تبیان، دستیار زندگی
جمع ناسازگاران، خرده گیران و فتنه انگیزان افزون شد و در میان مسلمانان تفرقه و فتنه افکندند و چیزی نگذشت که پرچم مخالفت برافراشتند و به هنگام بازگشت از صفّین در حروراء ماندند و به خون ریزی و راهزنی پرداختند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پست ترین احزاب!!

جمع ناسازگاران، خرده گیران و فتنه انگیزان افزون شد و در میان مسلمانان تفرقه و فتنه افکندند و چیزی نگذشت که پرچم مخالفت برافراشتند و به هنگام بازگشت از صفّین در حروراء ماندند و به خون ریزی و راهزنی پرداختند.

بخش نهج البلاغه تبیان
خوارج

خوارج و عوامل پیدایی

آنها از دل جنگ صفّین، دسته ای برآمدند که در تاریخ به خوارج یا حروریّه شهرت یافتند. اینان پس از جریان حکمیّت سربرآوردند و در اعتراض به امام علی(علیه السلام) گفتند:

(حکّمت الرجال فی دین الله والله تعالی یقول، ان الحکم الا للّه)

تو در دین خدا مردان را داور نهادی، درحالی که خداوند می گوید: تنها حکم از آن خداست.

جمع ناسازگاران، خرده گیران و فتنه انگیزان افزون شد و در میان مسلمانان تفرقه و فتنه افکندند و چیزی نگذشت که پرچم مخالفت برافراشتند و به هنگام بازگشت از صفّین در حروراء ماندند و به خون ریزی و راهزنی پرداختند. هر چند امام(علیه السلام) با آنان به گفت وگو نشست و حق را برایشان بیان کرد، و عده زیادی را بازگرداند و به سوی خود کشید؛ امّا گروهی دیگر ثابت قدم به نهروان رفتند و عبداللّه بن خبّاب بن ارتّ را کشتند. بدین سبب گفته اند:

(آنان نظر عبداللّه را درباره امام علی(علیه السلام) پرسیدند، او گفت: علی امیرالمومنین و امام المسلمین است. از این پاسخ به خشم آمده، او و همسرش را، که باردار بود، به قتل رساندند. همچنین در طول راه به هر کسی بر می خوردند، رأی او را درباره حکمیّت سوال می کردند، اگر با آنها موافق نبود، او را می کشتند.)

بدین سبب امام به سوی آنان لشکر کشید. بیشترشان از جمله ذوالثدیه که رهبری آنان را به عهده داشت، کشته شدند (در سال 38).

امام علیه السلام به ابن عباس: «به قرآن بر آنان حجت میاور، که قرآن تاب معنیهای گونه گون دارد. تو چیزی از آیه ای می گویی، و خصم تو، چیزی از آیه دیگر. لیکن به سنت با آنان گفت وگو کن که ایشان را راهی نبود، جز پذیرفتن آن.»

پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور خوارج را از پیش بیان کرده بود:

(یخرج فی آخر الزمان، قوم من امّتی احداث الاسنان، سفهاء الاحلام، یقولون من قول خیر البریّه. یقرءون القرآن، لایجاوز حناجرهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرّمیه)

دسته ای به روش گفتار انسانهای نیک سخن می گویند و قرآن می خوانند امّا از حنجره های آنان در نمی گذرد، از دین خارج می شوند، چنانکه تیر از کمان بیرون می رود.

درروایتی دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله در اشاره به ذوالثدیه آمده است:

(وی را یارانی است که هر یک از شما، نماز و روزه اش را در مقابل آنان کوچک می شمارد، و اینان چون تیر از کمان، از دین بیرون می روند و رهبرشان مردی است که یکی از دو سینه اش، چون پستان زنان برآمده است.)

خوارج، افرادی به ظاهر دین دار و قرآن دان، متعصب و خشک بودند. به همین جهت وقتی امام، عبدالله بن عباس را برای مجادله با آنان می فرستد، سفارش می کند که با آنان به قرآن تمسک نکند چون قرآن به معانی و وجوه گوناگونی درخور حمل است و هر چه گفته شود، چیزی خواهند گفت. پس باید با آنان به سنت احتجاج شود، تا راه گریزی نیابند.

(لاتخاصمهم بالقرآن، فان القرآن حمّال ذو وجوه، تقولون ویقولون ولکن حاججهم بالسنّة فانّهم لن یجدوا عنها محیصاً.)

به قرآن بر آنان حجت میاور، که قرآن تاب معنیهای گونه گون دارد. تو چیزی از آیه ای می گویی، و خصم تو، چیزی از آیه دیگر. لیکن به سنت با آنان گفت وگو کن که ایشان را راهی نبود، جز پذیرفتن آن.

اشکالهای خوارج به علی(علیه السلام)

- چرا امام برخلاف قرآن! به داوری انسانها تن داد، در حالی که صریح آیه قرآن، به نفی آن نظر دارد؟

امام(علیه السلام) در پاسخ به آنان دو پاسخ می گوید، نقضی و حلّی:

الف. آنچه شما از آیه برداشت کرده اید، خلاف مقصود قرآن است. کلامی که بدان استناد می جویید، حق است، امّا اراده ای که از آن دارید، خطا و باطل است. آری حکمی جز حکم خداوند نیست و کسی این سخن را انکار نمی کند، ولی آنچه خوارج می گویند، آن است که امارتی جز برای خدا نیست. امام در ادامه می گوید:

(وانّه لابدّ للنّاس من امیر برٍّ او فاجر، یعمل فی امرته المومن ویستمتع فیها الکافر)

جایی که مردم را حاکمی باید، نیکوکردار، یا تبه کار، تا درحکومت او مرد با ایمان، کار خویش کند و کافر، بهره خود برد.

بنابراین، مراد آیه، غیر چیزی است که خوارج آن را اراده کرده اند.

خوارج اشکال می کردند که اگر علی علیه السلام وصی بود، نمی بایست با تن دادن به داوری، وصیت را تباه سازد! امام، به این نکته نیز پاسخ گفت و به آنان فهماند که اگر دست از وصایت و همراهی او بردارند، خود مرتکب خطا و گناه شده اند، نه علی(علیه السلام).

ب. این که پذیرش حکمیّت به اصرار خود شما بود.

(فانّا نذیر لکم ان تصبحوا صرعی باثناء هذا النّهر، وباهضام هذا الغائء علی غیر بیّنة من ربّکم ولا سلطان مبین مژم. قد طوّحت بکم الدّار واحتبلکم المقدار وقد کنت نهیتکم عن هذه الحکومة فابیتم علی اباء المخالفین المنابذین، حتّی صرفت رأیی الی هواکم وانتم معاشر اخفّاء الهام، سفهاء الاحلام ولم آت لااباکم، بجرا ولا اردت لکم ضرّاً)

شما را از آن می ترسانم که کُشته در کرانه این رود، افتاده باشید، و در پست و بلندیهای این مغاک افکنده. نه برهانی روشن از پروردگار داشته باشید، و نه حجتی آشکار، آواره خانه و دیار، و به دام قضاگرفتار.

شما را از کار حَکَمیّت، بازداشتم، و سرباز زدید. با من در افتادید و مخالفت ورزیدید. چندان که رأی خود را در کار هوای شما کردم. شما ای سبکسران، ای بی خردان نادان، ای ناکسان! من نه بلایی برای شما آوردم و نه زیانی برایتان خواستم.

امام در این پاسخ خشم آلود و اندوهگینانه، نشان می دهد که آنچه رخ داد، بیش تر خواسته خود آنان بود، نه تصمیم گیری شخصی تا سزاوار بازخواست و تندی باشد. هر چند هیچ یک از این دو پاسخ در خوارج کارگر نیفتاد.

- حذف لقب امیرالمومنین!!

با این توضیح که چون زمان نگارش پیمان رسیده بود، دو طرف از مقدم داشتن نام علی یا نامیدن او به امیرالمومنین، به نزاع برخاستند و سرانجام، با میانجی گری خود امام، قضیه پایان یافت. خوارج در بهانه های خویش، این نکته را گنجاندند که چرا آن حضرت به حذف لقب خویش رضایت داد؟ امام در پاسخ به آنها، به عمل پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیبیّه اشاره کرد که آن حضرت در اعتراض نماینده قریش، فرمود: تا نام و پدرش را بی هیچ لقب بنگارند، بدین گونه، امام پیروی خویش را نشان داد.

- چرا با پذیرش حکمیّت، وصایت خویش را انکار کرده است؟

یعنی اگر وصی بود، نمی بایست با تن دادن به داوری، وصیت را تباه سازد! امام، به این نکته نیز پاسخ گفت و به آنان فهماند که اگر دست از وصایت و همراهی او بردارند، خود مرتکب خطا و گناه شده اند، نه علی(علیه السلام).

پیامبر اکرم: «دسته ای به روش گفتار انسانهای نیک سخن می گویند و قرآن می خوانند امّا از حنجره های آنان در نمی گذرد، از دین خارج می شوند، چنانکه تیر از کمان بیرون می رود.»

- چرا امام علیه السلام، غنایم را تقسیم نکرد؟

بلاذری از اشکال چهارمی، سخن به میان می آورد وی می گوید: خوارج از عمل امام پس از پیروزی بر ناکثین (جمل) نیز پرسش داشتند که چرا آن حضرت غنایم آنان را تقسیم نکرد؟ اگر اهل جمل، مسلمان بودند؛ چرا با آنان جنگید و اگر جنگیدن با آنان روا بود، چرا گرفتن اموالشان حلال نبود؟

با این بهانه ها، حرکت و شورش غیرانسانی خود را موجه نشان می دادند که امام(علیه السلام) به ناچار به سرکوبی آنان پرداخت، هر چند به دیگران سفارش کرد که پس از او، خوارج را نکشند، چرا که آنان دچار گمراهی در شناخت حق اند.


منابع:
- نهج البلاغه، نامه ٧٧؛ خطبه ٤٠، ٣٦،٦١
- استیعاب، ج٣، ص ٢١٧
- اخبار الطوال ص 206
- طبقات، ج ٣، ص ٢٤
- کنزالعمّال، ج ١١، ص ٢٠٢
- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ٣٣، ص ٣٢٦
- سوره (انعام)، آیه ٥٤
- تاریخ یعقوبی، ج ٢ ، ص ٩١ و ٩٦
- انساب الاشراف، ج ٢، ص ٣٦٠

منبع: پایگاه امام علی علیه السلام

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.