تبیان، دستیار زندگی
وب سایت فرهنگی اطلاع رسانی تبیان در مقاله ای اجتماعی به بررسی و تبیین «نشانه های کوچک خوشبختی» در زندگی خانوادگی پرداخت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نشانه کوچک خوشبختی در تبیان

وب سایت فرهنگی اطلاع‌رسانی تبیان در مقاله ای اجتماعی به بررسی و تبیین «نشانه های کوچک خوشبختی» در زندگی خانوادگی پرداخت.

هومن بهلولی- روابط عمومی

خوشبختی

به گزارش روابط عمومی؛ بخش خانواده ایرانی موسسه فرهنگی اطلاع‌رسانی تبیان این مقاله را تهیه و منتشر کرده است.

هانیه منفرد در این مقاله می نویسد:« آن موقع در شهر، تازه جایی را کرایه کرده بودیم و یک ماهی هم ساکنش بودیم. بچه گریه می کرد و من می گفتم الان می رسیم. بعد با همان زبان شکسته اش گفت: «اینجا نه. اونجا قیچی آبی داشتم». همه اسباب بازی هایی را که دوست داشت همراهم برداشته بودم اما هیچ وقت فکر نمی کردم قیچی آبی اهمیتی داشته باشد. هیچ وقت پسرم دلبستگی خاصی به قیچی آبی نشان نداده بود اما این برایش نشانه ای کوچک بود؛ نشانه ای که خانه اصلی را از بقیه خانه ها جدا می کرد. یا بهتر بگویم خانه را از ایستگاه هایی که گاهی مأمن ما می شوند، جدا می کرد. حتی در 2سالگی هم برای انسان، اشیای کوچک نشانه رسیدن هستند؛ نشانه هایی از فضایی که می‌شود آن را به تمامی تصاحب کرد؛ جایی که کاملا آشناست.

در آن روزهای دلهره آور بعد از اسباب کشی، وقتی هنوز با خانه جدید اخت نشده ایم، به همین اشیا پناه می بریم. با آویختن تابلوی قدیمی به دیوار احساس امنیت می‌کنیم. با گذاشتن همان قندان قدیمی روی میز فکر می‌کنیم آرام گرفته ایم. با پهن کردن همان رومیزی کهنه همیشگی.... اشیا، تکه هایی از مسکن ما را می سازند و کوچک را به یاد ما می آورند. خوبی اش این است که اشیا را می‌شود تصاحب کرد. می‌شود آنها را به تمامی در اختیار داشت. می‌شود تکه های شکسته شان را به هم چسباند و با آنها همراه شد. گاهی باید مکث کنیم و ببینیم که همین اشیا، چگونه برای ما فضایی می سازند که خوشایندمان است. چگونه ما را به مقصد می رسانند و چگونه گاهی یک فضای معمولی را به جایی خاص تبدیل می‌کنند.

شاید هم اشیا جان داشته باشند و ما یک روز کشف کنیم مجسمه ساکتی که از این خانه به آن خانه همراهمان برده ایم حرف های زیادی برای گفتن دارد. شاید یک روز زبان باز کند و سراغ همان خانه ای را بگیرد که می شد در تراسش به ستونی تکیه داد و رو به شهر به خیال روزهای نیامده فرو رفت... شاید یک روز بالاخره مجسمه از دلبستگی هایی بگوید که به پرنده های روی هره دارد یا به خط کج آفتاب دم غروب یا صدای خنده های بچه ای که دیگر برای بازی با قیچی آبی خیلی بزرگ شده است.... »

متن کامل این مقاله و سایر مقالات مرتبط در اینجا قابل مشاهده است.