به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفای روی تو ، تقدیم می کنم ، با عشق
درین سیاهی و سردی بسان آتشگاه
همیشه گرمم ، همیشه روشنم با عشق
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست ، که غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام ای مهربان ، نگاه مکن
که بیستون را از پا در افکندم ، با عشق
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد می زنم : با عشق

فریدون مشیری

دسته ها : شعر
1389/2/7 20:44

 

 آنقدر از مقابل چشم تو رد شدم

 تا عاقبت ستاره شناسی بلد شدم

 منظومه ای برابر چشمم گشوده شد

 آن شب که از کنار تو آرام رد شدم

 گم بودم از نگاه تمام ستاره گان

 تا اینکه با دو چشم سیاه تو رصد شدم

 شاید به حکم جاذبه شاید به حکم عشق

 در عمق چشم های تو حبس ابد شدم

 دیدم تو را در آینه و مثل آینه

 من هم دچار- از تو چه پنهان- حسد شدم

 شاعر شدم همانکه تو را خوب می سرود

 مثل کسی که مثل خودش می شود شدم

 در حیرتم، چگونه در نگاه تو

 دیروز خوب بودم و امروز بد شدم!

"محمد سلمانی"

 

دسته ها : شعر
1389/2/5 23:34

 

هر کسی دوتاست.
 و خدا یکی بود.
 و یکی چگونه می توانست باشد؟
 هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست. 
 و خدا کسی که احساسش کند، نداشت.
 عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند.
 خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد.
 و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد.
 و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
 و غرور در جستجوی غروری است که آنرا بشکند.
 و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور.
 اما کسی نداشت... و خدا آفریدگار بود.
 و چگونه می توانست نیافریند.
 زمین را گسترد و آسمانها را برکشید...
 و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود.  
 و با نبودن چگونه توانستن بود؟
 و خدا بود و با او عدم بود.
 و عدم گوش نداشت.
 حرف هایی است برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
 و حرفهایی است برای نگفتن... حرف های خوب و بزرگ و ماورائی همین هایند.  
 و سرمایه ی هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد...  
 و خدا برای نگفتن حرف های بسیار داشت. درونش از آنها سرشار بود.
 و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟
 و خدا بود و عدم.
 جز خدا هیچ نبود.
 در نبودن، نتوانستن بود.
 با نبودن نتوان بودن.  
 و خدا تنها بود.         
 هر کسی گمشده ای دارد.                              
 و خدا گمشده ای داشت...
   

واین است دلیل بودن تو ...

وبلاگ "دلها با یاد خدا آرام می گیرند"

دسته ها : شعر
1389/1/30 23:40

 

·         به ترانه خوانی قلبت گوش می سپاری ... چه زیبا عشق الهی را زمزمه می کند ...·         سختی های زندگی را با آرامش تدبیر و شجاعت پشت سر می گذاری! زیرا می دانی خدا درسی بیش از ظرفیتت به تو نمی دهد.·         بر روی صفحه ی ذهنت فقط و فقط لحظه های خوش را نقش میزنی!!·         هر روز صبح به محض بیدار شدن پیش از هر چیز به خدا سلام می کنی.و به خاطر روز سر شار از معجزه ای که پیش رو داری تشکر می کنی...!·         در بد ترین شرایط زندگی هم زمزمه می کنی: آرامش!·         هر گاه کسی از تو می خواهد که پندی به او بدهی می گویی: همیشه به خدا توکل کن!  ·         در زندگی ات فقط روزهایی را به حساب می آوری که حد اقل یک کار خوب انجام می دهی این کار خوب می تواند یک لبخند گرم باشد...!·         می دانی که بهترین راه برای شاد زیستن شاد کردن دیگران است...!·         هر اتفاقی که در زندگی ات می افتد سعی می کنی از آن درسی بیاموزی. چون میدانی که خدا بی دلیل آن اتفاق را در زندگی ات قرار نداده است !!!·         هیچ وقت نگران فردا نیستی . چون ایمان داری که فردا خیلی خیلی بهتر از امروز است...·         می دانی که تنها راه رسیدن به آرامش در این آشفته بازار دنیا این است که به خدا اعتماد کنی .

دلها با یاد خدا آرام می گیرد

دسته ها : سکوت
1389/1/30 17:52

 

خدا به شیطان گفت: لیلی را سجده کن.

شیطان غرور داشت، سجده نکرد.گفت: من از آتشم و لیلی گل است.
خدا گفت: سجده کن، زیرا که من چنین می خواهم.
شیطان سجده نکرد. سرکشی کرد و رانده شد؛ و کینه لیلی را به دل گرفت.
شیطان قسم خورد که لیلی را بی آبرو کند و تا واپسین روز حیات، فرصت خواست. خدا مهلتش داد. اما گفت: نمی توانی، هرگز نمی توانی. لیلی دردانه من است. قلبش چراغ من است و دستش در دست من.
گمراهی اش را نمی توانی حتی تا واپسین روز حیات.
شیطان می داند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود.
و می کوشد بال لیلی را زخمی کند. عمریست شیطان گرداگرد لیلی می گردد.
دستهایش پر از حقارت و وسوسه است.
او بدنامی لیلی را می خواهد. بهانه بودنش تنها همین است.
می خواهد قصه لیلی را به بی راهه کشد.
نام لیلی، رنج شیطان است. شیطان از انتشار لیلی می ترسد.
لیلی عشق است ...

و شیطان از عشق واهمه دارد .

وبلگ "دلها با یادخدا آرام می گیرند"

دسته ها : داستان کوتاه
1389/1/30 17:48

 

 دلم چون کودکی دلگیر، پا را بر زمین کوبد
 که "عمر خویش می خواهم!
 روان و راحت و آرام جان خویش می خواهم!"
 ***
 نمی فهمد دل سرکش
 نمی فهمد خطا رفته است بازی را
 دل کودک، به هر سازی که می گویم،
 برایم باز می گوید که:
 "عمر خویش می خواهم، پسم ده نازنینم را!"
 ***
 برایش قصه گفتم دوش، تا شاید بیاساید
 نگاهش همچنان سنگین به لبهایم
 هر از چندی به من می گفت:
 "یارم کو؟ برایم قصه او گو!"
 ***
 ز چشمش قطره ای سنگین فرو افتاد
 "وای الهام! پاسخ گو!!!
 بهارم را کجا راندی؟
 نگارم را، امید روزگارم را کجا راندی؟
 به هر ساز تو رقصیدم
 شکستم، دل نبستم
 باز خندیدم!
 تلف کردی جوانی را به تنهایی
 نگفتم هیچ!
 حالا آشیانت کو؟
 یار مهربانت کو؟!"
 ***
 دل تنگم! مزن سنگم! توانم نیست
 آری! آشیانم نیست!
 یار مهربانم نیست!
 بی جرم از برم دامن کشیده است او
 من خود، زخمی ام زین غم
 مزن سنگم دل تنها! مزن سنگم!
 توانم نیست.

دسته ها : شعر
1389/1/28 12:22

 

من دلم می خواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوستانم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو

هر کسی می خواهد وارد خانه ی پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن، شستشوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم

و به یادش با قلم سبز بهار

می نویسم ای یار!

خانه ی دوستی ما اینجاست

تا که دیگر نگوید سهراب

"خانه ی دوست کجاست؟"

دسته ها : شعر
1389/1/28 9:57

 

انسان ها برای انتخاب نام سلیقه های متفاوتی دارند، بعضا ممکن است نام انتخابی ایشان عاری از وجاهت و مقبولیت باشد، و در مواردی به علل مذهبی، حقوقی و سیاسی، قانونگذار انتخاب برخی اسامی را ممنوع اعلام می کند. مرجع تشخیص اسامی ممنوعه، شورای عالی ثبت احوال است.

انتخاب نام کوچک برخلاف نام خانوادگی که ضوابط تعیین آن مشخص شده، ارادی است. طبق قانون انتخاب نام با اعلام کننده است. در اعلام ولادت طفل ابتدا پدر و جد پدری موظف اند و در موارد عدم حضور مادر مسئول خواهد بود.

طبق قانون، انتخاب اسامی که موجب هتک حیثیت مقدسات اسلامی باشد و هم چنین استفاده از القاب و نامهای مستهجن و نامتناسب با جنس، ممنوع اعلام شده.

دارا بودن نام خانوادگی الزامی است. ازادی فرد در انتخاب نام خانوادگی محدودتر از نام کوچک است، مسلما".

افراد صغیر حق تغییر نام خانوادگی رو ندارند و افراد کبیر هم ملزم به رعایت حق صاحبان نام مورد انتخاب هستند و باید رضایت کتبی محضری اخذ کنند.

تغییر نام خانوادگی برای یکبار ممکن است و برای بار دوم به حالت استثناء آنهم با ارائه  دلائل موجه به ریاست سازمان ثبت احوال ممکن خواهد بود.

استفاده از نام خانوادگی مادر نیازمند اخذ رضایت صاحب حق تقدم است.

اعطای نام خانوادگی:

*ایجاد رابطه ی فرزندی

*ایجاد رابطه ی زوجیت

*توسط ثبت احوال در مورد اطفالی که والدین معلوم دارند.

1389/1/26 22:33

 

خوشا شب نشستن به پهلوی تو

تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو

خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن

وســـجده به محـــراب ابـــروی تو

خوشا در نگاه تو چون می خـــراب

خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو

دو چـــشم پـــر از کهربای خموش

که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو

خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر

که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو

...

بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود

ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو

دسته ها : شعر
1389/1/26 10:56

 

رویاهایم را

زیر بالشم پنهان می کنم

ناگهان شاعری مهربان

از دیواره ی رگهایم

می گذرد

افسوس می خورم

چرا با دستمالی که به من دادی

شیشه ی دلم را پاک نکردم!

"محمد رضا مهدیزاده"

دسته ها : شعر
1389/1/18 17:42


توی هیئتهای خیلی بزرگ ، حتماً دیدید یک نفر سینی بدست فقط چای میده و خیلی طول نمیکشه که یکی دیگه با ظرف پر قند جلوت سبز میشه . حالا بچه هایی که با هیئت آشنا نیستند تا چای اومد دائم سراغ قند رو میگیرند ، اما بزرگترها و بچه هیئتیها آرام و صبور و منتظر نشسته اند .
خوبه که یادمون باشه : دنیا هیئت خداست و غم ها ، غصه ها ، ناگواریها و تلخیها چیزی شبیه به چای تلخ و از طرفی راحتی ها و شادیها مثل قند . پس اگه در زندگی غم و غصه ای سراغت اومد مبادا بی تابی کنی ، مبادا بی قراری کنی ، بلکه آروم باش و منتظر قند شادی از طرف ارحم الراحمین باش . عجله هم نکنی دیر یا زود میرسه . این سخن امیر المؤمنین (ع) یادت باشه : (( لًِکُلّ همٍّ فَرَج )) برای هر غصه ای شادی است .

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سرشوریده باز آید به سامان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دایماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
کانون گفتمان قران
"سعید خورشیدی"
دسته ها :
1389/1/18 16:1
X