تبیان، دستیار زندگی
60 نکته ناب قرآنی گزیده ای از بیانات جدید آیت الله محمود امجد درباره قرآن کریم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حکمت هایی از زبان آیةالله امجد

60 نکته ناب قرآنی

آیت الله امجد

1. قرآن نور است برای کسی که بخواهد ازآن استفاده کند.

2. قرآن تبیان کل شیء است؛ یعنی قرآن دارای کلیاتی است که برای سعادت بشر کافی می باشد ( ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم )

3. اگر انسان با قرآن آشنا شود و قرآن را به عنوان شناسنامه خودش و به عنوان کلام خدا بخواند نورانی می شود و قرآن او را بالا می برد (اقرأ و ارق). ما از «علامه طباطبائی» پرسیدیم: قرآن را چگونه بخوانیم ایشان فرمودند: “قرآن کلام خدا است”، اگر انسان بداند که قرآن کلام خداست و به این اقرا و ارق توجه داشته باشد ترقی می کند و بالا می رود.

برای فهمیدن کلام باید متکلم را شناخت.

ما باید آن قدر قرآن بخوانیم تا بفهمیم که قرآن کلام خداست.

4. قرآن کد عالم هستی یعنی شرح عالم هستی است، اگر کسی با قرآن آشنا شو با تمام اسرار هستی آشنا می شود و به قله اعلی انسانیت می رسد. به عنوان مثال «آقای وفایی شوشتری» وقتی در نجف بودند به یک نفر نامه می نویسند که چرا فلان شب نماز شبت را نخواندی ( ریز بینانند در عالم هستی؛ واقفند از کار هر کسی)

اینها همه مربوط به نورانیت قرآن است. اگر انسان با قرآن کریم انس پیدا کند به جایی می رسد که همه چیز را می داند.

5. هر آنچه که سعادت بشر را تامین می کند در قرآن وجود دارد قرآن کد و رمز عالم هستی است.

6. قرآن نور است؛ نور، هم ظاهر است و هم ظاهرکننده (مُظهر). عمل به قرآن باعث نورانیت می شود. ما هم باید با آن سنخیت داشته باشیم تا قرآن را بفهمیم.

7. قرآن در همه شؤون خود مستقل است و وابستگی به غیر خود ندارد، در اصل سندیت و حجیت، و در دلالت ظواهر و الفاظ، احتیاج به هیج جای دیگر ندارد و در ارائه خطوط دین از قطعیات است.

8. خواندن قرآن باید ما را بالا ببرد.

9. قرآن درس تربیت است.

10. قرآن را به عنوان توسل به خدا بخوانیم. وقتی که یک رعیت نامه سلطان را برایش می خواندریال شاه به او جایزه می داد؛ ما هم وقتی که قرآن می خوانیم، از خدا جایزه بگیریم.

11. هرچه انسان بالاتر برود، با نور قرآن بیشتر آشناتر می شود؛ ولی شرطش این است که انسان طهارت داشته باشد، شرطش تشخیص کان ی نیست؛ چون این مطالب را همه می توانند بفهمند؛ چه طاهر باشند و چه نباشند. ولی کسانی قرآن را خوب می فهمند که طاهر باشند.

آیةالله امجد

12. خدا به پیغمبر می‌فرماید: قرآن را بخوان و به وسیله قرآن مردم را تزکیه کن تا مردم قرآن را بفهمند و ما هم باید به دنبال پیغمبر برویم و تنها هدف باید دعوت به خدا باشد. نباید انتظار داشت که انسان‌ها همه درفهم قرآن یکسان باشند، انسان‌ها مانند معدن‌های طلا و نقره هستند؛ هر کدام یک خاصیتی دارند.

13. هرچه آدم با قرآن انس بگیرد، بیشتر بالا می رود و ظهور و بروز اخروی او نیز بیشتر می شود .

14. قرآن عقل آدم را روشن می کند.

15. قرآن تنها کتابی است که اگر هزاران مرتبه بخوانی خسته نمی شوی.

16. اگر به ما می گفتند که یک کتاب در کره مریخ وجود دارد که هم نور است و هم تبیان، آن وقت ما می رفتیم تا ببینیم آن کتاب چیست.

17. باید سراسر قرآن را با هم نگاه کرد و نباید فقط یک تکه از آن را خواند.

18. ممکن است که یک آیه به تنهایی مطلبی را به ما بفهماند و گاهی هم ممکن است چند آیه با هم، مطلب را بفهماند. به هر حال، قرآن خودش را به ما می فهماند.

19. قرآن حجیت ذاتی دارد. وقتی آیات قرآن جمع بندی شود، قرآن حجیت تام و قطعی دارد و با سنت قطعی مخالفت ندارد. وقتی در سنت اختلافی پیدا شد، آنگاه باید به قرآن مراجعه نمود؛ چون قرآن سنت قطعی است.

20. دو کار وظیفه ما است: تلاوت و مطالعه ظاهر قرآن، فهم آیات و تدبر در قرآن.

21.تلاوت قرآن شفاست، اگر ناراحت شدید، با قرآن ناراحتی خود را برطرف کنید. حتی اگر آن را نفهمیدید همین که آن را به دست بگیرید خدا فرجتان را می رساند.

22. آدم هر چه بیشتر قرآن می خواند، بیشتر با آیات و اسماء آشنا می شود. اینگونه است که ظهور و بروزش نیز بیشتر می شود.

23. هر چه قرآن را نگاه می کنی، حتی یک ذره اشکال در آن نمی بینی؛ عالم خلقت هم مانند قرآن می ماند، یک ذره خلل در آفرینش نمی بینی، یعنی اگر یک پرکاهی را از آفرینش برداری هیچ چیز در عالم نخواهد بود. عالم مثل تسبیح نمی ماند بلکه مثل عدد است؛ اگر عدد شماره ? یا عدد شماره ? را برداری، دیگر عدد نداری یا اگر عدد شماره ? را برداری و ? را جای آن بگذاری اعداد از بین می رود .

قرآن کریم

24. قرآن جهان شمول است و دارای دو ویژگی است، یکی این که قرآن جهانی است و به زبان جهان سخن می گوید و یکی اینکه زبان فطرت است مانند آب که آب برای همه لازم است.

25. مطالعه قرآن برای همه لازم است چون برای همه بشراست و باید زبان فطرت داشته باشد.

26. قرآن برای همه ( للناس ) نازل شده است، ولی تنها متقین از آن استفاده می کنند ( للمتقین ).

27. قرآن قابل فهم همگان است؛ اما چه وقت به حقیقت آن می رسیم ؟ وقتی که قدم برداریم و حرکت کنیم که هر چه قدم برداریم روشنتر می شود .

28. قرآن همیشه مصداق دارد. وقتی می گوید موسی و فرعون، نه اینکه دیگر تمام شده، یعنی اینکه ببین تو خودت موسایی یا فرعون !

29. قرآن دارای دو جور مخاطب است، یکی مخاطب های عمومی و دیگری مخاطب های فرزانه و دانشمند. قرآن گاهی به صورت برهانی صحبت کرده، که دانشمندان از آن استفاده می‌کنند و گاهی به صورت تمثیل صحبت کرده که قابل فهم برای عموم می‌باشد. [مثلا] برهان «تمانع» را همه کس نمی‌فهمند، این برهان تمانع که معرکه آرای فلاسفه است را «علامه طباطبایی» یک جور معنا می کند «ملا صدرا» یک جور معنا می کند و «علامه جعفری» یک جور معنا می کند. ولی کسی نمی تواند با مَثَل مخالفت کند. مثلا برهان تمانع را می‌توان به صورت ساده اینگونه معنا کرد که اگر دو تا خدا داشته باشیم یک خدا می گوید بچه باید سفید باشد و یک خدا می گوید بچه باید سیاه باشد؛ این خدا می گوید بچه باید بلند قد باشد و آن خدا می گوید بچه باید کوتاه قد باشد؛ پس دعوایشان می شود. اگر هم این دو خدا باهم به توافق برسند این اشکال به وجود می آید که آیا این خدا به آن خدا نیازی دارد یا خیر؟ پس آن یکی چه کاره است؟ اصلا آن خدای دوم کجاست؟ و کدام کتاب و پیامبر را فرستاده است؟ خیلی ساده می شود حرف زد که هم جنبه علمی داشته باشد و هم ساده باشد، مطالب علمی را می توان به زبان ساده مطرح کرد ، کدام کتاب است که این جور باشد؟

30. انسان باید دید علمی داشته باشد تا قرآن را بفهمد.

31. مطالب علمی را نباید به قرآن تحمیل کرد، تحمیل کردن مطالب علمی به قرآن را تفسیر به رأی گویند.

32. اگر علم، [به طور قطعی و] صد در صد به [نتیجه ای و به] جایی رسید، می توان از آن برای فهم قرآن کمک گرفت. مطالب علمی به عنوان شواهد قرآن هستند.

ایت الله محمود امجد

33. خواندن علوم پایه و پاک بودن باعث می شود که انسان قرآن را بهتر بفهمد.

34. دانش هایی که ما داریم (مانند صرف و نحو و معانی و غیره)، ما را قابل می کند که از قرآن استفاده کنیم.

35. شهود و برهان و… همه با قرآن تطبیق دارد و همه یک مطلب واحد را می گویند.

36. انسان باید ذهنش را از افکار خودش و دیگران خالی کند تا بفهمد که آیه قرآن چه می گوید.

37. اندیشمندان هر علمی دارای زبانی هستند، فلاسفه یک زبان دارند، ریاضی دانان یک زبان دیگر، هر کس زبان خودش را دارد ولی قرآن این طور نیست؛ قرآن، زبان عمومی بشر است.

38. قرآن کتاب علمی محض نیست، کتاب غیر علمی هم نیست، کتاب ریاضی و فقه و منطق نیست، قرآن کتاب مبدأ و معاد است؛ کتاب هدایت است.

39. آن چه در قرآن مهم است، تربیت و اخلاق قرآنی است و پی بردن به چگونگی و کیفیت بسیاری از چیزها مهم نیست [هدف اصلی نیست]. مانند چگونگی پدید آمدن آسمان ها و یا کیفیت معاد که همه حکمای اسلام در مورد آن بحث کرده اند که قائل به معاد جسمانی هستند و هر کسی کیفیت و چگونگی آن را به گونه ای دانسته و البته این قبیل مسائل [چندان] به درد ما هم نمی خورد، اعتقاد به معاد است که غیر قابل انکار است.

40. هر جا داستان حضرت موسی علیه السلام را که در قرآن می خوانیم تازگی دارد، خدا به مادر موسی وحی نمود که اگر می ترسی بچه ات را در دریا بیانداز. انداختن موسی در دریا یعنی توکل به خدا، نگهدارنده و حافظ این بچه خداست، این مطالب در قرآن آمده است؛ ولی این که موسی کی شیر خورده و چند ماه شیر خورده در قرآن نیامده است، چون اینها به درد نمی خورد. این داستان ها را چرا خدا به ما گفته است؟ آیا می خواسته افسانه بگوید؟ خیر؛ هر چه که به درد ما می خورد در قرآن آمده است و آن وقت، ما می رویم سراغ مطالبی که به درد ما نمی خورد. از قرآن باید این را آموخت که قرآن چگونه بحث می کند، امین بودن و قوی بودن را از داستان حضرت موسی در قرآن می توان فهمید.

41. داستان حضرت موسی علیه السلام و خضر علیه السلام، قوانین الهی را نشان می دهد. نه به حضرت موسی علیه السلام خرده گرفته شده و نه به حضرت خضر علیه السلام، و این نشان می دهد ما باید بر ظواهر اتکا کنیم.

42. اگر کسی هوا و هوس داشته باشد و بخواهد نظریات خود را به قرآن تحمیل کند؛ این شخص نمی تواند قرآن را بفهمد.

43. این که قرآن می گوید بر دلهایشان قفل زده اند، قفل چیست؟ همین خصوصیات اخلاقی می باشد؛ همین کینه ها و خود پرستیهاست.

44. قرآن ذی وجوه است و اگر نمی توانید معانی مختلف را بر آن حمل کنید، آن معنی را که خوب و عقلانی است قبول کنید.

در مورد قرآن کریم گفته شده قرآن وجوه معنایی مختلفی دارد، اما توجه داشته باشیم که متکلم خداست و محدودیت علمی ندارد و مخاطب اصیل قرآن حضرت رسول صلی الله علیه و آله است که [ایشان] در فهم معانی متفاوتی که منظور متکلم بوده مشکلی ندارد و ظرفیت آن را دارد. پس اگر متکلم، لفظی بگوید و هزاران معنا را قصد کند، مخاطب هم که رسول است هزار معنا را بفهمد، دیگر اشکالی در رابطه با ذی وجوه بودن قرآن وجود ندارد. البته باید به این نکته توجه داشت که قرآن ذی وجوه است، اما هرگز ایهام شعری در آن وجود ندارد. و همچنین با اینکه مخاطب اصیل قرآن حضرت رسول (ص) است، اما این موضوع منافاتی با عربی مبین بودن (فهم همگانی) آن ندارد.

45. بنا بر نظر علما، الفاظ برای معانی عامه وضع شده است و معنای انتزاعی دارند، مثلا چراغ یک معنای عام است. اول چراغ موشی بود بعد چراغ توری شد، بعد برق آمد و … اما همیشه چراغ یک معنای انتزاعی داشته است و بر همه اینها صدق می کند. گاهی، الفاظ، مشترک است اما معانی برداشت شده از آن، متفاوت است. مثلا یک قبیله به [کلمه] «عین»، «چشمه» و قبیله دیگر «نقره» و دیگری «زانو» اطلاق می کردند.

46. مجموع قرآن برای همه مردم قابل فهم است. ولی ممکن است برخی از مسائل و مطالب آن را همه افراد متوجه نشوند.

47. آیاتی درقرآن وجود داردکه به آن ها آیات «محکم» گفته می شود مانند آیه «لاتدرکه الابصار هو یدرک الابصار» یعنی چشم او را نمی بیند ولی او چشم را می بیند. آیاتی نیز وجود دارد مانند «علی العرش استوی» (یعنی بر عرش ایستاده است) که آیه «متشابه» است. با ارجاع آیه متشابه به محکم، می توان نتیجه گرفت که خدا ماده نیست، پس عرش هم نمی تواند مادی باشد. عقل با محکمات، متشابهات را تشخیص می دهد.

قرآن کریم

48. در مورد تشخیص و عقل برهانی می توانیم بگوئیم: گاهی عقل چیزی را درک می کند و گاهی نیز موضوعی را عقلی می نماید؛ یعنی اول صغری وکبری را درست کرده و سپس عقل آن را می فهمد. از طرف دیگر، عقل همه چیز را نمی فهمد لکن آنچه فهمیدن آن برای بشر لازم است عقل درک می کند و در حقیقت مایه کار ما عقل است. با عقل دنبال حضرت صادق علیه السلام می رویم. عقل مهم است؛ معجزه مهم نیست، چون حضرت موسی علیه السلام معجزه عصا را نشان داد ولی پیروانش با شنیدن صدای گوساله به دنبال گوساله رفتند. عقل برهانی انسان را از انحرافات نگه می دارد.

49. قرآن تحدی (به مبارزه فراخواندن) دارد. یکی از تحدی های قرآن این است که اگر قرآن از جانب کسی غیر از خدا می آمد، آن وقت قرآن دارای اختلافات و تناقضات می بود و بعد باید کسی می آمد و در خصوص تناقضات قرآن کتاب می نوشت ولی الان در قرآن تناقضی وجود ندارد، تحدی قرآن فقط به فصاحت و بلاغت آن نیست، چون در آن زمانی که قرآن نازل شد، مردم به صورت طبیعی شاعر بودند، و لذا در آن زمان فصاحت و بلاغت قرآن جلوه کرد تا مردم آن زمان خاضع شوند.

50. قرآن یک کلمه «لن تفعلوا» دارد که همه را به زانو در می آورد؛ یعنی اینکه ابدا نخواهید توانست مثل قرآن را بیاورید و دانشمندان در طول قرن ها نتوانستند که یک آیه مانند آن را بیاورند. اعجاز قرآن در این یک کلمه است. خدا نمی فرماید که ما نمی گذاریم مثل قرآن را بیاورید (یعنی صرف) بلکه می گوید شما نمی توانید مثل قرآن را بیاورید.

51. معجزه علت طبیعی می خواهد و علل طبیعی بر اساس «امکان» است نه «امتناع». ولی چیزی که ضرورت دارد، در معجزه غلبه ای است که به هیچ وجه نمی شود بر آن تسلط یافت. به عبارت دیگر وقتی اراده خدا باشد همه چیز ممکن است. اعجاز خرق عادت است، اما هر خرق عادتی معجزه نیست، معجزه استناد به «علت غیر مغلوب» دارد، خرق عادت اعم از معجزه و کرامت و اهانت است؛ خرق عادت را می توان مغلوب کرد، ولی اعجاز را نمی توان مغلوب کرد. اما معجزه هم علت طبیعی می خواهد و مستند به علت غالب غیر مقهور است.

52. حالا برویم فکر کنیم که از خدا بهتر چه کسی است؟ چرا از خدا فرار می کنیم؟ مگر می خواهیم کجا برویم؟ «فأنّی تؤفکون» «فأنّی تصرفون»؛ قرآن داد می زند که کجا میروید؟ سیر بیکران «من الله» و «إلی الله» و «فی الله» تمام شدنی نیست. ما مسافریم و مسافر ابدی هستیم باید توشه هایی مطابق سفرمان جمع کنیم، ما قرآن داریم پس دستمان پر است، قرآن، قرآن، علیکم بالقرآن. «کتاب أنزلنا إلیک لتخرج الناس …»

53. عجب نیست که بعضی از علما نمی گویند «الله اعلم» بلکه می گویند «الله یعلم»، برای این که «الله اعلم» یعنی خدا بهتر می داند ولی من هم، چیزی می دانم، از این کلمه بوی علم نمی آید، کتابهای علمی تکرار ندارد ولی قرآن تکرار دارد. تکرار در کتب علمی سودمند نیست، ولی در قرآن تکرار سودمند است. یکی از معجزات قرآن اسلوب خاص آن است و  ربطی به کلام بشر ندارد، هر کس به این اسلوب آشنا باشد می بیند که این کلام بشر نیست.

54. ادبیات مقدمه است، همچون پلکان است؛ از آن که بالا رفتی دیگر نیازی به آن نداری، اگرچه [چندین] قرن است که روی ادبیات کار کرده اند، اما ادبیات قرآن غیر از این ادبیات است.

55. بچه مسلمان نباید پی الفاظ و قرائت های مختلف و … برود. چه کنیم که از قرآن، لفظی بیش نمانده است.

56. برهان، اثبات مطلوب است و نقض نقیض. اگر سلب محمول از این موضوع امکان نداشته باشد، با این عقل نمی توان تفسیر متن مقدس کرد.

57. محبت خدا علم است. هر چه محبت به خدا بیشتر شود، توجه به او نیز بیشتر خواهد شد. توجه بیشتر محبت بیشتری را موجب خواهد گشت؛ همینطور است که یکدیگر را تشدید می کنند. رابطه علم و عمل نیز همین گونه است.

58. رسولان در گرفتن وحی و رساندن و عمل به آن اشتباه نمی کنند.

59. وحدت وجود یعنی: هر کسی هرچیزی دارد مال خداست.

60. داستان های قرآن نمی خواهد خصوصیات تاریخی را بگوید بلکه به ما درس عبرت می دهد.


منبع: وبلاگ استاد امجد

تنظیم برای تبیان: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان