رمضان آمده عین رمضانید شما
رمضان کشتی نوح است نمانید شما |
ترسم آن است که خود را نرسانید شما |
بادبان های شب قدر چنین می گویند |
این زمان جانب خورشید برانید شما |
همه رفتند، همه جانب خورشید شدند |
هان بیایید اگر سوخته جانید شما |
سوی آن گنبد و گلدسته سبز ازلی |
چون کبوتر همگی دل بپرانید شما |
دل من مرده هلا زنده دلان شب قدر |
بر دلم فاتحه ای تازه بخوانید شما |
شب هجران است اشکی بفشانید ز دل |
روز میدان است اسبی بدوانید شما |
وقت آن است که جانی بکشانید به اوج |
دم آن است که روحی بدمانید شما |
از جوان پیری ما هیچ مگیرید سراغ |
دمتان گرم که پیران جوانید شما |
مرحباتان که در این دور هدرها و هبا |
گرد خورشید ازل در دورانید شما |
درد ما دلشدگان را بسرایید به شعر |
داد ما سوختگان را بستانید شما |
گاه افطار و سحر سفره نورید و دعا |
چون سحرگاه رسد بانگ اذانید شما |
تا نمانیم در این غمکده جز با غم هم |
شب افتادن جان است بمانید شما |
هفت پشتم همه از تیره باران بودند |
همم از طایفه اشک بدانید شما |
پدرم بود یکی آتش دلتنگ و غریب |
چون سیاووش پدر را پسرانید شما |
مادری دارم از خاک که بر زانوی او |
دم مردن سر من را بنشانید شما |
خواهری دارم از رود که هنگام وداع |
در پی اش یک چند اشکی بفشانید شما |
بادها با من دلتنگ برادر بودند |
ای همه ابر که در باد نهانید شما |
همسری دارم از آیینه دلش روشن تر |
مثل آیینه پر از نور بمانید شما |
دختری دارم از جنس غزل، عطر عسل |
زنده باشید اگر دخترکانید شما |
ما در این غمکده ها دست به کاری نزدیم |
کاش و ای کاش که کاری بتوانید شما |
***
روزهایی که گذشتند دلم غلغله بود |
ای که فردای زمین را نگرانید شما |
تن یاران وطن پر شده از شعله و زخم |
باز بر زخم چرا زخم زبانید شما |
گوسپندید؟ نه! گرگید؟ نه! ماندم که که اید |
نه امیرید شمایان، نه شبانید شما |
آه و صد آه یکی قصه نخواندید ز درد |
حیف و صد حیف یکی نکته ندانید شما |
ای فسوسا که به دنبال مقام افتادید |
ای دریغا که پی نام و نشانید شما |
حاجتی هست اگر مردن ایمان شماست |
چه کسی گفته که محتاج به نانید شما |
هان ببینید در آیینه که تصویر که اید؟ |
هم از آیینه بپرسید کیانید شما |
از هیاهوی شما چشم وطن آب نخورد |
ما شنیدیم که صاحب نظرانید شما!! |
این و آن راه به فردای هدایت بردند |
ای دریغا که نه اینید و نه آنید شما |
نکند گم شده از دست شما خاتم عمر |
بر چه عهدید شما در چه زمانید شما |
ظاهرا گرچه به دل غصه غیبت دارید |
در پس پرده تزویر نهانید شما |
گرچه گفتید به دشنام مرا ابن فلان |
من نگویم که فلان ابن فلانید شما |
همزبانید ولی محرم بیگانه شدید |
مهربانید ولی تلخ دهانید شما |
شاعرانید ولی از غم مردم دورید |
نه بدیع و نه معانی نه بیانید شما |
نیست در شعر شما هیچ امیدی به فروغ |
بی خبر از غم و درد اخوانید شما |
بیش از این از ستم خلق خدا دم مزنید |
با همه همهمه ها بی همگانید شما |
ما اگر بار گران بود گذشتیم و گذشت |
ای دریغا که همه بار گرانید شما |
خاک ایران نسب از خون سیاوش دارد |
آتش افروزانا در چه گمانید شما |
نکند راز دل سوختگان فاش شود |
نکند نامه به بیگانه رسانید شما |
مهره نرد هوس، بازی تان خواهد داد |
تا به کی مضحکه هرهیجانید شما |
یا از این دمدمه خود را به کناری بکشید |
یا از این وسوسه خود را برهانید شما |
خاکریزی ست که یکباره فرو می ریزد |
بازگردید که در خط امانید شما |
***
هله یاران منا دشمن جانی نشوید |
خصم را بر سر جایش بنشانید شما |
هین بهار رمضان است به دل پردازید |
گردی از جان و دل خود بتکانید شما |
کاش صافی شود از دُرد، دل و دین شما |
رمضان آمده عین رمضانید شما |
صبح اگر کشتی این قوم به جودی بنشست |
از منش نیز سلامی برسانید شما |
علی رضا قزوه
تهیه و تنظیم: بخش ادبیات تبیان