پرندگان در قفس
بازداشتشدگان: امیر (13 ساله)، بشیر (12 ساله)، عسید (12 ساله)، محمد (13 ساله) و عماد (15 ساله)
تاریخ دستگیری: 19 تا 20 ژانویه 2009
اتهام: پرتاب سنگ به سوی دیوار مرزی
محل: طورا الغربیه، جنین، کرانه باختری
6 صبح بود که سربازان وارد خانه امیر شدند، امیر میگوید: "خیلی ترسیده بودم. چون بالای سرم در رختخوابم بودند. افسر ارشدشان به پدرم گفت که پسرت باید با ما بیاید. پدرم نپذیرفت و به دنبال آنها که مرا میبردند، میآمد. پدرم با انها بحث میکرد و آنها هم او را تهدید به کتک کردند. وارد اتاق خواهرانم شدند تا مطمئن شوند در آن اتاق فقط دختر وجود دارد. خواهرم "سوشا" که 20 سال دارد از انها خواست تا اجازه بدهند برای امتحان دانشگاه از خانه خارج شود. آنها نپذیرفتند. پدرم مدام درگیر بحث با آنها بود. یکی از آنها پدرم را تهدید به کتک کرد و به او گفت «خفه شو!». پدرم دیگر بحث نکرد و فقط به سوالات آنان پاسخ میداد. بعد من و پدر را به حیاط خانه بردند و دستان پدرم را از پشت بستند.
سربازان اسراییلی به جان روستاییان افتاده بودند. جمعی از پسران را کتبسته راهی کرده بودند و پدرانشان به دنبالشان راه افتاده بودند. عماد (15 ساله) میگوید: یکی از سربازان بر روی کتفم کوبید آنهم با اسلحه. به او گفتم "چرا مرا میزنی؟" گفت: "به تو ربطی ندارد". امیر هم میگوید: سرباز با قنداق تفنگ سه بار به کمرم زد. پرسیدم: "چرا میزنی؟" گفت: "برای اینکه تو پسر بزرگی شدی و میتوانی دردش را تحمل کنی". و بلافاصله یکی دیگر زد.
حاتم پدر دو تن از بازداشت شدگان میگوید: "ما را به یک باشگاه بردند. نشسته بودند به خوردن و نوشیدن و به ما میخندیدند. بچهها به شدت ترسیده بودند. یکی از سربازان نزد من آمد. به من گفت که بازجوی ارتش است. گفت که میخواهند روستا را نابود کنند تا درس عبرتی باشد برای بچههایی که به دیوار سنگ میزنند. منظور او از دیوار همان دیواریست که از اراضی اشغالی رد شده و منطقه را مرز بندی کردهاند.
در انجا 5 دستگاه جیپ، خیلی سربازان و پلیس بود. بچهها یک به یک بازجویی شدند. عسید میگوید: بازو مرا به داخل اتاق برد. از من پرسید: "چرا به دیوار سنگ میزنی؟" گفتم: "من سنگ نزدم". دوباره فریاد کرد "چرا به دیوار سنگ میزنی؟" جواب دادم: "من سنگ نمیزنم". با خود گفتم الان مرا کتک میزند. به شدت داد میزد.
بازجو لباس پلیس پوشیده بود. از من پرسید که ایا سنگ پرتاب میکنم یا نه؟ من پاسخ منفی دادم. ناگهان یک سیلی محکم در گوشم زد. سرم داد میکشید. صدای یک نفر را آن بیرون میشنیدم. بازجو به من میگفت "یکی اون بیرون منتظر منه تا بهش اجازه بدم بیاد تو و لهت کنه". از ترس داشتم قبض روح میشدم. بالاخره مجبور شدم به دروغ بگویم که سنگ پرتاب میکنم. بعد پرسید: "به طرف کجا؟ دیوار یا جیپ؟" گفتم: "دیوار" پرسید: "چند تا؟" گفتم: "دو تا". بعد مرا مجبور کرد که یک متن عربی را امضا کنم. من هم چون ترسیده بودم، مجبور به امضا شدم.
امیر میگوید: بازجو مرا به اتاق برد:
- چرا به دیوار سنگ میزنی؟
- من اینکار را نکردم
- خیلی خب، پس این عکس مال کیست؟
- این عکس من نیست
- حتی اگر عکس تو هم نباشد، تو بازداشت هستی
بشیر میگوید: آنها ما را نزدند. اما تهدید به کتک کردند و گفتند اگر چیزی نگوییم ما را به پلیس امنیت میبرند.
به پدر بعضی از بچه ها گفتند که پسرتان را ببرید. به عدهای هم گفتند خودتان میتوانید بروید اما پسرانشان را به "مرکز بازجویی سالم" انتقال دادند. پس از انتقال به آنجا، یک به یک برای بازجویی داخل میشوند.
عماد (15 ساله) میگوید: بازجو لباس پلیس پوشیده بود. از من پرسید که ایا سنگ پرتاب میکنم یا نه؟ من پاسخ منفی دادم. ناگهان یک سیلی محکم در گوشم زد. سرم داد میکشید. صدای یک نفر را آن بیرون میشنیدم. بازجو به من میگفت "یکی اون بیرون منتظر منه تا بهش اجازه بدم بیاد تو و لهت کنه". از ترس داشتم قبض روح میشدم. بالاخره مجبور شدم به دروغ بگویم که سنگ پرتاب میکنم. بعد پرسید: "به طرف کجا؟ دیوار یا جیپ؟" گفتم: "دیوار" پرسید: "چند تا؟" گفتم: "دو تا". بعد مرا مجبور کرد که یک متن عربی را امضا کنم. من هم چون ترسیده بودم، مجبور به امضا شدم.
محمد (13 ساله) میگوید: بازجو لباس پلیس به تن داشت. سر من داد میزد و تهدیدم میکرد. به من گفت تو سنگ پرتاب کردی. من هم میگفتم که من این کار را نکردم. دست و پای درشتش را به من نشان میداد و قدرت شکنجهاش را به رخم میکشید. من هم ترسیده بودم. پس مجبور به امضاء متنی به زبان عربی و عبری شدم.
عسید، امیر و بشیر هم مشاهدات عین موارد بالا را برای متخصصین موسسه حقوق بشر عنوان کردند.
پسرها پس از تست پزشکی به سلولهای انفرادی مجزا فرستاده شدند. بشیر میگوید: "زندانبانها بیهوا به میلههای سلول میکوبیدند و یا نیمههای شب که غرق خواب بودیم محکم به دیوار و درب سلول ضربه میزدند.
22 ژانویه روز دادگاهی پسرها بود. برای آنها وثیقه تعیین شد. از یکهزار و 500 شیکل تا 3 هزار و 500 شیکل (معادل 375 تا 875 دلار آمریکا). دادگاه دوم آنها در روز 15 فوریه تشکیل شد و هر کدام به پرداخت 750 شیکل و یک ماه حبس تعلیقی محکوم شدند.
ترجمه:محمدرضا صامتی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع:
کتاب شکست سکوت
مرکز حقوق بشر "المیزان"
شورای جهانی دفاع از حقوق کودکان