تبیان، دستیار زندگی
خدایا … اینك دریافتم كه راه نجات از دنیای مادی پیوستن به توست و هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت، نزد خدا از قطرة خونی كه در راه خدا ریخته شود بهتر نیست، و من می‌خواهم با این قطرات به معشوقم كه خداست برسم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روحاني شهيد: محمود كاكا
شهید

خواهم‌كه‌ در اين‌غمكده آرام بميرم          گمنـام سفـر كرده و گمنام بميرم

كس نيست كه آزاد‌كند مرغ دلم را     پربسته و دل خسته در اين دام بميرم

من كام‌دل از جلوة حسن تو‌گرفتم           هر چند در اين مهر كه ناكام بميرم

خدايا … اينك دريافتم كه راه نجات از دنياي مادي پيوستن به توست و هيچ قطره‌اي در مقياس حقيقت، نزد خدا از قطرة خوني كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست، و من مي‌خواهم با اين قطرات به معشوقم كه خداست برسم.

محمود جان! در شعرت ترنم عشقي ازلي نهفته است، دلت براي پريدن در اوج افلاك تنگ شده بود، تو ناكام نمردي بلكه كام دل را با شهد شيرين شهادت از دستان ساقي كوثر گرفتي و در ژرفاي انديشة قشنگت- كه در وصيت‌نامه‌ات نمايان بود- مهر دل‌آراي حضرت معشوق نمايان بود.

بر بركه‌اي از نور وضوي عشق ساختي و براي رسيدن به آرزويت در هفت تكبير عاشقانه، هفت شهر عشق را طي كردي. برادرم! آمدنت نماد تولدي سبز بود و آنگاه كه رفتي، تولدي سرخ -كه نشان از شرافتي الهي بود- را به يادگار نهادي. آن روز كه شبنم وجودت، خانه پرصفايمان را طراوت بخشيد، شقايق‌ها در باغچة خانه‌مان جوانه زدند. نامت را محمود نهادند. پدرمان سپاهي بود و در لباسي سبزرنگ، پاسدار ايمان و امنيت كشورمان بود.

محمود جان! اگر چه بزرگتر از تو بودم، اما بزرگ منشي را از تو آموختم. هرگز از صفحة ذهنم نمي‌رود، آنروز كه به من سفارش كردي به جبهه بروم. شخصيت الهي‌ات، هر روز به رشد و بالندگي مي‌رسيد و آنگاه كه قدم به حوزه نهادي عروج معنويت از چشمه‌سار جانت فوران مي‌زد. تو مي‌خواستي توفنده‌تر از طوفان به دشمن بتازي و به راستي شور عاشورائي‌ات با معرفتي حسيني عجين شده بود،حتی اشك‌هاي پراحساس مادر، سد راهِ عشق تو نشد، با دومين كاروان « سپاهيان محمد(صلي الله عليه و آله)» در25/10/65 از قائم شهر راهي جبهه شدي. در جبهه تخريب‌چي بودي. چندين‌بار به جبهه رفتي كه يك‌بار هم مجروح شدي. اما تو مي‌خواستي از مرز عشق- كه فناي در محبوب است- بگذري و در بقاي كشور هستي آرامش يابي.

سرانجام در هفتمين شب رمضان 66 تو را از بلندي‌هاي ماووت تا بهشت بردند و همنشين اصحاب امام عشق كردند. جسم در خون كشيده‌ات سالها ميهمان ملائك بود و در تاريخ 10/6/73 پيكر آسماني‌ات در رجعتي نوراني فرياد مي‌زد: عشق يعني استخوان و يك پلاك سال‌هاي سال تنها زير خاك . «شهادت گواراي وجودت باد

برگهایی از وصیت نامه شهید

هيچ‌ قطره‌اي‌ در مقياس‌ حقيقيت‌ نزد خدا، از قطره‌اي‌ خون‌ كه‌ در راه‌ خدا ريخته‌ شود بهتر نيست و من‌ مي‌خواهم‌ با اين‌ قطره‌ خون‌، به‌ معشوقم‌ ـ كه‌ خداست‌ ـ برسم‌.

*******

اين‌ لحظه‌ كه‌ آغاز جهاد و شهادت‌ است‌، چنين‌ حس‌ مي‌كنم‌ كه‌ تازه‌ متولد مي‌شوم‌ و به‌ درجه‌ اعلاي‌ ملكوت‌ مي‌رسم

*******

انسان‌ براي‌ اينكه‌ واقعاً به‌ خليفه‌ اللهي برسد، بايد در راه‌ خدا جهاد كند (جهاد اصغر) و جهاد اكبر، مبارزه‌ با نفس‌ است‌ و ما بايد دومين‌ جهاد (مبارزه‌ با نفس‌) را پيشه‌ خود كنيم‌ تا رستگار شويم‌


نوشته حسن رضایی برگرفته از پرونده شهید در ستاد کنگره شهدای روحانی