تبیان، دستیار زندگی
بندگان خوب خدا مانند دانشجویی موفق هستند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزو است، آرزویی که لحظه‌ای قرار برای آنها باقی نمی‌گذارد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگی دانشجویی

دانشجو

چه بسا برای بسیاری از ما پیش آمده باشد ... بعضی وقتها شرایط آنچنان برای برخی سخت می‌شود که دیگر زندگی پیش چشمشان تیره و تار می‌گردد. در این گونه موارد عکس‌العمل بسیاری از افراد، آرزوی مرگ است. اما آیا مرگ به خودی خود، امری مطلوب است و موفقیت به شمار می‌آید؟

می‌دانیم که مکتب‌هایی در جهان بوده‌اند که  رابطه انسان را از نوع  رابطه زندانی با زندان و رابطه مرغ  با قفس می‌دانسته‌اند. از نظر این مکتبها، مرگ خلاصی و آزادی است  و خودکشی نیز مجاز می‌باشد.طبق این نظریه، ارزش مرگ، ارزشی مثبت است. لذا مرگ باید برای همه مطلوب باشد و مرگ هیچ کس تاسف ندارد؛ چرا که آزادی از زندان و شکسته شدن قفس تاسف ندارد، بلکه جای شادی دارد.

نظریه دیگر این است که مرگ، عدم و نیستی است، فنای کامل است، نابودی است و بر عکس آن، زندگی، وجود و هستی است. لذا زندگی هر چه باشد و به هر شکل که باشد بر مرگ ترجیح دارد؛ چرا که هستی بر نیستی و بودن بر نبودن، ترجیح دارد.

بندگان خوب خدا مانند دانشجویی موفق هستند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزو است، آرزویی که لحظه‌ای قرار برای آنها باقی نمی‌گذارد.

نظریه دیگر این است که مرگ، نیستی و نابودی نیست، بلکه انتقال از جهانی به جهانی دیگر است، اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع  رابطه زندانی با زندان و مرغ با قفس نیست، بلکه از نوع رابطه دانشجو با دانشگاه است. درست است که دانشجو از خانه و معاشرت با دوستان و شاید حتی از وطن دور افتاده و در فضای محدود دانشگاه به تحصیل مشغول است، ولی راه زندگی سعادتمندانه در جامعه را گذراندن موفقیت آمیز دوره  دانشگاه می‌داند.

رابطه دنیا با آخرت و رابطه روح با بدن، چنین رابطه‌ای است. لذا مردمی که جهان‌بینی‌شان درباره رابطه انسان و جهان این گونه است، اگر عملا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به تباهی و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند، روشن است که مرگ برایشان امری محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و ترسناک است. این افراد از مرگ می‌ترسند، زیرا از خود و كارهای خود می‌ترسند.

اما اگر کسی جهانبینی‌اش این گونه باشد و در عمل نیز موفق باشد، مانند دانشجویی است که پیوسته تحصیل کرده است. بدیهی است که چنین دانشجویی آرزوی بازگشت به وطن را دارد و دلش  برای وطن و برای خویشان و دوستانش می‌تپد. اما این دانشجو در عین اینکه آرزوی بازگشت به وطن مانند آتشی در درونش شعله می‌کشد، با آن مبارزه می‌کند، زیرا نمی‌خواهد تحصیلش را نیمه تمام بگذارد.

بندگان خوب خدا مانند همان دانشجوی موفقند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزو است، آرزویی که لحظه‌ای قرار برای آنها باقی نمی‌گذارد. در عین حال اولیاء خدا هرگز به استقبال مرگ نمی‌روند، زیرا می‌دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل، همین چیزی است که نامش را عمر گذاشته‌ایم. می‌دانند هر چه بیشتر بمانند، بهتر کمالات انسانی را طی می‌کنند، لذا به کلی با مرگ مبارزه می‌کنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب می‌کنند.

اما در دو مورد است که از خواستن طول عمر صرف نظر می‌کنند. یکی شهادت است. آنها مرگ به صورت شهادت را بدون هیچ شرطی از خدا طلب می‌کنند؛ زیرا شهادت هر دو خصلت را دارد، هم عمل و هم تکامل است.

دومین مورد، آنگاه است که احساس کنند وضعی دارند که دیگر هر چه بیشتر بمانند، نه تنها توفیق بیشتری در طاعت نمی‌یابند، بلکه بر عکس به جای تکامل، تناقص می‌یابند.

این منطق و این گونه نگریستن به مرگ را امام سجاد علیه‌السلام در عبارتی کوتاه، اما عمیق از دعای مکارم الاخلاق به ما می‌آموزند. آن حضرت این گونه با خدای خویش به نجوا می‌نشینند:

«الهی و عمرنی  مادام عمری بذلة فی طاعتک فاذا کان مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک ... ؛

خدایا! مرا عمر عطا کن تا هنگامی که عمرم صرف اطاعت بشود، (اما) اگر بناست  که زندگیم چراگاه شیطان گردد، مرا هر چه زودتر به سوی خود ببر

حال به راستی من و تو چگونه به مرگ می‌نگریم؟


استاد شهید مرتضی مطهری، كتاب شهید، بااندكی تصرف

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.