از فردا مي ترسم ؛ از اينكه مجبورم با چادر رنگي روبروي كسي بنشينم در حالي كه تو را در دل پنهان كرده ام. "آرام باش ، ديوانه شده اي ، هيچكس نبايد بفهمد! " اين را به قلبم مي گويم وقتي جلوي مهمان ها بي تاب تو مي شود. وقتي دائم به من نهيب مي زند: " اين كه او نيست!" بغضم را قورت مي دهم ، دستم را روي سينه ام مي گذارم و قسم اش مي دهم آرام باشد. از نگاه نا آشنايش احساس سنگيني مي كنم  ، انگار قلبم چشم دارد، ضربانش تند مي شود، دوباره صدا مي كند " اين كه نگاه او نيست! " حرف هايش انگار ابر مي شود و از رگ ها به چشمانم مي رسد ، تصوير گل هاي فرش تار مي شود ، صداي اطرافيان را نمي شنوم ، به چشمانم سفارش كرده ام كه نبارند ف حتي اگر آسمان تمام ابري شود. باز هم صدايش ر درونم چنگ مي زند ، ضجه مي زند ، دوباره بغضم را قورت مي دهم ، دوباره چنگ مي زند ، ضجه مي زند ، مويه م يكند ، انگار تازه فهميده چه سرنوشتي منتظرش است ، ديگر نمي توانم آرامش كنم ، دائم صدايش بلند و بلندتر مي شود ، ديگر دارد فرياد مي زند" كاش او بود ، كاش او بود، كاش او بود "

برچسب : خواستگاري، عشق ، انتظار

دسته ها : درد دل
چهارشنبه بیست و پنجم 11 1391 12:17

امروز داشتم خصوصيات متولد آذرماه ( برج قوس ) را مي خواندم ، صادق ، راستگو ، دمدمي مزاج ، در عشق كم اعتنا !!!! خواهان آزادي و بي قيدي ، فوق العاده خوش شانس ، به طرز وحشتناكي از تشكيل خانواده فراري و ... من به قدرت خدا ايمان دارم ، اگر چيزي قسمتم باشد از من دريغش نمي كند ، هر چقدر سخت ، هر چقدر دير ، مگر نه اينكه خودش فرمود : بعد از هر سختي آساني هست !

دسته ها : درد دل
دوشنبه دهم 11 1390 13:6

بصيرت يعني اينكه بدانيم شمري كه روزي سر از پيكر امام حسين ( عليه السلام ) جدا كرد ، همان جانباز صفين بود كه

 تا چند قدمي شهادت پيش رفت ! ر

 

 

دسته ها : درد دل
چهارشنبه شانزدهم 9 1390 12:51

عشق تو شوخي زيبايي بود كه خدا با قلب من كرد ! زيبا بود اما شوخي بود و حالا...ر

 تو بي تقصيري ، خداي تو هم بي تقصير است ! من تاوان اشتباه خود را پس مي دهم

تمام اين تنهايي تاوان " جدي گرفتن آن شوخي " است! ر

 

دسته ها : درد دل
چهارشنبه شانزدهم 9 1390 12:32

همه ما وقتي درگير بوده ايم شايد . درگير خواسته اي كه از دست رفته و در دل مانده.

 همه ما مزه گسش را هميشه در ذهنمان داريم: چيزي را كه مي خواستي ديگر نداري و نمي تواني باور كني. نمي خواهي و نمي تواني.
ترك كردن و ترك شدن شايد وحشتناك ترين اتفاق دنياست. اما وحشتناك تر از آن وقتي است كه درد ترك كردن را كشيده اي و هنوز ترك نكرده اي، هنوز ترك نشده اي.

 از وقتي مي گويم كه ديگر مهم نيست چرا و چگونه و چطور رسيده به اين سر بزنگاه. از وقتي مي گويم كه آوار ترك كردن و ترك شدن بر سرت مي ريزد و بايد بتواني يا زير آوار نماني يا از زير آوار سر بر آوري.

از زنده ماندن و زندگي بعد ترك كردن مي گويم.
مسخره است براي آدم خرد و خسته و خورده به بن بست نسخه نوشتن. اين هم نسخه نيست. يك روايت است كه شايد جايي به درد كسي بخورد، حتي خودم و همين بس است شايد.

 اگر وقت ترك كردن است يا ترك شدن يادت باشد فقط يك اشتباه را نبايد مرتكب شد، اين كه چشمت و دلت با هم بروند و بي هم نمانند.
وقتي مي رسي به لحظه پايان، بلند شو، چشمت را بردار از خواسته ات، دلت را هم. و با خودت قرار بگذار كه تقسيم شوي به پيش و پس از آن. اگر پايت بلرزد براي يك لحظه برگشتن، براي دوباره نگاه كردن، براي يك نفس بيشتر از هوايي كه پريده و بريده، همان جا بدان باخته اي و ترك شده اي و ترك نكرده اي. ترك كردني كه بيش از يك لحظه طول مي كشد ترك كردن نيست. آغاز ترك خوردن است. اگر كسي جايت گذاشته تو جا نمان. اگر بماني به اميد معجزه ، ديگر مانده اي. ماندن يعني گنديدن. حتي اگر اهل ترك كردن نيستي اهل ترك شدن هم نباش. چشم و دل و دستت را با هم ببر از جايي كه لياقتت را ندارد.

چيزي را جا نگذار. ترك كردن طوفان كاملي است كه بايد فقط يك لحظه طول بكشد. بيشتر از آن را فقط مي شود گفت خودزني. ترك كردن وحشتناك ترين هنر دنياست در اين دنياي وحشتناك. اما نه وحشتناك تر از ترك شدن و ترك نكردن. دنيا هميشه براي تو بيش از يك قصه دارد براي گفتن. هيچ وقت گوش هايت را نبند از قصه نو شنيدن.
فرق فهميدن و نفهميدن اين چند خط، فرق باختن يك عمر است به جرم يك رابطه با ماندن و بودن بعد يك فاجعه. اميدوارم هيچ كس اين چند خط را لازم نباشد بفهمد. "

 

 

دسته ها : درد دل
چهارشنبه نهم 9 1390 8:49
X