بسم الله
حاضر جوابي يعني اين!!!
روزي تاجري بغدادي از بهلول پرسيد: من چه جنسي بخرم تا منافع زيادي ببرم؟
بهلول جواب داد آهن و پنبه.
آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود.اتفاقا پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد.باز روزي به بهلول برخورد . اين دفعه گفت: بهلول ديوانه اين دفعه چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.
تاجر اين دفعه رفت وتمام سرمايه ي خود را پياز و هندوانه خريد و انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز ها و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان كرد.فوري به سراغ بهلول رفت وبه او گفت:در اول كه از تو مشورت نمودم گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي بردم ولي دفعه ي دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟ تمام سرمايه ام از بين رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت: روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب كردي من هم از روي عقل به تو دستور دادم، ولي دفعه ي دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم.
مرد از گفته ي دوم خجل شد و مطلب را درك نمود.
جهاد اقتصادي كن برادر/براي عزت والاي كشور
ز بعد همت و كار مضاعف/ تلاش بهتري كن بار ديگر
ز بهر نصرت فرزانه رهبر/نثار مقدم فرزند حيدر
دهان خوشبو كن و بفرست مكرر/دمي صلوات بر آل پيمبر
سال نو مبارك
بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند
سالها، هجري و شمسي، همه بي خورشيدند
از همان لحظه كه از چشم يقين افتادند
چشم هاي نگران آينه ي ترديدند
نشد از سايه ي خود هم بگريزند دمي
هر چه بيهوده به گرد خودشان چرخيدند
چون به جز سايه نديدند كسي در پي خود
همه از ديدن تنهايي خود ترسيدند
غرق درياي تو بودند ولي ماهي وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسيدند
در پي دوست همه جاي جهان را گشتند
كس نديدند در آيينه به خود خنديدند
سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجيدند
تو بيايي همه ساعتها و ثانيه ها
از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند
قيصر امين پور
كربلا را تو مپندار شهريست در ميان شهرها و ناميست در ميان نامها
كربلا حرم حق است
سيد شهيدان اهل قلم،شهيد سيد مرتضي آويني