استعمال لفظ در بیش از یک معنا و اثر آن در تفسیر (١)
پای درس استاد
٣ | ٢ | ١ |
یکی از مسائلی که در اصول مورد بحث قرار گرفته، مسألهی استعمال لفظ در بیش از یک معنا است. مبنای ما این است که استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز است. مبانی اصولیِ آن را متأخرین از محققین و علما صاف کردهاند ولو در یک برههای محققین اصولیین نظر شریفشان بر این بود که استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست و حتی صاحب کفایه هم آنگونه که به خاطر دارم وقتی به کفایه رسیدیم، تعجب بود که ایشان میگویند استعمال لفظ در بیش از یک معنا محال است، بعد میگویند که إن قلت که چطور پس وارد شده است که « للقرآن بطن الی سبعة ابطن یا سبعین بطناً»؟ و روایت که میگوید قرآن هفتاد تا بطن دارد پس چطور استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز نیست؟ جواب خیلی عجیبی دادند و فرمودند: استعمال که در دو معنا یا بیشتر محال است، استعمال لفظ مثلاً قرآن کریم استعمال در یک معنا است. پس آن بطون چیست؟ یک قصد مستقلی موازی با این استعمال است: استعمال در یک معنا شده است و خدای متعال با علومی که دارد قصود مستقلهای موازی با این قصد استعمالیه آیهی شریفه را هم قصد فرموده است که آنها میشود بطون. خیلی معنای عجیبی است و خاطرم هست که وقتی اینجا رسیدیم تعجب بود که آیا بطن قران یعنی این؟ یعنی لفظ که یک معنا بیشتر ندارد و یک معنا مراد است اما همراهش بصورت موازی یک قصدهای دیگری هم شده است؟
«لعلك تتوهم أن الأخبار الدالة على أن للقرآن بطونا سبعة أو سبعین تدل على وقوع استعمال اللفظ فی أكثر من معنى واحد فضلاً عن جوازه و لكنك غفلت عن أنه لا دلالة لها أصلاً على أن إرادتها كان من باب إرادة المعنى من اللفظ فلعله كان بإرادتها فی أنفسها حال الاستعمال فی المعنى لا من اللفظ كما إذا استعمل فیها أو كان المراد من البطون لوازم معناه المستعمل فیه اللفظ و إن كان أفهامنا قاصرة عن إدراكها.» [1]
ارتکاز عرف از کلمهی بطن این نیست و بطن یعنی اینکه همین عبارت دل دارد و مربوط به این عبارت است، نه اینکه خدای متعال فقط یک قصد مستقیم دارد. حال بحمدالله در زمان ما نوعِ علمایی که روی این مباحث تحقیق کردهاند، این یک قول خیلی حسابی و جاگرفتهای پیششان است و خیلی هو نمیکنند که یک کسی قائل شود به این که استعمال لفظ در بیش از یک معنا جایز است. مرحوم آشیخ محمد رضا اصفهانی که شاگرد خود صاحب کفایه بودند ولی در ادبیات بسیار قوی بودند ظاهراً در وقایة الاذهان به میدان مقابله با استادشان رفته بودند و از کسانی بودند که این سد را شکستند وخیلی حق دارند گردن این مسأله. ایشان بزرگ بودند هم در علمیت اصولی و هم در علمیت ادبی در ردهی بالا به این میدان آمدند و با شواهد عدیده گفتند استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است و این خیلی خوب است. و حقی دارند گردن طلبههایی که میخواهند بحث کنند در این زمینه.
اثر قول به امکان استعمال لفظ در اکثر از معنا در کار تفسیری
علی ای حال الآن ما دیگر مشکل و دغدغهی خیلی بزرگی نداریم در اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است. حالا که جایز است همهی حرفها برمیگردد به اینکه ما ضعیفیم و نمیتوانیم که استعمال کنیم. خوب ما ضعیف هستیم، خدا که ضعیف نیست، اولیاء خدا که ضعیف نیستند. پس هر روایتی که کلام اولیاء خداست و آیاتی که کلام الهی است هر وجوهی که بتواند دو خصوصیت داشته باشد: اولاً فی حد نفسه وجه صحیح و معنای درستی باشد. دوم اینکه معنایی باشد که با ریخت این عبارت و کلام مورد نظر ما هم تناسب منطقی داشته باشد و یمکن أن یرید متکلمٌ ما من هذه العبارة هذا المعنی. یعنی همینطوری ماست و دروازه نباشد بلکه یمکن، ولو نسبت به آن کسی که ذهن عالی دارد و یا علم بالا دارد، که یک ارتباطی بین این کلام با آن معنا برقرار باشد فی نفس الأمر. با این دو تا خصوصیت دیگر نمیگوییم که شاید مراد باشد بلکه میگوییم که حتماً مراد است. ما نمیدانیم که صحیح است یا نه و ما نمیگوییم که حتماً مراد است ما داریم کلیاش را میگوییم که حتماً مراد است.
دقت شود که مقصود ما این نیست که اگر ما یک چیزی فهمیدیم یا مشکلی نداشت و به عبارت هم میخورد، میگوییم که حتماً خدای متعال و یا ائمه اراده کردهاند. بلکه مقصود ما این است که فی نفس الأمر اگر معنای صحیحی است نزد امام، نه نزد ما، و این کلام هم تاب ارادهی این معنا را دارد، حتماً امام و یا خدای متعال اراده کردهاند. و این چیزی نیست جز علم آنها و اینکه همهی مطالب حق را میدانند. این لفظ هم از آنجا که میتواند آنها را نشان بدهد و خدا و ائمه آنها را میدانند چرا اراده نکنند؟ بخل در اراده که ندارند. یعنی از طرفی علمشان حاضر است و همهی وجوه صحیحه را میدانند و در عین حال دارند میبینند که این کلام میتواند همهی آنها را نشان بدهد. خوب وقتی که دارند میبینند پس اراده هم میکنند.
یک تعبیری داشتند در کتب معقول و میگفتند: فاعل بالعنایة که علم همان و تحقق معلوم همان و مثال میزدند به افتادن که البته مثال خیلی مناسبی نبود. مثال میزدند به اینکه کسی که روی دیوار است تصور سقوط همان و سقوط همان.
نزد اولیاء خدا، حقایق، مکشوف است و قابلیتِ هر کلامی برای اینکه ده تا، بیست تا، پنجاه تا یا سیصد معنا را ارائه کند هم مکشوف است. کسی هم که آن حقایق برایش مکشوف است و قابلیتِ این کلام هم برای اینکه سیصد تا معنا را بدهد مکشوف است، خوب او قصد میکند. چه رادع و مانعی است که بگویند نه، من نمیخواهم قصد بکنم. ولذا است که غیر از قرآن، میبینید در اول معانی الاخبار روایت است که ائمه فرمودند که کلام ما هم بطون دارد:
حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضی الله عنه قال حدثنا الحسین بن محمد بن عامر عن عمه عبد الله بن عامر عن محمد بن أبی عمیر عن إبراهیم الكرخی عن أبی عبد الله ع أنه قال حدیث تدریه خیر من ألف حدیث ترویه و لا یكون الرجل منكم فقیهاً حتى یعرف معاریض كلامنا و إن الكلمة من كلامنا لتنصرف على سبعین وجهاً لنا من جمیعها المخرج [2]
«سبعین مخرج» یعنی ما یک حرف میزنیم هفتاد تا محمل دارد. هفتاد تا محمل صحیح که همهی آنها نزدشان حاضر است و قصد میکنند. با این چیزی که الآن مطرح شد وقتی که با روایات داریم بحث طلبگی میکنیم، الآن از نظر مبانیِ علمی، دستمان باز است؛ یعنی مجال برای فکر هست: اولاً استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است. ثانیاً ما وقتی یک وجوهی را در فرمایش معصومین میبینیم، این وجوه را در دو چیزش به اندازهی خودمان زحمت میکشیم: اول این که این وجه فی حد نفسه صحیح است یا غلط. اگر وجهی شد که فی حد نفسه غلطی برایش پیدا نکردیم و صحیح بود بعد باید ببینیم که با عبارت جور درمیآید یا نه، ولو به نحو تأویل. (اینجا جای استظهار نیست و چون ظهور یک حرف دیگری است و این بابش اوسع است و شواهدی هم از روایات داریم). بعد در آخر کار وقتی که این دو تا استیعاب شد میگوییم که پس محتمل است که مرادِ امام این باشد. برای ما میشود محتمل و ما بیش از احتمال نمیگوییم چون نمیدانیم و چه بسا این معنا غلط است و ما به نظرمان درست آمده است ولی امام اراده نکردهاند. یا اینکه چه بسا این کلام تاب آن را ندارد. ولی ما از نظر بحثِ طلبگی خیلی در وسعتیم که این احتمال را بدهیم.
بخش بعدی را اینجا ببینید
٣ | ٢ | ١ |
پانوشتها:
[1] کفایة الاصول ص38 ذیل عنوان وهم و دفع
[2] معانیالأخبار، ص2
منبع: تقریرات مقدمه درس تفسیر یکی از اساتید
فرآوری: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان