من از یار بدم میآید! (طنز)
اشعار طنزی از شاعران معاصر.
علیرضا لبش:
قلیان می گوید قل قل قل
ناصرالدین شاه ساکت است
ما شعر می خوانیم
پسرک می گوید فال حافظ
و دستمال کاغذی
شاعران چه گندی زده اند
که باید با دستمال کاغذی پاک کرد
ناصرالدین شاه می گوید قل قل قل
نادرشاه افشار به زباله دان تاریخ پیوست
آقا محمد خان قاجار به زباله دان تاریخ پیوست...
مظفرالدین شاه بیمار به تاریخ پیوست
احمدشاه بیکار به تاریخ پیوست
ما ملتی هستیم تاریخی و در یک زباله دان بزرگ
منتظر بازیافت نشسته ایم
**
سعدی یک خیابان کوچک است
حافظ یک پل است
فردوسی یک میدان است
جلال آل احمد یک بزرگراه است
مابزرگان مان را سر راه گذاشته ایم
*
روح الله احمدی:
یار از بنده، من از یار بدم میآید
یعنی از عامل آزار بدم میآید
البته اولش از یار خوشم میآمد
چند وقتیست که از یار بدم میآید
یار! ای عامل خالی شدنِ جیب از پول
با تو از کوچه و بازار بدم میآید
بودنت درد و فشار است، نبودت زشت است
از تو مثل کشِ شلوار بدم میآید
تحت تاثیر غذاهای تو عمریست که از
شام و صبحانه و ناهار بدم میآید
راهِ آرامشم انگار جداییست فقط
گرچه بسیار از این کار بدم میآید
ماندنِ پیش تو عادت شده، ترکت مرض است
از تو اندازه سیگار بدم میآید
توی اخبار نمودارِ جدیدی دیدم
که از اخبار و نمودار بدم میآید
طبق آمار، همه! مهریه را میگیرند
طبق آمار... از آمار بدم میآید
جز ردیف غزلم، قافیه هم تکراریست
خودم از این همه تکرار بدم میآید
نه! نگو قافیه تنگ است، دلم میخواهد
هی بگویم که من از یار بدم میآید!
*
همایون حسینیان:
کفش هایم کو؟
چه کسی بود صدا زد: یارو!
آشنا بود انگار
چه صدای خوفی!
مثل یک عربده بود
مثل کابوس طلبکار
و صاحبخانه
من به اندازه یک برج، دلم می گیرد
وقتی می بینم
که سیامک- پسر همسایه-
پرشیا می راند
با وجود اینکه
ماست را می ماند!
و هم اینک جیبم
که به اندازه لیوان سیاست خالی ست
خنده اش می گیرد
می شکوفد درزش!
و بیاریم سمسار
ببرد این همه مبل
ببرد این همه فرش
***
خانه را باید شست
جور دیگر باید زیست
خانه باید خود باد
خانه باید خود باران باشد!
آن زمان است که تو می بینی
ماه می آید پایین
می رسد دست به سقف ملکوت!
ملک الموت کجاست؟
کفش هایم کو؟
چه کسی بود صدا زد: یارو
*
رضا احسانپور:
به نام خداوند نان آفرین / و دندان و نان توامان آفرین
خداوند اقشار شاسی بلند / و بیچارهها را ژیان آفرین
از این خاک سهمی به ما داده است / خداوند آبونمان آفرین
خداوند لبخند و شوخی و طنز / خداوند شیرین بیان آفرین
خداوند موسیقی سنتی / سراج، افتخاری، بنان آفرین
حسین علیزاده و ذوالفنون / و کامبیز روشنروان آفرین
و خواننده آن ور آب را / به اصرار نسل جوان آفرین
برای بز و گوسفندان شبان / برای شتر ساربان آفرین
برای بشر سازمان ملل / رئیسی چو کوفی عنان آفرین
خداوند ژول ورن، کافکا، چخوف / فهیمه رحیمی رمان آفرین
نبوده به غیر از نویسندهها / برای کسی داستان آفرین
و شاعر هم البته شاعر شده / به لطف خدای دخان آفرین
نه البته سعدی نبود اهل دود / لذا با چه شد بوستان آفرین
خداوند همسر ده مهربان / برای سمند، ارغوان آفرین
چرا کاکتوسش رسیده به من / خداوند سرو چمان آفرین
چه زخمی از این بدتر آیا بود / که زخمت زند پانسمان آفرین
فلان طرح ناقص شده افتتاح / به نام خدای روبان آفرین
خدایی که در سایهاش میشوند / همه دین فروشان دکان آفرین
علیرغم تحریم دشمن ولی / خدا میشود راندمان آفرین
سرکوچهای گوجهها را گران / سر کوچهای رایگان آفرین
و تحت فشار تورم مرا / بسی قابل زایمان آفرین
برای سفرهای استانی / فلان شهر هم ارمغان آفرین
برای مدیران این مملکت / مدیریتی بیکران آفرین
و عمری زیاد و دراز و طویل / بلاانقضا، جاودان آفرین
چه سرویسها شد دهانم در این زندگی / خدای بزرگ دهان آفرین
اگر زهر شرط است ما خوردهایم / به جان تو ای استکان آفرین
ولی باز با این تفاسیر شکر / تشکر خداوند جان آفرین
هزار آفرین صدهزار آفرین / همینطور هی همچنان آفرین
منابع:
فارس
مهر