کودکان قربانی فسفر سفید
قسمت هفتم
"برای اولین بار انواع سوختن را دیدم که تا مغز استخوان پیش رفته بود. و طی آن نوعی از عفونت باکتریایی بوجود آمده بود که نظیر نداشت".
یکی از متخصصین بیمارستان الشفا
وقتی که استفاده از "فسفر سفید" بعنوان سلاح تحت قوانین بینالمللی ممنوعیت ندارد، لذا اسراییل از آن در مناطق پرجمعیت برای کشتارهای جمعی استفاده میکند. وقتی "فسفر سفید" وارد گوشت بدن میشود، آن را همراه با دردی عظیم میسوزاند و بهاستخوان راه مییابد. در نتیجه موجب فساد استخوان و دیگر اندامهای درونی بدن انسان میگردد. در طی عملیات "سرب مذاب" نمونههای بسیاری از این دست در بیمارستانهای غزه توسط پزشکان رویت شد. که در این مقاله به 6 مورد آنها میپردازیم:
خانواده ابوحلیمه:
شاهد ابوحلیمه (متولد 4 آگوست 2007)، حمزه ابوحلیمه (متولد 9 آگوست 2001)، زید ابوحلیمه (متولد 17 آگوست 1998), عبدالرحیم ابوحلیمه (متولد 25 اکتبر 1995). شهادت همه آنها به تاریخ 4 ژانویه 2009 رخ داد.
"فسفر سفید" بود که خانواده ابوحلیمه را کشت. 4 فرزند و یک پدر. یکی از خویشاوندان زن این خانواده نیز در اثر ابتلا به عوارض "فسفر سفید" چند ماه بعد از دنیا رفت. مادر خانواده و دو پسر دیگر با نامهای "علی" و "یوسف" و یک برادر زاده آنها نیز مجروح شده و از عوارض این ماده شیمیایی رنج میبرند.
محمود (20 ساله) دیگر پسر خانواده در زمان حمله از خانه گریخته و پس از حادثه برای کمک رسانی بازمیگردد.
روایت داستان از زبان محمود:
وقتی برگشتم، پدرم را دیدم که داشت میسوخت. یک گالن آب پر کردم و بر روی او ریختم. هر چه آب بر بدن پدرم میریخت شعلهورتر میشد. پس پتو اوردم و بر روی او انداختم. دود از زیر پتو بیرون میزد. ناچار خواستم پدرم را از پتو بیرون بکشم که برادرم هم همراه او کشیده شد. دیگر بچهها هم به آنها چسبیده بودند. همه به هم مثل چسب متصل شده بودند.
احمد خدیر (متولد 20 سپتامبر 1996)، شهادت در تاریخ 3 ژانویه 2009:
در یکم ژانویه 2009 بمب فسفر سفید بر خانه پدری احمد خدیر نوجوان 12 ساله در "بیت لاهیه" فرود میآید و وی از ناحیه سر بصورت وحشتناکی آسیب میبیند. آمبولانس تا سه روز نتوانست به آن منطقه دسترسی پیدا کند. تا اینکه در روز 3 ژانویه پدر وی تصمیم گرفت که پسرش را به بیمارستان برساند. در همانجا به او اعلام کردند که احمد تمام کرده است.
نانسی واکید (متولد 6 آگوست 2008 و شهادت در تاریخ 25 ژانویه 2009):
در ساعت 6 صبح 5 ژانویه 2009 جنگندههای اسراییلی بمب فسفر سفید خود را بر روستای "المللها" در جنوب "الزیتون" فرو ریختند. نانسی کودکی 5 ماهه بود که در طی این عمل تمامی بدن وی سوخت و پس از 20 روز تحمل شدیدترین عوارض، در روز 25 ژانویه مرد.
جهان الهلو (متولد 24 فوریه 1992 و شهادت در 18 ژانویه 2009):
ساعت یک بعد از ظهر 10 ژانویه بود که بمبی در خانه "سامی الهلو" در محله "رمال" در نزدیکی غزه فرود آمد. این حادثه منجر به جراحت شدید "جهان الهلو" دختر 16 ساله وی شد. یکی از دستان و پاهای او شدیدا زخمی شده بود. وی به بیمارستان "شفا" انتقال یافت و در نهایتا در تاریخ 18 ژانویه جان به جان آفرین تسلیم کرد.
عیاض طاهر شهاده (متولد 23 نوامبر 1992 و شهادت در 12 ژانویه 2009):
در ساعت 6 عصر، نیروهای اسراییلی بمبی دودزا که بنظر میرسید "فسفر سفید" باشد را در محله عابد ربو منفجر کردند. "عیاض" شهادا 16 ساله در اثر این حمله کشته شد. عیاض آسم داشت و در اثر نفوذ دود دچار خفهگی شد.
خانواده الرای:
لیلا (7 ساله)، اکرم (3 ساله)، و محمد (3 ساله). که در تاریخ 11 ژانویه 2009 مجروح شدند.
نقل داستان از زبان "خدر الرای"، پدر بزرگ کودکان:
در حالی بیدار شدم که صدای شلیک توپ و تانک محله "تل الهوا" را برداشته بود. 6 دستگاه بولدوزر را در نزدیکی مسجد "ابو نایف النعمان" دیدم. چندین سرباز کاملا مجهز را در نزدیکی تانکها نیز مشاهده کردم. من بولدوزرهایی که خانه خانواده حمودا و القساس را خراب میکردند هم دیدم. از جا بلند و پسرهایم محمد، اکرم و موسی را صدا کردم. به آنها گفتم همسر و فرزندانشان را بردارند و به طبقه پایین برویم. در 11 ژانویه خانواده "الرای" مستقیما تحت شلیک و آسیب بمب "فسفر سفید" قرار گرفتند. "خدر" میگوید:
تانک از سمت جنوب شرقی شلیک کرده بود و گلوله آن به پلکان برخورد کرد.دیوار سمت شرقی طبقه سوم هم آسیب دیده بود. تمامی خونه یکپارچه آتش شد. عروسم در طبقه دوم فریاد میکشید. اکرم به طبقه بالا رفت تا به کمک همسر و فرزندانش برسد. در میانه شلیک و توپ آنها را با خود به پایین آورد. محمد و اکرم پسران اکرم و لیلا و هیبا دختر و همسر وی همهگی شدیدا مجروح شده بودند. چند گلوله از سقف به داخل آتش زبانهکنان خانه افتاد و باران شلیک گلوله راه افتاد. سرمان را گرفتم و گوشهای خزیدیم تا به ناگاه کشته نشویم. ترس همه وجودمان را فرا گرفته بود.
بناچار همراه با همسر و پسرانم و عروسانم و نوههایم از طریق پشت بام به خانه همسایه یعنی خانواده "الهندی" راه پیدا کردیم. بوی زنندهای فضا را گرفته بود و حالمان بشدت بهم خورده بود. امبولانس تا ساعت 9 صبح فردا نتوانست برای کمک رسانی به ما بیاید. در ساعت 9 نهایتا امبولانس رسید و زخمیها را بیمارستان شفا رساند.
ترجمه: محمدرضا صامتی
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منابع:
مرکز حقوق بشر "المیزان"
شورای جهانی دفاع از حقوق کودکان