تبیان، دستیار زندگی
«نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی.» متاسفانه بسیاری از ما مسلمانان عکس این اصل را در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی ساری و جاری ساخته‌ایم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارتباط موثر و موفق در سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)(3)

اطلاعیه مسابقه سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری

رسول الله

در بخش‌های قبلی اشارات مشروحی به برخی از روش‌ها و معیارهای رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در خصوص پیام رسانی و ارتباط موثر با مخاطبان خود که گاهی از افراد لجوج و عنود و به شدت مخالف دین و مرام پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند را مورد مرور و مطالعه قرار دادیم.

آنچه در فرآیند ارتباطات مذکور از اهمیت و ارزش بسیار بالایی برخوردار بود و باعث تسلیم و تعظیم مخاطبان(حتی برخورد یهودیان) در برابر روش ارتباطی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) می‌شد و حتی بعد از رحلت ملکوتی‌اش بسیاری از مخالفان را به اسلام و قرآن علاقمند و در دایره مکتب معصومین (علیهم‌السلام) وارد ساخته، تساهل و تسامح در مسائل شخصی و صلابت و صراحت در مسائل اصولی و تعهدات و مسئولیت‌های اجتماعی بود.

به عبارت ساده‌تر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در مسائل اصولی هرگز نرمش نشان نمی‌داد در حالی که در مسائلی که به شخص وی مرتبط بود، فوق العاده نرم و مهربان و فوق العاده عفو و گذشت داشت.

در این خصوص مثالها و مصادیق بارزی را از سیره و روش ارتباطی ایشان مرور کردیم.

در این بخش،(از سیری در سیره نبوی) ضمن اشاره‌ای کوتاه به نمونه‌هایی دیگر از روشها و معیارهای ارتباطی و پیامبر رسانی آن رهبر آسمانی، نگاهی کوتاه به جایگاه و مقام جانشین به حق رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)، امیرمومنان علی(علیه‌السلام) و نیز فرازهایی از سخنان با برکت و ماندگار ایشان خواهیم داشت.

در بخش پیشین خواندیم که رسول خدا در برابر آن یهودی که عبای پیامبر را کشید و ادعای بیهوده‌ای می‌کرد به گونه‌ای نرمش و گذشت و بزرگواری نشان داد که یهودی همانجا شهادتین گفت و مسلمان شد. در حالی که در ماجرای جاری نمودن حکم خدا در خصوص آن زن اشرافی از قبیله قریش کوچک‌ترین نرمشی نشان نداد.

عامل اصلی بسیاری از اختلافات و تنش‌های اجتماعی

یکی از عوامل اصلی درگیری‌ها، تلخی‌ها، تنش‌ها و اختلافات اجتماعی، بی توجهی ما مسلمان‌ها به همان روش و معیار ارتباطی رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) اسلام است که نمونه‌هایی را با هم مرور کردیم: «نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی.» متاسفانه بسیاری از ما مسلمانان عکس این اصل را در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی ساری و جاری ساخته‌ایم.

«نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی.» متاسفانه بسیاری از ما مسلمانان عکس این اصل را در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی ساری و جاری ساخته‌ایم

اگر ریشه اصلی بسیاری از اختلافات خانوادگی، دعواها، قهرها، طلاق و تضادهای حاکم بر روابط بین افراد جامعه را مورد مطالعه و توجه دقیق قرار دهیم، به این واقعیت تلخ پی خواهیم برد که: «من» و آنچه مربوط به تن خاکی «من» می‌باشد اصل و اساس بایدها و نبایدها، قهرها و آشتی‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌هاست. یعنی هر کس به «من» بی احترامی و بی اعتنایی کند مبنای برخورد و عکس‌العمل شدید من با آن کس خواهد شد. حال می‌خواهد آن فرد اهل نماز و روزه و خمس و حجاب و عفاف و قرآن باشد یا نباشد. مهم من و هر آنچه مربوط به «من» (و نه دین) است، می‌باشد. درست عکس آنچه در شیوه‌های ارتباطی معصومین(علیهم‌السلام) ملاحظه می‌کنیم.

چه خوب گفته است عطار که:

تن توست همچو اشتر                        که برد به کعبه دل

ز خری به حج نرفتی                           نه از آن که خبر نداری

یا این که مولانا تأکید کرده است:

در زمین مردمان خانه مکن                                     کار خود کن کار بیگانه مکن

کیست بیگانه، تن خاکی تو                                     کز برای اوست غمناکی تو

همه غم و غصه، جاذبه و دافعه معاشرت و عدم معاشرت ما با دیگران بخاطر تن خاکی و به تعبیر عطار شتر است!

خاک تن انسان

اگر کسی به تن خاکی و شتر بی اعتنایی و بی احترامی کند به او بی احترامی و بی اعتنایی می‌کنیم و هر کس به تن خاکی و شتر احترام گذاشت ما هم به او احترام می‌گذاریم و محبت می‌کنیم و دوستی و معاشرت و رفاقت خود را بر این اساس(اصالت جسم) ترسیم و تعیین می‌کنیم اینجاست که به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری عملاً ماتریالیسم و خود محوری را پذیرفته‌ایم. اگر چه در ذهن و زبان تئیسم خدا محور باشیم. ایشان در کتاب علل گرایش به ماتریالیسم صراحتاً تأکید می‌کند که بسیاری در نظر خداپرست امّا در عمل خودپرست می‌باشند. خود را به جای خدا معیار سنجش خوبی‌ها و بدی‌ها. دوستی‌ها و دشمنی‌ها می‌دانند.

در اینجا به جهت اهمیت موضوع، نمونه‌های دیگری از اصل مهم مذکور یعنی «اصل نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی» که از مهمترین عوامل تنش زدایی و ایجاد صلح و دوستی و محبت و جلب و جذب مخاطب می‌باشد، (با تاکید بر سیره رسول گرامی اسلام و نیز علی علیه‌السلام) را با هم مرور می‌کنیم:

«مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید: یا رسول الله دلم می‌خواهد به گوش این بچه من اذان و اقامه بگویی، یا دیگری، بچه‌ی یک ساله‌اش را می‌آورد: یا رسول الله! دلم می‌خواهد این بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی، و به او نگاه کنی تا تبرّک بشود، یا به بچه‌ام دعا بکنی، می‌فرمود: بسیار خوب، حدیث دارد، شیعه و سنی روایت کرده‌اند که گاهی اتفاق می‌افتاد بچه در دامن پیغمبر ادرار می‌کرد. تا او ادرارش شروع می‌شد پدر، مادرها ناراحت و عصبانی می‌دویدند که بچه را از بغل پیغمبر بگیرند. می‌فرمود: (لا تزرموا) این کار را نکنید، بچه است، ادرارش گرفته است، کاری نکنید، ادرار بچه قطع بشود که موجب بیماری می‌شود، و این مسئله‌ای است که در طب و روانشناسی امروز ثابت شده که این کار بسیار اشتباه است... تا این حد پیغمبر اکرم [ملایم  بود].» (سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص 242)

مال خدیجه خدمت کرد به مسلمین اما نه خدمت رشوه دادن که کسی را با پول مسلمان کرده باشد، بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانستند سدّ رمقی بکنند. شمشیر علی بدون شک به اسلام خدمت کرد و اگر شمشیر علی نبود سرنوشت اسلام سرنوشت دیگری بود. اما نه این که شمشیر علی رفت بالای سر کسی ایستاد و گفت باید مسلمان بشوی یا گردنت را می زنم

مشورت، نشانه ملایمت

مشورت و به رسمیت شناختن مقام و موقعیت دیگران و ارزش قائل شدن به نظر و نگاه کسانی که حتی از نظر علمی و ایمانی دارای مقام پایین‌تری هستند، نشانه رشد و کمال اخلاقی، و نیز از پیش‌نیازهای اساسی متقاعدسازی و تأثیرگذاری در فرآیند ارتباط موثر و پیام رسانی به شمار می‌آید.

«قرآن می‌گوید پیغمبر ما، عزیز ما! در کارها با مسلمین مشورت کن(و شاورهم فی الامر). عجبا! پیغمبر است، نیازی به مشورت ندارد، و رهبری مشورت می‌کند که نیاز به مشورت دارد، او نیاز به امر مشورت ندارد ولی برای این که این اصل را پایه گذاری نکند که بعدها هر کس که حاکم و رهبر شد،(بگویند او) مافوق دیگران است، او فقط باید دستور بدهد دیگران باید عمل بکنند و مشورت معنی ندارد، (لهذا مشورت می‌کرد). علی(علیه‌السلام) هم مشورت می‌کرد، پیغمبر هم مشورت می‌کرد. آنها نیاز به مشورت نداشتند ولی مشورت می‌کردند برای این که اولاً دیگران یاد بگیرند، و ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. آن رهبری که مشورت نکرده - ولو صد در صد هم تغییر داشته باشد - تصمیم می‌گیرد، اتباع او چه حس می‌کنند؟ می‌گویند پس معلوم می‌شود ما حکم ابزار را داریم، ابزاری بی روح و بی جان ولی  وقتی خود آنها را در جریان گذاشتید، روشن کردید و در تصمیم شریک نمودید احساس شخصیت می‌کنند و در نتیجه بهتر پیروی می‌کنند.[البته نباید فراموش کرد که] «رهبر همین قدر که تصمیم گرفت تصمیمش باید قاطع باشد... قبل از تصمیم مشورت، بعد از تصمیم قاطعیت.»(همان، صص 242 و 243)

آیا اسلام با شمشیر توسعه یافت؟

«مسئله‌ای که خیلی می‌پرسند: آیا اساس دعوت اسلام بر زور و اجبار است؟ یعنی ایمان اسلام اساسش بر اجبار است؟ اینها چیزی است که کشیش‌های مسیحی در دنیا روی آن فوق العاده تبلیغ کرده‌اند. اسم اسلام را گذاشته‌اند دین شمشیر. یعنی دینی که منحصراً از شمشیر استفاده می‌کند... این را هم عرض کنم. گاهی خود ما مسلمانان حرفهایی می‌زنیم که نه با تاریخ منطبق است و نه با قرآن، با حرف‌های ‌دشمن‌ها منطبق است، یعنی حرفی را که یک جنبه‌اش درست است به گونه‌ای تعبیر می‌کنیم که اسلحه بدست دشمن می‌دهیم، مثل این که برخی می‌گویند: اسلام با دو چیز پیش رفت، با مال خدیجه و شمشیر علی یعنی با زر و زور. اگر دینی با زر و زور پیش برود، آن چه دینی می‌تواند باشد؟! ...

[بدون شک] مال خدیجه خدمت کرد به مسلمین اما نه خدمت رشوه دادن که کسی را با پول مسلمان کرده باشد، بلکه خدمت به این معنی که مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانستند سدّ رمقی بکنند. شمشیر علی بدون شک به اسلام خدمت کرد و اگر شمشیر علی نبود سرنوشت اسلام سرنوشت دیگری بود. اما نه این که شمشیر علی رفت بالای سر کسی ایستاد و گفت باید مسلمان بشوی یا گردنت را می زنم، بلکه در شرایطی که شمشیر دشمن آمده بود ریشه‌ی اسلام را بکند علی بود که در مقابل دشمن ایستاد. کافی است ما «بدر» و «احد» و یا «خندق» را در نظر بگیریم که شمشیر علی در همین موارد به کار رفته است.» (همان، صص 245 تا 247)


سید صالح زاهدی، گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.