تبیان، دستیار زندگی
به راستی که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست. داستان اسارت خانواده شهید اندرزگو را که بخوانیم در لحظه لحظه‌اش یاد کربلا می‌افتیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسارت به سبک عاشورا


به راستی که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست. داستان اسارت خانواده شهید اندرزگو را که بخوانیم در لحظه لحظه‌اش یاد کربلا می‌افتیم. فریاد العطش طفل نوزادش، زنی که با فرزندان قد و نیم قد به اسارت در می‌آید و در این شرایط مبارزه می‌کند و نیز روایتی از یک قتل عام که بی شباهت به کربلا نیست و از این رو، یادآوری آن خالی از لطف نیست!

شهید اندرزگو

مأموران ساواک دنبال آن‌ها بودند. دائم از این شهر به آن شهر می‌رفتند؛ درست مثل حضرت زینب (س) امام حسین (ع) و همراهان آن‌ها که بار سفر را بسته بودند و از شهرها می‌گذشتند.

شوهرش (شهید علی اندرزگو) خانه‌ای برای آن‌ها تهیه کرد و رفت؛ و او نیز همانند امام حسین (ع) بود که چادری برای زینب (س) و دیگران محیا کرد و به میدان رفت. علی نیز به میدان رفت و بچه‌ها را به او سپرد.

سه فرزند داشت و چهارمی نیز در راه بود. بچه‌هایش با هم سرخک گرفته بودند، آن‌ها را به سختی به دکتر رساند، دیگر وقت غروب بود، دلش گرفت. سید (شهید اندرزگو) از نجف اشرف با او تماس گرفت و دلداری‌اش داد.

به تهران که رسید، آخرین تلفن را زد و رفت تا اعلامیه‌های فاجعه سینما رکس آبادان را تحویل بگیرد. ساواک رد او را دنبال کرد و او را در محله سقا باشی تهران، به شهادت رساند. ای امان از نام سقا! محله سقا باشی! شهادت!

همسر شهید علی اندرزگو در کتاب «از حماسه برترید» می‌گوید: «بعد از آن ساواکی‌ها به خانه ما حمله کردند و با آنتن تلویزیون شروع به ضرب و شتم پسر بزرگم که فقط شش سال داشت، کردند. خانه ما را غارت کردند و ما را به زندان بردند.»

از هیچ توهین و تحقیری فرو گذار نمی‌کردند. فقط خود را به یاد لحظات اسارت حضرت زینب (س) آرام می‌کردم.

از هتک حرمت نسبت به خودم ترسیدم و شیرم خشک شد، فرزندش که هم سن و سال علی اصغر حسین (ع) بود از گرسنگی و سوزش گزیدگی‌های جانوران آرام نمی‌گرفت

در اوین، یک راست ما را برای بازجویی بردند،صدای شیون بچه‌ها همه جا را برداشته بود. (ای امان از دل زینب) خانواده‌ام آمدند و سه فرزند بزرگ‌ترم را بردند اما سید محسن را که شیر خوار بود با من به زندان انفرادی انداختند. یک سلول تاریک، بدون آب و غذا با پتویی که پر از جانوران موذی بود.

از هتک حرمت نسبت به خودم ترسیدم و شیرم خشک شد، فرزندش که هم سن و سال علی اصغر حسین (ع) بود از گرسنگی و سوزش گزیدگی‌های جانوران آرام نمی‌گرفت.

با این حال، او استوار ماند. آن چنان که پس از چندین بار بازجویی و شکنجه نتوانستند هیچ اطلاعاتی از او به دست آورند. خودش را به بی خبری زده بود. مدتی آنجا بود تا آزادش کردند در حالی که تا آن موقع نمی‌دانست که سید شهید شده است. ...

شهید اندرزگو

* فاجعه سینما رکس آبادان

یکی از مهم‌ترین حوادث سال 1357 هجری شمسی، که باعث سرعت انقلاب اسلامی شد، فاجعه به آتش کشیدن سینما رکس آبادان بود که در عصر روز 29 مرداد 1357 رخ داد. این فاجعه، موجی از اعتراضات سراسری علیه رژیم را دامن زد.

محمدرضا شاه در 27 مرداد 1357 از خدمات خودش سخن گفت که در آینده ایران را به تمدن بزرگ می‌رساند و مقایسه‌ای با وحشت بزرگ دیگران کرد که منظورش پیام‌های امام خمینی (ره) بود که ادامه مبارزه را توصیه می‌کردند. شاه همچنین در سخنرانی خود ادامه سیاست فضای باز و حرکت به سوی دموکراسی دانست و به مردم قول داد که دموکراسی را ایجاد کند.

ولی دو روز بعد در تاریخ 29 مرداد 1357 سینما رکس آبادان به طور عمدی طعمه حریق شد.

این آتش سوزی در جریان نمایش فیلم گوزن‌ها رخ داد. تماشاچیان فیلم که برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، درها را بسته یافتند. در این حریق که قرائنی بر تعمدی بودن آن وجود داشت، حدود 400 نفر از زن و مرد، پیر و جوان بی‌گناه در داخل سینما سوخته و به زغال تبدیل شدند.

انتشار این خبر و نمایش فیلم‌ها و چاپ عکس‌های این فاجعه، افکار عمومی را به شدت تکان داد. دولت بلافاصله مخالفان را متهم به مشارکت در این فاجعه کرد، ولی مردم بیشتر حرف مخالفان را که رژیم را در این فاجعه متهم می‌کرد می‌پذیرفتند.

تا چند روز پس از آتش سوزی، کسانی که دولت را مسوول می‌دانستند زیاد نبودند تا آن که جزئیات حادثه انتشار یافت. قفل بودن درهای خروجی، کیفیت مواد آتش‌زا، تأخیر ده دقیقه‌ای در خبر کردن آتش نشانی، نبودن آب در شیرهای آتش‌نشانی مرکز بزرگ‌ترین پالایشگاه جهان، نزدیکی شهربانی با محل سینما رکس و توضیحات کارشناسان، نظر مردم را به سوی ساواک و شهربانی برد که هولناک‌ترین برنامه را در تحقق وحشت بزرگ ریخته‌اند.

امام خمینی (ره) در تاریخ 31 مرداد 1357 (17 رمضان 1398) با انتشار بیانیه‌ای، فاجعه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان را محکوم و رژیم و در رأس آن، شاه را مسوول این فاجعه دانستند...

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: بسیج پرس