تبیان، دستیار زندگی
سال گذشته او در میان نویسندگان برگزیده زیر چهل سال مجله نیویورکر جا گرفت. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که بخش بزرگی از ادبیات امروز اروپا و آمریکا بر روی کاکل نویسندگان مهاجر نسل دومی و پناهنده ای می چرخد که از سراسر دنیا به آنجا رفته اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزی روزگاری زندگی


سال گذشته او در میان نویسندگان برگزیده زیر چهل سال مجله نیویورکر جا گرفت. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که بخش بزرگی از ادبیات امروز اروپا و آمریکا بر روی کاکل نویسندگان مهاجر نسل دومی و پناهنده ای می چرخد که از سراسر دنیا به آنجا رفته اند.


روزی روزگاری زندگی
دینا منگستو (Dinaw Mengestu)

اولین باری که اتیوپی را دیدم از پنجره هواپیمای بریتیش ایرویز بود که ساعت سه بامداد به سمت فرودگاه نوساز پایتخت می رفت. دوساله بودم که رفتم و حالا پس از سال ها برمی گشتم. سال 1980 که با خانواده ام رفتم، مقصدمان پئوریا بود در ایلی نویز، شهر کوچکی در قلب ایالات متحده. پشت سرمان را هم نگاه نکردیم. پئوریا اولین خانه ای نبود که داشتم، اما اولین خانه ای ست که یادم می آید.

بیست و پنج سال از زمانی که آدیس آبابا را ترک کردم می گذشت که دوباره برگشتم. در خیالاتم جایگاه اسطوره ای برای آن قائل بودم. خود را آماده کرده بودم که شهری درب و داغان را وسط کوه هایی نه چندان بلند ببینم. پدرم که در خطوط هوایی اتیوپی کار می کرد، در سال 1978 از اتیوپی گریخت. چهار سال بود که کشور با نظام کمونیستی اداره می شد. پدرم کارت پستالی از یک هواپیما نشانم داد روی باند نشسته و شیر عظیم الجثه ای خود را به زیر سایه آن کشیده بود. فکر می کردم تا بروم آنجا با همین تصاویر رو به رو می شوم. هواپیماهای روی باند و شیرهایی که آزادانه می چرخند. می خواستم پایم که به خاک اتیوپی رسید زانو بزنم و گریه کنم.

از فرودگاه به خانه مادربزرگم رفتم که حالا عمه ام با دخترش در آن زندگی می کردند. در ذهنم فهرستی از اسامی را ردیف کرده بودم که به نظرم مهم بود و قبل از انقلاب سال 1974 به سرنوشت خانواده ام مربوط می شد.

بعد از بیست و پنج سال باید بگویم چیزی عوض نشده بود. انگار خانه منتظر بود من و مادرم و خواهرم برگردیم. اتاقی که در آن می خوابیدم دست نخورده بود. تخت همانی بود که پدر و مادرم موقع ازدواج خریده بودند. وقتی پدرم برای کاری به ایتالیا رفت و دیگر برنگشت. مادرم تخت و باقی وسایل را برداشت و همه را با خودش به خانه مادربزرگ آورد. رنگ نارنجی همان بود و برچسب های کارتون های والت دیزنی هم هر چند رنگ باخته بود اما همان حال و هوا را داشت.

یک شب خاله ام لابه لای وسایل مادرم را گشت و کلی خرت و پرت پیدا کرد. نامه های پدر و مادرم، نامه های کارفرمای پدرم در کارخانه کاترپیلار پئوریا و کلی نامه دیگر. شب تا دیروقت بیدار ماندم و آنها را خواندم. وقتی من و مادرم و خواهرم به آمریکا رفتیم مادربزرگم به چیزی دست نزده بود و همه را همان طو نگه داشته بود. انگار سفر ما موقت بوده. انگار می دانستند که اوضاع عوض می شود.

اما نشد. یک سال شد دو سال و دو سال شد سه سال. پدربزرگم مرد. دایی از سودان به پاریس رفت و بعد به واشنگتن. برهان از زندان آزاد شد و شغلی دولتی پیدا کرد. طی یکی دو دهه خاله هایم هم رفتند مادربزرگ هم با آنها رفت و خانه به انتظار ماند.

جایزه های دینا منگستو

بیست نویسنده زیر چهل سال منتخب نیویورکر

جایزه کتاب لس آنجلس تایمز 2008

جایزه شیرهای جوان کتابخانه عمومی نیویورک 2008

جایزه دیلن توماس 2008

جایزه نخستین رمان خارجی 2007 فرانسه

جایزه فمینا برای رمان خارجی 2007

جایزه کتاب اول گاردین 2007

جایزه بنیاد ملی کتاب 5 نویسنده زیر 35 سال 2007

بورس داستان لنان 2007

کتاب برگزیده نیویورک تایمز

دینا منگستو در سال 1978 در اتیوپی به دنیا آمد. دوران سیاست های پرتلاطم جنگ سرد و تقسیم بندی دنیا به بلوک های متخاصم. در دانشگاه های جورج تاون و کلمبیا ادبیات خوانده و داستان های کوتاه خود را در نشریات ادبی مختلف از قبیل نیویورکر و گرانتا منتشر کرده است. در سال 2006 بورس بنیاد فرهنگ و هنر نیویورک را گرفت. سال گذشته او در میان نویسندگان برگزیده زیر چهل سال مجله نیویورکر جا گرفت. شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که بخش بزرگی از ادبیات امروز اروپا و آمریکا بر روی کاکل نویسندگان مهاجر نسل دومی و پناهنده ای می چرخد که از سراسر دنیا به آنجا رفته اند. داستان پناهندگان هم داستان پر ز آب چشم است.

دینا منگستو با رمان «فرزندان انقلاب» جایزه کتاب اول گاردین را برد. این رمان روایتگر زندگی مهاجر تنها و دربه دری ست که به امید زندگی بهتر رنج سفر و مسافرت قاچاق را به جان می خرد. سوای رمان بودن این اثر در واقع زندگی خود نویسنده را به تصویر درآورده است. رمان فرزندان انقلاب در امریکا با عنوان «چیزهای قشنگی که بهشت دارد» چاپ شد.

دینا منگستو با رمان «فرزندان انقلاب» جایزه کتاب اول گاردین را برد. این رمان روایتگر زندگی مهاجر تنها و دربه دری ست که به امید زندگی بهتر رنج سفر و مسافرت قاچاق را به جان می خرد. سوای رمان بودن این اثر در واقع زندگی خود نویسنده را به تصویر درآورده است. رمان فرزندان انقلاب در امریکا با عنوان «چیزهای قشنگی که بهشت دارد» چاپ شد.

منگستو ساکن پاریس است، همسرش آن امانوای فرانسوی ست. او هم مثل نویسنده های بزرگ آمریکایی از ارنست همینگوی گرفته تا جیمز بالدوین دوست دارد به خلوتی پناه ببرد که بهتر ببیند. اما چند ماه از سال را در آمریکا می گذراند.

دو داستانی که خوانده و از آن تاثیر پذیرفته در راه جک کرواک و ناطور دشت جی.د. سالینجر است. پانزده سال داشت که این کتاب ها را خواند خودش در بخشی از مصاحبه با مجله نیویورکر به مناسبت برگزیده شدن به عنوان بیست نویسنده برتر زیر چهل سال، می گوید ایام بدی را در دبیرستان می گذراند اما این دو اثر از جمله اولین آثاری بودند که او را قانع کردند که اگر کتاب کافی با خود داشته باشد می تواند تا مدت های مدیدی، شادمانه تنها زندگی کند.

دو رمان دارد «چطور هوا را بخوانیم» و «چیزهای قشنگی که بهشت دارد» رمان هایش به مسئله مهاجران پرداخته و ریشه کن شدن مهاجران آفریقایی. سابقه و پس زمینه تربیتی و ریشه های خانوادگی بر آثارش تاثیر دارد. می گوید از اول دلش می خواست نویسنده شود. می خواست از دید شخصیتی بنویسد که به سابقه تاریخی خانواده و کشورش دسترسی ندارد. از فاصله نسل ها، تلاش برای بازسازی و بازآفرینی گذشته. می گوید در رمان دنبال واقعیت نباشیم. داستان در زندگی نقش مکملی دارد که هیچ چیزی نمی تواند جای آن را بگیرد. زمانی که رمان می خوانید چنان می خوانید که گویی واقعی ست هر چند می دانید که نیست. داستان نویس دروغگوی بزرگی ست. ماریو بارگاس یوسا می گوید داستان دروغی ست برای پوشاندن واقعیت و برجسته کردن آن. منگستو می گوید داستان حقیقت خاص خود را دارد. بی اعتمادی در داستان زیاد است و تخیل مستتر در آن بیشتر. در داستان هایش می خواهد این معنا را برساند که قوت داستان در باورپذیر بودن آن است و خیلی ها داستان را باور می کنند. وقتی از او می پرسند، در بحث جبر و اختیار ادبیات او در کدام طبقه می گنجد، می گوید عملاً هیچ کدام. اما در بحث نویسنده مهاجر یا مهاجر نویسنده طبعاً دومی به او نزدیکتر است. به هر حال در فضایی بزرگ شده که ربطی به زادگاه خودش ندارد. تخیل اوست که مهاجرت می کند. در پاسخ به منتقدی که او را با استعداد می خواند و می گوید کاش فراتر از تجربیاتش بنویسد، برخورد تند و توهین آمیزی می کند. می گوید این حرف خیلی مزخرف و خنده دار است که داد خوانندگان را درمی آورد.

دینا منگستو

می گوید اولاً از تجربه خودش نمی نویسد. او که سرزمین پدری اش را ندیده. از زندگی آفریقایی های ساکن امریکا می نویسد و از مشکلات شان، می گوید ادبیاتش درباره مهاجران است نه ادبیات مهاجرت. می گوید فقط من نیستم. تونی موریسون مگر از مشکلات سیاهان آفریقایی نمی نویسد. در کارهایش به مکان و هویت فردی و جمعی اهمیت می دهد. ساکن پاریس است، در سومین قاره اش. نویسنده آفریقایی ست؟ آفریقایی آمریکایی؟ یا فقط نویسنده؟ اصلاً دلش می خواهد هی نپرسند هویت خودش را آشکار کند. می گوید نویسنده بودن مهم است. اول نویسنده بعد آمریکایی. ادبیات همه را در خود حل می کند.

رمان «چیزهای قشنگی که بهشت دارد» درباره مهاجری اتیوپیایی ست که مغازه کوچکی در سر خیابانی در واشنگتن دارد. درباره منبع الهام خودش می گوید، رفته بودم داخل مغازه و مهاجر اتیوپیایی را پشت پیشخان دیدم به فکر افتادم که داستانش را بنویسم.

نزدیک به چهار سال، طول کشید تا رمان را بنویسد. بخشی از علت، نداشتن کار ثابت و به تعبیری غم نان بوده است. در پاسخ نیویورکر می گوید: «باید اضافه کنم در ایامی که مدام کار عوض می کردم، وقفه های طولانی در نوشتن آن افتاد. گاه فرصت هایی دوسه ماهه بین دو شغل پیش می آمد و می توانستم کار را جلو ببرم و اوقاتی هم بود که به زحمت هفته ای چند ساعت وقت نوشتن پیدا می کردم. اما وقتی کار نگارش اولیه را به پایان بردم، کم و بیش یک سال هم صرف بازخوانی و بازنویسی آن کردم.»

عنوان کتاب «هوا را چگونه بخوانیم» از مرثیه ریلکه و عنوان کتاب بعدی را هم از دانته گرفته است. می گوید با این شعرها مکالمه کرده.

در پاسخ به این سوال که آیا شده به کار دیگری جز نویسندگی فکر کرده باشد، می گوید: «به پدر و مادرم وعده داده بودم که پزشک یا وکیل شوم، اما خودم به این حرف اعتقادی نداشتم و هرگز کوششی هم در این راه به خرج ندادم. وقتی وارد دانشگاه شدم، تمام فکر و ذکرم دنبال نوشتن بود.» می گوید خیلی کتاب می خواند. سیاسی نویس هم هست. در مجلاتی مثل هارپرز و رولینگ استون و جین.

حدود یک سالی ست که روی رمان تازه اش کار می کند. هنوز تا رمان شدن فاصله زیادی دارد. ماجرایی است که در درگیری های رواندا و کنگو و مسایلی که بین توتسی ها و هوتوها می گذرد. نویسندگان محبوبش اکثراً بالای چهل سال سن دارند. ادوارد پی. جونز، مرلین رابینسن، کازوئو ایشی گورو، وی. اس. نایپول و فیلیپ راث.

بخش ادبیات تبیان


منبع: مجله گلستانه مجله گلستانه (شماره 114)