تبیان، دستیار زندگی
به نظرم می‌رسد که فضای جنگ مانند دایره است. مانند سنگی است که در آب می‌اندازید و موجی ایجاد می‌کند که هرچه عقب‌تر می‌آید، بزرگ‌تر می‌شود؛ کوچک‌تر نمی‌شود. این‌ها الآن باید نوشته شوند؛ نه بعدا. به نظر من، جنگ حالا حالاها تأثیرش را بر همه چیز جامعه‌ی ما می‌
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان‌های دردناک آدم‌های جنگ

گفت‌وگو با مجید قیصری درباره‌ی داستان جنگ و «زیرخاکی»


به نظرم می‌رسد که فضای جنگ مانند دایره است. مانند سنگی است که در آب می‌اندازید و موجی ایجاد می‌کند که هرچه عقب‌تر می‌آید، بزرگ‌تر می‌شود؛ کوچک‌تر نمی‌شود. این‌ها الآن باید نوشته شوند؛ نه بعدا. به نظر من، جنگ حالا حالاها تأثیرش را بر همه چیز جامعه‌ی ما می‌گذارد.


زیر خاکی

مجید قیصری از نویسندگانی است که در داستان‌هایش همواره حضور و ردپای جنگ را می‌بینیم. این نویسنده در مجموعه‌ی داستان جدیدش، «زیرخاکی»، هم باز از جنگ و پیامدهای آن نوشته است.

در گفت‌وگویی با مجید قیصری به بررسی کتاب جدید او و همچنین دیدگاهش درباره‌ی «ادبیات دفاع مقدس» پرداخته است.

- شما اگر در داستان‌های‌تان از فضاهای جنگ دور می‌شوید و راجع به چیزهای دیگر می‌نویسید، درباره‌ی تبعات جنگ است؛ مثلا درباره‌ی زندگی رزمنده‌ای بعد از جنگ است.

- به نظرم می‌رسد که فضای جنگ مانند دایره است. مانند سنگی است که در آب می‌اندازید و موجی ایجاد می‌کند که هرچه عقب‌تر می‌آید، بزرگ‌تر می‌شود؛ کوچک‌تر نمی‌شود. این‌ها الآن باید نوشته شوند؛ نه بعدا. به نظر من، جنگ حالا حالاها تأثیرش را بر همه چیز جامعه‌ی ما می‌گذارد. شما الآن نگاه کنید، می‌بینید زندگی فردی و اجتماعی ما، اقتصاد ما، سیاست ما و فرهنگ ما متأثر از جنگ است. چه چیز ما از این هشت سال جنگ متأثر نیست؟ کجا را می‌توانیم خط بکشیم بگوییم تمام شد. بگوییم از این‌جا به بعد، جنگ تأثیر ندارد. آیا چنین چیزی هست؟ آیا با آتش‌بس جنگ تمام می‌شود؟ من متأسفم برای جامعه‌ای که 20 سال است از جنگش گذشته و هنوز نمی‌داند که پایان آتش‌بسش، تمام شدن جنگ نیست.

- به نظر می‌رسد که در فضای داستان‌نویسی جنگ کم‌تر از تبعات جنگ نوشته شده است؛ فضای این کار وجود ندارد یا آدم‌هایی که این‌گونه بنویسند، کم هستند؟

- من نمی‌خواهم به این‌که چرا نمی‌نویسند، بپردازم. اما من دارم تبعات جنگ را می‌بینم و این تبعات، بیش از چیزی است که من می‌توانم بنویسم. البته برخی چیزها را هم باید ندید گرفت. مسائلی هست که نمی‌شود نوشت. تیغ سانسور وجود دارد. اما اصل قضیه چیز دیگری است. آیا جنگ تبعات داشته یا نه؟ آیا تبعات جنگ اکنون گریبان‌گیر کسی هست یا نه؟ گفتن از این‌که چرا نمی‌نویسند و یا نمی‌توانند بنویسند، ما را وارد بحث دیگری می‌کند. اما این‌که ضرورت ندارد بنویسیم، درست نیست. من همواره این را می‌گویم که هانریش بل می‌گوید، «تا زمانی که از یک زخم خون می‌چکد، جنگ ادامه دارد.»

- از شروع نوشتن از جنگ بگویید؟

- سال 67 که جنگ تمام شد، من به ترم بهاره‌ی دانشگاه‌ها رسیدم.

- چه مدت جبهه‌ بودید؟

- مهم نیست. سال 68 در دانشگاه علامه طباطبایی روانشناسی خواندم. مجال خوبی داشتم که کتاب‌هایی را بخوانم. حسن کار این بود که به سرعت با کارهای خوب آشنا شدم و با کارهای زرد شروع نکردم. آن‌ کتاب‌هایی که به من پیشنهاد شد‌، کارهای خوبی بود. خیلی زود فهمیدم نقاط مشترکی با خیلی از نویسنده‌ها دارم؛ مثلا با همینگوی‌؛ جنگ این‌جا هم مرا جذب کرد. برای خودم چیزهایی نوشتم. بعد خاطراتی داشتم که بقیه نداشتند. سال 72 مجموعه‌ای را که شامل چند داستان بود، به دفتر ادبیات مقاومت حوزه‌ی هنری و آقای سرهنگی دادم که کار را پسندیدند. آن‌جا شروعی برای من بود؛ چون من جایی را نمی‌شناختم و جایی هم مرا نمی‌شناخت. آن‌جا پایگاه خوبی بود و تخصصی این قضیه را دنبال می‌کردند. بعد کار را جدی گرفتم.

من دارم تبعات جنگ را می‌بینم و این تبعات، بیش از چیزی است که من می‌توانم بنویسم. البته برخی چیزها را هم باید ندید گرفت. مسائلی هست که نمی‌شود نوشت. تیغ سانسور وجود دارد. اما اصل قضیه چیز دیگری است.

- به نظر شما حضور در جنگ چقدر می‌تواند در نوشتن از جنگ مؤثر باشد؟

- شما وقتی قرار است از یک کوه بنویسید، ضرورتش این است که دست‌کم یک کوه‌پیمایی کنید و حس کوه را دریافت کنید. در فیلم «محمد رسول‌الله»، موزیسین آن شش ماه در عربستان زندگی کرده، یا یک بازیگر برای بازی تحقیق می‌کند. در شکل حرفه‌یی شما نباید دست خالی بروید؛ باید تجربه‌ای یا تمرینی داشته باشید. من به جنگ رفته بودم که کار خودم را بکنم؛ اما وقتی برگشتم، چون آن تجربیات را داشتم، دیدم که ذخیره‌ای دارم.

- شخصیت‌های داستان‌های شما آدم‌های عادی هستند؛ تا کی می‌شود درباره‌ی این آدم‌های عادی نوشت؟

- تا وقتی این آدم‌ها هستند، می‌شود نوشت. من می‌نویسم که بگویم دوروبرتان را بهتر ببینید. این آدم‌ها دوروبر شما هم هستند؛ اما حرف نمی‌زنند. مرد داستان «پاپوش» در خانه‌ی خودش هم غریب است، در خانه‌ی خودش هم حرف نمی‌زند. اگر کمی در این داستان‌ها دقت کنیم، می‌توانیم جامعه‌ی خودمان را ببینیم. این نشانه‌ی بی‌اهمیتی به آدم‌های جنگ است. این داستان دردناک است و می‌توان تنهایی و غربت را دید. همه‌ی حرف من این است که هنوز می‌توانیم آدم‌هایی را بیابیم که درگیر جنگ هستند. بحث ترحم نیست؛ بحث شناخت است که شاید باید کمی نگاه کلیشه‌یی را کنار گذاشت و دید. داستان «زیرخاکی» اما بوده و من فکر می‌کردم باید مکتوب شود. جایی آن را شنیده بودم و نمایشنامه‌ای هم از آن دیدم. «روز سوم» محمدحسین لطیفی هم در این‌باره است.

مجید قیصری

- چقدر از داستان‌های مجموعه‌ی «زیرخاکی» در واقعیت ریشه دارند و چقدر تخیلی هستند. می‌خواهم از شما بپرسم وقتی می‌خواهید از موضوعی تاریخی و واقعی مثل جنگ حرف بزنید،‌ چقدر به سراغ روایت‌های آدم‌ها می‌روید و چقدر را به تخیل نویسندگی می‌سپارید؟

- برای من این مهم است که داستان باورپذیر باشد؛ برایم این مهم نیست که این داستان اتفاق افتاده یا نه. مهم این است که داستان باور‌پذیر باشد و بشود با آن اثر رابطه برقرار کرد.

البته ما بیش از دوهزار خاطره‌ی جنگ داریم که خود نوشت و دیگر‌نوشت هستند. آیا در این دوهزار جلد چیزی نیست؟ من کتابی به نام «پرواز در مه» از یعقوب مرادعلی را به شما معرفی می‌کنم که چیزی حدود سه یا چهار داستان کوتاه خودم را از آن درآورده‌ام. داستان «بلابل» و «بنویس تا دیر نشده» را از آن‌جا استفاده کرده‌ام. اگر من روی تکه‌هایی که از این کتاب به عنوان لحظات ناب نوشته‌ام، زمان بگذارم، شاید بتوانم 10 داستان دیگر بنویسم. ماجرای داستان «درخت کلاغ» را هم درباره‌ی بمباران شهر میانه خوانده‌ام. همه چیز را نباید زیست کرد. در ادبیات کهن ما همه‌ی داستان‌های مولانا که تجربه‌ی شخصی‌اش نیست؛ آن‌ها آمده‌اند برداشت‌های تازه‌ی خودشان را از آن واقعه بیان کرده‌اند. من سعی کرده‌ام در کارهایم به کارهایی که وجود دارند و بستر خوبی هستند، نگاه کنم. شاید در کتاب «نیمکت‌های سوخته»، داستان «درخت کلاغ» در یک خط آمده باشد. بعد من برداشت خودم را می‌نویسم. به هر حال، هر داستانی از جایی نشأت می‌گیرد؛ یا شنیده‌ی شماست یا زیست شماست، یا جایی آن را خوانده‌اید.

- شما نویسنده‌ای هستید که جایزه‌ی قلم زرین، جایزه‌ی مهرگان‌، جایزه‌ی شهید حبیب غنی‌پور و جایزه‌ی ادبی اصفهان را گرفته‌اید و از نامزدی جایزه‌ی جلال انصراف داده‌اید. در واقع، کار شما هم در جایزه‌های دولتی دیده شده است و هم در جایزه‌های خصوصی‌. ارزیابی شما از جایزه‌های ادبی چیست؟

- البته جایزه‌ی قلم زرین مال دوره‌ی آقای امیرخانی بود. در مجموع، جایزه‌ها ضرورت فضای ادبی هر کشوری است. بالأخره باید جایی باشد که کارها ارزیابی شوند. اما این دلیل نمی‌شود نویسنده برای جشنواره و جایزه بنویسد. جایزه‌ها یک دهه است که در فضای ادبی ما حضور دارند؛ اما آیا پیش از آن، کسی نمی‌نوشت؟ من فکر می‌کنم جایزه‌ها تجربه‌ای هستند تا ما بتوانیم دموکراسی را تمرین کنیم و به یک زندگی مدرن برسیم. این یک کوشش و خطاست. هیچ‌کدام از این جشنواره‌ ادعا ندارند که حرفه‌یی هستند و بدون خطا‌ هستند. مشکل ما این است که ثبات نداریم.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منبع:خبرگزاری دانشجویان ایران