ولایت فقیه و سیر تكاملی آن
در گفت و گو با حجتالاسلام محسن غرویان 31 سال پیش آیتاللهی تازه از تبعید برگشته، نظامی را بنیان گذاشت که مبانی تئوریک آن، در جهان سیاست در شکل کلاسیک آن مبهم و ناشناخته بود. وی با مطرح کردن اندیشه سیاسی ولایت فقیه و تلفیق روح معنویت و اخلاق در ساحت سیاست، الگوی جدیدی برای اداره اخلاقی جامعه و شکلی نوین از حکومتداری را معرفی کرد
آن چیزی که امام خمینی (رحمتاللهعلیه)، تحت عنوان ولایت فقیه مطرح کرد؛ در آراء و اندیشه دیگر فقهای شیعه نیز آمده، ولی تا زمان ایشان هیچ فقیهی به این میزان مبسوط و کامل به آن نپرداخته بود. با حجتالاسلام محسن غرویان، در باب اندیشه ولایت فقیه، سیر تکاملی و سؤالات مختلف پیرامون آن به گفتوگو نشستیم. حاصل آن پیش روی شما ست.
جناب غرویان بهعنوان نخستین سؤال، توضیح مختصری در باب نظریه ولایت عامه و خاصه فقیه و نقاط افتراقشان بفرمایید.
بنده در درس ولایت فقیه که از سال گذشته شروع کردهام، سلسله بحث ولایت فقیه را از ابتدای غیبت کبری بررسی میکنم و کلمات و عبارات امثال شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی به بعد را بررسی کردهام به این نتیجه رسیدهام که نظریه ولایت فقیه از همان ابتدا در نظر فقهای قدیم مطرح بوده، البته محدوده ولایت فقیه بسیار ناچیز بوده است. مثلا در حد اقامه نماز جمعه و عید فطر و یا رسیدگی به امور فقرا، ایتام و... ولی در شکل وسیعش که فقیه حکومت تشکیل بدهد و ارتش و سپاه و قوه قضاییه، مجریه و مقننه داشته باشد، نبوده است. اینها به مرور مطرح شده تا زمان حضرت امام خمینی، که ایشان بهعنوان یک فقیه زمینه را برای ولایت فقیه در شکل عام و گستردهاش مساعد دیدند و به این واسطه با همراهی مردم علیه نظام شاهنشاهی قیام کردند و قدرت را در همه شئونش بر عهده گرفتند. بنابراین اندیشه ولایت فقها و حکومت فقها بر جامعه از قدیمالایام و از ابتدای غیبت کبری مطرح شده، ولی در شکل محدودی که کمکم گسترش یافته است...
چرا در گذشته اندیشه ولایت فقیه محدود بوده است؟
علتش این بوده که در گذشته چنان فقها تحت فشار حکومتهای بنیامیه، بنیعباس و خلفای بعدی بودهاند که اصلا در مخیلهشان نمیگنجیده بتوانند اصل قدرت را در دست بگیرند و لذا خیلی هم به بحثهای علمی آن نپرداختهاند. اما بهخصوص از زمان مرحوم ملا احمد نراقی، کاشفالغطا و حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه)، بحث ولایت فقیه به صورت جدی مطرح شد و در حقیقت میتوان گفت بحث ولایت فقیه توسط امام خمینی(رحمتاللهعلیه) زنده شد.ما میتوانیم بگوییم که در شریعت اسلام مشروعیت حکومت و حاکم بهصورت پلکانی است. یعنی شارع مقدس و متون دینی شرایط اولیه حکومتداری و انتخاب حاکم را مشخص کرده و بعد به تعبیر شهید صدر، منطقه الفراغی قرار دارد که رأی و نظر مردم در آنجا واقع میشود. البته این رأی و نظر مردم، در مشروعیت حکومت و حاکم، جزو العله است.
فهم من از صحبت حضرتعالی این است که بحث ولایت عامه فقیه به شکلی که الان مطرح است، در زمان گذشته مطرح نبوده است. بر این اساس آیا ولایت عامه فقیه، یک بحث اقتضایی بوده و بعد از قیام 15 خرداد 1342، چون حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه) شرایط را مساعد دیدهاند، آن را به صورت مبسوط و جامع مطرح کردهاند و یا اینکه ولایت عامه فقیه مطرح بوده، ولی بعد از سال 42 شرایط حدوثش فراهم شده است؟
مطرح بوده ولی شرایط حدوث و وجود خارجیاش مهیا نبوده است، وگرنه روایات زیادی داریم که در زمان غیبت فقها میبایست منازعات و اختلافات را حل کنند و در میان امت قضاوت کنند و اختلافات ارثی و دیگر مسائل را حل و فصل کنند. طبق روایات در ابواب مختلفی اختیار داوری و حل و فصل امور به امام عادل سپرده شده است. مصداق این امام عادل در زمان حضور معصوم، خود امام معصوم است؛ در زمان غیبت هم، فقها بحث کردهاند و گفتهاند که امام عادل، همان فقیه جامع الشرایط است. اینها همه وظایفی است که شرعا بر عهده ولی فقیه است. بنابراین اقتضای ولایت گسترده فقیه و ولایت مطلقه فقیه، در همان آغاز غیبت هم در روایات بوده است، اما زمینه اجتماعی حدوث آن فراهم نبوده و به همین دلیل هم بوده که فقها بحث علمی آن را به صورت جدی مطرح نکردهاند.اگر ما سه عرصه عمده ولایت عامه فقیه را صدور فتوا، قضاوت و ولایت بدانیم، آیا این درست است که بگوییم بعد از سال 42 بود که عرصه ولایت، شرایط حدوث پیدا کرد؟
بله همینطور است. بهخصوص بعد از سال 42 که حضرت امام خمینی (رحمتاللهعلیه)، بهعنوان یک فقیه بهصورت جدی مطرح شده و دیدگاههای سیاسیشان را مطرح میکنند، این بحث چهره جدیدی پیدا میکند و فقهای دیگر و حوزهها تحت تأثیر اندیشههای ایشان قرار میگیرند.در مورد ولایت عامه فقیه و نحوه شناخت ولی فقیه، بحثهای گوناگونی مطرح شده است. برخی قائل به ولایت انتخابی فقیه و برخی دیگر قائل به ولایت انتصابی فقیه هستند. در کنار اینها بحثهای دیگر هم در زمینه وکالتی بودن این عرصه مطرح میشود. اگر ممکن است مختصری در این رابطه بفرمایید.
ولایت انتخابی آنطوری که طرفدارانش مطرح میکنند، همان نظریه دموکراسی غربی است که بنا بر آن ما تمام مشروعیت حاکم را منوط به رأی و انتخاب مردم میکنیم و میگوییم که این تنها مردم هستند که با انتخاب خودشان، نوع حکومت و شخص حاکم را مشروعیت میبخشند. این نظریه انتخاب، بیشتر از سوی روشنفکران متأثر از غرب مورد وثوق است. در سوی دیگر اکثر علمای ما طرفدار نظریه انتصاب هستند. در حقیقت این بزرگواران معتقدند که نوع حکومت و شخص حاکم را شارع و ادله شرعی تعیین کرده و رأی مردم جنبه تشریفاتی دارد و این رأی دخلی در مشروعیت حکومت و حاکم ندارد.من نظرم بر این است که ما راه معتدلتری هم داریم. ما میتوانیم بگوییم که در شریعت اسلام مشروعیت حکومت و حاکم بهصورت پلکانی است. یعنی شارع مقدس و متون دینی شرایط اولیه حکومتداری و انتخاب حاکم را مشخص کرده و بعد به تعبیر شهید صدر، منطقه الفراغی قرار دارد که رأی و نظر مردم در آنجا واقع میشود. البته این رأی و نظر مردم، در مشروعیت حکومت و حاکم، جزو العله است. بر این اساس مردم از بین واجدین شرایط که شارع مشخص کرده است، بنا به هر دلیلی حتی زیبایی ظاهری، شخصی را انتخاب میکنند و در اینجا شرع مقدس هم بر این انتخاب صحه میگذارد. یعنی میل و گرایش مردم را در انتخاب مصداق تثبیت کرده و برای آن احترام شرعی قائل شده است. من این را در مقالهها و مصاحبههای گوناگون، تحت عنوان دلیل افتراض مطرح کردهام و معتقدم که مشروعیت حکومت و حاکم در فقه ما پلکانی است. پله اول را شارع مشخص میکند، اما در پله دوم مردم را آزاد میگذارد که با میل و رأی خودشان، از بین فقهای جامعالشرایط یکی را انتخاب کنند. به این واسطه، مجتهد جامعالشرایطی که در میان مردم، 80 درصد محبوبیت دارد، حکومتش مشروع میشود و میتواند اعمال ولایت کند و آن فقیهی که 20 درصد محبوبیت و مقبولیت دارد حکومت و اعلام ولایتش نامشروع میشود، ولو اینکه شرط اول را داشته باشد.
بهنظر من باید بین حوزه خصوصی زندگی مردم و حوزه اجتماعی زندگی آنها تفکیک قائل شد. مسائل خصوصی مردم اصلا در حوزه ولایت قرار نمیگیرند. مثلا ولی فقیه در اینکه شما در منزلتان چه نوع غذایی صرف میکنید و یا چه لباسی میپوشید، دخالتی ندارد و اینها در حوزه ولایت قرار نمیگیرد.
در بحث ولایت انتخابی فقیه هم که آیتالله منتظری و آیتالله صالحی نجفآبادی مطرح کردهاند، مبنای عمل این است که از بین فقهای واجد شرایط، مردم یکی را برمیگزینند و به این واسطه ولایت فرد انتخاب شده مشروعیت مییابد. این نظریه با نظریه شما چه تفاوتی دارد؟
بهنظر من آنها به این شکل مطرح نکردهاند. من میخواهم با این دلیل افتراض ادله فقهی مشروعیت را بر اساس رأی و تمایل مردم بهعنوان جزء العله و نه تمام العله توضیح دهم. من در نظر آنها این بیان و این شکل را ندیدهام.نظر حضرت امام (رحمتاللهعلیه) در مورد این بحث چیست؟ ایشان به ولایت انتخابی معتقد بودند یا ولایت انتصابی؟
اندیشه امام (رحمتاللهعلیه) تفسیرهای گوناگونی دارد. در برخی از بیانات امام (رحمتاللهعلیه) که ایشان بیشتر از حکومت اسلامی استفاده کردهاند، با نظریه انتصاب محض مناسبت دارد. برخی دیگر از فرمایشات حضرت امام (رحمتاللهعلیه) که در آنها ایشان از عبارات جمهوری و منزلت رأی مردم استفاده کردهاند با نظریه انتخاب تناسب دارد. من در آثار حضرت امام (رحمتاللهعلیه) ندیدهام که به صورت مجزا و تفکیک شده و صریح بگویند که من نظریه انتخاب را قبول دارم و یا انتصاب را. نوشتهها، بیانات و در کل آثار ایشان میتواند هر دو نظر را پوشش دهد و لذا صاحبنظران فلسفه سیاسی در کشور ما، به هر دو دسته نظر و رأی امام استناد میکنند. هم طرفداران انتخاب از فرمایشات امام (رحمتاللهعلیه) شاهد میآورند و هم طرفداران نظریه انتصاب. بهنظر من جا دارد کرسیهایی ایجاد شود و بهصورت علمی و دقیق، دو نظریه انتخاب و انتصاب و حتی این نظریه معتدلتری که ما مطرح میکنیم، در آثار و افکار امام (رحمتاللهعلیه) مورد کنکاش قرار گیرد.جناب غرویان! چه شیوه فعلی حکومتداری ما، ولایت عامه فقیه بهصورت انتصابی باشد و چه بهصورت انتخابی، سؤالات مختلفی در اجزای حکومت تحت امر ولی فقیه و مرام و شیوه حکومتداری آن ایجاد میشود. برای مثال، آیا تحت حاکمیت ولی فقیه، مردم باید تمامی اختیارات خود را حتی در حوزه خصوصی به ولی فقیه واگذار کنند؟ بهعبارت دیگر آیا ولی فقیه در همه امور چه عمومی و چه خصوصی مبسوط الید است؟
بهنظر من باید بین حوزه خصوصی زندگی مردم و حوزه اجتماعی زندگی آنها تفکیک قائل شد. مسائل خصوصی مردم اصلا در حوزه ولایت قرار نمیگیرند. مثلا ولی فقیه در اینکه شما در منزلتان چه نوع غذایی صرف میکنید و یا چه لباسی میپوشید، دخالتی ندارد و اینها در حوزه ولایت قرار نمیگیرد. اما مسائل اجتماعی و یا مسائلی که ابتدائا فردی دانسته میشود، ولی حیثیت اجتماعی دارند؛ مانند ازدواج و طلاق، در حوزه ولایت قرار میگیرند و ما در مورد آنها آیات و روایات بسیاری هم داریم.آیا فقیهی که در جایگاه ولایت قرار میگیرد، بر دیگر فقها و مجتهدین هم ولایت دارد؟
ولایت رهبر و ولی فقیه که حاکم مبسوط الید است، به دو شکل محقق میشود. این فرد از یکسو بر افراد تحت امر خود ولایت علمی دارد که این مهم، بهواسطه اجتهاد و تخصص فقهی او است، ولی فقیه این نوع از ولایت را بر مجتهدین و فقهای دیگر ندارد، بلکه ایشان در این امور در عرض آنها قرار میگیرد. اما ولی فقیه از دیگرسو یک ولایت حکومتی و مدیریتی هم دارد. یعنی ولی فقیه برای تأمین امنیت و انتظام اجتماع و برنامهریزی برای آینده کشور، بر همه و از جمله دیگر فقها ولایت دارد. یعنی در این شکل دوم، همه و از جمله فقها و مجتهدین دیگر ملزم به اطاعت از ولی فقیه هستند...مشارکت سیاسی مردم در حکومت تحت امر ولی فقیه، بر چه مبنایی است. آیا مشارکت سیاسی و دخالت در امور منوط به امر ولی فقیه است؟
مشارکت سیاسی مردم جنبههای مختلفی دارد. در یک جنبه آن، از لحاظ شرعی مردم مکلف و موظف به دخالت در امور خیر هستند. قرآن میفرماید مسلمین میبایست در امور خیر دخالت کنند و برقراری حکومت اسلامی و اخلاقی و حفظ آن، یکی از وجوه همین امر خیر است. مردم بهعنوان تکلیف شرعی باید در این امر دخالت کنند. از یک جهت دیگر دخالت در امر اجتماعی و سیاسی حکم عقل و خرد است و یک انسان عاقل و خردمند در این امور دخالت میکند. اتفاقا مرحوم صاحب جواهر و دیگر فقها، در بحث ولایت فقیه این را مطرح کردهاند همانگونه که ولی فقیه میبایست حکومت را به دست بگیرد و جامعه را اداره کند، مردم هم موظف و مکلفند ایشان را کمک کنند. یعنی این تنها وظیفه فقیه نیست که شخصا با ظلم مبارزه کند و حکومت را تشکیل بدهد...آیا در این نظام مردم صرفا مکلفند؟ به عبارت دیگر شما در بحث خودتان وقتی اجتماعیات را مطرح کردید، صرفا به تکالیف مردم اشاره داشتید، آیا در نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه، مردم تنها تکالیفی بر عهده دارند که میبایست آنها را انجام دهند و نظام حقوقی مشخصی در این زمینه وجود ندارد؟
بله ما میتوانیم بگوییم تکلیفگرا است. ولی تکلیفگرا به این معنا که وظیفه عقلی و شرعی مردم اینچنین است. اما نه به این معنا که مردم چشم و گوش بسته، میبایست تبعیت کنند، من معتقدم که اینچنین نیست، زیرا در بسیاری از امور خود پیغمبر و ائمه یک منطقه الفراغهایی را گذاشتهاند که در آنجا میل و رأی مردم تعیینکننده است و در آنجا شارع مقدس گفته است که من برای شما پیغمبری باطنی، به نام عقل و شعور در وجودتان قرار دادهام که شما بنشینید و تصمیم بگیرید که چه کاری را انجام دهید. مثلا نوع شهرسازی و ساخت و ساز و مسائل علمی و برخی از مباحث تجارت الکترونیک و... در این زمینهها مادامی که اصول و قواعد کلی بههم نخورد و مفسده ایجاد نشود شارع اجازه و اختیار تصمیمگیری به افراد داده استبخش سیاست تبیان
منبع :پنجره ، علی دهقان