معین از سالها پیش مدافع حرم شدن را انتخاب کرد
آشناییمان با مادر شهید معین حقپرست با یك مكالمه تلفنی آغاز شد. مادری 82 ساله كه امروز تنها با یاد و نام شهیدش زندگی میكند و از ته قلبش آرزو میكند كه ای كاش...
آشناییمان با مادر شهید معین حقپرست با یك مكالمه تلفنی آغاز شد. مادری 82 ساله كه امروز تنها با یاد و نام شهیدش زندگی میكند و از ته قلبش آرزو میكند كه: «ای كاش دیگر مادری داغ جوانی نبیند و رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی با پیروزی و سربلندی پرچم اسلام به آغوش خانوادههایشان بازگردند. الهی هیچ مادری اسارت فرزند و مفقودالاثر شدن عزیزش را نبیند.» همكلامیمان با بتول پرستگاری به سختی انجام میشود، چراكه این مادر 82ساله به سختی میتواند برایمان از روزهای دفاع مقدس و خاطرات فرزندش روایت كند.
17 فرزند قد و نیم قد
من متولد 1313هستم. همسرم كارگر بود. یك كارگر ساده كه همه توانش برای تأمین رزق حلال و تربیت بچهها مصروف میشد. ما 17 فرزند داشتیم. بچههای قد و نیم قد. در نهایت چهار تا از فرزندانم به رحمت خدا رفتند. یكی از آنها هم در راه حق قربانی شد. خانواده پرجمعیت ما با رزق حلال و تربیت دینی مكتبی رشد كرده بود. هرچند تأمین معاش خانواده كار سختی بود اما اولویت من و پدر بچهها نان حلال سر سفره گذاشتن بود. نتیجه رزق حلال هم تربیت بچههای مكتبی و انقلابی شد. از همان شروع انقلاب بچهها وارد عرصه شدند. با شروع جنگ تحمیلی هم پنج تا از پسرهایم به جبهه رفتند. در میان همه آنها معین توانست گوی سبقت را از همه برادرانش برباید و شهید خانه حقپرستها شود.
گمشده رمضان
معین متولد 1344بود. در مقطع راهنمایی تحصیل میكرد و درسش هم خوب بود. با تشكیل بسیج، عضو آن شد و در امور فرهنگی فعالیت میكرد. از ابتدای جنگ تحمیلی هم به جبهه رفت و در نهایت در عملیات رمضان در سال 1361 به شهادت رسید. معین گمنام شد و خبر شهادتش را قطعی اعلام نكردند. بعد از سقوط صدام گفتند كه شهید شده است. اما باز هم خبری از پیكرش نبود تا اینكه در سال 1395گروه تفحص پیكرش را شناسایی كرد. در نهایت هم معین من با پلاك و نام روی لباسش شناسایی شد. مراسم تشییع شهید بسیارخوب و باشكوه بود. همه آمده بودند و این شور و حضور مردمی من را به وجد آورد. من فكر نمیكردم این همه آدم در تشییع پیكر فرزندم حاضر شوند.
ام وهبهای امروز...
امروزهم كه بحث مدافعان حرم مطرح است و اموهبهای امروز دردانههای انقلابیشان را راهی میدان جهاد با تروریست و تكفیریها میكنند، میدانم كه اگر معینم زنده بود امروز هم به رسم ارادتش به ولایت فقیه راهی میدان میشد. همان زمان هم كه عزم رفتن كرد، جزو قوایی شد كه برای جنگ با اسرائیل عازم سوریه شده بودند اما قسمتش نشد با صهیونیستها بجنگند. معین من از همان زمان یعنی سالهایی پیش از این مدافع حرم شدن را انتخاب كرده بود.
رزمنده كوچك
معین از همه بچههای من شلوغتر بود. زمانی كه میخواست برای اولین بار به جبهه برود، متوجه رفتنش نشدم. یكی از دوستان خبر داد كه او كجا رفته است. خیلی منتظر بودیم بیاید و وقتی برگشت، پرسیدم چرا رفتی؟! گفت من نروم چه كسی برود؟ باید همه به میدان جهاد بروند. گفتم تو كم سن و سالی. گفت عیبی ندارد مادرجان. همه باید حضور داشته باشیم.
33 سال سخت
وقتی خبر شهادت معین را به من دادند دیگر نتوانستم تاب بیاورم. خودم معین را از زیر قرآن رد كردم و به خدا سپردمش. به خدا گفتم كه دست تو سپردم و اشك میریختم. ابتدا گفتند مفقود شده است و من میگفتم حتماً معین با آزادهها میآید. بعد كه آزادهها آمدند، باز منتظر بودم و دیدم كه نیامد. نمیخواستم كه دست بعثیها افتاده باشد و اسیر باشد كه نشد. 33 سال از نبودنهایش گذشت اما سخت و تلخ گذشت. امیدوارم خدا این صبوری را از ما قبول كند.
مسافری كه عاقبت برگشت
ابتدا خبر پیدا شدن پیكرش را به برادرش گفته بودند و ایشان این خبر را به من داد. من ناراحت شدم و گریه كردم. گفتم الحمدلله كه در راه خیر كشته شد. نمیدانم چطور از احساساتم برایتان بگویم خیلی سخت بود. فقط گفتم انالله و انا الیه راجعون، یك مادر چه میتواند كند. خدا به مادران شهدای مدافع حرم صبر جزیل عنایت كند. بچه كه تب میكند مادر از بچه جلوتر تب میكند. الهی هیچ مادری اسارت فرزند و مفقودالاثر شدن عزیزش را نبیند. دعا میكنم امروز برای پیروزی رزمندگان مدافع حرم و امیدوارم كه انشاءالله ما در این میدان پیروز باشیم و جوانان مدافع ما سالم به خانه و خانوادهشان بازگردند.
منبع: جوان انلاین