تبیان، دستیار زندگی
بعضی از قسمتهای زندگی جاده‌ای است سنگلاخ و پرپیچ و خم و پر از دره و پرتگاه. بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً جاده‌ای پیدا نیست و بعضی جاها اصلا جای پایی هم دیده نمی شود اما همیشه همه جا چراغی هست...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چراغ قرمز ! هرگز نایست

قطعه "چراغ سبز" از کتاب "بی بال پریدن" اثر زنده یاد دکتر قیصر امین پور

چراغ راهنما قرمز می‌شود. ترمز می‌كنیم و پشت چراغ قرمز می‌ایستیم.

در همین لحظه چند پرنده از روی سیمهای برق بالای سر ما برمی‌خیزند، بال زنان از چراغ قرمز رد می‌شوند و به طرف دیگر خیابان می‌روند.

چرا پرنده‌ها چراغ قرمز را رعایت نمی‌كنند؟

اما پرنده‌ها كه ماشین نیستند!

آیا تنها ماشینها و قطارها و كشتی‌ها و هواپیماها چراغ راهنما دارند؟

چرا «باد» كه می‌آید بدون توجه به چراغ راهنما از چارراهها می‌گذرد؟

چرا وقتی كه «سیل» می‌آید هیچكدام از قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌كند؟ از كوچه‌ها و خیابانها و چراغ قرمزها رد می‌شود. همه چیز را خراب می‌كند و خیابانهای جدید می‌سازد؟

اما سیل و باد كه ماشین نیستند تا پشت چراغ قرمز، ترمز كنند و به احترام قانون بایستند! آیا آنها هیچ قانونی را رعایت نمی‌كنند؟

نه! فكر می‌كنم آنها هم هر كدام برای خودشان قانونی دارند و چراغ راهنمای خودشان را رعایت می‌كنند!

مثلاً روزها كه چراغ زرد آسمان روشن می‌شود، پرندگان به پرواز درمی‌آیند، و غروب كه چراغ آسمان قرمز می‌شود به آشیانه باز می‌گردند.

پروانه‌ها هم وقتی كه چراغ چمن سبز می‌شود به پرواز درمی‌آیند و هنگامی كه به چراغ قرمز چمن می‌رسند، توقف می‌كنند.

چراغ درختان كه زرد و قرمز می‌شود، پاییز از چارراه فصلها می‌گذرد.

خلاصه ماشینها، آدمها و پرندگان و همه موجودات برای خودشان قوانین راهنمایی دارند.

اما آیا قوانین راهنمایی برای ماشینها و آدمها یكسان است؟

نه! ماشینها همیشه باید قوانین راهنمایی را رعایت كنند ولی آدمها كه ماشین نیستند تا در همه جا این قوانین را رعایت كنند!

زیرا زندگی تنها یك خیابان نیست كه سر همه چارراههای آن چراغ راهنما گذاشته باشند و جایی مخصوص عابر پیاده خط كشی كرده باشند.

زیرا بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً آسفالت نشده است. بلكه جاده‌ای است سنگلاخ و پرپیچ و خم و پر از دره و پرتگاه.

زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً جاده‌ای پیدا نیست.

چراغ راهنما

زیرا در بعضی از راهها فقط یك جای پا، جاده را نشان می‌دهد.

زیرا در بعضی از جاها حتی جای پایی هم پیدا نیست . و ما اولین رهگذر آن راه هستیم. كه جای پای ما جاده را می‌سازد.

زیرا در بعضی از قسمتهای زندگی اصلاً راه عبور نیست. بلكه كوهی است كه باید با چنگ و دندان از صخره‌های سخت و عمودی آن بالا رفت.

در چنین چارراههایی هیچ چراغ راهنمایی نیست، به جز چراغی كه در دلهای ما روشن است.

در چنین راههایی اگر ناگهان چراغ قرمز خون، به علامت خطر روشن شود، آیا باید بایستیم و از رفتن بمانیم، یا خطر كنیم و پیش برویم، تا چراغ سبز را برای دیگران روشن كنیم؟

در همین فكرها هستم كه ناگهان چراغ راهنما پیش روی ما سبز می‌شود؛ به راه می‌افتیم.


بی بال پریدن قیصر امین پور