گفتگوی تفضیلی با حجت الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری در این بخش به حضور روحانیون مبارز و شاگردان برجسته حضرت امام(ره) در دانشگاه اختصاص یافته است که تقدیم علاقه مندان می گردد.
¤آیا فعالیتهای سیاسی منحصر به این آقایان بود یا کسان دیگری نیز نقش داشتند؟
البته فعالیتهای تشکیلاتی منحصر به این آقایون نبود و ما یک بخشی از کار را داریم بحث می کنیم. حتی در روحانیون هم می خواهم عرض کنم باز دیگرانی هم بودند که این کارها را انجام دادند و فقط این آقایون نبودند. ولی خب حالا چون بحث، بحث حزب جمهوری اسلامی هست و درباره شهید بهشتی صحبت می کنیم این را بنده عرض کردم و الا آقایان دیگری هم بودند هم در قالب روحانیت مبارز، هم در قالب جامعه مدرسین، هم شکل های دیگر، در شهرهای مختلف و در تهران کارهای زیادی هم انجام شد. همچنین علاوه بر روحانیون اقشار دیگر مردم هم بودند که آنها هم کارهای بسیاری کردند، اصناف بودند، دانشجویان بودند، دانشگاهیان بودند، انجمن های اسلامی پزشکان و مهندسین و کارگران و اینها همه بودند، منتها بحث ما الان چون در مسئله روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و موسسینش است، این مطالب را عرض کردم.
¤اگر خاطره ای از همان جلساتی که در منزل شهید بهشتی برگزار می شد به خاطر دارید نقل بفرمائید؟
یکی از خاطرات شیرین برای من این است که هیچ وقت یادم نمی رود که یک آقایی که به هر حال تحصیل کرده دانشگاهی بود و در خارج کشور مدتی ماموریت داشت، یک روزی از همین روزها در آن جلسه حاضر بود، آقای بهشتی از او پرسیدند خب چه خبر؟ آنجا چه می کردید؟ این آقا مقداری از وضع خودش و آنجا را گفت، بعد در حواشی آن حرف هایی زد که درخور آن جلسه نبود، نه این که حرف بدی باشد، حرف هایی بود که حاشیه ای بود و آقای بهشتی خیلی سریع بهش تذکر دادند و گفتند که اینها را جاهای دیگر هم می شود صحبت کرد، جلسه ما برای صحبتهای دیگری است. هدف آقای بهشتی این بود که از این یکی دو ساعتی که این یک عده جمع می شوند دور هم همان استفاده ای را بکند که در نظر داشت و وقت به بطالت نگذرد و یک کسی حرف های حاشیه ای فرعی را مطرح نکند. این را من در تمام جلسات می دیدم، یعنی همیشه ایشان مواظبت می کردند، به عبارت روشن تر آقای بهشتی با این مدیریت قوی که نسبت به این جلسه می کردند حداکثر استفاده را از این فرصت به عمل می آوردند، هم برای خودشان و هم برای دیگرانی که در آن جلسه حضور داشتند و البته این جزو خصلت های آقای بهشتی بود که همیشه این طور برخورد می کردند. در نظم شان، در صحبت کردنشان، در گوش دادن به صحبت های دیگران، در موضوعاتی که انتخاب می کردند، در همه این موارد سعی شان بر این بود یک کاری بکنند که از وقت حداکثر بهره برداری صورت بگیرد و وقت به حاشیه و فرعیات و اینها نگذرد و تلف نشود.
¤ در مورد اولین اقدامات در زمینه حضور روحانیون در دانشگاه توضیح بفرمائید؟
ریشه این موضوع برمی گردد به افکار امام خمینی. امام خمینی همیشه از جدایی دو قشر روحانی و دانشگاهی رنج می بردند و شاگردهای امام خمینی این را از ایشان یاد گرفتند و از جمله افرادی که خیلی زیاد اهتمام به این موضوع داشتند 3 و 4 نفر بودند در میان روحانیون، یکی آقای بهشتی بود، یکی آقای موسوی اردبیلی بود، یکی آقای باهنر بود و یکی هم آقای مفتح. اینها خیلی زیاد به این مسئله توجه داشتند و با اشراف کاملی که اینها داشتند در علوم، علوم حوزوی و مطالعات غیرحوزوی، در عین حال رفتند دانشگاه و حاضر شدند که سرکلاس های دانشگاهی بنشینند و آن زمان کار سختی هم بود. این کار سخت از این نظر که تن دادن به این جور چیزها مشکلات داشت و برسند به یک مراحلی که بتوانند در دانشگاه ها تدریس بکنند یا با اقشار دانشگاهی سر و کار داشته باشند. اصلا برای این بود که آن فکر امام را که معتقد بودند دانشگاهی و روحانی باید به هم نزدیک بشوند و نزدیکی آنها باعث می شود که رژیم از پا در بیاید و مردم اقتدا کنند به آنها و متحد بشوند و انقلاب و نهضت پیش برود، برای پیاده کردن این فکر رفتند به دانشگاه ها و تفکر وحدت حوزه و دانشگاه را از آن زمان دنبال کردند، یعنی دهه 40. اینها پیشگامان در روحانیت بودند و افراد دیگر هم در دانشگاه ها بودند که همین فکر را داشتند و با روحانیت مرتبط بودند. این همه دست به دست هم دادند و کار کردند و به این نقطه رسیدند.
البته همان طور که گفتم سختی های زیادی را تحمل کردند، شهید مطهری(ره) خیلی صدمه و لطمه دید برای ورود به دانشگاه. آقای مفتح همین طور، خود شهید مفتح گاهی وقت ها برای من درد دلهایی را نقل می کردند از همین ماجراها که چه سختگیری ها می کردند نسبت به ایشان و آقای مطهری، برای این که نگذارند که اینها کرسی داشته باشند در دانشگاه، نگذارند اینها مسئول گروه باشند، نگذارند اینها مسئولیتی داشته باشند که نفوذی داشته باشند در دانشگاه و بتوانند کاری انجام بدهند. همه این سختی ها را تحمل می کردند و نفوذ می کردند در دانشگاه.
آقای بهشتی هم با آقای باهنر و بعضی دیگر از دوستانشان یک کار بزرگ دیگری کردند و آن در همین راستا و آن تدوین کتاب های درسی دینی بود. یک روز من قراری با آقای بهشتی داشتم و خدمتشان از قم آمده بودم تهران. رفتم آنجا دیدم که در یک اتاقی مثل یک کارمندی نشسته اند و کار می کنند، بعد ناهاری با هم خوردیم، بد نیست که اینجا به عنوان یک خاطره بگویم ناهارش هم چی بود. به مستخدم آنجا یک پولی دادند ایشان رفت نان سنگک گرفت با یک ظرف ماست و یک مقدار حلورده. این ناهار آن روز من و آقای بهشتی بود. با هم ناهار خوردیم. سال 1356 بود، نزدیک های انقلاب بود و ایشان آنجا در آن سازمان کتابهای درسی بودند. در حین صحبت خیلی با تلخی آه و ناله کردند پیش من و از مشکلاتی که آنجا بود، گفتند. آقای بهشتی رئیس آن قسمت نبود بلکه یک خانمی رئیس بود و مخصوصا هم این کار را کرده بودند. ایشان گفت این فرد هم بی دین است و هم سختگیر! البته آقای بهشتی اهل درد دل کردن و اینها خیلی نبودند ولی همین نشان می داد که چقدر بهشان سخت می گذشت، اما این سختی ها را تحمل می کردند و ماندند آنجا برای این که بتوانند از این طریق در معلمان، در دبیرها، در بین دانشجویان و دانش آموزان نفوذ بکنند و افکار اسلامی را ببرند آنجا، افکار نهضت را ببرند و پیشرفتی در مسایل نهضت داشته باشند که خیلی هم موفق بودند.
منبع: سایت اندیشه قم