تبیان، دستیار زندگی
هرچه گویم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هرچه گویم[1]
هرچه گویم

بعد چل روز و چهل منزل فراق

كاروان آمد به شور و اشتیاق

خاك این صحرا به محنت آشناست

نام این دشت بلا، كرببلاست

صبر، جانش بارها بر لب رسید

تا به دشت كربلا، زینب رسید

بانوی چلّه‌نشین درد و داغ

می‌گرفت از تربت یارش، سراغ

از وفا آورْد نیمه‌جان خویش

درددل‌ها داشت با جانان خویش:

ای كه هستی راحت جان، نور عین!

كی رود از یاد من، یادت؟ حسین!

كی رود از یاد؟ «یابن المصطفی»!

ارباً اربا اكبرت شد از جفا

كی رود از یاد؟ «یا‌بن بوتراب»!

ناله‌های اصغرت از قحط آب

كی رود از یاد؟ «یا‌بن فاطمه»!

ماه منشق شد كنار علقمه

كی رود از یاد؟ با صوتی حزین

بر كشیدی از جگر «هل من معین»

كی رود از یاد؟ با صدها خروش

بانگ هل من ناصرت آمد به گوش

كی رود از یاد؟ كز بالای زین

چون گلی پرپر فتادی بر زمین

كی رود از یاد؟ ای دل‌سوخته!

دیده‌های سوی خیمه دوخته

كی رود از یاد؟ ای تشنه‌جگر!

سر جدا افتاد از تن، تن ز سر

كی رود از یاد؟ ای سر‌باخته!

سمّ مركب‌های پیكر تاخته

كی رود از یاد؟ ای عرش‌آستان!

رأس پاكت سر برآورْد از سنان

كی رود از یاد؟ ای تاج سرم!

مركبت بی‌راكب آمد در حرم

كی رود از یاد؟ ای سلطان عشق!

خصم زد آتش به سروستان عشق

زین مصیبت‌های بی‌حدّ و شمار

هرچه گویم، گفته‌ام یك از هزار

"كریمی، میثم"

پی نوشت:

[1]. دست‌نوشته‌ی ایشان (19/ 19).

بخش ادبیات تبیان  

 انتخاب شعر :جواد هاشمی