ما تعدادى از دانشجویان بورسیه انرژى اتمى در آلمان غربى (سابق) بودیم که خبر ورود امام (ره) را به پاریس شنیدیم هنوز رژیم شاه کم و بیش بر اوضاع ایران مسلط بود، لذا ملاقات با امام یک حرکت ضد رژیم تلقى مى‏شد و به همین دلیل پیدا کردن اقامتگاه امام کار مشکلى بود. دانشجویان به چند دسته تقسیم شدند، عده‏اى از روى ماجراجویى و احتمالا فرصت طلبى خود را مشتاق ملاقات نشان مى‏دادند. عده‏اى که امیدى به پیروزى انقلاب نداشتند نگران این بودند که مبادا بعد از زیارت امام به چنگ ماموران ساواک افتاده و به ایران برگردانده شوند. و نهایتا گروه اصلى مى‏ماندند و آن بچه مسلمانان عاشق انقلاب بودند، کسانى که از وطن دور مانده و مایل بودند به صف همرزمانشان در ایران بپیوندند. بنابراین ملاقات با امام ممکن بود آنها را در پیروزى شریک کند. با این انگیزه جستجو را براى یافتن اقامتگاه شروع کردیم و به کمک دانشجویان مسلمان مقیم اروپا آدرسى را بدست آوردیم.

بعنوان گروه اول از آلمان به‏طرف پاریس حرکت کردیم و به سراغ آدرس رفتیم. در یکى از خیابانهاى جنوب پاریس آپارتمانى بود که ملاقات کنندگان را جمع کرده و گروه گروه با مینى‏بوس به روستاى نوفل لوشاتو مى‏بردند.

نزدیکى‏هاى اذان ظهر به نوفل لوشاتو رسیدیم. در یک خیابان باریک پیاده شدیم. سمت چپ خانه کوچکى بود که امام در آنجا سکونت داشت و سمت راست قطعه زمینى بود با یک درخت قدیمى سیب. وضو گرفتیم و امام با عده‏اى به محوطه نماز وارد شدند، پس از نماز جماعت امام نطق‏هاى تاریخى خود را شروع کردند. عده‏اى سخنان امام را ضبط مى‏کردند، عده‏اى فیلم و عکس مى‏گرفتند و بعضى هم گزارش تهیه مى‏کردند.

تمام فعالیت‏هاى دانشجویان بورسیه در آلمان در اثر اعتصاب به تعطیلى کشیده شده بود. ما عملا هفته‏اى، یکى دو روز به نوفل لوشاتو مى‏رفتیم و پیامهاى امام را گرفته به تمام شهرهاى آلمان مى‏فرستادیم.

جهت اعلام همبستگى با مردم مسلمان ایران و با رهنمودهاى امام تظاهرات بسیار سنگین شهر کلن و فرانکفورت را ترتیب دادیم که از شبکه‏هاى تلویزیونى اروپا پخش مى‏شد.

رفته رفته اقامتگاه امام به مرکز اصلى رهبرى انقلاب تبدیل شد. آنجا محل تجمع خبرنگاران ایرانى و خارجى، سیاستمداران تبعیدى، جاسوسان، انقلابیون مسلمان شده بود; اما قدرت حرکت انقلاب و قاطعیت امام در امر رهبرى فرصت را از همه گرفته بود و تنها اقدامات انقلابیون مؤثر واقع مى‏شد. نکته جالب توجه این است که بسیارى از آن افراد بعدها در جبهه‏هاى نظامى و یا سیاسى به شهادت رسیدند، بعضى‏ها هم خیانت کردند و عده‏اى هم به خدمت صادقانه به مردم و انقلاب ادامه دادند.

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز میلاد حضرت مسیح و عید کریسمس به همین دلیل امام هدایاى کوچکى را بسته بندى کرده و دستور دادند به در منازل اهالى نوفل لوشاتو ببرند. این عمل تاثیر بسیار عجیبى روى اهالى گذاشت، اولا دانستند که اسلام براى ادیان الهى احترام قائل است و تبلیغات امپریالیزم بعد از انقلاب مبنى بر اینکه اقلیت‏هاى مذهبى در ایران مورد اذیت و آزار قرارمى گیرند، قبلا توسط امام خنثى شده بود.

ثانیا تاثیر عاطفى زیادى روى ساکنین نوفل لوشاتو گذاشت و باعث‏شد آنها براى ملاقات کنندگان احترام خاصى قائل شوند و موقعى که امام نوفل لوشاتو را ترک کردند بیشتر اهالى ایشان را بدرقه کردند.

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

حضرت امام از اینکه در سخنرانیها و نوشته‏ها از ایشان تعریف بکنند، ناراحت مى‏شدند. یکبار فرمودند: من هر وقت‏سخنرانى آقاى انصارى [آقاى شیخ محمدعلى] از رادیو پخش مى‏شود، رادیو را مى‏بندم، چون همه‏اش تعریف از من است.

من عرض کردم آقا، ایشان چون در خدمت‏شما هستند، هرکجا که مى‏روند، مردم مصرا از وى مى‏خواهند تا راجع به خصوصیات حضرتعالى بگویند. "امام قانع نشد. "

آقاى حمید انصارى به نقل از مرحوم حاج سیداحمد خمینى (ره)

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

باوجودى که پزشکان معالج ایشان اکثرا حدود 50 سال جوان‏تر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ایشان همواره بااحترام با پزشکان برخورد نموده و دستورات پزشکى را راحت قبول مى‏کردند. آن روزى که براى تجویز عمل جراحى (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ایشان رسیدیم، آقاى دکتر فاضل با احتیاط بسیار به ایشان گفت‏بایستى عمل جراحى انجام شود، همه پزشکان حاضر در جلسه فکر مى‏کردند که ایشان امتناع نمایند و یا لااقل نظرشان را بعد از مدتى تفکر بیان بفرمایند، در حالیکه ایشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح مى‏دانید انجام دهید. حتى لحظه‏اى مکث نفرمودند. در انجام دستورات پزشکى بسیار منظم و دقیق بودند. مثلا یکبار متخصص فیزیوتراپى از ایشان عیادت کرد و یک نوع نرمش خاصى را براى زانوى ایشان تجویز نمود که با روزى 5 حرکت‏شروع مى‏شد و باید هرروز 2 حرکت‏به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود یک ماه آن شخص فیزیوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسید و از حال ایشان سؤال کرد. در جواب فرمودند نرمش زانوى من به حدود 70 حرکت در روز رسیده است. شخص فیزیوتراپ دقایقى بعد براى من تعریف کرد که من از این حرف ایشان بسیار شرمنده شدم و نیز تعجب کردم چون گمان مى‏کردم ایشان بعد از چند روز که زانویشان بهتر شود، نرمش را قطع مى‏کنند. در حالیکه در نهایت نظم و دقت روزى 2 عدد به تمرین مذکور اضافه کرده بودند.

دکتر محمدحسین نعمتى

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجیب بود. حتى برنامه غذا خوردنشان. یک دفعه حاج احمدآقا مى‏گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگویم ناهار بیاورند؟ آقا نگاهى به ساعتشان کردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت کمى گذشت و چند کلمه‏اى با آقا صحبت کردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند مى‏خواهید بگویید ناهار بیاورند، بیاورند. حالا وقتش است، ببینید، شاید یک دقیقه نشده بود، اما آقا این قدر منظم بودند که براى خود خانواده هم جاى تعجب داشت، و مى‏شود نتیجه گرفت که آقا واقعا چقدر در کارشان منظم است اما یادم مى‏آید روزى که حاج خانم (همسر حضرت امام) براى زیارت حضرت عبدالعظیم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت که نزدیکهاى ظهر بود، خانم گفت زود برویم، من به آقا نگفتم که ناهار بخورند، آقا صبر مى‏کنند تا من بروم. زودتر برویم که آقا براى خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافیک. تا ما رسیدیم 25 دقیقه‏اى - نیمساعتى از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اینکه آقا ناهار خورده باشند. ولى امام ناهار نخورده بودند و من پرسیدم، دیدم تازه سفره را انداخته‏اند و آن زمانى بود که یکى از اعضاى بیت دیده بود که خانم مى‏آیند. خانم به آقا گفته بودند "شما ناهار مى‏خوردید، ما مى‏آمدیم". آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند "شما نفرمودید که من نمى‏آیم. " درست‏با همین لفظ که "شما نفرمودید که من نمى‏آیم وگرنه ما ناهار مى‏خوردیم. ما منتظر شما بودیم. " خلاصه آن آقایى که براى یک یا دو دقیقه به حاج سیداحمدآقا مى‏گوید هنوز وقت ناهار نشده. تا نیم ساعت صبر مى‏کنند تا حاج خانم بیاید.

محمد هاشمى (محافظ بیت)

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

یکى از شبهاى سال 67 بود که تهران مورد حملات موشکى دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و یا 5/11 بود که ایشان معمولا مى‏خوابیدند مثل اینکه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پایین بودن ریتم قلبشان نشان مى‏داد که الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه یک موشک به حوالى جماران - گویا فرمانیه - اصابت نموده، صداى بسیار مهیبى ایجاد کرد. بطورى که ما واقعا حس کردیم که به نزدیک بیت اصابت کرده است اما در همان لحظه چشمهایمان به مونیتور بود که ببینیم حضرت امام چه وضعى دارند، ریتم قلبشان بالا مى‏رود یانه؟ خوب طبیعتا در مورد هرفردى این ریتم قلب بالا مى‏رود و یک حالت ترس ایجاد مى‏شود ولى براى من تعجب آور و واقعا جالب بود که ایشان نمى‏ترسید. بارها پزشکان از ایشان خواسته بودند بعنوان یک تکلیف پزشکى - چون درک کرده بودند که آقا حرف پزشکان را گوش مى‏دهند - آقا شما لطف کنید، مثلا اجازه‏اى بدهید که برایتان سنگرى ساخته شود، یا جایتان را تغییر بدهیم. ایشان قبول نمى‏کردند.

حشمت الله رنجبر

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

بعد از عمل جراحى، هرلحظه که ایشان هم مشکل خاصى نداشتند چشمشان را روى هم مى‏گذاشتند و مى‏خوابیدند به نحوى که از این عالم جدا مى‏شدند. حتى پزشکان به این شک مى‏افتادند که نکند اثر داروهاى بیهوشى است که ایشان را به این صورت درمى آورد. اما زمانى که وقت نماز مى‏شد خودشان بیدار مى‏شدند. اصلا وقتى آن لحظه مى‏رسید چشم باز مى‏کردند مى‏گفتند: وقت نماز است؟ مى‏گفتم: بله. آقاى انصارى تشریف داشتند به ایشان کمک مى‏کردند، وضو مى‏گرفتند و نمازشان را مى‏خواندند.

براى ما درک آن مسائل عمیق معنوى مشکل بود چون ما در آن عالم امام نبودیم تا آن مرحله را درک کنیم.

غلامرضا باطنى از اعضاى تیم پزشکى

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دى و بهمن ماه که پاریس هم به اوج سرماى خود مى‏رسید بعلاوه اینکه برف و باران هم پیوسته مى‏بارید. به همین دلیل براى اقامه نماز چادرى برپا شده بود.

در ایران به پیشنهاد رحیمى فرمانده هوانیروز تصمیم به ترور امام گرفته بودند. این خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسید. روز عجیبى بود بیشتر شبکه‏هاى خبرى جهان در آنجا جمع شده بودند. نیروهاى پلیس فرانسه نیز به‏خاطر حفظ پرستیژ سیاسى خود با تجمع در اقامتگاه مى‏خواستند جلوى سؤ قصد احتمالى را بگیرند، لذا براى امام پیغام فرستادند که امروز براى نماز جماعت و سخنرانى از خانه بیرون نیایند. اما امام اعلام کردند امروز با روزهاى دیگر فرقى ندارد و من نماز را میان مردم به جماعت‏برگزار خواهم کرد.

ملاقات کنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست‏به هم دادن راهرویى ساختند تا امکان سؤ قصد به حداقل برسد. امام از خانه بیرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در کمال خونسردى فاصله را پیمودند تا به چادر نماز رسیدند، وقتى امام براى اقامه نماز برخواست، تعدادى از نیروهاى پلیس با لباس شخصى که وارد چادر شدند - جالب است که در میان آنها یک پلیس زن وجود داشت که با روسرى وارد اقامتگاه شده بود - امام به آنها اشاره کردند که از چادر بیرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پلیس‏ها براى ماندن و حفاظت از جان امام به جایى نرسید و آنها از چادر بیرون رفتند.

خونسردى و مقاوم بودن امام حتى در برابر خطر سؤ قصد که ناشى از اعتقادات و ایمان قوى او بود، امید پیروزى انقلاب را در دل همگان افزایش داد و نیز ایمان و اعتقادات مذهبى گروه زیادى را فزونى بخشید.

دوشنبه بیست و یکم 11 1387

نامه‏اى توسط ساواک به دفتر انرژى اتمى در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند که پنج نفر از بورسیه‏هایى که برنامه‏هاى تظاهرات و اعتصابها را ترتیب داده‏اند ظرف مدت 15 روز به ایران برگردانده شوند.

این اخطاریه را نزد امام بردیم. اتاق کوچکى تقریبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروى هم با تشکچه‏اى دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام کردیم. به ما تعارف کردند که بنشینیم; بلافاصله نامه را تقدیم کردیم، ایشان در چند جمله کوتاه خیال ما را راحت کردند:

"این رژیم به اندازه سررسید مهلت این اخطاریه دوام نمى‏آورد که بخواهد شما را به ایران برگرداند. "

و واقعا چنین شد، رژیم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط کرد.

دوشنبه بیست و یکم 11 1387
X