آخ این دخترها...!؟


دوش مردی می گفت،شاید_البته شاید_ از قول تمام تاریخ
چشم دخترها کور
دنده شان نرم
وقلب و دل و جان همه شان ،زیر قدمهای هوس

عددی نیستند این خیل زیاد،خوشگلان استثناء،باقی دیگر هیچ
جرز دیوار سرای ابدیشان باشد
می توان خشم آلود سرشان داد کشید
می توان بازی کرد،مهره های دلشان لرزان است
آخ شطرنج چنینی چقدر می چسبد
می توان چنگ انداخت نای تار دلشان تکراری است،آنچه ما لودگی و کیف و صفا میدانیم
عشق می نامندش
هستی و جان و دل وآبرو ونام و امید همه شان
به فدای خوشی و عشرت یک لحظه ای ام
چه قمار آلودند

آخ این دخترها...
.....................
حال من خواهم گفت ،داد خواهم زد،فریادی نیز
(نه اینطور نیست)
عید هم آمد و رفت،خانه هامان را شستیم و تکاندیم ولی
فکرمان پوسیده است
پرده وهم هنوز روی تصویر درخشان دل آویزان است
آخ این دخترها
مهربانند و صبور
بس نجیبند و دلارام و وفا
میوه باغ دل کوچکشان
آخ این دخترها،چقدر قیمتی اند_زشت وزیبا همه شان گلشن احساساتند_
چشم بی شرم هوس کور
دلش خون
و تنش دفن شود زیر لجنهای سیاه


آخ این دخترها خواهران حرم خورشیدند
خواهران خودمان
مادرنوگلکان فردا،طفلکان خودمان
آخ این دخترها...


X