معرفی وبلاگ
متولد فروردین 1371 دانشجوی برق کنترل هستم. این وبلاگ دلنوشته های منه. سعی می کنم از خودم شرمنده نباشم
طراح قالب
Tebyan

در روایت آمده، از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:‌ سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟

در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام!

امان از شام !

طبق روایت دیگر امام سجاد علیه السلام به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: 

در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:

1. ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه‌ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌نمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند .

2. سرهای شهداء را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(ع) را در برابر چشم عمه‌هایم زینب و ام کلثوم(ع) نگه‌داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه(س) و فاطمه(س) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم سُتوران قرار می‌گرفت.

3. زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد و چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه‌ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.

4. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: «ای مردم! بکُشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»

5. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران کردند . امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید.

6. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.

7. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب‌ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می‌بردیم.


برگرفته از:‌‌ تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی


برچسب ها :

شهیدی که نشانی قبر خود را داد

شهید حمید (حسین) عربنژاد

.

شهیدی که قرضهای یک نفر را داد

شهید سید مرتضی دادگر درمزاری

.

شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت

شهید محمدرضا شفیعی ۱۴ ساله

.

شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت

شهید محمودرضا ساعتیان

.

شهیدی که در قبر خندید

شهیدمحمدرضا حقیقی

.

شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند

شهید عباس صابری

.

شهیدی که روز تولدش شهید شد

شهید سید مجتبی علمدار

.

شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد

شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی

.

شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید

شهید علیرضا حقیقت

.

شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست

شهید نادر مهدوی

.

شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است

شهید هادی ثنایی مقدم ۱۵ ساله

.

شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود

شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد

.

شهیدی که سیدحسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد

شهید احمد علی یحیی

.

شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد

شهید سیداحمد پلارک

.

شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت

شهید رجبعلی غلامی از افغانستان

.

شهیدی که سر بی تنش سخن گفت

شهید علی اکبر دهقان

.

شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد

شهید بروجعلی شکری

.

شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود

شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز

.

شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید

شهید مهدی خندان

.

شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" ایرانی بودنش محرز شد

از شهدای گمنام هستند

.

شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود

ایشان غواص بودند دوست نداشت کسی ان تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند

.

شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید

شهید حاج اکبر صادقی

.

شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندان و در وصیت خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی

شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان


برچسب ها :

 

یایت ه   یاد موقعیت ها بخیر که، که در آن به فکر موقعیت نبودیم، یاد جبهه ها به خیر که مدینه اهل البلا بود، یاد قرارگاه ها بخیر که بیقراری می آورد، یاد پادگان ها بخیر که صبحگاه حضور در آن برپا بود، عشق پرورش می داد و بازوی اخلاص را ورزیده می کرد.

یاد ایستگاه صلواتی بخیر که استراحتگاه ملائک بود، یاد خودروهایی بخیر که انبوهی دل را سوار می کرد و از جاده های "صراط" و از میان "دوزخ" آتش به مقصد می رساند، یاد جبهه هایی بخیر که راه جاودانگی را مشخص می کرد.
یاد سنگرها بخیر که مفصل ترین میهمانی اشک و خلوص را بدون خرج های کلان تربیت می داد، یاد خاک ریزها بخیر که گودالهای لغزش را صاف می کرد، یاد حسینیه ها بخیر که شاهد قدوم اهل بیت (ع) بود، یاد سنگرهای استراحت بخیر که شبها در آن آسایش، زمین می خورد، می گریخت. یاد سنگرهای نگهبانی بخیر که آخرین آشیان پرستو ها بود.

یاد بستان بخیر که مزرعه عشق بود، یاد سوسنگرد بخیر که آنهمه شقایق در دل می کاشت، یاد آبادان بخیر که از ویرانی دل جلوگیری میکرد، یاد خرمشهر بخیر که شهرداران آسمان به زیبا سازی اش پرداختند، یاد اروند رود بخیر که هزاران دل در آن آبتنی کردند. یاد شلمچه بخیر که به زیبایی آکواریم پایان می داد. یاد جزیره مجنون بخیر که شاهد جنون عشق بود، یاد جزیره سهیل بخیر که ستاره های زمین را به عروج فرستاد.

یاد ام القصر بخیر که اهالی "ویلا" را هرگز به خود ندیده، یاد فاو بخیر که وفا و تعهد بندگی را می آموخت، یاد هورالعظیم بخیر که عظمت را محک می زد.

یا خور عبدا... بخیر که میزان بندگی را برملا می کرد. یاد مهربانی مهران بخیر، یاد کله قندی بخیر که شیرینی جهاد تعارف می کرد. یاد قلاویزان بخیر که نردبان عروج بود. یاد رضاآباد بخیر  که پر از خشنودی خدا بود. یاد چمگوله بخیر که برای شهادت، قلبها را مرتب چنگ می زد. یاد شاخ شمیران بخیر که شاخ غرور دشمن را چند بار شکست، یاد دربند یخان بخیر که به عاقبت جویان دربند راه نمی داد.
یاد سید صادق بخیر که بزرگی و شجاعت می آموخت. یاد جبهه بخیر که نسیم حضور پراکنده می کرد. یاد هوای جبهه بخیر که همه اش اکسیژن پاکی بود. یاد عملیات ها بخیر که هریک صحنه نقش آفرینی امامی بود. یاد نقشه ها بخیر که فلش های خدا یابی روی آن رسم می شد. یاد قطب نما بخیر که روی مقصد اصلی انسان دست می گذاشت. یاد بیسیم بخیر که رابطه ما بود و آسمان.

یاد معبر بخیر که راه عبور از مرز خاک بود. یاد کانالها بخیر که گنداب خودنمایی در آن جریان نداشت، یاد سیم خاردار بخیر که پشت آن، خار سیم زر در آرزو نمی رویید. یاد منوّر ها بخیر که به دیدار چهره های نورانی می آمدند و سرانجام از شدت حسادت چراخ عمرشان خاموش می شد و آخرین پوست خود را می انداختند.

یاد مین بخیر که سکّوی پرواز بود. یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند. یاد خمپاره بخیر که پیمانه وصل همراه داشت. یاد لباسهایی بخیر که از بس عزیز بودند خدا زمین را به رنگ انها آفرید. یاد فانوسقه هایی بخیر که کمرهای زرّین جهادگران را محکم می کرد و حلقه های اسرت دنیا را نه یکی پس از دیگری که همه را در هم می گسست. یاد قمقمه هایی بخیر که آب حیات از آنها می جوشید و پایانی نداشت.

یاد پیراهن خاکی بسیج بخیر که نگهبان دنیایی از معنی بود. یاد پیشانی بند بخیر که آفتابی از نورانیت پشت خود پنهان می کرد تا خورشید دربرابرش روزی یکبار روی تابیدن بیابد. یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و برآورده بسیاری از نیازها بود. یاد کوله پشتی بخیر که توشه آخرت در آن گرد آمده بود. یاد پلاک بخیر که شماره پرواز بود. یاد فهمیده ها بخیر که قبل از تکلیف تشییع می رفتند. یاد عاشقانی بخیر که پیش از بلوغ رسیدند. یاد غنچه هایی بخیر که قبل از شکفتن لبخند زدند، پرپر شدند و در دامن خدا ریختند. یاد بسیجی بخیر که ضریب اخلاص بود. یاد تخریبچی بخیر که حصارهای دنیا را فروریخت. یاد غواصانی بخیر که از قعر آبها مروارید وصل را به تور انداختند.

یاد کمربندهایی بخیر که به ابوالفضل العباس علیه السلام پیوستند.

یاد پاهایی بخیر که قبل از مرگ به بهشت قدم می گذاشتند، یاد چشمهایی که رفتند و بصیرت را به ارمغان آوردند بخیر. یاد بدنهایی که بی سر به خاک سرگذاشتند بخیر، یاد پیکرهایی که پودر شدند و ذره ذره به ابدیت پیوستند بخیر، یاد جنازه هایی که هرگز تشییع نشدند و در خلسه سکوت، همصحبت نیزار شدند، بخیر ...

یاد شهید " حاج سید مرتضی آوینی"، "احمد دهقان"، "احمد پور"، "برادران صابری"، "تشت زر" و ... بخیر که ثابت کردند جنگ تمام نشده است و خاکریز ها فراتر رفته اند

برچسب ها :
از غم آزادم ای دلدارم
گر کنی یادم در شب تارم
چون خزان بمیرد گل جهان بگیرد
آتش گل از باغ سر کشد به آفاق
برق زند به گلشن برق صبح روشن
ای یار همنوایم آشنایم همسرودم همسرایم
با حسودم گو نوایم 
چو خون چکان ترانه رسم به هر کرانه
ای شمع شام تارم بی قرارم
بی تو ابری خون نگارم تا بروید گل ز خارم
رسم به هر کرانه چو خون چکان ترانه
گلشن ای نازنین بشکفد بعد از این
دل نماند حزین مژدگانی بهار است
ای گلستان گل جان تو جان گل
گل به قربان گل مژدگانی بهار است
برچسب ها :
ای آشنای شبهایم
شنبه 20 6 1395 12:34

در این فضای مجازی، باز خوب است که می توان فضای خصوصی خود را نگه داشت و کلیدش را به اهلش سپرد

ای آشنای شبهایم

دلم چنان به قفسه اش می کوبد که گویی می خواهد جاید خود را ترک کند،

به احترام ورود تو 



"دل دو عاشق ضربان هایشان یکی می شوند"



( الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولَئِکَ مُبَرَّأُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ) النور/26 .

زنان بدکار و ناپاک شایسته مردانی بدین وصفند و مردان زشتکار و ناپاک نیز شایسته زنانی بدین صفتند و (بالعکس) زنان پاکیزه نیکو لا یق مردانی چنین و مردان پاکیزه نیکو لایق زنانی همین گونه‌اند، و این پاکیزگان از سخنان بهتانی که ناپاکان درباره آنان گویند منزهند و بر ایشان آمرزش و رزق نیکوست.


و همواره آیه " لا تبدیل لکلمات الله " قوّت قلب بزرگی برای من بوده است.


لا حول و لا قوّة الّا بالله

 

برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 36338
تعداد نوشته ها : 61
تعداد نظرات : 0
//////////////////////////////////////
//////////////////////////////////////
//////////////////////////////////////

///////////////////////////////////// /////////////////////////////////////

With GoStats, your webstats are so easy to use. //////////////////////////////////////
//////////////////////////////////////
//////////////////////////////////////
/////////////////////////////////////
Rss