تبیان، دستیار زندگی
پروردگارا، چطور میخواهید من زجر نکشم وقتی میبینم که او مجبور است برای همه توضیحاتی پوچ بدهد. توضیحاتی وحشتانگیز. آیا همگی شما واقعن میتوانید باور کنید که دختر من مرده است؟ که خود من دیوانه هستم؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آن‌چنان که پیش می‌رویم


پروردگارا، چطور می‌خواهید من زجر نکشم وقتی می‌بینم که او مجبور است برای همه توضیحاتی پوچ بدهد. توضیحاتی وحشت‌انگیز. آیا همگی شما واقعن می‌توانید باور کنید که دختر من مرده است؟ که خود من دیوانه هستم؟

چنین است (اگر به نظرتان چنین می‌رسد).

چنین است (اگر به نظرتان چنین می‌رسد). لوئیجی پیر اندلو. ترجمه‌ی بهمن فرزانه. ویراستار: ایرج کریمی. تهران: انتشارات کتاب پنجره. چاپ نخست: 1390. 1100 نسخه. 124 صفحه. 3800 تومان.

«نمایشنامه‌های او یکی زیباتر از دیگری است، به حالتی جاویدان همیشه خوشایند هستند. هرچند اندکی گنگ و مبهم و غیر قابل فهم! در نمایشنامه‌های او نباید بیهوده عقب "منطق" گشت، گرچه وقتی خوب به عمق آن‌ها فرو برویم می‌بینیم که همیشه منطقی وجود داشته است.

...

به‌هرحال جایزه‌ی نوبل واقعا حق بوده است و آن هم نه یکی، بلکه می‌بایستی سه چهار تا نوبل به او اهدا می‌کردند.»[1]

باید پیش از هر چیز در مورد این کتاب به دو نکته ی ضروری اشاره کرد؛ نخست طرح جلد آن است که توسط مریم‌سادات منصوری انجام شده است و دومین نکته، به نقش آقای ایرج کریمی به‌عنوان ویراستار کتاب بر می‌گردد. مریم‌سادات منصوری چه بر روی جلد این کتاب و چه در همکاری‌های پیشین خود با کتاب پنجره در زمینه‌ی طرح جلد، توانایی و قابلیت حرفه‌ای و همچنین پسند و ظرافت کاری خود را نشان داده است. از سوی دیگر، علاوه بر ستایش نشر کتاب پنجره برای تلاش ایشان به‌منظور ارایه‌ی کتاب در سطح کیفی قابل قبول و همچنین احترام به حق عوامل پشت‌پرده‌ای چون طراح جلد و ویراستار، باید گفت که این نشر تا رسیدن به زبان معیار و شیوا هنوز راه در پیش دارد اگرچه مطمئنا تلاش ایشان در این جهت بی‌نتیجه نخواهد ماند.

این کتاب دومین گزیده از نمایشنامه‌های نویسنده‌ی ایتالیایی به‌شمار می‌رود که از سوی نشر کتاب پنجره به بازار کتاب ایران راه یافته است. قابل ذکر است که تعداد زیادی از نمایشنامه‌های پیر اندلو از روی داستان‌های کوتاه او اقتباس شده‌اند و با گسترش آن‌ها به وجود آمده‌اند. او بعضی‌ها را در همان سال نگارش و بعضی‌های دیگر را در حدود ده یا حتا چهل سال بعد مانند به گونه‌ی ادبی دیگر تغییر شکل داد که «دوست همسرها» از آن جمله محسوب می‌شود.

«خانم فرولا:   پروردگارا، چطور می‌خواهید من زجر نکشم وقتی می‌بینم که او مجبور است برای همه توضیحاتی پوچ بدهد. توضیحاتی وحشت‌انگیز. آیا همگی شما واقعا می‌توانید باور کنید که دختر من مرده است؟ که خود من دیوانه هستم؟ که این زن دیگر، همسر دوم اوست؟ ولی او احتیاج دارد که این چیزها را بگوید. از گفتن آن‌ها آرامش به دست می‌آورد، اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کند. فقط از این راه عظمت آن‌چه را که می‌گوید و مجبور است بگوید، را درک می‌کند. ...»[2]

از همان آغاز که عنوان کتاب را بر روی جلد می‌خوانیم (چنین است) بازی با خواننده شروع می‌شود. چنین است؛ اگر چنین به نظرتان می‌رسد عنوانی است که برای این کتاب انتخاب شده است تا خواننده را هرچه‌بیشتر کنجکاو کند. این اثر نمایش‌دهنده‌ی برخورد روایت‌های متفاوت شخصیت‌هایی است که هر کدام حقیقت را به گونه‌ای می‌بینند و دایم در پی پاسخ به این پرسش هستند که حقیقت کدام است؟ شخصیت‌ها با احترامی ظاهری ولی نه واقعی یکدیگر را دیوانه می‌پندارند و این مضمون خواننده را در سرتاسر اثر با خود می‌کشاند. در هر لحظه این پرسش مطرح می‌شود که کدام شخصیت راوی حقیقت است و در وجهی دیگر اصلا کدام شخصیت عاقل است؟ حقیقت و خیال دو روی سکه‌ای هستند که در این نمایشنامه به‌شدت مورد بازی قرار می‌گیرند و نویسنده با بازی با شخصیت‌ها، کلمات و مخاطب؛ مرز واقعیت و خیال را در هم می‌شکند.

حقیقت و خیال دو روی سکه‌ای هستند که در این نمایشنامه به‌شدت مورد بازی قرار می‌گیرند و نویسنده با بازی با شخصیت‌ها، کلمات و مخاطب؛ مرز واقعیت و خیال را در هم می‌شکند.

در این نمایشنامه که در سه پرده و هر پرده در چندین صحنه تدوین یافته است، گفتگوهایی صورت می‌گیرد که در آن‌ها هیچ‌یک از طرفین ماجرا حقی برای دیگری و افکارش قایل نیست و هرکدام از آن‌ها داعیه‌دار حقیقت نهایی هستند؛ حقیقتی نامعلوم و نامشخص. مخاطب در تمام طول نمایشنامه منتظر است که در نهایت کسی پیدا شود و او را به‌سمت در خروجی راهنمایی کند، ولی خبری از آن شخص نیست. موردی که در این نمایشنامه به‌شدت عجیب است، گفتگوهایی است که هیچ حقی برای هیچ طرف گفتگوکننده‌ و نه مخاطب به‌ رسمیت نمی‌شناسد؛ به‌ ویژه برای خواننده‌ای که همواره عادت دارد در تمام عرصه‌های زندگی، تک گویی کند و یا گوش‌ها را به دیگری اجاره دهد بدون آن که درک مفاهیم واقعی را در گفتگو لحاظ کرده باشد.

کتاب پیر اندلو برای خواننده‌ی امروزی یادآور یک اثر مهم سینمایی هم هست؛ «راشومون» ساخته‌ی آکیرا کوروساوا، فیلمی که در آن سه شخصیت داستان سه روایت مختلف از یک حقیقت را بازگو می‌کنند و بیننده در نهایت سرگردان می‌ماند که کدام روایت معتبر است.

لوییجی پیراندلو (1936- 1867) داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس ایتالیایی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات است. برخی آثار نمایشی او را از آثار متقدم مسیری می‌دانند که در نهایت به «تئاتر ابزورد» ختم شد. تاکنون مترجمان مختلف، بسیاری از داستان‌ها و نمایشنامه‌های پیر اندلو را به فارسی ترجمه کرده‌اند که بهمن فرزانه هم از مترجمان نام‌آشنایی است که به این ورطه پای نهاده است و تاکنون به‌جز این اثر، نمایشنامه‌ی شش شخصیت در جستجوی نویسنده و چند مجموعه‌داستان کوتاه را هم از این نویسنده‌ی ایتالیایی از زبان اصلی به فارسی برگردانده و تمامی آن‌ها را به‌یاری نشر کتاب پنجره به بازار کتاب فرستاده است.

پی نوشت:

[1] صفحه‌ی 7 و 8 مقدمه‌ی کتاب

[2] صفحه‌ی 53 کتاب

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان