموریت ها رو زودتر از اون انجام بدن
جوان و غول تندر(قصه های شب چله)
08':52''
3856 2
جوان و غول تندر(قصه های شب چله)
کانال :
در یک مزرعه ی سرسبز مالک طماعی زندگی می کرد که کشاورز جوانی داشت که قرار بود هر سال بعد از درو کردن مزرعه مزد خودش رو برداره اما صاعقه محصول رو از بین می برد و مالک هم به این بهانه مزدی به اون نمی داد تا اینکه
عالم نادان(قصه های شب چله)
11':09''
1749 1
عالم نادان(قصه های شب چله)
کانال :
روزی روزگاری در شهری چاه کنی بود به اسم قباد که همیشه از همه چیز ناراضی بود و از شغل خود گله می کرد تصمیم گرفت شغل خود را عوض کند پس
گرسنگی
01':42''
1122 2
گرسنگی
کانال :
سرما و گرسنگی به لاروا فشار اورده بود که یک دفعه یه دونه سیب از آسمون میوفته پایین ولی وقتی می خوان اون سیب رو بخورن سر کله بقیه حشرات پیدا می شه و
تپه ی هیزم(قصه های شب چله)
09':37''
5930 0
تپه ی هیزم(قصه های شب چله)
کانال :
پادشاه خواب دیده بود که پدرش سلطان بزرگ به جای تاج دیگ بر سر گذاشته بود معبران را جمع کرد که خوابش را تعبیر کنند تا اینکه
برج شیشه ای
01':24''
484 0
برج شیشه ای
کانال :
در این قسمت رالف می خواد بیشترین لیوان شیشه ای روی هم بچینه و رکورد دار بشه
به دنبال شغل(قصه های شب چله)
09':36''
1229 3
به دنبال شغل(قصه های شب چله)
کانال :
روزی از روزگار قدیم در یکی از شهر نه چندان دور پسر تنبلی به نام غفور زندگی می کرد مادرش دیگه از دستش خسته شده بود و اونو از خونه بیرون انداخت و بهش گفت تا کار پیدا نکرده خونه نیاد
نگهبان قوی(قصه های شب چله)
08':29''
2257 0
نگهبان قوی(قصه های شب چله)
کانال :
راهزنان به کاروان حمله کردند و یکی شترها رو بردند مرد صبر کرد تا فردا با بقیه به راه خود ادامه دهد اما تصمیم می گیرند که چند تا نگهبان استخدام کنند تا اینکه
لحظه ی جدایی!
01':46''
1936 1
لحظه ی جدایی!
کانال :
لارو بزرگ سعی داره یه جوجه خروخ رو به خونه اش برگردونه اما از طرفی خیلی به هم وابسته شدن و جدایی برای اونها خیلی سخته و