تبیان، دستیار زندگی
نمونه بارز شعر پایداری ، قطعه عاشقی از دیار فلسطین به قلم محمود درویش است که در خط به خط این اثر بینظیر روح بزرگ جنبشی عظیم را میتوان حس کرد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عاشقی از دیار فلسطین

نقش شعر پایداری در پیشبرد مقاومت فلسطین


نمونه بارز شعر پایداری ، قطعه "عاشقی از دیار فلسطین" به قلم محمود درویش است که در خط به خط این اثر بی نظیر روح بزرگ جنبشی عظیم را می توان حس کرد.

فلسطین

محمود درویش را شاید بتوان بزرگترین و بارزترین شاعر مقاومت دانست. شاعر رنجهای ملموس و گزنده، طوفانهای طغیانگر و شاعر باغستان های مسحور کننده زیتون، توفنده ترین لحظات رقیق احساس، و شاعر شجاعانه ترین لحظات مقاومت.

وجود کلماتی چون چشم، اختر، روشن، دل، پرستو، بلندا، شکوفه زار، پرتقال، باغ، گلستان، چارقد، مژگان، درب، پنجره، رویا، نوازش، آتش، گندم، وفادار، و زندگی، دعوت به "امید" از سوی شاعر است.

ذات کلمات مذکور، روشنی است. و شعر پایداری چون از مولفه ها و شاخصه های امید و مقاومت پیروی می  کند، خواستار ورود چنین کلماتی به دامنه خود است. لاجرم، محمود درویش که شاعریست اندیشمند و بلاشک مبارز، با ورود این کلمات به شعر خود به آن هدف معین "شعر پایداری" دست می یازد.

در مقابل، کلمات خار، آزار دهنده، باد بیامان، شب، درد، انتظار، زمستان، غم، شکستن، سوگواری، ترکش، مصیبت، فراموشی، قتل، تبعید، بیکسی، تنهایی، یتیمی، نمکزار، تنفر، خرابه، خارآلود، و مرگ، سخن از رنج دارد. از غمی که سالیان است گریبانگیر ملتی مظلوم شده است. شاید "شعر پایداری" بر خلاف شعر تبعید، پایه و اصول خود را بر دعوت به مبارزه و امید بنا نهاده باشد، اما شاعران این سبک نمی توانند غم بزرگ این ظلم چندین و چند ساله را پنهان کنند. نقد مفصل میتوان بر این شعر نوشت که در این مقال نمی گنجد.

در شعر تبعید به قلم «سالم جبران»، سخن یکسره از امید است. مرگ تفنگ ها و حتی اگر شلیکی باشد با بی اعتنایی خر مواجه هستند. خر حیوانی است که پیوسته در مرکز توجه نوشته های طنز فلسفی قرار داشته و نمک جملات نیشدار محسوب میگردد. آواز خواندن چکاوک و پیوستن او به پرنده های کیبوتص* که به اجبار در مرزبندی زمینهای سرزمین مادری فلسطینیان از او جدا شده اند، به فرخندگی و نوید بخشی پایان قصه این مناقشه طولانی می افزاید.

با اینحال، در 2 شعر زیر، چه «درویش» و چه «جبران» از خلال نبرد کلمات روشن و سیاه گذر کرده و به پیروی از روح مضمون «شعر پایداری» امید است که بر غم مستولی می یابد. یعنی شاعر این سبک همین را می خواهد. و همین موجب ترغیب جنبش مبارزه و پایداری طی این سال ها گشته است.

عاشقی از دیار فلسطین

(محمود درویش)

چشمانت چونان خاری در قلبم فرو میروند

آزاردهنده اما مسحور کننده

حافظ چشمانت از بادهای بیامانم

چشمانت را از پوست شب و درد گذر میدهم

زخم، هزاران اختر روشن به دل دارد

حال من، آینده آنهاست

ای عزیزتر از جانم!

چشمم به تو که می افتد

فراموش می کنم که روزگاری در پشت همین درها انتظار می کشیدیم

حرفهایت، آوازم بود

تلاش کردم که دوباره بخوانمشان

آه ... اما ...

زمستان بیتوته کرد بر لبانم

حرفهایت چونان پرستو، به پرواز درآمده، سفر کردند

در آستانه زمستان، وجود من

در پیات راهی دوردست شد

آینه ها شکست

غم پوست ترکاند

ترکش های صدا جمع می کردیم

اما فقط سوگواری از بهر وطن را آموختیم

بیا بار دیگر بنا کنیم آن را

بر تارهای سازهایمان

بر بلندای مصیبتمان

بیا بازی کنیم

هفت سنگ های شکسته مان را

من اما فراموش کردم

تو را

که صدایت را نشناختم؛

من اما فراموش کردم

که مقصد تو بود یا سکوت من

که کمر به قتل ساز بست

در آخرین دیدار به بندرگاه

مسافری بود بی کس و تنها

بدون هیچ چیز

بسوی تو دویدم همچون یتیمی؛

از پدرانمان بپرسیم:

چگونه می شود که شکوفه زار را تبعید کرد

به یک زندان، به تبعیدگاه و یا بندر؟

و آیا هنوز باقی است

به رغم سفر، به رغم نمکزار،  به رغم شورندگی

به رنگ سبز، این یگانه شکوفه زار؟

به دفتر خاطراتم می نویسم

که پرتقال را دوست دارم و از بندرگاه متنفرم.

دوباره مینویسم:

در بندرگاه ایستاده ام

زمستان سخت می بارد

فقط پوست پرتقال برایمان مانده است،

در قفای من

کویر است و بیابان.

در کوهستان های خارآلود دیدمت

شبان بیرمه در گریز

و در میان خرابه ها

باغ و گلستانم شدی؛

غریبه ای بودم

به در زدم، قلبم ...

قلبم نواخته شد ..

درب، پنجره، سیمان و

سنگ

بلند شو مرد، بایست.

.....................

..................

سوگند می خورم

که از مژگانت

چارقدی بسازم

و روی آن بنویسم

شعری از چشمانت

به روی آن خواهم نوشت

ای عزیزتر از شهدا و نوازشها! اینچنین:

"بانویم فلسطینی بود و فلسطینی مانده است!"

من درها را به استقبال طوفان شکستم

بانوی پاک من، ای گندم وفادار!

فلسطینیان چشم تو هستند

فلسطینیان نام تو هستند

رویا و نگرانی تو هستند

زخم تو، پای تو، شکل تو هستند

کلام وسکوتات

صدای تو

فلسطینیان در زندگی و مرگ تو جاری هستند؛

تو را در کتاب هایم نگاه می دارم

ای آتش شعرهایم!

در شعرتبعید به قلم سالم جبران، سخن یکسره از امید است. مرگ تفنگ ها و حتی اگر شلیکی باشد با بی اعتنایی «خر» مواجه هستند

تبعید

(شعری از سالم جبران)

خورشید از مرز می گذرد

تفنگ ها سر به خموشی گذاشته اند

چکاوک آواز صبح می خواند

در "طولکرم"*

و

به استقبال پرندههای "کیبوتص" می رود

خرامه راه می رود خری در آن میان

میان خطوط آتش

بی اعتنا به جوخه سربازان

اما برای من، پسر ناخلفات، سرزمین من

میان دو سپهرت، میان چشمانم

و کرانه دیوار مرزی

به دیده ها اجازه نگاه نمی دهد

*کیبوتص: مزارع اشتراکی صهیونیستها

*طولکرم: شهری در کرانه باختری

ترجمه: محمد رضا صامتی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: سایت Falestiny