تبیان، دستیار زندگی
چالش عمده‌ى امروز شما این است؛ چه‌كار مى‌خواهید بكنید؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه‌هاست، هم به طلاب و فضلاى جوان حوزه‌ها: چه كار مى‌خواهید بكنید؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

   چه‌كار مى‌خواهيد بكنيد؟
رهبر

نکته اول : قدر خودتان را بدانيد، قدر اين حوزه را بدانيد و روزبه‌روز به اين حوزه بپردازيد و آن را تقويت كنيد و عمق بدهيد.

عزيزان من! درس را هم خوب و عميق بخوانيد؛ اين را من به جوانها عرض مى‌كنم. همه‌ى آنچه براى يك روحانى از شؤون مختلف لازم است، متوقف است بر اين مايه‌ى علمى. در دوران مبارزات در مشهد بنده درس مى‌گفتم - سطوح درس مى‌دادم؛ مكاسب و كفايه مى‌گفتم - در كارهاى مبارزه هم بودم. طلبه‌هايى كه با بنده معاشر بودند، خيلى از آنها داخل مسائل مبارزه بودند. حضور در ميدانهاى سياسى و اجتماعى، بعضى از آنها را دچار ترديد كرده بود كه خواندن اين درسها و دقت در متون درسى چه فايده‌يى دارد؛ برويم مشغول كار سياسى شويم. آنها در همان ميدان سياسى هم با بنده مرتبط بودند و از بنده چيزهايى مى‌آموختند. وقتى متوجه اين ترديد شدم، به آنها گفتم هر كارى بخواهيد بكنيد، بى‌مايه فطير است؛ بايد مايه داشته باشيد تا بتوانيد منشأ اثر باشيد. و به شما عرض مى‌كنم: برادران عزيز! مايه‌ى علمى را مستحكم كنيد.

نكته‌ى دوم: امروز روحانيت ما با دو گونه چالش مواجه است. شايد در بعضى از ادوار تاريخى هم همين‌طور بوده است؛ ليكن در اكثر ادوار تاريخى، روحانيت با يك چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، يك چالش ديگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلى روحانيت - كه در ادوار مختلف، حوزه‌هاى علميه و علماى ما با آن مواجه بودند - تبيين و تعليم دين به معناى واسع كلمه بوده است؛ تعليم فقه اللَّه، فقه الدين. فقه فقط فروع نيست؛ فقه اكبر، توحيد و معارف است؛ چيزهايى است كه با غور در مسائل عقلى بايد آنها را به دست آورد و فهميد و با تهذيب نفس آنها را صيقل داد. مى‌خواستند دين را فرابگيرند و آن را به مخاطبان خودشان تعليم بدهند. تعليم دين هم ابعادى دارد؛ يكى از ابعاد، رشد دادن فكر و عقل مردم است - كه «و يثيروا لهم دفائن العقول» - يكى ديگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات هميشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه كنيد؛ يكى از مسؤوليتهاى خودشان را اين مى‌دانستند كه با شبهات مقابله كنند. مقابله هم يا به نحو پيشگيرى است يا به نحو درمان. پيشگيرى، بهتر از درمان است. اين‌كه كلام را تعليم مى‌دادند، فلسفه را تعليم مى‌دادند و شخصيتى مثل علامه‌ى حلى - كه فقيه عاليقدرى است - هم در كلام كتاب دارد، هم در فلسفه كتاب دارد، به‌خاطر اين بود كه با باور كردن عقليت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود يا جايگير شدن شبهه‌ها در ذهن پيشگيرى كنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولى يا طالب علم، يا شخص فرزانه و تحصيلكرده - در مقابل شبهه‌يى كه به ذهن او مى‌رسيد يا ديگرى به ذهن او وارد مى‌كرد، درنمى‌ماند. كار ديگر هم اين بود كه شبهه را درمان كنند؛ اگر شبهه‌يى پيش مى‌آمد، مجالس كلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشكيل دهند و كتاب بنويسند تا شبهه‌ها را برطرف كنند. براى اين كار، فقه و فلسفه و كلام و تفسير و علوم مقدماتى مى‌خواندند؛ از تاريخ مطلع مى‌شدند و بسيارى از علوم عصر خود را فرا مى‌گرفتند تا بتوانند دين را تبليغ كنند؛ «لقد منّ اللَّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة». يكى هم تزكيه است. تعليم با تزكيه متفاوت است. اگرچه تعليم چنانچه به شيوه‌ى صحيح و با متد درست انجام بگيرد، تزكيه را هم در خود دارد؛ اما تزكيه جريان مستقلى است.

شما امروز با اين چالش مواجه‌ايد و مسأله‌ى شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‌ى علامه‌ى حلى يا مسأله‌ى علامه‌ى مجلسى يا مسائل علماى بزرگى كه در طول تاريخ بوده‌اند؛ با آنها قابل مقايسه نيست. امروز نشر افكار باطل نه فقط به وسيله‌ى ابزارهاى ارتباط جمعىِ فراوان - مثل راديو، تلويزيون، اينترنت و انواع و اقسام روشهاى الكترونيكى - انجام مى‌گيرد، بلكه از شيوه‌هاى هنرى هم استفاده مى‌شود. امروز در دنيا پول خرج مى‌كنند و فيلمهاى گران‌قيمت مى‌سازند، براى اين‌كه غيرمستقيم فكرى را وارد ذهنها كنند يا فكرى را از ذهنها بيرون بياورند. يكى از مهمترين نقاط آماج اين كارها، افكار دينى و بخصوص افكار اسلامى است.

البته بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، بخصوص افكار شيعه هم آماج همين چيزها قرار گرفته است. شما شايد شنيده باشيد كه در سرزمين فلسطين به وسيله‌ى صهيونيست‌ها يا در امريكا كنفرانس‌هاى شيعه‌شناسى تشكيل مى‌شود و كسانى روى آراء و لايه‌هاى فكرى و شكل اجتماعى شيعيان تحقيق مى‌كنند؛ اين براى اين است كه بتوانند با شيعه مبارزه كنند. بايد شيعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه كنند.

شبهات زياد است. شما اگر در ميان جوانان برويد، مى‌بينيد جوان خوبِ ما هم گاهى در ذهنش شبهه وجود دارد. ايرادى هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه مى‌آيد؛ نبايد به جوان ايراد گرفت كه تو چرا شبهه دارى. وقتى ذهن فعال و كارگر شد، شبهه به ذهن مى‌آيد. بر عهده‌ى ما طلبه‌هاست كه اين شبهه‌ها را با پيشگيرى يا با درمان برطرف كنيم. چالش عمده‌ى امروز شما اين است؛ چه‌كار مى‌خواهيد بكنيد؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه‌هاست، هم به طلاب و فضلاى جوان حوزه‌ها: چه كار مى‌خواهيد بكنيد؟ درس را بايد خواند. يقيناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفايه و درسهاى خارجِ معمول سنتىِ ما لازم است. من قبلاً گفتم بى‌مايه فطير است. علوم عقلى كلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آيا اينها كافى هم هست؟ من به شما عرض مى‌كنم: نه، كافى نيست. ما در برنامه‌هاى كارىِ خود بايد جريان خلّاق فكرى‌يى را كه در حوزه‌هاى ما بحمداللَّه از دوره‌ى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پيدا كرده است، وسعت و عمق بيشترى بدهيم. كسى مثل مرحوم علامه‌ى طباطبايى (رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه) در حوزه‌ى علميه‌ى قم پيدا شد؛ ايشان، هم فقيه بود و هم اصولى؛ هم مى‌توانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مى‌توانست درس خارجِ اصول مفصلى ترتيب دهد و فضلا را جمع كند؛ اما او به كارى پرداخت كه آن روز آن را لازم مى‌دانست. بعد هم حوادث و وقايع شهادت داد بر اين‌كه اينها لازم است. او گفت من مى‌بينم كه دارند تفكرات و فلسفه‌ى كاذب ماركسيستى را در ذهنها جا مى‌دهند؛ نمى‌شود با توضيح‌المسائل اينها را پاسخ دهيم؛ توضيح‌المسائل جاى خودش را دارد؛ جواب اين شبهه‌ها را با چيز ديگرى بايد داد. ايشان «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را نوشت. يكى از تربيت‌شده‌هاى او مرحوم شهيد مطهرى (رضوان‌اللَّه‌عليه) است. كارى كه شهيد مطهرى كرد، امروز بايد همه‌ى فضلاى جوان درصدد باشند خود را براى آن آماده كنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام كنند. شهيد مطهرى به عرصه‌ى ذهنيت جامعه نگاه كرد و عمده‌ترين سؤالات ذهنيت جامعه‌ى جوان و تحصيلكرده و روشنفكر كشور را بيرون كشيد و آنها را با تفكر اسلامى و فلسفه‌ى اسلامى و منطق قرآنى منطبق كرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسأله‌ى عدل الهى و قضا و قدر و علل گرايش به ماديگرى بگيريد - كه مسائل، بيشتر ذهنى و عقلى است - تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ايران و اسلام، كه اين هم تلاشى بود براى روشن كردن ذهنها. آن روز عده‌يى با گرايشِ ايران‌مدارى مى‌خواستند با اسلام مبارزه كنند؛ ايشان گفت نه، اسلام به ايران خدمت كرده؛ ايران هم به اسلام خدمت كرده. «خدمات متقابل ايران و اسلام» همانقدر ارزش دارد كه كتاب «عدل الهى» شهيد مطهرى. مرحوم شهيد مطهرى نمونه‌ى يك شخصيت روحانىِ متناسب با زمان است كه مى‌تواند در چالش اول، كارِ درست بكند و اقدام بجا انجام دهد. البته شبيه ايشان باز هم داشتيم و بحمداللَّه امروز هم داريم. امروز در قم فضلاى جوانى به اين كارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضى از آنها و آثارشان آشنايم؛ اما اين در حوزه‌هاى ما بايد به صورت يك جريان اصيل دربيايد. همه بايد خود را با اين حركت و اين جريان آشنا كنند.

من لازم مى‌دانم و بارها هم اين نكته را گفته‌ام كه همه‌ى طلاب و همه‌ى اهل منبر، يك دور آثار آقاى مطهرى را بخوانند. مرحوم شهيد مطهرى (رضوان‌اللَّه‌عليه) گرايش سلوكى و معنوى هم داشت؛ يك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى امام، يك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى مرحوم علامه‌ى طباطبايى، يك مقدار هم بعدها با بعضى از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ايشان اهل گريه و تضرع و دعاى نيمه‌شب بود؛ بنده از نزديك اطلاع داشتم. در آثار ايشان اين رشحه‌ى معنوى، توحيدى و سلوك كاملاً مشهود است. يكى از كارهاى لازم در حوزه‌ها مطالعه‌ى آثار ايشان است. جوانان عزيز ما بايد با آثار شهيد مطهرى آشنا شوند. اگر بنده مى‌خواستم برنامه‌ى حوزه‌ى علميه‌ى قم را بنويسم، بلاشك يكى از مواد برنامه را اين مى‌گذاشتم كه كتابهاى آقاى مطهرى خوانده شود، خلاصه‌نويسى شود و امتحان داده شود. البته در اين آثار هم نبايد متوقف شد. من به دست‌اندركاران برگزارى همايش «حكمت مطهر» كه در تهران با من ملاقات داشتند، همين نكته را يادآورى كردم؛ گفتم در آقاى مطهرى متوقف نشويد. اين، نهايت كار نيست؛ مرحله‌يى از كار است كه گردونه‌ها و گيتى‌هاست ملك آن جهانى را. گفت:

يك عمر مى‌توان سخن از زلف يار گفت

در بند آن نباش كه مضمون نمانده است

اينقدر حرف هست براى گفتن. درياى آب شيرينِ بى‌نهايت قرآن و حكمت قرآنى اينقدر مطلب دارد كه هرچه شما بنوشيد، هرچه ذخيره كنيد و هرچه برداريد، كم نمى‌شود و تكرارى هم نمى‌شود. مبنا را تفكرات شهيد مطهرى بگذاريد و كارهاى بعدى را روى آن بنا كنيد؛ «العلى محظورة الّا على / من بنا فوق بناء السلف».

سال 56 به اتفاق جمعى از دوستان بنا بود جهان‌بينى اسلام را بنويسيم. بعد با تبعيد بنده و بعضى ديگر از دوستان به ايرانشهر، جمع تقريباً متلاشى شد؛ ليكن بنا گذاشتيم كار را انجام دهيم. از جمله‌ى افراد اين مجموعه، مرحوم شهيد باهنر بود؛ به ايرانشهر آمد و گفت شما كه اين‌جا كارى نداريد، اين تحقيق را انجام دهيد. ديديم حرف خوبى است. بعد ايشان نكته‌يى گفت كه بسيار مهم بود. كتاب تعليمات دينىِ سال سوم و چهارم دبيرستان را - كه به‌وسيله‌ى خود ايشان و يك جمع ديگر و با برنامه‌ريزىِ مرحوم شهيد بهشتى تنظيم مى‌شد - آورد و به من داد؛ گفت اين را شما بخوانيد، ببينيد پايه‌ى معرفت دينىِ جوان دانش‌آموز ما چقدر است؛ فراتر از اين، چشم‌اندازى را در مسائل دينى تعريف كنيد. كتاب را خوانديم، ديديم مطالب خيلى خوب و باارزشى است. بنابراين، بر اساس آنچه امثال شهيد بهشتى و شهيد مطهرى و ديگر بزرگان فكر و انديشه‌ى اسلامى كار كرده‌اند، بايد نوشت و گفت. اين، چالش اول است. وظيفه‌ى حوزه‌ها و وظيفه‌ى بزرگان حوزه‌ها و وظيفه‌ى مدرسين است كه در اين چالش، فعالانه عمل كنند.


فرآوری سید مهدی موسوی گروه حوزه علمیه

بيانات در ديدار علما و روحانيون استان همدان 15/04/1383