تبیان، دستیار زندگی
در این غزل حافظ از آشکار شدن درد پنهانی و عشق الهی سخن می گوید
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را


در این غزل حافظ از آشکار شدن درد پنهانی و عشق الهی سخن می گوید .

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را

دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را                         دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

حافظ سخن از رها شدن زمام اختیار دل می گوید و عارفان را به یاری می طلبد چرا که معتقد است که عشق پنهان وی از پرده برون خواهد اوفتاد .

این درد همان دردی است که سالک را به حق می رساند و دل جویای حق، درد عشق را به همراه دارد .

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز                                    باشد که باز بینم دیدار آشنا را

شرطه باد موافق را گویند که مساعد کشتی رانی باشد . کشتی شکستگان صفت مرکب است .

حافظ با تحسر  و تمنی می خواهد که ای باد موافق ما در کشتی سواریم وزیدن آغاز کن به آن امید که به ملاقات آن یار آشنا نایل آییم .

شاعر  در این بیت باد موافق را خطاب قرار می دهد و از صفت جان بخشی استفاده نموده است .

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون                      نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

به جای به معنی درحق ، درباره و شبه حرف اضافه است .. ده روز مهر گردون کنایه از مدت کوتاه فلک و زندگی کوتاه که به همراه مکر و حیله است.

شاعر معتقد است در این زمان کوتاه زندگی که پر از حیله و نیرنگ است باید که در حق دوستان نیکی نمود و فرصت را غنیمت شمرد .

در حلقه ی گل و مل خوش خواند دوش بلبل                 هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

مل  شارب انگوری است به تناسب بین گل ، مل ، بلبل  دقت شود .

دیشب در بزم گل و باده ، بلبل با زبان دلنشین چنین می خواند که ای ساقی می صبوحی ( باده صبحگاهی ) را بیاور و ای مستان از پا فتاده برخیزید و خمار دوشین را به باده ی سحری بزدایید.

صبوحی هر نوشیدنی که در پگاه نوشند می باشد این کلمه به همراه دیگر مشتقات در اشعار حافظ به کار رفته و در این جا می صبحگاهی مد نظر وی است .

ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت                              روزی تفقدی کن ، درویش بینوا را

این بیت خطاب به معشوق است و می گوید ای کسی که صاحب کرامت و بزرگی هستی به شکر سلامت و عافیت از حال این درویش و فقیر بینوا سئوالی پرس و نظری به وی انداز .

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است                          با دوستان مروت با دشمنان مدارا

حافظ می گوید امن و آسایش دو دنیا  در تفسیر این سخن گنجانیده شده است که باید با دوستان مروت و مهربانی ورزی و با دشمنان مدارا و با نرمی برخورد نمایی.

در این بیت صنعت تضاد و آرایه جمع با تقسیم آمده است .

در کوی نیکنامی ما را گذر نداند                             گر تو نمی پسندی ، تغییر کن قضا را 

این بیت گریزی است به ابتدای غزل که پیرامون درد صحبت می کند  درد عشق که باعث رسوایی وی گردیده و به همین دلیل عاشق را در کوی حسن شهرت و نیک نامی راه نیست و در مصرع دوم می گوید که اگر تو حال ما را نمی پسندی و موافق طبعت نیست می توانی به دگرگون کردن  احکام هستی بپردازی .

این بیت به نوعی از اندیشه ی ملامتی حافظ بر می خیزد .

شاعر معتقد است در این زمان کوتاه زندگی که پر از حیله و نیرنگ است باید که در حق دوستان نیکی نمود و فرصت را غنیمت شمرد .

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند                  اشهی لنا و احلی من قبله العذارا

تلخ وش آن چه که تلخ مزه باشد . پسوند وش برای طعم غریب کاربرد دارد و در این جا کنایه از می ( صفتی که جانشین موصوف است ) ام الخبائث صفتی است برای می که منشا همه ی تباهی ها است و صفت برای موصوف محذوف است .

حافظ به صوفی می گوید آن شراب که تو منشا تباهی ها می دانی نزد ما دلخواه تر و شیرین تر از علاقه به دوشیزگان است، در این بیت آوردن صوفی با حالتی از تمسخر و ریشخند همراه است و مراد صوفی ظاهر فریب است .

آرایه استعاره و کنایه در این بیت به کار رفته است .

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی             کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را 

در این بیت حافظ انسان را به خوشی دعوت می کند و به هنگام تهیدستی به جای فرو رفتن در غم و اندوه وی را به سرخوشی و مستی فرا می خواند چرا که این اکسیر هستی گدا را همانند قارون بی نیاز و توانگر می سازد. گر چه عیش و مستی با تنگدستی میانه یی ندارد و در شطحیات حافظ می گنجد .

تلمیح به داستان قارون که بعضی وی را اولین کیمیا گر دانسته اند ، هم چنین آرایه تناسب در این بیت به چشم می خورد .

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد              دلبر که در کف او مومست سنگ خارا

غیرت از اصطلاحات عرفانی است ( غیرت الهی ) شاعر خطاب به عاشق می گوید  از حدود الهی سرپیچی مکن و از رسم وفاداری و عاشقی تجاوز مکن و سرکش مشو وگرنه معشوق ازلی که همه چیز در دست قدرت اوست تو را به آتش غیرت خود می سوزاند . به کلماتی چون شمع و سوختن ، موم و خارا توجه شود .

آیینه سکندر جام می ست بنگر                                  تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

داستان آیینه اسکندر آمیزه یی از افسانه و حقیقت است . این آیینه از عجایب هفتگانه عالم است .  گویند آیینه یی در فانوس دریایی تعبیه شده و حرکت کشتی ها را از صد میل نشان می داده است.  حافظ در این بیت به آیینه سکندر صفت افسانه یی دیگری نیز نسبت داده و آن را هم طراز جام جهان بین که غیب نما بوده ، قرار داده است . دارا شاه ایرانی هم عصر اسکندر بوده که بدست وی کشته شده است .

آیینه غیب نمای اسکندر همین جام شراب است که اگر به دیده ی اهل نظر در آن بنگری بی اعتباری دنیا را در آن خواهی دید.

احوال ملک دارا کنایه از بی ثباتی حشمت دارا و عاقبت مرگ وی است .

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند                          ساقی بده بشارت رندان پارسا را

خوبان پارسی زیبا رویانی که علاوه بر هنر زیبایی از هنر پارسی گویی و شاعری برخوردارند و پارسا در این بیت نیز پارسی است و به معنای پاکدامن نمی باشد . اگر چه دکتر خطیب رهبر به معنی پرهیزگاری به کار برده است . اما قدری تأمل در مصرع نشان می دهد که رند پارسا نیست . استفاده از دو اصطلاح ساقی و رند که از برساخته های حافظ است در این بیت قابل تأمل است . در این بیت صنعت جناس به کار رفته است .

حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود             ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

حافظ می گوید که این خرقه ی آلوده به می را نه به اختیار خود پوشیده است و از پیر پاک دامن پرهیزگار می خواهد که عذر وی بپذیرد و بر او خرده مگیرد .

خلاصه آن که حافظ از درد عشق الهی گلایه دارد و انتظار دارد که بر احوال ظاهری وی خرده نگیرند .

اکرم نعمت اللهی

بخش ادبیات تبیان