تبیان، دستیار زندگی
«ملک سلیمان» می توانست از آثاری شود که از آن با همان عنوان های «فاخر» و «ماندگار» یاد کرد. اما... «مُلک سلیمان» با پهلو زدن به مؤلفه های ژانر تخیلی و زیر ژانر حماسی/ جنگی می کوشد خود را از کلیشه ها دور کند. اما در رعایت الگوهای روایی و حتی تا اندکی ساختار
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ملک سلیمان فیلمی فاخر است؟

ملک

از «مُلک سلیمان» با  عنوان سینمای فاخر یاد می کنند.این میان منظور از سینمای فاخر چیست؟! البته هدف این یادداشت پرداختن به چنین موضوع هایی نیست؛ زیرا نگارنده خیلی دوست ندارد وارد چنین موضوع هایی شود که خوراکی مناسب برای یادداشت های ژورنالیستی جنجالی است. همان ابتدا باید گفت که «ملک سلیمان» نسبت به آثار مشابه که تاکنون در سینما و تلویزیون ما ساخته شده اند، از دید تکنیکی چند گام جلوتر است. اما این تمام ماجرا نیست! فیلمنامه "ملک سلیمان" اجازه نمی دهد که مخاطب کنجکاو این فیلم، در پایان راضی و تحت تأثیر از سالن سینما بیرون بیاید.

«ملک سلیمان» می توانست از آثاری شود که از آن با همان عنوان های «فاخر» و «ماندگار» یاد کرد. اما... «مُلک سلیمان» با پهلو زدن به مؤلفه های ژانر تخیلی و زیر ژانر حماسی/ جنگی می کوشد خود را از کلیشه ها دور کند. اما در رعایت الگوهای روایی و حتی تا اندکی ساختاریِ ژانرهایی که به آن متوسل شده، ناموفق است

«مُلک سلیمان» با تکیه بر یک داستان تاریخی و مذهبیِ پُر اوج و فرود، خمیرمایه دراماتیک لازم را برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی حماسی دارد. در داستان سلیمان پیامبر، قطب بندی های شخصیتیِ نمود آشکاری دارد و نطفۀ درام خود به خود در آن شکل گرفته است. اما فیلمنامه از داشته های اولیه خود بهره ای نگرفته و چیزی به نام پرورش داستان و رشد شخصیت در «ملک سلیمان» وجود ندارد. با توجه به محدودیت های مذهبی و اعتقادی که در تمامی دین ها و جامعه ها وجود دارد، به طور معمول و حتی در بهترین نمونه های ژانر تاریخی و مذهبی آن چنان که باید روی شخصیت های مثبت و اصلی مانور داده نمی شود. اما برگ برنده چنین آثار موفقی، توجه به اوج و فرودهای مناسب در خط روایی (با حفظ وفاداری به روایت های مذهبی و تاریخی موجود) و نیز پرداخت قدرتمند کاراکترهای منفی است که به نمایندۀ قطب مثبت داستان نیز بُعد و ارزش می بخشد. اتفاقی که متأسفانه در فیلمنامۀ واپسین اثر سینمایی شهریار بحرانی رخ نداده است. این که نگاه ایدئولوژیک موجود در «ملک سلیمان» ، به خودی خود نمی تواند نقطه ضعفی بزرگ به شمار بیاید. اما این اندیشه بر کلیت داستانی «ملک سلیمان» سایه افکنده است. کاراکترهایی همانند یازار (محمود پاک نیت)، آرای جادوگر (مهدی فقیه) و حتی عامۀ کاهنانی که به تصویر کشیده شده اند، به هیچ وجه پرداختی قدرتمند ندارند. آن ها بیشتر به کاریکاتورهایی شبیه شده اند که قدرت کاراکتر سلیمان پیامبر را به عنوان یک شخصیت نمایشی به چالش می کشند. در حقیقت سلیمان، به عنوان قهرمان نمایشی فیلم، با قطبی هم تراز خود روبه رو نیست و با او و قطب مخالفش کشمکشی عمیق و پیش برنده در داستان فیلم پدید نمی آید. در نتیجه کاراکتر سلیمان در حد همان تیپ های آشنا باقی مانده است و در طول داستان رشد نمی کند. شاید اگر بحرانی با حفظ وفاداری به جایگاه معنوی و الهی سلیمان پیامبر، بر جزییات کوچکی همانند تردید سلیمان پس از مرگ همسرش، میریام (الهام حمیدی)، و یا حتی در فاصله میان گره افکنی تا نقطه عطف نخست فیلمنامه تردید سلیمان از دیدن رویاهایی کابوس گونه را به مرحله کنش می رساند و اجازه می داد که خودِ سلیمان با جست و جود در احوالات سرزمین و مردمانش پیام الهی را از کابوس جسد مرده اش بر تخت پادشاهی درک می کرد، مخاطب از همان ابتدا با داستان فیلم و شخصیت اصلی اش بیش از شکل کنونی پیوند ذهنی تنگاتنگی برقرار می کرد. یکی دیگر از دلیل هایی که اجازه نمی دهد کشمکش میان سلیمان با کاهنان و نیروهای تاریکی و پلیدی در طول داستان شکلی عمیق تر و بحرانی تر به خود نمی گیرد، اپیزودیک بودن فیلمنامه در پرده دوم اش است. در حقیقت هر یک از سکانس های درگیری سلیمان و یا یارانش با لشگر جن زده ها در دو شهر اریحا و زبولون و نیز درگیری یاران سلیمان با دسیسه کاهنان برای تسخیر قلعه سلیمان در اورشلیم از دید تأثیرگذاری شان بر روند حرکت خط روایی اصلی فیلم، ساز خود را می زنند و روابط عِلّی و معلولی قدرتمندی میان شان وجود ندارد. شاید هر یک از این سکانس ها به خودی خود جذابیت های اولیه را برای جذاب مخاطب داشته باشند، اما نباید این را از یاد برد که این فصل ها بر هم تأثیر نمی گذارند و از دل هم بیرون نیامده اند. برای نمونه سرکوب ناآرامی های شهر اریحا، بر روند داستان در فصل درگیری کنار دریا در شهر زبولون تأثیر چندانی ندارد. همان طور که پیش تر گفته شد، شخصیت های «مُلک سلیمان» تنها تیپ هایی آشنا هستند. جدا از شخصیت سلیمان یا کاهنان، می توان به کاراکتر آصف (حسین محجوب) یا میریام اشاره کرد که بود و نبودشان در پیشبرد داستان تأثیری ندارد.

اما در اجرا و پرداخت، «ملک سلیمان» حرف هایی برای گفتن دارد. البته برخی از جلوه های دیداری فیلم خوب از کار درآمده اند و برخی دیگر انتظارها را برآورده نکرده اند. برای نمونه صحنۀ افتتاحیه، نبرد کنار دریا و توفان دریایی در افق از آن صحنه هایی است که سر و شکل خوبی دارند. در این سکانس ها «مُلک سلیمان» بیشتر از آن که به سینمای مذهبی و تاریخی پهلو بزند، به آثار حماسی ستایش شدۀ هالیوود در ده سال گذشته نزدیک شده است. این نه به معنای خوبی کار در این فصل هاست و نه به معنای بد بودن آن. حتی صحنه ای که دو تن از یاران سلیمان در برابر حمله افراد جن زده شهر زبولون شمشیر می کشند و زیر لب می گویند: «برای خدا و پیامبرش» ارجاعی آشکار به قسمت سوم «ارباب حلقه ها» است. جولان جن ها در پایان فیلم و در لابه لای کاهنان ترسیده (که چهره های متعجب شان خیلی گل درشت است)، نیز آن طور که باید تأثیرگذار نشده است. در این فصل ها فیلم به نمونه ای قوام نیافته از آثار ژانر وحشت تبدیل شده است و کلیت کیفی اجرایی و تکنیکی «ملک سلیمان» را زیر سوال برده است. اما از همۀ این ها که بگذریم، موسیقی متن «مُلک سلیمان» یک تنه بار فیلم را بر دوش کشیده و با موسیقی متن نمونه ای ترین فیلم های حماسی تاریخ سینما برابری می کند.

«ملک سلیمان» می توانست از آثاری شود که از آن با همان عنوان های «فاخر» و «ماندگار» یاد کرد. اما... «مُلک سلیمان» با پهلو زدن به مؤلفه های ژانر تخیلی و زیر ژانر حماسی/ جنگی می کوشد خود را از کلیشه ها دور کند. اما در رعایت الگوهای روایی و حتی تا اندکی ساختاریِ ژانرهایی که به آن متوسل شده، ناموفق است."ملك سلیمان" نمونه ای از سینمای خاكستری است كه نه می توان ندیدنش را توصیه كرد و نه با جدیت به تماشایش اصرار داشت.


نویسنده: امیررضا نوری پرتو

منبع: سوره سینما