صفحه ها
دسته
وبلاگ هاي مذهبي
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 706647
تعداد نوشته ها : 402
تعداد نظرات : 50
Rss
طراح قالب
GraphistThem253

بررسی افسانه‏ی جزیره‏ خضراء (1)

جزیره

تاریخ جهان اسلام و عقاید و افکاری که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقیانوسی متلاطم و بی‏کران و عرصه‏ای بسیار گسترده است . حرکت در امواج متلاطم و بعضاً ظلمانی این اقیانوس، نیازمند وسیله‏ای مطمئن و راهنمایی، دریادیده است. در غیر این صورت، در شب تاریک دریا و امواج سهمگین آن، نمی‏توان راهی به ساحل نجات یافت .

عقاید، اخبار و احادیثی که در بستر این فرهنگ نیازمند بررسی و نقد هستند، کم نیستند. فقهای اسلام از عصر غیبت تاکنون سعی بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریف‏ها و انحرافات داشته‏اند. اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فکری می‏گشت و راه کشف حقیقت‏ بر همگان مسدود می‏شد .

از جمله داستان‏هایی که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بی‏جا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ کرده است، داستانی ‏ به نام «جزیره‏ی خضراء» است. از آن جا که در دو دهه‏ی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بی‏اطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفی ناشیانه، آن را بر "مثلث ‏برمودا" تطبیق کرده‏اند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولی عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود. (1)

خلاصه‏ی داستان

مرحوم علامه مجلسی‏(ره) در بحارالانوار، ج 52، ص 159 می‏نویسند:

رساله‏ای یافتم مشهور به داستان جزیره‏ی خضراء ... و چون آن را در کتاب‏های روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانه‏ای آوردم .

یابنده‏ی آن متن می‏گوید: در آن متن چنین آمده است:

من (فضل بن یحیی کوفی) در سال 699 ه.ق در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آنها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل می‏کردند. داستان مربوط به جزیره‏ خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به حلّه رفتم و در خانه‏ سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جویا شدم .

او داستان را در حضور عده‏ای از دانشمندان حلّه و نواحی آن چنین بازگو کرد: سال‏ها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل می‏کردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عده‏ای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا این‏که نامه‏ای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد می‏داد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم .

به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد .

سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم می‏زدم که کاروانی از طرف کوه‏های ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهای دیگر داشتند. پرسیدم: از کجا می‏آیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها می‏آیند که نزدیک جزایر رافضیان است .

هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بی‏ آب و آبادی و بقیه راه آباد بود، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیره‏ای رسیدم با دیوارهای بلند و برج‏های مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آن‏ها مانند شیعیان بود .

آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تامین می‏شود؟ گفتند: از جزیره‏ خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا می‏آورند.

امام زمان علیه السلام

منتظر شدم تا کاروان کشتی‏ها از جزیره‏ خضراء رسید. فرمانده‏ آن، پیرمردی بود که مرا می‏شناخت و اسم من و پدرم را نیز می‏دانست . او مرا با خود به جزیره‏ خضراء برد.

شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیره‏ی خضراء . این آب‏های سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق می‏گردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعه‏ها و برج‏های زیاد و هفت ‏حصار بود. خانه‏های آن از سنگ مرمر روشن بود ... .

در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه می‏خواندند (واجب می‏دانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیده‏ای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدّم، او را دیده است .

سید مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قبه‏ای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا می‏روم و امام زمان را زیارت می‏کنم و در آنجا ورقه‏ای می‏یابم که مسایل مورد نیاز در آن نوشته شده است .

من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است .

درباره‏ سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است .

با سید شمس الدین، گفت و گوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره‏ ارتباط آیات و این ‏که برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: ... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمع‏آوری کردند. از همین رو، آیاتی که در مذمت ‏خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط می‏بینی، ولی قرآن علی علیه السلام که نزد صاحب الامر(عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است .

در جمعه‏ دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه‏ میانی ماه، سوار می‏شوند و منتظر فرج هستند. پس از این‏ که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی مانده‏اند.

از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل می‏کنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ می‏گوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را می‏بینید؟

امام زمان علیه السلام

سید گفت: درست می‏گویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعون‏های بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است .

سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان(عج) را دو مرتبه دیده‏ای، ولی نشناخته‏ای. هم ‏چنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج می‏گزارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت می‏کند .

این خلاصه‏ای از داستان بود. البته کسانی که خواهان اطلاع دقیق‏تری هستند، می‏توانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند .

بررسی داستان از نظر سند

از مهم‏ترین موضوعات در بررسی سند یک خبر، منابعی است که آن خبر را ذکر کرده‏اند. بدیهی است هر قدر، منابع یک خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیک‏تر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت . در مورد داستان جزیره‏ خضراء چنان ‏که در اصل داستان آمده، راوی خبر آن را در سال 699 ه.ق از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است .

در آن زمان، «حلّه‏» شهری آباد بین بغداد و کوفه بوده و چون کوفه و نجف در آن زمان، مرکز حوزه‏ علمی شیعه بوده، طبیعتاً خبرها، به ویژه خبرهای مهمی که به مسایل عقیدتی و کلامی و فقهی شیعه مربوط می‏شده است، با اهمیت تلقی می‏شده و در آثار و نوشته‏های آنان منعکس می‏گشته است . ولی علی‌رغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حلّه و طبیعتاً نجف، در هیچ یک از آثار مکتوب آن زمان (یعنی از سال 699 تا 1019 ه.ق) که به دست ما رسیده است، این خبر انعکاس نیافته است .

اشتهار این داستان از آغاز هزاره‏ دوم به ویژه در زمان علامه مجلسی‏(ره) و ذکر آن در کتاب بحارالانوار است. قبل از علامه، قاضی نور الله شوشتری (م 1019) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است. البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا کرده که شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذکر کرده است، ولی ایشان هیچ مدرکی در این باره به دست نمی‏دهد. این ‏که علاوه بر علامه مجلسی همه‏ آثار شهید را در اختیار داشته است. (2) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیره‏ خضراء می‏گوید: «این داستان را در کتاب‏های معتبر ندیدم.‏» بدیهی است اگر علامه مجلسی این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمی‏کرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند می‏کرد .

 

مجهول بودن راوی و استنساخ کننده‏ نسخه‏ مکتوب داستان

علما و فقهای اسلام در پذیرش یک کتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفاً به ادعاها توجه نمی‏کنند، بلکه وقتی یک کتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانی معتبر می‏دانند که آن کتاب از طریق سلسله‏ اجازات برای آنان نقل شده باشد. از همین رو، شاگردان یک مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نیز این اجازه‏ها را به طبقه‏ بعد از خود منتقل می‏کردند.

در زمان‏های گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخه‏های مکتوب خطی می‏شد، اجازه‏ای بود که مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده می‏داد. برای نمونه، مرحوم مجلسی در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازه‏های خود برای نقل از کتاب‏ها می‏پردازد و بدین ترتیب، نقل خود از کتاب‏های آنان را مستند می‏سازد .

ولی نوشته‏ جزیره‏ خضراء اولا؛ هیچ ارتباط مستندی با نویسنده‏ی آن ندارد. و هیچ مدرکی که صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد. ثانیا؛ یابنده‏ نسخه و (کسی که می‏گوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی کوفی یافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نیست چه کسی است تا بتوان نسبت ‏به وثاقت ‏یا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد. ثالثا؛ یابنده‏ مجهول نوشته‏ فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از کجا تشخیص داده است که نوشته‏ مزبور خط فضل بن علی است. ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است. ولی باید توجه داشت چنین انتساب‏هایی، ارزش علمی ندارد و چنان ‏که قبلا نیز گفته شد، نوشته‏ای را می‏توان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که دارای سلسله سند موثق به نویسنده‏ کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشته‏ای می‏نوشت (چنان ‏که برخی نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت می‏داد، مثلا می‏گفت این نوشته‏ی زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و ... می‏باشد .

 

بررسی شخصیت‏های داستان

نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز یک نفر که همان فضل بن علی باشد، هیچ ‏کدام شناخته شده نیستند و به گفته‏های آنان نمی‏توان استناد کرد .

علی بن فاضل که شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیره‏ خضرا و ... است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذکری از او به میان نیاورده‏اند، با آن که شخصیت‏هایی چون علامه حلّی و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تالیف کتابش در سال 707 ه.ق به پایان رسیده است) که معاصر و یا نزدیک به زمان نقل داستان بوده‏اند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاورده‏اند، حال آن که خبر جنجالی او که علاوه بر جنبه‏های حساس کلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتاً می‏بایستی انعکاس گسترده‏ای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد .

خلاصه‏ سخن این‏ که، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی هیچ مستند دیگری ندارد. بدیهی است که چنین نقل‏هایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمی‏شود .

 

شخصیت فضل بن یحیی علی طیبی کوفی

مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطه‏ اجازه‏ صاحب کشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده می‏شود،(3) ولی نکته‏ مهم در این مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن یحیی که در داستان جزیره‏ خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر این ‏که، راوی کتاب (کسی که کتاب را برای ما نقل کرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است. هم ‏چنین شخصی که فضل بن یحیی از او نقل می‏کنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است .

3- در متن داستان آمده است:

هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته و جدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت ... .

ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت ‏حصار می‏داند و از برج‏های محکم دفاعی آن یاد می‏کند. حال اگر این جزیره به وسیله‏ آب‏های سفید و نیروی غیبی، محافظت می‏شده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟

این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا می‏کند که توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی می‏کرده‏اند؟!!

4- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه می‏نویسد: «رؤیت امام غیر ممکن است‏»، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان می‏راند و می‏گوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی می‏تواند امام را ببیند، ولی او را نمی‏شناسد.» حال چگونه بین غیر ممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط می‏توان جمع کرد؟

5- در یکی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد می‏شنود و علت را از سید شمس الدین جویا می‏گردد، وی اظهار می‏دارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند .

امام زمان علیه السلام

بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .

آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .

6- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست. این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاکنون است که ادای خمس را واجب ذکر کرده‌اند.

7- علی بن فاضل از سید شمس الدین می‏پرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیده‏ای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است. ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان می‏گوید:

«هر مؤمن با اخلاصی می‏تواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد. گفتم: من از جمله‏ مخلصان هستم، ولی او را ندیده‏ام: گفت: دو بار او را دیده‏ای؛ یک بار در راه سامرا و یک بار در سفر مصر ... .

حال سؤال این است: چگونه کسی که ادعای نیابت ‏خاص دارد و از ملاقات‏های امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار می‏دارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟

در جای دیگر داستان، ادعا می‏کند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت می‏کند و به سرزمین ما برمی‏گردد .

معنای این سخن آن است که سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیره‏ خضراء ساکن است. حال چگونه است کسی که چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .

 

پی‏نوشت‏ها:

1. نگارنده: در اوایل دهه‏ 1360 ه.ق در جزوه‏ای که جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراکز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم. در سال‏های بعد، نویسندگان متعددی بحمدالله دست ‏به قلم برده و حقایق را آشکار کردند. ر . ک: جزیره‏ خضراء در ترازوی نقد، علامه جعفر مرتضی عاملی/ جزیره‏ خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، غلام‏رضا نظری. از آن جا که دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این کتاب‏ها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .

2. بحارالانوار، ج 1، ص 10 .

3. کشف الغمة، ج 1، ص 445 .

4. «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون‏.» حجر، 9 .

5. بحارالانوار، ج 52، ص 170 .

بررسی تاریخی داستان جزیره خضراء   (2)

امام زمان علیه السلام

 

در قسمت نخست، روایت جزیره خضراء، از نظر سند و اشکالاتی که بر آن وارد بود مطرح گردید. و نیز داستان از نظر متن و محتوا مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت، داستان یاد شده از نظر تاریخی و موقعیت جغرافیایی مورد بررسی قرار خواهد گرفت تا حقایق بیشتری درباره آن داستان بر همگان آشکار گردد.

 

موقعیت تاریخی داستان

1- سال 699 ه. ق

نقل کننده این داستان، مدعی است که در این سال، خبر را از شخصی شنیده و سپس برای اطمینان، به نزد «علی بن فاضل‏» رفته تا خود بدون واسطه، خبر را از او بشنود.

فرض می‏کنیم که واقعاً، این ملاقات انجام شده باشد و «فضل بن علی‏»، «علی بن فاضل‏» را ملاقات کرده باشد. بر این اساس، باید سفر «علی بن فاضل‏» به اندلس، در حدود دهه‏های پایانی قرن ششم ه. ق صورت پذیرفته باشد چرا که واقعه مذکور در زمان تحصیل «علی بن فاضل‏» بوده و علی القاعده با گذشت‏ سال‏هایی، این واقعه را برای دیگران نقل کرده است.

ویژگی‏های تاریخی قرن ششم ه. ق

دهه‏های پایانی این قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسی است. حکومت‏ سلجوقی که در ظاهر، زیر فرمان خلافت عباسی بود، عملا همه شئون آن را اداره می‏کرد، در نتیجه خلافت عباسی رو به ضعف و فروپاشی نهاد.

دولت عظیم سلجوقی، به دولت‏های متعدد و درگیر با هم تقسیم شد. این وضعیت، از سویی زمینه عرض اندام بیش‏تر خلفای عباسی را فراهم ساخت تا به فکر احیای اقتدار گذشته خویش باشند - که البته میسر نشد - و از سوی دیگر صلیبیان را تحریک کرد تا بر بلاد اسلامی هجوم برند و طایفه مغول را نیز بر آن داشت تا به سرزمین‏های اسلامی تجاوز کنند. (1)

حکومت مقتدر فاطمی (که در مصر و شمال آفریقا و سرزمین‏های مجاور آن حاکمیت داشت) نیز در نیمه قرن ششم، آخرین روزهای حیات خود را می‏گذراند و چهاردهمین خلیفه فاطمی (عاضد) در 567 ه .ق، پس از آن که صلاح الدین ایوبی مصر را در اختیار گرفت، درگذشت و خلافت فاطمی به آخر رسید. (2) و بدین سان، پس از چند قرن، حکومت ‏شیعی در مصر، پایان یافت. (3)

در اواخر قرن پنجم ه.ق، در مغرب اقصی (تونس، الجزایر، مراکش) «مرابطین‏»(4) حرکت عظیمی را آغاز کردند؛ این حرکت ‏سیاسی، اجتماعی که برای مدتی حکومت مقتدری تشکیل داد تا چند قرن ادامه داشت و مدت زیادی شاخه‏های این حرکت، در اندلس حکومت می‏کرد.

 

2- دریای سفید و جزیره خضراء

دریای سفید، همان دریای مدیترانه است که در زبان عرب آن را «البحر الابیض المتوسط‏» می‏نامند. دلیل نام‏گذاری این دریا به «البحر الابیض‏» سفید بودن آب آن به دلیل نوع رسوبات دریا است.

سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دریایی به اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزیره خضراء، گواه آن است که «دریای سفید» در این داستان، بدون شک همان «دریای مدیترانه‏» است.

جزیره خضراء قسمتی از انتهای جنوب غربی اسپانیای فعلی (اندلس قدیم) است که به همین نام در گذشته اشتهار داشته است و در حال حاضر نیز با نام [ALGEIRAS] شناخته می‏شود.

نقشه

تاریخچه‏ای از جزیره خضراء

در این جا لازم است که تاریخچه‏ای از جزیره خضراء بیان شود. در سال‏های حدود 90 ه. ق، شخصی به نام «رودریک‏» (ردزیق) به جهت آن که مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه قبلی نظر نداشتند، در آن خطه به پادشاهی رسید.

عادت والیان قسمت‏های مختلف اندلس، این بود که فرزندان دختر و پسر خود را جهت ‏خدمت ‏به پادشاه و تربیت در دربار، به «طلیطله‏» (تولدو) می‏فرستادند. این گروه، در آن جا ازدواج می‏کردند و به زندگی خود ادامه می‏دادند.

«یولیان‏»، حاکم «جزیره خضراء» و «سبتة‏» و ...، نیز دختر خویش را به نزد «رودریک‏» فرستاد. «رودریک‏» از آن دختر بسیار خوشش آمد و با او خلوت کرد. دختر، داستان خود را برای پدر نوشت. «یولیان‏» از این ماجرا خشمگین شد و به جهت انتقام از «رودریک‏»، نامه‏ای به «موسی بن نصیر» که فرماندار «آفریقا» از طرف «ولید بن عبدالملک‏» بود، فرستاد. و او را به «جزیره‏ خضراء» و فتح‏ اندلس دعوت کرد.

«موسی بن نصیر» به جزیره خضراء آمد و با یولیان معاهده‏ای بست. یولیان نیز وضعیت اندلس را برای موسی تشریح کرد. «موسی بن نصیر» نامه‏ای به «ولید بن عبدالملک‏» نوشت و از او کسب تکلیف کرد. ولید به او نوشت که در آغاز، پیش‌قراولانی برای کسب اخبار بفرستد و در دریای بی کران، مسلمانان را گرفتار نسازد.

«موسی بن نصیر» مجدداً به «ولید» نوشت که در این جا، دریای وسیعی نیست ‏بلکه خلیجی است که آن طرفش معلوم است. منظور او، این بود که فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندک است و تنها خلیجی کم عرض میان آن دو قرار دارد.

بالاخره آنان، به جزیره خضراء حمله کردند و غنائم بسیاری به دست آوردند. در رمضان سال 91 ه ق، از آن جا بازگشتند. همین واقعه، سبب حرکت مسلمانان برای فتح اندلس شد و موسی بن نصیر، «طارق‏» را به طرف اندلس فرستاد که جزیره خضراء را فتح کرد.

در کتاب‌های تاریخی،‌ رخداد جنگ‌های بسیاری را برای جزیره خضراء ذکر کرده‌اند که به دنبال آن این جزیره حاکمیت افراد بسیاری را بر خود دیده است. 

این جنگ‌ها تا سال 897 ه .ق - که اندلس به طور کلی از دست مسلمانان خارج شد - ادامه داشته است. در این سال‏ها، حاکمان مختلفی از جمله، حمودهای بنی هود، بنی عامر، مرابطین، حاکمان مغرب، ... بر آن حکومت کردند و گاه نیز با هجوم مسیحیان، «جزیره خضراء» برای مدتی از حاکمیت مسلمانان خارج بوده است.

شهر «قرطبه‏» که از مهم‏ترین شهرهای اندلس در زمان حکومت مسلمانان بوده است، دارای هفت دروازه بود:

باب القنطرة که باب الوادی و باب جزیرة الخضراء نیز گفته می‏شد؛ باب الحدید(سرقسطة)؛‌ باب ابن عبدالجبار (طلیطلة)؛ باب طلبیره (لیون)؛‌ باب عامر؛ باب بطلیوس؛‌ باب النطارین (اشبیلیة) .

این نامگذاری، نشان می‏دهد که جزیره خضراء، مکان مشهوری در اندلس بوده است. به گونه‏ای که در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازه‏ای به این نام وجود داشته است.

 

قاهره و الازهر

در این داستان از قاهره و الازهر نیز یاد شده است. بنابر آن چه در داستان مذکور آمده، راوی داستان، همراه استاد خود به طرف اندلس حرکت کرده است.

باید توجه داشت که دسترسی به اندلس از مسیر قاهره، به دو صورت میسر است:

از طریق دریای مدیترانه؛ و پیمودن ساحل جنوبی مدیترانه و گذر از شمال آفریقا.

با توجه به این که در داستان، به سرزمین بربرها اشاره شده، به نظر می‏رسد که مسیر آنان، از طریق خشکی و سواحل جنوبی مدیترانه بوده، به ویژه آن که هیچ ذکری از دریا و کشتی، در مرحله نخست‏ سفر به میان نیامده است.

«بربرها»، طایفه‏ای سفیدپوست و از نژاد «حامی‏» بودند که در شمال آفریقا زندگی می‏کردند. اکثر آنان، در قرن یکم هجری، به اسلام گرویدند. (5)

بنابراین، «علی بن فاضل‏» در سواحل جنوبی مدیترانه، سیر کرده است. و در این سیر از سرزمین بربرها گذر کرده است.

 

امام زمان علیه السلام

جزایر رافضیان (شیعیان)

سرزمین مصر و شمال آفریقا، چندین قرن تحت استیلای حکومت فاطمی (از طوایف شیعه) قرار داشت. نیز، دولت موحدین - که با عقاید انحرافی مرابطین و ... به ستیز برخاست، از نظر پایه‏های فکری شباهت زیادی به شیعه داشت.

حکومت موحدین

موحدین، از سال 517 ه .ق، به نبرد با مرابطین پرداختند و در سال 541 ه .ق، اندلس را فتح کردند و تا سال 632 ه .ق، اندلس را در اختیار داشتند.

بنیانگذار این حرکت، شخصی به نام محمد بن عبدالله بن تومرت بود که در «سوس‏» قیام کرد و خود را از فرزندان «حسن مثنی‏» می‏دانست. او، نسبت‏ خود را چنین نوشته است: «محمد بن عبدالله بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفیان بن جابر بن یحیی بن عطاء بن ریاح ابن یسار بن عباس بن محمد بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‏طالب.‏» (6)

حرکت ابن تومرت، متاثر از اصلاحاتی بود که «غزالی‏» در سرزمین‏های مغرب اسلامی نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالی حاضر و تحت تاثیر تفکرات او قرار گرفت و از همان جا، فکر برانداختن مرابطین و تاسیس حکومت موحدین، در او پدیدار شد. (7)

 

افکار و عقاید محمد بن تومرت

مبارزه با منکرات و فساد حاکمان؛ تکیه بر نام «مهدی آل محمد» و تبلیغ وسیع از اصل مهدویت؛ ادعای مهدویت و این که همان مهدی موعود است؛‌از افکار و عقاید محمب بن تومرت است. (8)

موحدین، به پیشوایی عبدالمؤمن، در سال 540 ه .ق، بر قسمت غربی اندلس تسلط یافتند و جزیره خضراء و اشبیلیه و قرطبه و غرناطه را فتح کردند.

آن چه بیش از هر چیز در حکومت موحدین قابل تامل است و توجه به آن برای درک زمینه‏های پیدایش داستان جزیره خضراء لازم است، موضوع مهدویت و ادعای آن از سوی محمد بن تومرت است.

این عقیده، پس از تومرت، در میان پیروان او باقی ماند، به گونه‏ای که برخی از آنان مرگ تومرت را منکر شدند و باور داشتند که او بار دیگر ظهور خواهد کرد. (9) بنابراین «محمد ابن تومرت‏» به صراحت، ‏خود را «مهدی موعود» نامیده است.

                                                                                                                                                       ادامه دارد ...

پی‌نوشت‌ها:

1) تاریخ‏الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج‏3، ص‏62.

2) تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 5.

3) تاریخ الدولة الفاطمیه، حسن ابراهیم حسن، ص 181.

4) مرابطین از قبایل بربر مسوفه و لمتونه و جداله از فروع قبیله بزرگ صنهاجه بوده که آن‏ها را ملثمین(به علت این که آن‏ها براى محافظت خود از آفتاب سوزان صحرا، نوعى روبند به صورت مى‏زدند، به ملثمین "نقابداران یا روبستگان" معروف شدند) مى‏خواندند. این قبایل در مسافتى میان جنوب مغرب اقصى تا بلاد سودان پراکنده شده بودند. در نیمه قرن پنجم وارد دشت مراکش شدند. اسلام در قرن سوم هجرى در بین آن‏ها گسترش یافته بود. آغاز تحرک سیاسى این قبایل به فعالیت‏هاى رهبر لمتونه: محمد یتفاوت لمتونى برمى‏گردد که این قبایل را متحد ساخت. داماد او: «یحیى بن ابراهیم کُدالى» با هدایت فقیهى مالکى به نام «ابوعمران فاسى» فعالیت‏هاى محمد یتفاوت لمتونى را ادامه داد و به نشر احکام اسلام در بین قبیله خود پرداخت. او از فقیه جوانى به نام «عبدالله‏ بن یاسین» (م461 ه) کمک گرفت و براى او رباطى ساخت تا او در آن جا به تبلیغ و هدایت افراد این دو قبیله بپردازد. بعد از مدتى، اولین هسته هزار نفرى از افرادى که از هر حیث به عبدالله‏ سرسپرده بودند شکل گرفت و عبدالله‏ بن یاسین آن‏ها را «مرابطین» نامید. او در طى جنگ‏هایى سراسر صحرا را متصرف شد.

5) اندلس یا تاریخ‏حکومت‏مسلمین در اروپا، ص‏5.

6) وفیات الاعیان، ج 4، ص 146.

7) تاریخ‏اندلس در عهد مرابطین و موحدین، ص 195.

8) تاریخ فتوحات مسلمین در اروپا، ص 164.

9) تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ص 300.

بررسی افسانه جزیره خضراء (3)

مثلث برمودا

مثلث برمودا

 

اختلاف در سند، تناقض‏ در متن و نیز ریشه‏های تاریخی و روانی شکل‏گیری این داستان، از جمله مواردی بود که در قسمت‌های پیشین بدان پرداخته شد. جزیره خضراء، جزیره‌ای خوش آب و هوا در دریای مدیترانه است و در اقیانوس اطلس نیز جزیره‌ای به نام مثلث برمودا وجود دارد که خوش آب و هوایی و البته به خاطر وضعیت خاص جوّی که بر آن منطقه حاکم است اتفاقات خاصی در آن منطقه روی می‌دهد که آن را به گونه‌ای به جزیره خضراء ربط می‌دهند. حال آیا هیچ ارتباطی بین این دو جزیره وجود دارد؟ و در نتیجه ارتباطی بین اتفاقات رخ داده در مثلث برمودا و امام عصر (عج) وجود دارد؟ برای روشن شدن بحث به توضیحات بیشتری در مورد مثلث برمودا می‌پردازیم. 

 

مثلث ‏برمودا

در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا، منطقه‏ای وجود دارد که به مثلث ‏برمودا معروف است . رسانه‏های غربی، با افسانه‌سازی‏های جهت‌دار درباره آن، خواسته‏اند این منطقه را، منطقه‏ای مرموز و پر خطر قلمداد کنند .

در این مقاله ضمن بررسی این موضوع، تطبیق نا به ‏جای آن بر «جزیره خضراء» مورد نقد و ارزیابی قرار خواهد گرفت .

 

موقعیت جغرافیایی برمودا « Bermuda »

در مقابل ایالت‏های جورجیا، کارولینا و فلوریدای آمریکا، جزایری به نام «برمودا» وجود دارد . در جنوب این جزایر، جزایر باهاما، پرتوریکو، دومینیکن، هائیتی، جامائیکا و کوبا قرار دارد .

جزایر «برمودا»، با 4/54 کیلومتر در 934 کیلومتری شرق سواحل آمریکا قرار دارد و متشکل از 150 جزیره مرجانی است که فقط بیست مورد آن قابل سکونت است. جمعیت آن حدود، 650000 هزار نفر و نژاد مردم آن سیاه، سفید و دو رگه است. اکثر مردم آن جا پروتستان هستند و هامیلتون مرکز آن می‏باشد .

«برمودا» از قدیمی‏ترین مستعمرات انگلستان است .

 

مثلث برمودا

شرح مناطق مثلث ‏برمودا

این مثلث، یک مثلث فرضی است که راس آن، جزایر برمودا و قاعده آن، ایالات متحده آمریکا (ایالت‏های جنوب شرقی) و اضلاع آن کشورهای کوبا، هائیتی، دومینیکن و جامائیکا را شامل می‏گردد. (1)

وضعیت کشورهای واقع در منطقه مثلث ‏برمودا

کوبا: با بیش از 160 جزیره - در جنوب سواحل فلوریدای آمریکا و شمال غرب دریای کارائیب واقع شده است .

جمعیت آن در سال 1979 م . حدود ده میلیون نفر بوده است که اکثرا مسیحی‏اند و زبان آن اسپانیولی است .

هائیتی (Haiti): «هائیتی‏» نیز از مستعمرات اسپانیا بود. رقابت ‏بین استعمارگران اروپایی، موجب بروز جنگ‏های متعددی، در این منطقه شد. فرانسویان و انگلیسی‏ها، به حمایت از دزدان دریایی، به آزار اسپانیایی‏ها می‏پرداختند؛ بالاخره فرانسویان آن جا را متصرف شدند و تا اوایل قرن نوزدهم، هائیتی را در استعمار خود داشتند .(2)

باهاما (Bahamas): باهاما، شامل حدود 70 جزیره و 2000 جزیره صخره‏ای است . کریستف کلمب در 1492 م . آن را کشف و به اسپانیا ملحق کرد. در قرن هفده و هیجدهم میلادی، بین انگلیس و اسپانیا، جنگ‏هایی بر سر «باهاما» روی داد که منجر به تصرف آنها در سال 1783 م . به وسیله انگلیس شد .

جامائیکا و دومینیکن: وضعیت این کشورها نیز کمابیش، همانند کوبا، باهاما و هائیتی بود. رقابت استعمارگران اروپایی و ظهور قدرت جدیدی به نام «ایالات متحده آمریکا» در مجاروت آنها، شرایط زیر را برای این منطقه فراهم کرد:

1. کودتاهای متعدد متکی به نفوذ استعمارگران

2 . رقابت‏های فشرده نظامی به ویژه در دریاهای منطقه

3 . مبارزات مستمر و پی‏گیر مردم به شکل‏های مختلف نظامی و سیاسی .

 

جنگ سرد

پس از پایان جنگ جهانی دوم و با ظهور دو قدرت بزرگ (آمریکا و شوروی) و تقسیم مناطق مختلف جهان در بین خود؛ شرایط بروز جنگ سرد و رقابت‏های مختلف سیاسی - اقتصادی و نظامی در بین این دو قدرت، آغاز شد .

هر کدام از این قدرت‏ها، در پی بسط نفوذ خویش و حفظ آن - به ویژه در مناطق استراتژیک - بودند .

از جمله مناطق بسیار مهم، منطقه «مثلث ‏برمودا» بود؛ چرا که با فاصله کمی در نزدیکی ایالات متحده آمریکا قرار داشت و منطقه‏ای کاملا مهم و سوق‏الجیشی، برای تسلط بر اقیانوس اطلس، دریای کارائیب، آمریکای مرکزی و لاتین به شمار می‏رفت .

سوابق استعماری آمریکا، در این منطقه موجب بروز حرکت‏های رهایی‏بخش گسترده‏ای شد و شوروی نیز - که شرایط را برای حضور در این منطقه مساعد می‏دید - با پشتیبانی از این حرکت‏ها، جای پای خود را در منطقه، محکم کرد و در سال‏های جنگ سرد، کوبا و مثلث «برمودا» را، به عنوان یکی از مناطق مهم این مرحله از قرن بیستم، مطرح ساخت .

تحریک ضد انقلابیان و ایجاد درگیری‏های مختلف در منطقه، از دیگر حوادث دهه‏های 1950- 1970 میلادی است .

 

افسانه‏سازی‏های استعمارگران

سال‏های طولانی حضور استعمارگران در این منطقه و رقابت‏های موجود در بین آنها و مبارزات و سرکوب‌هایی که صورت می‏گرفت؛ زمینه را برای پیدایش افسانه‏ها و تخیلات فراهم کرد؛ به طوری که بسیاری از حوادث به وجود آمده؛ به عوامل ناشناخته، نسبت داده می‏شود.

از دیگر مواردی که باید در این دوره مورد توجه قرار داد، موضوع دزدان دریایی و حمایت رقیبان استعماری از آنها برای ضربه زدن به منافع رقیب است. طبیعی است که این دزدان دریایی، مایل نبودند از خود نام و نشان به جا بگذارند؛ بلکه صرفا به دنبال اهداف خویش بودند .

مجموعه این عوامل، فضایی ابهام‏آمیز و ترسناک را بر منطقه حاکم کرد و زمینه را برای شکل‏گیری «افسانه‏ها» و «انتساب حوادث به عوامل ناشناخته‏» آماده نمود .

 

بررسی مدارک موجود

با بررسی و پژوهش مدارک مربوط به حوادث «مثلث ‏برمودا» روشن می‏شود که ریشه بسیاری از آنها، فقط در مطبوعات است؛ آن هم نه مطبوعاتی نامعتبر و غیرقابل اعتماد که برای جلب مشتری و خواننده، مطلبی را منتشر می‏سازند.

غیرقابل اعتماد بودن مدارکی، مانند روزنامه‏ها و مجلات، در این گونه موضوعات، مساله‏ای نیست که نیازمند دلیل باشد؛ زیرا اگر کسی به این گونه رسانه‏ها اعتماد کند، به سرعت ‏با سؤالات فراوان روبه‏رو خواهد شد .

از این رو استناد به چنین مدارک و یا مدارک و عناوین ناشناخته، هیچ مطالب علمی را اثبات نمی‏کند .

 

مثلث برمودا

«مثلث ‏برمودا» و آب و هوای آن

مثلث ‏برمودا و کشورها و مناطق واقع در آن، از نظر آب و هوا و جریان‏های دریایی، وضعیت ویژه‏ای دارند. جریان آب‏های گرم «گلف استریم‏» - که از خلیج مکزیک آغاز شده و تا شمال دریای اطلس ادامه می‏یابد - یکی از این ویژگی‏ها است .

این جریان آب گرم - که با فشار زیاد، از خلیج مکزیک به سمت اقیانوس اطلس جریان دارد - شرایط خاصی را در منطقه ایجاد می‏کند. تلاطم آب دریا، غرش امواج، مه گرفتگی و ... از جمله خصوصیات این جریان است .

«گلف استریم‏» (Gulf Stream) مهم‏ترین جریان دریایی است که از خلیج مکزیک (واقع بین کوبا و فلوریدا) شروع می‏شود. این جریان با سرعت پنج کیلومتر در ساعت، حرکت می‏کند و پهنای آن 145 کیلومتر است . ژرفای آن در برخی نقاط، به 800 متر می‏رسد و در هر دقیقه، دو بلیون تن آب را در امتداد سواحل «فلوریدا» بر روی هم می‏خزاند .

«گلف استریم‏» ، در امتداد ساحل اقیانوس اطلس (در اطراف آمریکا) حرکت می‏کند . سپس از دماغه «کاد» (در ماساچوست) گذشته، به طرف مشرق می‏پیچد، آن گاه عرض اقیانوس اطلس را طی می‏کند و بر عرض آن افزوده می‏شود. در آن جا حرارتی که از نواحی گرمسیر با خود آورده بود، از دست می‏دهد و به شعبه‏های زیادی تقسیم می‏شود. یکی از آنها، سواحل «ایسلند» را می‏شوید و دیگری کرانه‏های «انگلستان و نروژ» را در می‏نوردد و در آن جا یخ‏های قطبی را به عقب می‏راند و شاخه بزرگی از آن نیز در امتداد سواحل آفریقا، به جنوب می‏پیچد. (3)

خصوصیت دیگر آن، وزش طوفان‏های موسمی است که با سرعت‏ بالای یکصد کیلومتر، در این مناطق می‏وزد . شدت این جریانات، به حدی است که در موارد متعددی، ایالات شرقی آمریکا را نیز در برمی‏گیرد و موجب بروز خسارات فراوان، در این منطقه می‏گردد .

 

نتیجه‏گیری

از مجموع مطالب گذشته، روشن می‏شود که «مثلث ‏برمودا» ، به دلیل شرایط مختلف سیاسی، نظامی و جغرافیایی، منطقه‏ای حادثه‏خیز است و به همین دلیل و نیز وجود انگیزه‏های سیاسی برای مخفی ماندن عوامل حادثه‌ساز، باعث ‏شکل‏گیری افسانه‌هایی در اذهان مردم و سپس در مطبوعات و رسانه‏ها شده است .

مناطق دیگر خطرخیز جهان

در برخی نقاط کره زمین نیز محدوده‏هایی یافت می‏شود که «خطرخیز» هستند و به جهت‏ حوادثی که در آن رخ داده است، شهرتی کسب کرده‏اند؛ مانند «مثلث ‏شیطان‏» در اقیانوس آرام که در نزدیکی‏های ژاپن قرار دارد و به دلیل کثرت حوادث دریایی در آن به «مثلث ‏شیطان‏» معروف شده است .

 

ترافیک سنگین هوایی و دریای منطقه برمودا

«جزیره برمودا» - سالانه پذیرای صدها هزار جهانگرد است - و نیز سایر مناطق واقع شده در «مثلث‏ برمودا»، از پرترافیک‏ترین مناطق دریایی و هوایی جهان به شمار می‏آید. ده‏ها خط هوایی، روزانه به این منطقه پرواز دارند و صدها خط دریایی در این منطقه، به حمل مسافر و بار مشغول‏اند و هیچ توجهی به افسانه‏های ساخته شده درباره «مثلث‏ برمودا» ندارند. (4)

 

تبلیغات استعماری

استعمارگران و ابرقدرت‏های جهان - به ویژه آمریکا و رسانه‏های غربی - هر زمان که سیاست‏شان اقتضا کند، فضاهایی را ایجاد می‏کنند که بسیار اغفال کننده و وارونه نشان دهنده حقایق است .

در مورد «برمودا» نیز همین پدیده - به دلایلی که قبلا گذشت - اتفاق افتاده است .

مثال مشهور و جاری این مدعا، تبلیغات فریبکارانه آمریکا درباره تروریسم است . مجموعه تبلیغات جهانی درباره «تروریسم‏» برای کسی که آن روی سکه را ندیده باشد، تردیدی باقی نمی‏گذارد که فلسطینان، حزب الله و ... ، تروریست هستند و آمریکا و اسرائیل، از خود دفاع می‏کنند!

تبلیغات جهت‌دار، درباره «مثلث ‏برمودا» و حادثه‏های آن نیز برای برخی افراد بی‏اطلاع و یا افسانه‏گرا، چنین تخیلی را پیش آورده که واقعا در آن جا خبر ویژه‏ای است. برای مثال همین شرایط، زمینه را برای سوءاستفاده برخی از فرصت‏طلبان، فراهم می‏ساخت . آنان با اختفای کشتی‏های خود، خبر از ناپدید شدن آن می‏دادند و از شرکت‏های بیمه، غرامت دریافت می‏کردند. سپس همان کشتی را با نام دیگر و تغییر بعضی از ظواهر، در نقطه‏ای دیگر به ثبت رسانده و مجددا می‏فروختند و یا از آن بهره‏برداری می‏کردند.

 

گزارش‏های نظامی

یکی از مستندات داستان‏سرایان «مثلث‏ برمودا»، گزارش‏های نظامی است . گرچه به نظر می‏رسد بیشتر آنان، ساختگی و بدون مدرک باشد؛ ولی این نکته روشن است که «مسائل نظامی‏» از اخبار سری به شمار می‏رود و در بسیاری از موارد، پس از خبرهای ساختگی نظامی، به جهت ردگم‏ کردن و پوشش دادن به حرکات نظامی، انتشار یافته است .

بنابراین در مقوله خبرهای نظامی، باید این مطلب مورد توجه باشد، خصوصا وقتی سند اخبار رسانه‏ها باشد .

موقعیت جزیره خضراء

چنان که در شماره‏های پیشین بیان شد، محل «جزیره خضراء» در دریای "سفید مدیترانه" فعلی است.  این وصف، از گذشته‏های بسیار دور، برای این دریا اطلاق می‏شد و هم اکنون نیز به همین نام خوانده می‏شود. دلیل آن نیز رسوبات سفید رنگ بستر دریا است؛ به گونه‏ای که آب آن، سفید به نظر می‏رسد. چنان که دریای سیاه و دریای سرخ نیز به همین دلیل، سیاه و سرخ نامیده شده‏اند .

بنابراین محل «جزیره خضراء» در داستان جزیره با سواحل غربی اقیانوس اطلس و جزایر برمودا و امثال آن ارتباطی ندارند .

 

خدشه بر چهره مهدویت و امام زمان

گذشته از اشکالات متعدد و تاریخی داستان «جزیره خضراء» ، تطبیق آن بر «مثلث ‏برمودا» علاوه بر آن که ترسیمی نادرست و غیر معتبر است؛ چهره امام زمان (عج) را نیز مخدوش می‏سازد .

آنچه در داستان «جزیره خضرا» آمده، آن است که کشتی‏های دشمنان غرق می‏شود؛ نه این که تعداد زیادی هواپیما و کشتی - آن هم بدون آن که خصومتی داشته باشند - به قعر دریا فرستاده می‏شوند و یا از صحنه روزگار محو می‏شوند .

چنین تصوراتی، اساسا با رسالت امام زمان (عج) و سیره آن حضرت و پدران گرامی‏اش، در تضاد کامل است. چه این که غرق و نابود کردن اموال کسانی که خصومتی با آن حضرت ندارند، کاری نیست که در شان پیشوایان معصوم علیهم السلام باشد .

بنای بر باد و اقرار بر خداوند

از جمله گناهان بسیار بزرگ، در واقع نسبت دادن دروغ و افترا، به خداوند و اولیای او است . قرآن مجید در موارد متعددی، این حقیقت را بیان فرموده است: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا»؛ «چه کسی ستمکارتر است از کسی که به خداوند دروغ ببندد.»

اساس داستان «جزیره خضراء»، چیزی نیست که بتوان آن را به امام زمان(عج) نسبت داد و بر حسب موازین شناخته شده، به هیچ وجه قابل اعتماد و استفاده نیست .

با وجود این همه ضعف و کاستی، متاسفانه برخی افراد ساده لوح و سطحی‏نگر، نه تنها به این نکته توجه ندارند؛ بلکه با تطبیقی بی‏جا و نامعقول، چهره امام زمان (عج) را مخدوش نموده و آن را به گونه‏ای ترسیم می‏کنند که هیچ نسبتی با شخصیت آن حضرت و پدران گرامی‏اش ندارد .

در مورد «جزیره خضراء» و تطبیق نادرست آن بر «برمودا» باید گفت:

1- اصل داستان غیر قابل قبول است.

2- «جزیره خضراء» در دریای مدیترانه است، نه اقیانوس اطلس.

3- وقایع «مثلث ‏برمودا» ساخته رسانه‏های غربی و افسانه‏سازان است.

4- بر فرض که افسانه‏های «برمودا» صحیح باشد، هیچ ربطی به امام زمان و مقام آن حضرت ندارد .

پی‏نوشت‏ها:

1. محمود محبوب، گیتاشناسی کشورها .

2. مهرداد بهرتن، گنجینه فرهنگ و علوم، ج 1 ص 47 .

3. گیتاشناسی کشورها .

دسته ها : امام زمان(عج)
دوشنبه بیست و هشتم 5 1387

بقیة الله؛ انسان کامل

امام زمان علیه السلام

امام خمینی(ره) در مورد وجود مقدس آقا امام زمان (عج) که انسان کامل هستند می‌فرماید:

می‏گویند: «والعصر انْ الانسانَ لفی خُسر .» "عصر"، انسان کامل است، امام زمان علیه السلام است؛ یعنی عصاره‏ همه‏ موجودات. قسم به عصاره‏ همه‏ موجودات؛ یعنی قسم به انسان کامل. (1)

"عصر"، هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی علیه السلام باشد یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی علیهم السلام و در عصر ما حضرت مهدی علیه السلام است. قسم به عصاره‏ موجودات عصر، فشرده‏ موجودات، آن ‏که فشرده‏ همه‏ عوالم است. یک نسخه است، نسخه‏ تمام عالم. همه‏ عالم در این موجود، در این انسان کامل عصاره شده است و خدا به این عصاره قسم می‏خورد. (2)

حضرت مهدی علیه السلام، ابعاد مختلفه دارد که آن ‏چه که برای بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست. (3)

ماه شعبان، شب نیمه‏ شعبان دارد که تالی لیلة القدر است. ماه رمضان، مبارک است، برای این که لیلة القدر دارد. و ماه شعبان، مبارک است‏ برای این که نیمه‏ شعبان دارد. ماه رمضان مبارک است، برای این که نزول وحی در او شده است ‏یا به عبارت دیگر؛ معنویت رسول خدا، (صلی الله علیه و آله) وحی را نازل کرده است. و ماه شعبان معظم است‏ برای این که ماه ادامه‏ همان معنویات ماه رمضان است. این ماه مبارک رمضان، جلوه‏ لیلة القدر است که تمام حقایق و معانی در او جمع است. و ماه شعبان، ماه امامان است که ادامه‏ همان است. در ماه مبارک رمضان، مقام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ولایت کلی الهی، بالاصالة تمام برکات را در این جهان بسط داده است و ماه شعبان، که ماه امامان است، به برکت ولایت مطلقه، به تبع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همان معانی را ادامه می‏دهد ... . 

همان طوری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی علیه السلام نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است . آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت. آن، خاتم ولایت کلی بالاصالة است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است . (4)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه‏ نور ، ج 7، ص 225 .

2- همان، ج 12، صص 170- 171 .

3- همان، ج 20، ص 83 .

4- همان، ج 20، ص 249 .

 

دسته ها : امام زمان(عج)
يکشنبه بیست و هفتم 5 1387

عرضه‏ اعمال بر امام زمان (عج)

امام زمان علیه السلام

امام خمینی(ره) در مورد عرضه اعمال به حضرت حجت می‌فرماید:

در روایات آمده است پرونده اعمال ما در هر عصری به امام زمان آن عصر ارائه می‌شود. که به تبع اعمال ما در این عصر به محضر امام زمان (عج) عرضه می‌شود و حضرت از اعمال ما با خبر می‌شوند. امام خمینی در این زمینه فرمایشاتی داشته‌اند که در اینجا ذکر می‌کنیم.

تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است و نامه‏ اعمال ما به حسب روایات به امام وقت عرضه می‏شود. امام زمان علیه السلام مراقب ما هستند. (1)

توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملایکة الله یک قدری سرافکنده بشوند که، اینها شیعه‏های من هستند . اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رییس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رییس منفعل می‏شود. (2)

طوری باشد که نامه‏ها وقتی عرضه می‏شود، ایشان را متاثر نکند. (3)

قبل از این ‏که این نامه‏ اعمال ما به پیشگاه خدا و قبل از آن به پیشگاه امام زمان علیه السلام برسد، خودمان باید نظر کنیم به این نامه‏ اعمال‏مان. (4)

وقتی نامه‏های ما را بردند پیش امام زمان علیه السلام (در روایات است که هر هفته می‏برند، هفته‏ای دو دفعه.) وقتی که می‏برند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این بدهد که ما تابعیم. ما آن طور نیست که خودسر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم. (5)

من خوف دارم که کاری بکنیم که امام زمان علیه السلام پیش خدا شرمنده بشود. اینها شیعه‏ تو هستند این کار را می‏کنند! نکند یک وقت ‏خدای نخواسته، یک کاری از ماها صادر بشود که وقتی نوشته برود، نوشته‏های ملایکة ‏اللهی که مراقب ما هستند، رقیب هستند، هر انسانی، رقیب دارد و مراقبت می‏شود. ذره‏هایی که بر قلب‏های شما می‏گذرد، رقیب دارد. چشم ما رقیب دارد. گوش ما رقیب دارد. زبان ما رقیب دارد. قلب ما رقیب دارد. کسانی که مراقبت می‏کنند اینها را، نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان امام زمان علیه السلام یک وقت، چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان علیه السلام باشد. مراقبت کنید از خودتان، پاسداری کنید از خودتان. (6)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه‏ نور ، ج 18، صص 17- 18 .

2- همان، ج 12، ص 128 .

3- همان، ج 12، ص 224 .

4- همان، ج 1، ص 33 .

5- همان، ج 8، ص 149 .

6- همان، ج 7، ص 267 .

منبع سایت تبیان

دسته ها : امام زمان(عج)
يکشنبه بیست و هفتم 5 1387

نشانه‏هاى ظهور

بررسى تطبیقى نشانه‏هاى ظهور

امام زمان علیه السلام

یکى از باورهاى مشترک میان همه ادیان الهى، اعتقاد به ظهور منجى و رهاننده‏اى است که مى‏آید و جهان را مملو از نور و نیکى مى‏کند. ظهور این منتظر نیز با وقایع و حوادثى خاص توام است که در منابع ادیان مختلف، کم و بیش مشابهت‌هایى میان آنها دیده مى‏شود. این مقاله نگاهى تطبیقى به برخى نشانه‏هاى ظهور در اسلام و مسیحیت دارد که مورد بررسی قرار می‌گیرد.

 

نشانه‏هاى ظهور

رخدادهایى که بر اساس پیش‏بینى معصومین(علیهم السلام) در آستانه ظهور موعود(عج) پدید خواهند آمد، نشانه‏هاى ظهورند و اگر چه زمان ظهور بر هیچ ‏کس روشن نیست اما، تحقق این نشانه‏ها نویدبخش نزدیکى ظهور است .

در روایات اسلامى نشانه‏هاى ظهور به دو دسته نشانه‏هاى حتمى و نشانه‏هاى غیر حتمى تقسیم شده‏اند. علائم حتمى ظهور آنهایى هستند که تحققشان بدون هیچ قید و شرطى الزامى است؛ اما علائم غیر حتمى، نشانه‏هایى هستند که ممکن است تغییر یابند و یا به کلى حذف شوند .

در سخنان عیسى مسیح (علیه السلام) و نیز نوشته‏هاى رسولان او نشانه‏هایى از هر دو گونه ذکر شده است که با آنچه در روایات ما آمده، هماهنگی‌هاى کلى دارد. برخى از این نشانه‏ها عبارتند از:

1- صیحه آسمانى:

یکى از حوادثى که در فاصله کمى از قیام مهدى منتظر (عج) رخ مى‏دهد، ندایى است که از آسمان برخاسته و نام حضرت قائم را به گوش تمام جهانیان مى‏رساند. شیخ طوسى، نعمانى و شیخ صدوق در کتاب‌هاى خود روایات زیادى را در این مورد نقل کرده‏اند که در اینجا به یک مورد اشاره مى‏شود:

نعمانى به سند خود از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین نقل مى‏کند: (1)

«آن نداى آسمانى بر نخواهد خاست مگر در ماه رمضان که ماه خداست. آن ندا از جبرئیل است که خطاب به مردم سر داده مى‏شود و نام قائم را در همه جا طنین‏انداز مى‏سازد تا آنجا که همه ساکنان زمین از شرق تا به غرب آن ندا را خواهند شنید. از وحشت ‏شنیدن آن ندا هر کس که در خواب فرو رفته بیدار شده و هر کس برپا ایستاده ناچار به نشستن مى‏شود و هر کس بر زمین نشسته به ناگاه از جاى برمى‏خیزد. پس رحمت الهى بر کسى باد که این ندا را بشنود و به آن پاسخ گوید.»

در باور مسیحیان نیز از نشانه‏هاى آمدن منجى، ندایى است که از آسمان برمى‏خیزد و یاران مسیح را گرد هم مى‏آورد:

و سرانجام نشانه آمدن من در آسمان ظاهر خواهد شد. آنگاه مردم دنیا مرا خواهند دید که در میان ابرهاى آسمان، با قدرت و شکوهى خیره کننده مى‏آیم و من فرشتگان خود را با صداى بلند شیپور خواهم فرستاد تا برگزیدگان مرا از گوشه و کنار زمین و آسمان گرد آورند. (2)

 

2- آتشى از آسمان:

در بعضى از روایات اسلامى به آتش زرد و سرخ خامى اشاره شده که از مقدمات ظهور حضرت مهدى (عج) است . از امام صادق (علیه السلام) روایت ‏شده که فرمود:

وقتى آتش بزرگى از سوى مشرق مشاهده گردید که در بعضى شب‌ها بالا مى‏آید، در آن هنگام گشایش کار مردم پدید مى‏آید و این آتش اندکى قبل از ظهور قائم خواهد بود. (3)

و از امام باقر (علیه السلام) روایت ‏شده که فرمود:

وقتى از جانب مشرق آتشى بزرگ و سرخ خام مشاهده نمودید که سه یا هفت روز بالا مى‏آید . در آن هنگام به خواست‏ خدا منتظر فرج آل محمد (صلی الله علیه و آله) باشید و خدا عزیز و حکیم است. (4)

در نسخه خطى ابن حماد از ابن معدان نقل شده است که گفت: (5)

وقتى در ماه رمضان ستونى از آتش از جانب شرق در آسمان مشاهده نمودید تا مى‏توانید مواد غذایى و خوراک تهیه نمایید که آن سال قحطى خواهد بود.

در انجیل لوقا نیز از آتشى شبیه آنچه در روایات اسلامى آمده به عنوان نشانه‏اى از ظهور یاد شده است:

در آن زمان، دنیا مانند زمان لوط خواهد بود که مردم غرق کارهاى روزانه‏شان بودند، مى‏خوردند و مى‏نوشیدند و خرید و فروش مى‏کردند، مى‏کاشتند و مى‏ساختند تا صبح روزى که لوط از شهر سدوم بیرون آمد و آتش گوگرد از آسمان بارید و همه چیز را از بین برد. بلى به هنگام بازگشت من، اوضاع دنیا به همین صورت خواهد بود. (6)

 

3- خروج دجال:

این نشانه، در کتاب‌هاى اهل سنت، از نشانه‏هاى برپایى قیامت دانسته شده است ولى در منابع روایى شیعه، از نشانه‏هاى ظهور به شمار مى‏رود. بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده مى‏شود، دجال فردى است که در آخرالزمان و پیش از قیام مهدى (عج) خروج مى‏کند و غیر عادى است و با انجام کارهاى شگفت‏انگیز جمع زیادى از مردم را مى‏فریبد و سرانجام به دست عیسى مسیح (علیه‌السلام) در کنار دروازه «در» در منطقه شام به هلاکت مى‏رسد. (7)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مى‏فرماید:

قیامت ‏برپا نمى‏شود، تا وقتى که مهدى (علیه السلام) از فرزندانم قیام کند و مهدى (عج) قیام نمى‏کند، تا وقتى که شصت دروغگو خروج کنند. (8)

یا مى‏فرماید:

پیشاپیش برپایى قیامت، خروج دجال است و پیش از دجال، سى دروغگو، یا بیشتر خروج خواهند کرد. (9)

در کتاب مقدس نیز اطلاعات جامعى پیرامون دجال آمده است. البته واژه دجال (antichrist) تنها در مسایل یوحنا وارد شده اما ادعا شده است که در مکاشفه یوحنا، وسایل پولس و با صراحت کمترى در اناجیل و کتاب دانیال نیز مترادف‌هاى این واژه به کار رفته است. (10)

در مسایل یوحنا آمده است:

فرزندان عزیزم، پایان دنیا نزدیک شده است. شما حتما درباره ظهور دجال که دشمن مسیح است چیزهایى شنیده‏اید . حتى الان نیز مخالفین مسیح همه جا دیده مى‏شوند. (11)

یوحنا نیز از چندین دجال سخن مى‏گوید ولى بین دجالان بسیار و یک دجال فرق مى‏گذارد:

دجال مى‏آید. الحال هم دجالان بسیار ظاهر شده‏اند. (12)

4- خسوف و کسوف:

یکی دیگر از نشانه‏هاى ظهور، کسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر و یا اول همان ماه است که در احادیث فراوانى از آنها نام برده شده است .

امام باقر (علیه السلام) مى‏فرماید:

براى مهدى ما، دو نشانه است که از هنگامى که خداوند آسمان‌ها و زمین را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و کسوف در نیمه همان ماه. (13)

در منابع مسیحى نیز سخن از خورشید گرفتگى و تیرگى ماه به عنوان نشانه‏هاى ظهور به میان آمده است:

پس از این مصیبت‌ها، خورشید تیره و تار خواهد شد و ماه، دیگر نخواهد درخشید، ستاره‏ها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند دید که در ابرها با قدرت و شکوه عظیم مى‏آیم. (14)

 

امام زمان علیه السلام

 

5- جنگ‌هاى خونین و قتل‌هاى فراوان:

روایت‌هاى اسلامى خبر از وقوع جنگ‌ها، فتنه‏ها و آشوب‌هاى گسترده و فراوان در آخرالزمان و در آستانه ظهور امام مهدى (عج) مى‏دهند، فتنه‏هایى که پى‏درپى مى‏رسند و سرزمین‌هاى بسیارى را در برمى‏گیرند .

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از این فتنه‏ها چنین یاد مى‏کنند:

فتنه‏اى به پا مى‏شود و به دنبال آن فتنه‏اى دیگر برمى‏خیزد. فتنه اولى در مقایسه با دومى همانند تازیانه خوردن است در مقایسه با ضربات لبه تیز شمشیر! سپس فتنه‏اى پدید مى‏آید که همه محرمات در آن حلال شمرده شود، آنگاه خلافت‏ به بهترین مردم روى زمین مى‏رسد در حالى که او در خانه‏اش نشسته باشد. (15)

و نیز در جایى دیگر فرمودند:

بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید که در اولى خون‌ها مباح مى‏شود، در دومى خون‌ها و ثروت‌ها مباح مى‏گردد، در سومى خون‌ها و ثروت‌ها و ناموسه‌ا مباح مى‏شود و در چهارمى آشوبى کور و کر جهان را مضطرب مى‏سازد. (16)

در منابع مسیحى نیز به وقوع جنگ‌ها و قتل‌هاى فراوان اشاره شده است:

از دور و نزدیک خبر جنگ‌ها به گوشتان خواهد رسید. اما پریشان نشوید، زیرا جنگ‌ها رخ خواهد داد؛ اما آخر دنیا در آن زمان نیست. (17)

قوم‌ها و ممالک جهان با یکدیگر به ستیز برخواهند خاست. (18)

در نقاط دور و نزدیک جنگ‌هاى بسیارى بروز خواهد کرد ولى این علامت فرا رسیدن آخر زمان نیست . (19)

- زیاد شدن گناهان و مفاسد اخلاقى:

علامه مجلسى، در باب نشانه‏هاى ظهور، روایتى را از امام صادق (علیه السلام) آورده که در آن، بیش از یکصد نوع گناه و انحراف اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى و فرهنگى که در دوران غیبت، دامنگیر جوامع اسلامى مى‏شود، پیشگویى شده است. از جمله: رشوه‏خوارى، قماربازى، شرابخوارى، زیاد شدن زنا، لواط، قطع صله رحم، سنگدل شدن مردمان، اهتمام مردم تنها به شهوت و شکم، از میان رفتن شرم، نپرداختن زکات و خمس، کم‏فروشى، بى‏اعتنایى به اوقات نماز، آراستن مساجد به زیورآلات، گزاردن حج‏ به انگیزه‏هاى مادى و براى غیر خدا، رعایت نکردن احترام بزرگترها، پیروى از ثروتمندان، صرف کردن سرمایه‏هاى عظیم در فساد و ابتذال و بى‏دینى، چاپلوسى و تملق‏گویى و ... (20)

در باور مسیحیان نیز به افزایش گناه و فساد به عنوان نشانه‏هاى ظهور و حوادث آخرالزمان اشاره شده است:

این را نیز باید بدانى که در زمان‌هاى آخر، مسیحى بودن بسیار دشوار خواهد بود زیرا مردم خداپرست، پول‏دوست، مغرور و متکبر خواهند بود، و خدا را مسخره کرده، نسبت‏ به والدین نامطیع و ناسپاس خواهند شد و دست‏ به هر عمل زشتى خواهند زد. مردم سنگدل و بى‏رحم، تهمت‏زن و ناپرهیزکار، خشن و متنفر از خوبى خواهند بود و کسانى را که مى‏خواهند زندگى پاکى داشته باشند به باد تمسخر خواهند گرفت. در آن زمان، خیانت در دوستى امرى عادى به نظر خواهد آمد، انسان‌ها خودراى، تندخو و مغرور خواهند بود و عیش و عشرت را بیشتر از خدا دوست‏ خواهند داشت. به ظاهر افرادى مومن، اما در باطن بى‏ایمان خواهند بود. فریب اینگونه اشخاص خوش ظاهر را نخور. (21)

بسیارى برخاسته، خود را نبى معرفى خواهند کرد و عده زیادى را گمراه خواهند نمود، گناه آنقدر گسترش پیدا خواهد کرد که محبت ‏بسیارى سرد خواهد شد . (22)

 

کلام آخر:

با توجه به این نشانه‏ها و نیز علائمى دیگر که بى‏شک واقع خواهد شد و معصومین (علیهم السلام) به آنها اشاراتى فرموده‏اند، به نزدیکى باور مسلمانان و مسیحیان پیرامون موضوع آخرالزمان پى مى‏بریم و این امر مى‏تواند سرآغازى براى مطالعه‏اى دقیق‏تر در خصوص مهدویت‏ باشد . ان‏شاءالله

 

پى‏نوشت‌ها:

1- در انتظار موعود، ص‏103 .

2- متى، 24: 30 و 31 .

3- بحارالانوار، ج‏52، ص‏240 .

4- بحارالانوار، ج‏52، ص‏230 .

5 - عصر ظهور، ص‏297 .

6- لوقا، 17: 28 و 29 و 30 .

7- حوزه، ش‏71، ص‏262 .

8- ارشاد، ج‏2، ص‏371 .

9- بحارالانوار، ج‏52، ص‏300 .

10- موعود، ش‏31، دجال (آنتى کریست در کتاب مقدس) .

11- رساله اول یوحنا، 2: 18 .

12- رساله اول یوحنا، 2: 18 .

13- منتخب‏الاثر، ص‏444 .

14- مرقس، 13: 24، 25، 26 .

15- روزگار رهایى، ص‏894 (به نقل از الحاوى للفتاوى، ج‏2، ص‏136) .

16- همان، ص‏896 .

17- متى، 24: 6 .

18- متى، 24: 7 .

19- مرقس، 12: 7 .

20- حوزه، ش‏71، ص‏273 .

21- نامه دوم پولس به تیمورتائوس، 3 .

22- متى، 24: 11، 12، 13 .

منابع و مآخذ: (به ترتیب اهمیت در نقل مطالب)

1. CD نور، 2، جامع‏الاحادیث - مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى .

2 . انجیل عیسى مسیح (ع) .

3 . کامل، سلیمان، روزگار رهایى، ترجمه على‏اکبر مهدوى‏پور .

4 . کورانى، على، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالى، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم 1371 .

5 . شفیعى سروستانى، ابراهیم، در انتظار موعود، مؤسسه فرهنگى موعود، چاپ اول 1376 .

6 . حوزه، شماره 71 و 70 ویژه‏نامه حضرت بقیة‏الله‏الاعظم (عج)، مهر، آبان، آذر و دى 1374 .

7 . موعود، شماره 31، فروردین و اردیبهشت 1381 (دجال: مترجم اسماعیل نعمت‏الهى) .

منبع:

ماهنامه موعود جوان، ش 26 ، سهیلا صلاحى اصفهانى

سایت تبیان

دسته ها : امام زمان(عج)
يکشنبه بیست و هفتم 5 1387

مفهوم انتظار

امام زمان علیه السلام

در این مقال به مفهوم انتظار، ابعاد و آثار عقیده به ظهور را از منظر مقام معظم رهبری، آیة‌الله خامنه‌ای بررسی می‌نماییم. 

 

مفهوم

انتظار «فرج‏» ... یعنی، انتظار حاکمیت قرآن و اسلام. شما به آنچه فعلا جهان در آن قرار دارد، قانع نیستید. حتی به همین پیشرفتی هم که با انقلاب اسلامی به دست آوردید، قانع نیستید. می‏خواهید باز هم به حاکمیت قرآن و اسلام، نزدیک‏تر بشوید. این انتظار «فرج‏» است. انتظار فرج، یعنی، انتظار گشایش از کار انسانیت .

امروز کار انسانیت، در گره‏های سخت، پیچیده و گره خورده است .

...، امروز فرهنگ مادی، به زور به انسان‏ها تحمیل شده است؛ این یک گره است. امروز در سطح دنیا، تبعیض انسان‏ها را می‏آزارد؛ این گره بزرگی است.

امروز کار ذهنیت غلط مردم دنیا را به آن ‏جا رسانده است که فریاد عدالت‏خواه یک ملت انقلابی، در میان عربده‏های مستانه قدرت گرایان و قدرتمندان گم می‏شود؛ این یک گره است.

امروز مستضعفان آفریقا و آمریکای لاتین، میلیون‏ها انسان گرسنه آسیا و آسیای دور، میلیون‏ها انسان رنگین پوستی که از ستم تبعیض نژادی رنج می‏برند؛ چشم امیدشان به یک فریادرس و نجات بخش است و قدرت‌های بزرگ نمی‏گذارند، ندای این نجات‏بخش به گوش آنها برسد؛ این یک گره است.

فرج؛ یعنی، باز شدن این گره‏ها. دید را وسیع کنیم؛ به داخل خانه خودمان و زندگی معمولی خودمان محدود نشویم. در سطح دنیا «انسانیت‏» فرج می‏طلبد؛ اما راه «فرج‏» را نمی‏داند. شما ملت انقلابی مسلمان، باید با حرکت منظم خود در تداوم انقلاب اسلامی، به فرج جهانی انسانیت نزدیک بشوید و شما باید به سوی ظهور مهدی موعود(عج) و انقلاب نهایی اسلامی بشریت - که سطح عالم را خواهد گرفت و همه این گره‏ها را باز خواهد کرد - قدم به قدم، خودتان نزدیک بشوید و بشریت را نزدیک کنید. انتظار «فرج‏» این است. (1)

«انتظار» ظهور امام زمان(عج)، به معنای انتظار برای پر شدن جهان از عدل و داد و عدالت ‏برای همه انسان‏ها [و] انتظار رفع ظلم از صحنه زندگی بشر و انتظار فرا رسیدن دنیایی برتر از لحاظ معنوی و مادی است. (2)

«انتظار» به معنای اشتیاق انسان، برای دسترسی به وضعی برتر و بالاتر است و این حالتی است که بشر همیشه باید در خود حفظ کند و پیوسته در حال انتظار فرج الهی باشد.

گشایش ابواب رحمت و معرفت و سرازیر شدن سرچشمه‏های معرفت ‏بر دل انسان، یکی از عمومی‏ترین نمونه‏های انتظار فرج است. (3)

انتظار ظهور، اشتیاق انسان‏های صالح برای گسترش عدالت است. (4)

انتظار؛ یعنی، دل سرشار از امید بودن نسبت ‏به پایان راه زندگی بشر؛ ممکن است کسانی آن دوران را نبینند و نتوانند درک کنند (فاصله هست)؛ اما بلاشک آن دوران وجود دارد. (5)

 

ابعاد

انتظار فرج و اعتقاد به مهدویت علاوه بر ابعاد منطقی، فکری و استدلالی بسیار بارز - آن دارای جنبه‏های عاطفی، معنوی و ایمانی عمیق و بسیار مهمی است و امید ناشی از ایمان و اعتقاد به وجود منجی، همواره سرمایه عظیم حرکت‏های بزرگ در جوامع اسلامی و شیعی شده است. (6)

قانع نشدن به وضع موجود و تلاش فزاینده و مستمر در انجام اعمال نیک و خیر، یک بعد از انتظار است.

امید به آینده‏ای روشن - که در آن سراسر زندگی بشر را تفکر الهی فرا خواهد گرفت - بعد دیگر انتظار است. ملت منتظر ایران، با تکیه بر امید به پیشرفت و موفقیت، دست‏ به اقدام، تلاش و انقلاب زد و پیروز شد؛ لذا مردم ما باید روح «انتظار» را به تمام معنا در زندگی خود زنده کنند. (7)

 

آثار عقیده به ظهور

این عقیده مبارک برای شیعه - آن وقتی که آن را درست فهمیده باشد و با آن درست رفتار بکند - یک منبع فیض و یک منبع نور است .

علاوه بر این که آحاد مردم مسلمان و معتقدان و شیعه، باید در قلب و در عمل خود، سعی کنند که رابطه معنوی و فکری را با آن بزرگوار حفظ بکنند و خود را به صورتی تربیت کنند و بار بیاورند که امام معصوم - که به اراده الهی و با علم الهی، محیط به همه حرکات ما است - از آنها راضی باشد؛ خود این عقیده نیز آثار و خصوصیاتی دارد که این خصوصیات برای همه ملت‌ها و برای ملت مسلمان ما، حیات بخش است و عمده این خصوصیات و آثار هم، عبارت است از «امید به آینده.‏»

امروز هر فرد شیعه، می‏داند که در یک آینده‏ای - آن آینده، ممکن است‏ خیلی نزدیک باشد، ممکن است دوردست ‏باشد، به هر حال قطعی است - این بساط ظلم و بی عدالتی و زورگویی، که امروز در دنیا هست، برچیده خواهد شد. می‏داند که این وضعی که مستکبران در دنیا به وجود آورده‏اند - که هر کسی حرف حقی بزند و راه حقی را دنبال کند، از طرف آنها مورد فشار قرار می‏گیرد و اراده فاسد خودشان را بر ملت‏ها تحمیل می‏کنند - یک روزی از بین خواهد رفت و گردنکشان، طاغیان، یاغیان و قدرت‏های زورگوی عالم، ناگزیر خواهند شد که در مقابل حق، تسلیم بشوند یا از سر راه حرکت ‏حق، برداشته بشوند هر فرد مسلمان - به خصوص هر فرد شیعه - این را می‏داند و به آن یقین دارد.

این خیلی امیدبخش است. این موجب می‏شود که هر انسان خیرخواه و مصلح و علاقه‏مند به صلاح، کار و تلاش و مجاهدت خود را در راه صلاح، با امید به آینده انجام بدهد. ببینید این عقیده چقدر ارزشم‏ند، دارای تاثیر و حیاتبخش است. (8)

احساسات بسیار خوب است. عواطف پشتوانه بسیاری از اعمال نیکوی انسان‏ها است. ایمان و عقیده قلبی، به وجود این منجی عظیم عالم، شفابخش بسیاری از بیماری‏ها و دردهای معنوی و روحی و اجتماعی است. (9)

مردم ما، ولی الله اعظم و جانشین خدا در زمین و بقیه اهل بیت پیامبر را، با نام و خصوصیات می‏شناسند؛ از لحاظ عاطفی و فکری با او ارتباط برقرار می‏کنند؛ به او می‏گویند؛ به او شِکوه می‏برند؛ از او می‏خواهند و آن دوران آرمانی (دوران حاکمیت ارزش‏های والای الهی بر زندگی بشر) را انتظار می‏برند. این انتظار دارای ارزش زیادی است. این انتظار به معنای آن است که وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه امید را از دل‏های منتظران نمی‏زداید و خاموش نمی‏کند. اگر این نقطه امید در زندگی جمعیتی نباشد، چاره‏ای ندارد جز این‏ که به آینده بشریت، بدبین باشد. (10)

قبل از ظهور مهدی موعود(عج)، در میدان‏های مجاهدت، انسان‏های پاک امتحان می‏شوند. در کوره‏های آزمایش وارد می‏شوند و سربلند بیرون می‏آیند و جهان به دوران آرمانی و هدفی مهدی موعود - ارواحنا فداه - روز به روز نزدیکتر می‏شود. این، آن امید بزرگ است. (11)

انتظار و امید، به انسان جرات اقدام و حرکت و نیرو می‏بخشد و شیعیان و پیروان آن حضرت، باید کسب آمادگی معنوی، روحی و ایمانی را جزو وظایف خود بدانند و سرمایه عظیم امید، ایمان و نورانیت را در خود ایجاد کنند تا در حرکت جهانی امام زمان (عج)، در ردیف نزدیکان (خواص)، یاران و همکاران آن حضرت قرار گیرند. (12)

 

پی‌نوشت‌ها:

1- خطبه نماز جمعه 29/3/60.

2- کیهان 8/10/75.

3- همان.

4- کیهان هوایی 12/10/75.

5- سخنرانی قم 30/11/70.

6- جهان اسلام 9/11/72.

7- کیهان 12/12/69.

8- جمهوری اسلامی 15/9/77.

9- جمهوری اسلامی 23/8/79.

10- سخنرانی قم 30/11/70.

11- سخنرانی قم 30/11/70.

12- جهان اسلام 9/11/72.

منبع:سایت تبیان

دسته ها : امام زمان(عج)
يکشنبه بیست و هفتم 5 1387

هدایت‏های حضرت مهدی (عج)

امام زمان علیه السلام

وجود امام زمان(عج)، هر چند غایب‏اند، دو گونه فایده‏ تکوینی و تشریعی دارد. فائده‏ تشریعی وجود آن حضرت، بر سه گونه است. مهم‏ترین آن هدایت‏ خلق است و مشهورترین لقب آن حضرت، یعنی «مهدی‏»، بر آن دلالت می‏کند این هدایت‏ها به سه دوره تقسیم شده است: 1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا 2- دوران غیبت کبرا 3- هدایت‏های پس از ظهور .

این مقاله، به پنج نمونه از هدایت‏های دوره‏ نخست پرداخته است .

سلیمان اعمش می‏گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «چگونه مردم از حجت غایب بهره می‏برند؟» فرمود: «همانگونه که از آفتاب زیر ابر بهره می‏برند.» (1)

در این روایت، امام غایب، به آفتاب زیر ابر تشبیه شده و فوائد او به فوائد آفتاب پنهان در زیر ابر . پس در این تشبیه، دو وجه شباهت وجود دارد: یکی، اصل بهره‌برداری مردم از نور و گرما و اشعه‏ مفید خورشید است که در روزهای ابری بر زمین می‏تابد و دیگری کمتر بودن مقدار آن بهره نسبت ‏به روزهای آفتابی است.

همانگونه که در روزهای آفتابی، بهره‏ مردم از آفتاب، بیشتر است، در عصر ظهور، بهره آنان از برکات وجود امام معصوم، بیشتر‏ خواهد بود .

البته، برکات و فوائدی که از حجت غائب، امام مهدی، روحی فداه، به جهان خلقت و مردم می‏رسد، بحث مهمی است، ولی ما، در مقام استقصای این بحث نبوده و تنها برای روشن شدن موضوع مقاله، به بررسی آن می‏پردازیم اینک، با نگاهی به دلایل عقلی و نقلی، این فوائد را بر دو گونه می‏یابیم: (2)

1- فواید تکوینی

امام زمان علیه السلام، به عنوان یکی از چهارده معصوم، علت غایی آفرینش انسان و جهان است؛ زیرا، همانگونه که مخلوقات، در پیدایش خود، نیازمند علت غایی هستند، در تداوم خلقت نیز به آن محتاج‏اند؛ یعنی، لطف و عنایت‏ خداوند متعال، به خاطر وجود یکی از آن حضرات بر روی زمین است. در زیارت جامعه آمده است:

«بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض ... .»

ذکر این فوائد، خارج از هدف این مقاله است .

2- فواید تشریعی

ما، در این مقاله، به سه گونه‏ فواید اشاره می‏کنیم:

الف) احکام ولایی؛ آن حضرت، گاهی به واسطه‏ افرادی خاص، در مسائل مهم، حکم نهایی را بیان فرموده و گاه بی واسطه، حکم و اختلافی را برطرف کرده است. این گونه احکام، مخصوصا، در عصر غیبت صغرا، نمونه‏های زیادی دارد .

ب) دعا یا استغفار آن حضرت برای مؤمنان و صالحان و مستضعفان و یا لعنت ایشان بر کافران و ظالمان؛ به این فایده، در روایات «عرض اعمال بندگان بر امام زمان علیه السلام‏» تصریح شده است. نیز دعاهایی که آن حضرت در شب قدر و عرضه‏ مقدرات سالانه بر ایشان، برای افراد شایسته می‏کند، از این دسته است .

ج) هدایت‏های عمومی و خصوصی آن حضرت به ره‌جویان و حق‌طلبان در عصر غیبت صغرا و کبرا؛ هدایت عمومی و جهانی‌شان، پس از ظهور، مهم‏ترین فایده‏ وجودی آن حضرت است، به همین جهت، مشهورترین لقب آن حضرت - که در روایات متواتر آمده - «مهدی‏» است . هر چند همه‏ امامان ما، «مهدی‏» هستند، همان طور که همه‏ آنان، سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و تقی و نقی هستند، ولی این صفت، به صورت ویژه، بر خصوص امام دوازدهم «موعود منتظر» اطلاق شده است .

امام زمان علیه السلام

در این که لقب مذکور، به معنای اسم مفعول است ‏یا به معنای فاعلی، دو نظر وجود دارد. روایت جابر از امام محمد باقر علیه السلام نظر نخست را تایید می‏کند؛ زیرا، در آن آمده است:

«انما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی ... .» (3)

از این روایت استفاده می‏شود که «مهدی‏» به معنای اسم مفعول است، ولی گاهی اسم مفعول، به جهت مبالغه، به معنای اسم فاعل می‏آید، مانند «محصن‏» به معنای «شخصی عفیف و خویشتن‌دار.» در این جا نیز «مهدی‏» به معنای «هادی‏» است. البته کسی که از هر جهت هدایت ‏شده باشد؛ هادی همه جانبه نیز خواهد بود . حکمت اختصاص این لقب به امام زمان علیه السلام آن است که علاوه بر علوم و انواری که خداوند به همه‏ ائمه علیهم السلام عنایت فرموده، الطاف و هدایت‏های ویژه‏ای به آن حضرت دارد که پس از ظهور، مردم جهان را با همه‏ تنوع فکری و تفاوت نژادی و فرهنگی، به زیر فرمان خدای متعال رهبری می‏کند و راه سعادت را به همگان نشان خواهند داد. از این رو، طبری، در دلائل الامامة، از انس ابن مالک نقل می‏کند که:

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد. وقتی علی علیه السلام را دید، دست ‏بر دوش او گذاشت و فرمود: «ای علی! اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی کند که مردی از نسل تو به حکومت ‏برسد که به او «مهدی‏» گفته می‏شود. او، به سوی خدای عزوجل هدایت می‏کند، و عرب به واسطه‏ او، هدایت می‏شود، چنان که تو - یا علی! - کافران و مشرکان را از گمراهی نجات دادی و هدایت کردی ... (4)

از این روایت استفاده می‏شود که این لقب، به معنای اسم فاعل است، ولی بهتر آن است که بگوییم، این لقب شریف، به هر دو معنای اسم فاعلی و اسم مفعولی، در حق آن جناب آمده است .

آری، او، هدایت ‏یافته‏ کامل و هدایت کننده‏ تمام عیار بشر از جانب پروردگار جهان است .

قبل از بیان مصادیق این هدایت‏ها، لازم است ‏به دو نکته اشاره کنیم:

1- در عصر غیبت کبرا، مردم، موظف‏اند برای تشخیص وظایف شرعی، یا خود به کتاب و سنت مراجعه کنند و یا از مجتهدان متخصص تقلید کنند، و هیچ نظر و حکمی، با ادعای صدور آن از امام غایب اعتباری ندارد. این قاعده‏ مسلم، به مقدار زیادی، مانع فرصت‏طلبی شیادان و توطئه‏ دشمنان و هرج و مرج فرهنگی شده است .

2- متاسفانه، در طول تاریخ غیبت و مخصوصا اخیرا، اشخاصی از عواطف پاک مؤمنان نسبت ‏به حضرت، سوء استفاده کرده‏اند و برای موجه نشان دادن خود و بازار گرمی، داستان‏های دروغین و گاهی مبتذل، از ملاقات خود یا دیگران با حضرت نقل می‏کنند که باعث وهن مذهب و سستی اعتقاد مردم می‏شود .

در این مقاله، به احادیث ‏یا داستان‏هایی که آن حضرت، فرد یا گروهی را هدایت فرموده‏اند، و مدرک معتبری دارد، (5) بسنده شده و از نقل مطالب سست و موهون، خودداری می‏کنیم .

امام زمان علیه السلام

این هدایت‏ها، در سه مرحله است:

 

1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا ؛  2- عصر غیبت کبرا؛ 3- عصر ظهور .

این دسته بندی، از آن جهت است که تولد و زندگی آن حضرت تا شهادت پدر بزرگوارشان، مانند دوران غیبت، مخفی و در هاله‏ای از کتمان و تقیه بود. به این جهت، احادیث دوران ولادت و کودکی حضرت، در این بخش از گفتار می‏آید .

1- شیخ طوسی، نقل می‏کند که گروهی از شیعیان مفوضه (افراطی) و مقصره (تفریطی)، شخصی به نام «کامل بن ابراهیم مدنی‏» را به سوی امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند . کامل می‏گوید:

با خود گفتم: از امام بپرسم که «آیا صحیح است که داخل بهشت نمی‏شود مگر کسی که مانند من  عقیده و معرفت داشته باشد (شیعه دوازده امامی باشد).»

هنگامی که بر حضرت وارد شدم ... و سلام کردم در مقابل دری نشستم که در مقابل آن، پرده‏ای آویخته بود. بادی وزیده و پرده را کنار زد. ناگهان چشمم‏ به نوجوانی مانند پاره‏ ماه افتاد که حدود چهار سال سن داشت. او، مرا صدا کرد و گفت: «کامل بن ابراهیم!»

بر خود لرزیدم و بی اختیار عرض کردم: «لبیک ای آقای من!» فرمود: «به نزد ولی خداوند و به در خانه‏ حجت‏ خدا آمده‏ای تا بپرسی آیا علاوه بر آنان که مانند شما معرفت و عقیده داشته باشند کسان دیگری هم وارد بهشت می‏شوند؟» گفتم: «آری! به خدا قسم، همین سؤال را داشتم.» حضرت فرمود: «در آن صورت، تعداد بهشتیان، بسیار کم خواهد بود! به خدا قسم! علاوه بر آنان، گروه دیگری نیز وارد بهشت ‏خواهند شد که به آنان «حقیه‏» (6) گفته می‏شود.» پرسیدم: «آنان چه کسانی هستند؟»  فرمود: «گروهی که «علی‏» را دوست دارند و به خاطر محبت ‏به «علی‏ ، قسم می‏خورند، اما حق و فضیلت او را نمی‏دانند.» 

سپس مدتی ساکت‏ شد، آنگاه فرمود: «نیز آمده‏ای تا از عقیده‏ مفوضه بپرسی؟» فرمود: «آنان، دروغ می‏گویند، بلکه دل‏های ما، ظرف خواست ‏خداوند است. هنگامی که او بخواهد، ما می‏خواهیم . خداوند، در قرآن می‏فرماید: «و ما تشاءون الا ان یشاء الله.‏» (7)

سپس پرده به حالت پیشین برگشت و دیگر من نتوانستم آن را بگشایم. در این حال، امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: «دیگر چرا این جا نشسته‏ای، در حالی که حجت‏ خداوند و جانشین من، به پرسش‏هایت پاسخ داد؟» (8)

منزل امام، زیر نظر مراقبان خلیفه و جاسوسان بود و نشستن بیش از آن مصلحت نبود .

در این حدیث ‏شریف، امام مهدی علیه السلام در دامن پدر، در حالی که کودکی چهارساله بود و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند و زندگی مخفی داشتند و جز در مقابل بعضی از خواص شیعه ظاهر نمی‏شدند، به دو مسئله‏ مهم پاسخ می‏دهند. طبق این روایت، امام فرمودند که دایره‏ رحمت‏ خداوند را تنگ نگیرید. هر چند بهشت، در اصل، برای شیعیان است، ولی گروهی از غیر شیعیان که مغرض نیستند و حضرت علی علیه السلام را دوست دارند، به بهشت وارد خواهند شد .

نیز حضرت تفویض را باطل دانستند. در تفسیر آن، دو احتمال است: یکی این که خداوند، پس از خلقت انسان، او را به حال خود واگذار کرده و هیچ تصرفی در افعال اختیاری و طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت او ندارد. در مقابل اینان، جبریه هستند که اختیار را از انسان نفی می‏کنند. به نظر اهل بیت علیهم السلام هر دو نظر (جبر و تفویض) باطل است، و از این رو، امام زمان علیه السلام مفوضه را تکذیب کردند و فرمودند: «دل‏های ما، ظرف خواست ‏خداوند است و در محدوده‏ مشیت و اراده‏ او، انسان می‏تواند فعل یا ترک را اختیار کند.»

احتمال دیگر، تفویض ربوبیت جهان به ائمه علیهم السلام است. شیعیان غالی، معتقد بودند که ائمه علیهم السلام، پروردگار جهان هستند و آنان‏اند که بر مردم روزی می‏دهند و زنده می‏کنند و می‏میرانند و امام زمان علیه السلام این عقیده را نفی کرده، می‏فرماید: «دل‏های ما ائمه، ظرف خواست ‏خداوند است و خواست ما، محدود و مقید به خواست او است و ما، مطیع او هستیم.»

احتمال دوم، از آن جهت که مفوضه، در مقابل مقصره، (کسانی که مقام امام را از آن چه هست، پایین‏تر می‏دانند) قرار گرفته، صحیح‏تر است .

2- مرحوم صدوق، از شخصی به نام ابومحمد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل می‏کند که:

در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم. پس از نماز عشاء، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حج‏ام، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت: «ای حسن بن وجنا نصیبی!» من، برخاستم. دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیش‏تر، پیشاپیش من راه افتاد. من، چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانه‏ حضرت خدیجه، صلوات الله علیها، آورد که در آن اتاقی بود که در وسط آن دیوار بود و پله‏ای از چوب ساج داشت. کنیزک، بالا رفت. آنگاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا!» من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم.» پس حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام به من فرمود: «آیا فکر می‏کنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچگاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم.» سپس یکایک اوقاتی که حج ‏به جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایم‏ برشمرد .

من از وحشت و تعجب، بی هوش شدم و افتادم. آنگاه، دستی را بر روی شانه‏ خود احساس کردم. برخاستم. به من فرمود: «ای حسن! در خانه‏ جعفر بن محمد [ ظاهرا، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه] بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش ... .» 

امام زمان علیه السلام

سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود. فرمود: «این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حقجویان از دوستان ما نده. خداوند عزوجل، تو را موفق بدارد!» 

پرسیدم: «ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمی‏بینم؟» فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد.»

حسن بن وجناء می‏گوید: از حج ‏برگشتم و در خانه‏ جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمی‏آمدم: برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن.»

پس هنگام غذا، وارد خانه‏ام می‏شدم، ظرف چهارگوشه‏ای پر از آب می‏یافتم که گرده‏ نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت. از آن می‏خوردم و همان، مرا کفایت می‏کرد. لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برایم می‏آمد . و هرگاه(خانواده‏ام) برایم آب می‏آوردند، با آن، خانه را آب‌پاشی کرده و کوزه را خالی می‏کردم  (زیرا، آب داشتم) یا هنگامی که غذا می‏آوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه می‏دادم تا راز کار مرا، همراهانم ندانند.» (9)

از این واقعه استفاده می‏شود که امام (علیه السلام) از حال شیعیان خود، کاملا، خبر دارد، بلکه می‏فرماید: «من، در تمام سفرهای حج، همراه تو بودم.» حضرت، با نشان دادن معجزه‏ای در خانه‏ امام جعفر صادق علیه السلام - که ظاهرا در آن زمان، به صورت معبدی در آمده بود - صدق و صحت احساس و دریافت راوی (حسن بن وجناء) را تایید کرد و دعای فرج و صلوات مخصوص را به او تعلیم داد.

 3- مرحوم صدوق، از ابوعبدالله بلخی نقل می‏کند که:

امام زمان علیه السلام بر جعفر کذاب، هنگامی که به ناحق، ادعای میراث امام حسن عسکری علیه‌السلام کرد، از مکان مجهولی ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! چرا می‏خواهی حق مرا ببری؟!» جعفر متحیر و مبهوت ماند. آنگاه حضرت غایب شد. جعفر، پس از آن، هر چه در میان مردم گشت، آن حضرت را نیافت تا آن که مادر امام حسن عسکری علیه السلام معروف به جده از دنیا رفت. او وصیت کرد، در همان خانه‏ امام حسن علیه السلام دفن شود. جعفر، مانع شد و گفت: «نباید در این خانه دفن شود.» این جا نیز حضرت بر او ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! آیا این خانه‏ تو است؟» سپس حضرت غایب گشت و دیگر دیده نشد. (10)

می‏دانیم با وجود فرزند(طبقه‏ اول)، ارث، به برادر (طبقه‏ دوم) نمی‏رسد. جعفر، مدعی بود از آن جا که امام حسن عسکری علیه السلام فرزند ندارد، او، وارث امام (علیه السلام) است و اجازه نمی‏دهد کسی در خانه‏ امام دفن شود. حضرت، با ظهور خود، ادعای او را باطل ساخت .

4- مرحوم صدوق، بدون واسطه، از ابوالادیان نقل می‏کند که:

 

من، خدمتگزار امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم و نامه‏های حضرت را به شهرهای اطراف می‏بردم. در بیماری وفات آن حضرت، بر وی وارد شدم. نامه‏هایی نوشتند و به من دادند و فرمودند: «آن‏ها را به مدائن ببر . چهارده روز، غیبت تو طول خواهد کشید. روز پانزدهم، وقتی وارد سامرا شدی، صدای ناله‏ عزا را از خانه من خواهی شنید و بدن مرا برای غسل دادن بر روی مغسل می‏بینی.»

ابوالادیان می‏گوید: پرسیدم: «ای آقای من! در آن صورت، پس از شما، چه کسی امام خواهد بود؟»  فرمود: «کسی که جواب نامه‏ها را از تو بخواهد، او، جانشین من خواهد بود.» عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، او، جانشین من است.» عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» فرمود: «کسی که بگوید در کیسه‏ها چیست، او، جانشین من است.»

در این جا، هیبت ‏حضرت، نگذاشت‏ بپرسم: «منظور از کیسه‏ها چیست؟»

ابوالادیان می‏گوید: «نامه‏ها را به مدائن بردم و جواب‌هایش را گرفتم. همانگونه که امام فرموده بود، روز پانزدهم، به سامرا برگشتم و دیدم از خانه‏ امام علیه السلام صدای ناله و شیون بلند است و بدن آن حضرت، بر روی مغتسل قرار دارد و «جعفر بن علی برادرش‏»، (فرزند امام علی النقی علیه السلام) در کنار در منزل نشسته و شیعیان، دسته دسته، بر وفات برادرش، به او تسلیت می‏دهند و به جهت رسیدن او به مقام امامت، تبریک می‏گویند.» با خود گفتم: «اگر این شخص امام باشد، دیگر امامت ‏شیعه، باطل شده است؛ زیرا، من، سابقا، او را با کارهای خلافی، چون شرب خمر و گوی بازی و طنبورنوازی می‏شناختم. با این حال، جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم. او، از من، چیزی نخواست. در این هنگام، عقید (غلام حضرت) نزد جعفر آمد و گفت: "آقای من! برادرتان کفن شده است. برخیز و بر وی نماز بخوان! " جعفر و شیعیانی که اطرافش بودند، حرکت کردند، در حالی که پیشاپیش آنان، دو نفر از ماموران دولت ‏بنی عباس، به نام سمان و حسن بن علی (معروف به سلمه از یاران معتصم عباسی) بودند .

هنگامی که به خانه‏ امام رسیدیم، دیدم، امام (علیه السلام) کفن شده، روی تخت قرار گرفته است . جعفر، جلو رفت تا بر برادرش نماز بخواند. همین که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندمگون و پیچیده موی و گشاده دندان، بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و گفت: " ای عمو! عقب بیا که من، برای نماز بر پدرم، سزاوارترم." جعفر، عقب آمد، در حالی که رنگش پریده و زرد شده بود. کودک، جلو رفت و بر حضرت نماز خواند. آنگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را در کنار پدر بزگوارش دفن کردند.»

امام زمان علیه السلام

ابوالادیان می‏گوید: همان کودک، به من فرمود: "ای بصری! جواب نامه‏هایی که به همراه داری، به من بده." من نیز پاسخ‏ها را به او دادم و با خود گفتم: "این، دو نشانه از علائم امامت که امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموده بود. فقط، نشانه‏ سوم باقی ماند."

آنگاه به سوی جعفر بن علی رفتم. دیدم، ناراحت است و آه می‏کشد. یکی از شیعیان، به نام حاجز وشاء برای آن که حجت را بر او تمام کند، از وی پرسید: «این کودک چه کسی بود؟» جعفر گفت: «به خدا قسم! تا کنون او را ندیده و نشناسم.»

ابوالادیان می‏گوید: «در همین حال که نشسته بودیم، جماعتی از قم رسیدند و خواستند خدمت امام حسن عسکری علیه السلام برسند، وقتی از وفات حضرت آگاه شدند، پرسیدند: "به چه کسی تسلیت ‏بگوییم؟" آنان را به جعفر بن علی معرفی کردند. آنان، خدمت جعفر رسیدند و به او سلام کردند و تسلیت گفتند و افزودند: «همراه ما، نامه‏ها و اموالی است که باید بگویی از چه کسانی و چه قدر است تا بتوانیم آن را تحویل شما دهیم."

جعفر، ناراحت ‏شد و در حالی که لباسش را تکان می‏داد، برخاست و گفت: "شما، از ما، علم غیب می‏خواهید." 

پس از رفتن جعفر، در حالی که این گروه متحیر بودند، خادمی از درون خانه‏ امام بیرون آمده و نام یکایک صاحبان نامه‏ها و اموال را به ایشان گفت و افزود: "همراه شما، نامه‏های فلانی و فلانی و کیسه‏ای است که در آن هزار دینار سالم و ده دینار تقلبی وجود دارد." شیعیان قم نیز نامه‏ها و اموال را به آن خادم تحویل دادند و گفتند: "آن کس که تو را برای این کار فرستاده، همان، امام است."

جعفر، پس از این حادثه، نزد خلیفه (معتمد عباسی) آمد و آن را نقل کرد. معتمد نیز ماموران خود را برای تفتیش، به خانه‏ امام (علیه السلام) فرستاد. آنان، صقیل کمال الدین (کنیز حضرت) را دستگیر کردند و آن کودک را از وی درخواست کردند. کنیز، با زیرکی، ادعا کرد، حامله است تا مسئله‏ کودک را بپوشاند و دستگاه خلافت را، به انتظار تولد کودک بنشاند .

آنان نیز ساده لوحانه، کنیز را به قاضی ابی الشوارب سپردند، ولی مرگ عبیدالله بن خاقان (وزیر مقتدر عباسی) آنان را غافلگیر کرد و رشته‏ کارهایشان به هم ریخت. از طرفی، قیام بردگان زنگی، در بصره، چنان آنان را سرگرم ساخت که از آن کنیز غافل شدند و او توانست ‏به سلامت از نزد ایشان به منزل امام بازگردد.» (11)

در این جریان، امام (علیه السلام) با حضور به جنازه‏ پدر و نماز خواندن بر او و درخواست جواب نامه‏ها از ابوالادیان و معرفی صاحبان نامه‏ها به اهل قم و مقدار موجودی کیسه‏ها، حجت ‏خداوند را معرفی و مدعی امامت را رسوا کرد. حضرت، با این که در شرایط تقیه و استتار بودند، خداجویان و حق‌طلبان را هدایت فرمودند .

 

پی‏نوشت‏ها:

1- منتخب الاثر، ص 336 به نقل از ینابیع المودة. مضمون این روایت، به روش‏ها و طرق مختلف، از ائمه‏ اطهار علیهم السلام رسیده است .

2- گاهی گفته می‏شود: «یکی از فوائد وجود امام، وساطت در فیض است.» اگر منظور از آن، همان علت غایی یا وساطت در فیوضات معنوی و تشریعی باشد، مورد قبول است، ولی اگر وساطت در ربوبیت جهان و علیت فاعلی آن باشد، مورد قبول متکلمان شیعه نیست ‏یا مورد نقد و اشکال است . از این جهت، ما، از ذکر این عنوان، خودداری کردیم. البته توضیح کامل بحث علت غایی بودن حضرات معصومین علیهم السلام نیاز به مجال واسع دیگری دارد .

3- بحارالانوار، ج 51، ص 29 از کتاب الغیبة سید علی بن عبدالحمید. نظیر این روایت، در همان جلد، ص 29 و 30 نیز آمده است .

4- این که خداوند به واسطه‏ حضرت مهدی علیه السلام عرب را هدایت می‏کند، منافاتی با هدایت جهانی آن حضرت ندارد. شاید تاکید بر هدایت عرب، از جهت‏ بلند پروازی و تعصب خاص این نژاد است .

5- منظور از مدرک معتبر، اصطلاح فقهی آن، یعنی حدیث صحیح یا موثق نیست، بلکه مراد، آن است که حدیث ‏یا داستان، در کتب معتبر اصلی شیعه، آمده باشد و سلسله سند متصل یا مرسل، به علمای معتبر شیعه و در نهایت ‏به معصوم علیه السلام منتهی شود .

6- مرحوم مجلسی، در بحارالانوار، ج 52، ص 50، می‏گوید: «مراد از حقیه، مستضعفان از اهل سنت، ضعفای شیعه یا هر دو گروه‏اند.» 

7- دهر: 30 .

8- الغیبة، شیخ طوسی، ص 246 .

9- کمال الدین، ج 2، ص 443 .

10- کمال الدین، ج 2، ص 442 . این داستان، از هدایت‏های تشریعی قسم نخست است .

11- کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 475 .

منبع:سایت تبیان

دسته ها : امام زمان(عج)
شنبه بیست و ششم 5 1387

غیبتى در حضور

امام زمان علیه السلام

اگر چه غیبت، ‏سلب نعمت ظهور و دیدار امام است که در اثر بى توجهى‏ها و غفلت‏هاى بشریت‏ بوده است، اما از بعد دیگر یک کمال است چرا که باعث احساس نیاز مردم مى‏شود که نامش انتظار است که فایده‏هاى زیادى بر آن مترتب است .

این جستار با اثبات وجود امام به فلسفه و یکى از مفاهیم غیبت مى‏پردازد که همان نشناختن و اطاعت نکردن از وجود معصوم است. و این معنا صبغه روشن تاریخ امامت است و غیبت، حاصل رفتارها و عملکرد بشریت‏ بوده است و تغییر و اصلاح این رفتارها مى‏تواند خود مهمترین عامل ظهور باشد.

حکمت و فلسفه‏ خلقت، از دیر باز، فکر بشر را به خود مشغول کرده است. تفکر و اندیشه‏اى متین و قانع کننده در این امر، مى‏تواند آرام بخش وجود انسان در دریاى متلاطم این دنیاى مادى گردد. به همین دلیل، پروردگار متعال، در کلام‏اش، از این هدف سخن گفته است. مى‏فرماید: «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (1)؛ جن و انس را خلق نکردم، جز براى این که مرا پرستش و اطاعت کنند.

بنابراین، از نظر قرآن، هدف و غایت ‏خلقت، بندگى پروردگار متعال است. در عالم هستى، هیچ رتبه‏اى بالاتر از آن نیست، ضرورت تحقق این هدف، از دو جهت قابل تامل است:

جهت نخست آن که اگر هدف خلقت انسان، بندگى و طاعت مبدا هستى است، آن بندگى و اطاعتى مقصود است که به درجه‏ کمال برسد و معیار و میزان قرار گیرد و اطاعت و عبادت انسان‏هاى عادى خطاکار و آسیب‏پذیر، نمى‏تواند مصداق اتم و اکمل این هدف الهى باشد، و از آن جا که اطاعت کامل، در گرو معرفت کامل است، لذا این هدف، جز در وجود معصوم تحقق پیدا نمى‏کند. پس بدون وجود حجت الهى، هدف خلقت تامین نمى‏شود و عالم، بیهوده و عبث ‏خواهد بود .

جهت دوم، امر هدایت ‏سایر انسان‏ها است. اگر قرار است که انسان، معناى بندگى پروردگار را بفهمد و در آن مسیر گام بردارد، چنین رشد و آگاهى حاصل نمى‏شود مگر با وجود نمونه‏ کامل این بندگى، نمونه‏اى که آن طور که سزاوار است، خداوند عالم را اطاعت کند و بندگى او را در لحظه ‏لحظه حیات‏اش نشان دهد .

این، از آن جهت است که نحوه‏ بندگى پروردگار متعال، اگر بخواهد مورد قبول ذات مقدس‏اش قرار گیرد، باید از ناحیه‏ خودش ارائه گردد. در واقع، انسان‏ها، به حال خود رها نشده‏اند که هر طور بخواهند او را بندگى کنند، بلکه در این باره، هم هدف روشن و تعیین شده است و هم راه رسیدن به آن هدف. راهى که برگزیدگان الهى در حیات خود نشان دادند و دیگران باید دلیل بندگى حق را، از این نمونه‏هاى کامل بیاموزند.

در حقیقت، راه رسیدن بشر به این مرتبه‏ عالى، در نگاه و اقتداى به آن عبادت کامل است، به گونه‏اى که اگر کتاب‏هاى آسمانى، به تنهایى، متولى نشان دادن این راه مى‏شدند، کافى نبود، بلکه حقیقت آن مفاهیم، باید در وجودى شکل مى‏گرفت و باز مى‏شد و معنا مى‏یافت؛ یعنى، اگر نزدیکى به پروردگار متعال و بندگى او، در مفاهیمى مانند ایمان، توکل، صبر و زهد، ایثار ...، مطرح شده است، لازم است که این مفاهیم، در وجود انسانى در صحنه‏ عمل نشان داده شود تا بشریت واقعیت آن را درک، و به او اقتدا کند. این بستر، هیچ جایى جز وجود معصوم نبوده است. بنابراین، ضرورت وجود امام در عالم هستى براى هدایت انسان‏ها است و بدون وجود چنین تحقق عملى، بندگى خدا در عالم بى معنا خواهد بود

باید در هر عصرى، غایت ‏خلقت، آن مصطفى و مجتباى الهى، حضور داشته باشد تا با حیات‏اش، اطاعت ‏خدا معنا یابد و دیگران به واسطه‏ او، راه بندگى را بیاموزند. ضرورت معرفت امام نیز دقیقا به همین مساله باز مى‏گردد: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة (2)؛ هر کس بمیرد و امام زمان‏اش را نشناسد، به مرگ جاهلى مرده است.»

یعنى، امام، راه عملى پیموده شده بندگى خدا است: «انتم الصراط الاقوم‏»(3)، لذا شناخت او، شناخت راه است و نشناختن او، مساوى با ماندن در جاهلیت، یعنى فضاى ره گم کردگان .

به همین جهت است که اگر آن حجت الهى، روى زمین نباشد، وجود هیچ انسان دیگرى معنا نخواهد داشت. در آن صورت، عالم، به کلاس بدون مربى و معلمى مى‏ماند که شاگردى در آن، بى مفهوم است. در واقع، مادامى که شاگرد بودن را بپذیریم، ضرورت وجود مربى، همچنان باقى است، مگر آن که شاگردى خویش را فراموش کنیم یا از اساس انکار کنیم! (ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى [علق/ 6 - 7] اما واقعیت، این است که حتى اگر انسان به خیال استغنا نیز جایگاه خویش را فراموش کند، این، به مفهوم عدم نیاز او به مربى و مذکر نخودهد بود. انسان، از آن جهت که انسان است و داراى هواى نفس، نیازمند تربیت و تذکر دائمى است و از همین جهت، نیازمند شاگردى مکتب وحى است، چه در عصر اولیه زیست کند و چه در عصر علم و فن آورى. رشد عقلى و افزایش آگاهى‏هاى او، نه تنها او را از این امر بى‏نیاز نمى‏کند، بلکه ضرورت استمرار مربى و مذکرى الهى را براى او به اثبات مى‏رساند، ضرورتى که حیات همه‏ عالم به وجود او است: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» (4) اگر حجت در روى زمین نباشد، زمین اهلش را فرو خواهد برد. (5)

بنابراین، تنها، در پرتو وجود امام و بندگى کامل او نسبت ‏به پروردگار متعال است که لطف و فیض الهى بر عالم هستى نازل مى‏شود. در واقع، بالاترین و افضل فیوضات الهى، فیض هدایت است که به برکت وجود امام، یعنى آن تجسم اطاعت کامل، نمود مى‏یابد و انسان‏ها به واسطه‏ او هدایت مى‏شوند. این، مهم‏ترین معنا براى واسطه‏ فیض بودن امام است .

بنابراین، امام، چه ظاهر باشد، چه غایب، چه چشم‏ها او را بشناسند و چه نشناسند، او، معنابخش عالم هستى و بندگى خدا، بلکه قوام خانه‏ دنیا است.

امام زمان علیه السلام

اما گاه از خود مى‏پرسیم: «اگر حقیقت عالم وجود، به او معنا مى‏یابد و او است که وجودش نشان دهنده‏ راه است، پس چرا اکنون غایب است؟ فلسفه‏ غیبت چیست؟ و چه شد که بشریت ‏به غیبت مبتلا گشت؟»

قطعا، غیبت، به معناى عدم وجود امام نیست، بلکه غیبت، تنها، عدم ظهور است و نه عدم حضور . چون حضور دارد، پس همه‏ وظایفى را که به حکم امامت مى‏بایست نسبت‏ به بشریت انجام دهد، انجام خواهد داد؛ چون حضور دارد، معنابخش عالم هستى است؛ چون حضور دارد، نگران امت ‏خویش است؛ چون حضور دارد، باب هدایت ره گم کردگان است و در رفع مشکلات امت مى‏کوشد، هر چند آنها خود این مطلب را در نیابند و ولى‌نعمت ‏خود را نشناسند، اما نشناختن حقیقت مطلب را تغییر نمى‏دهد. در واقع امامت مجموعه رفتارهایى است که وقتى در وجودى شکل گرفته و تجلى یافته است او را امام مى‏نامیم، همان طور که «مادرى‏» یک اسم نیست، یک منصب نیست، مجموعه رفتارهایى سرشار از لطف و عطوفت و تربیت است که در هر کس باشد او را مادر مى‏نامیم، لذا امام نمى‏تواند امام باشد و نگران بشرین نباشد، نمى‏تواند امام باشد و هدایت نکند، نمى‏تواند امام باشد و رفع مشکلات نکند و ...

به همین دلیل است که در زیارات امام را به عنوان چشم خدا در میان خلقش خطاب مى‏کنیم: «السلام علیک یا عین الله فى خلقه‏» (6)

على (علیه‏السلام) در خطابش به یکى از یاران مى‏فرماید: اى رمیله، هیچ مؤمنى در شرق و غرب زمین از ما غایب نیست. (7)

خورشید، چون حقیقتش، نورافشانى است، حتى اگر در پس ابرها هم باشد، عالم را با نورش و گرمایش بهره‏مند مى‏کند، به طورى که روز ابرى، هرگز، مانند شب تاریک نیست، گرچه با روز آفتابى نیز متفاوت است. درست ‏به همین دلیل است که وقتى راوى از امام صادق (علیه‏السلام) سؤال مى‏کند:

«کیف ینتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟» قال: «کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب‏» (8) ؛ «چگونه مردم از حجت غایب و پنهان بهره مى‏برند؟» فرمود: همانگونه که از خورشید، چون در پس ابرها قرار مى‏گیرد، بهره‏مند مى‏شوند.»

همان طور که اثر وجودى خورشید در پس ابر، براى هیچ کس قابل انکار نیست، اثر وجودى امام در عالم آفرینش و براى تک تک انسان‏ها، قابل انکار نیست، هر چند که شاید صاحبان معرفت، این اثر را بیش‏تر درک کنند .

بنابراین، وقتى از فلسفه‏ غیبت‏ سؤال مى‏کنیم، منظورمان این نیست که «چرا آن غایت هستى نیست؟» بلکه مى‏خواهیم بدانیم که این حضور بى ظهور، چرا اتفاق افتاد .

غیبت، امرى است که ریشه‏ها و زمینه‏هاى آن را باید قبل از وقوعش، در رفتار انسان‏ها یافت. اگر با تدبر و تحقق این جست و جو انجام پذیرد، ما را به حقیقت غیبت رهنمون خواهد ساخت .

امام زمان علیه السلام

واقعیت، این است که غیبت، یک امر دفعى و ناگهانى نبوده است، بلکه مفهومى از غیبت، به طور تدریجى، در طول تاریخ جریان داشته است و سرانجام، در یک نقطه از تاریخ، نمود فیزیکى و عملى یافته است .

مسئله‏ نشناختن و اطاعت نکردن از وجود معصوم، مى‏تواند مفهوم دیگرى از غیبت ‏باشد. آن اندازه‏اى که پیامبر و ائمه (علیهم‏السلام) در طول تاریخ شناخته نشدند، مى‏توانیم بگوییم، در واقع، از دید مردم غایب بودند. این مفهوم از غیبت، بر تمام تاریخ امامت، سایه افکنده است، بلکه نشانه‏هاى آن را در زمان خود پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) مى‏توانیم بیابیم .

آن جا که پیامبر مصلحت اسلام را در صلح حدیبیه دید و عزم را بر صلح با مشرکان محکم کرد، آنان که جنگ، خوى همیشگى‌شان بود و تفاخر عرب سراسر وجودشان را پر کرده بود، به مخالفت ‏برخاستند و گفتند: «ما، طالب جنگیم و خوارى صلح را نمى‏پذیریم.!» قرآن، از آن صلح، به «فتح آشکار» تعبیر کرده است: «انا فتحنا لک فتحا مبینا.»

آن جا که پیامبر، در آخرین روزهاى حیاتش، فرمان حضور در لشکر اسامه را به مسلمانان داد و بارها و بارها فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة‏»، آنان که فرمان پیامبر را فرمان خدا نمى‏دانستند و دل‏هاشان به مسئله‏ خلافت ‏بعد از رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) مى‏اندیشید، بهانه آوردند که چگونه یک جوان را به فرماندهى خویش بپذیریم؟!» و آن زمان که پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) در بستر بیمارى فرمود: «قلم و دواتى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که گمراه نشوید.»، ندا در دادند: «حسبنا کتاب الله‏»!

در این رفتارها که مى‏اندیشیم، در مى‏یابیم که گویا پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) در جامعه‏ آن روز، غایب بوده است، غیبتى که آخرین نمود واقعى آن، در ماجراى سقیفه تجلى کرد، آن جایى که از همه چیز سخن مى‏رود جز آن چه پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) گفته و وصیت کرده بود!

رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) که مسئولیت‏ حفظ و بقاى دین بعد از خود را نیز بر عهده داشت، در آخرین سال حیات خود، در حجة‏الوداع، بار دیگر با نداى «من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...» در میان جمع کثیرى از مسلمانان، این امر عظیم را به انجام رسانید و با ایشان اتمام حجت کرد، اما عملکرد آنان در فاصله‏ کمى بعد از وفات پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) نشان داد که گویى اصلا غدیر نبوده است، پیامبر را در آن صحنه ندیده‏اند و کلامش را نشنیده‏اند!

آرى، پیامبر متصل به وحى و تعیین شده از جانب خدا، غایب است و آن چه براى بسیارى ظهور دارد، حاکمى است که از پیش خود راى و نظرى دارد و دیگران نیز در کنار او راى و نظرى‏اند!

به گزاف نگفته‏ایم، اگر بگوییم؛ جامعه‏ آن روز، پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) را آنگونه که باید، نشناخت، چون نشناخت، اطاعت نکرد و چون اطاعت نکرد، سودى نبرد .

بعد از وفات پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم)، آن روز که على (علیه‏السلام) به همراه زهرا (علیهاالسلام) به در خانه‏ مهاجران و انصار رفت و از آنان براى یارى خود و دفاع از حق امامت دعوت کرد، کسى نداى او را اجابت نکرد ... تا آن جایى که امامى که براى ساختن جامعه‏ بشرى آمده بود، بیست و پنج ‏سال در اطراف مدینه، نخل خرما کاشت و قنات حفر کرد! گویا، جامعه‏ آن روز، انسانى براى ساخته شدن ندارد و با امام خود معامله‏ غایب را مى‏کند!

آنگاه که مردم، خود، از ظلم و تبعیض خلفا به ستوه آمدند و به در خانه امام ریختند و با او بیعت کردند، همانان، چون امام، حکومت و ولایتى را که ایشان انتظار داشتند، به صاحبان امتیازات اعطا نکرد، بر وى شمشیر کشیدند و جهل را به راه انداختند، و چون در جنگ با معاویه، قرآن‏ها بر سر نیزه شد، نصیحت‏هاى آن قرآن مجسم، در گوش‏هاى سنگین‏شان اثر نکرد و گفتند: «اى على! یا بگو مالک اشتر باز گردد و یا با تو خواهیم جنگید.» !

آرى، امام (علیه‏السلام) در صفین، از جمعى از لشکریان خود، شکست‏ خورد که اساسا تفاوتى با لشکریان معاویه نداشند! آنان، بعد از نتیجه‏ حکمیت، اهداف شیطانى خود را با زمزمه‏هاى قرآنى آمیختند و در برابر امام خویش، نهروان را به راه انداختند .

امام، بعد از پیروزى بر نهروانیان، آنان را به جنگ با معاویه طلبید، بهانه آوردند و تخلف کردند تا آن جا که امام (علیه‏السلام) فرمود:

لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم (9)؛ اى کاش شما را ندیده بودم و نمى‏شناختم! بارالها! مرا از اینان بگیر و بدان را برایشان بگمار و آنان را از من بگیر و قهر از آنان را به من عنایت کن. (10)

در عصر امام مجتبى (علیه‏السلام) نیز همین سپاهیان، لشکر امام بودند که به راحتى، با پول معاویه، تطمیع مى‏شدند و امام را تنها مى‏گذاشتند ... آن چنان که امام، تنها راه افشاى چهره دروغین معاویه را در صلح با او دید، گرچه حتى بسیارى از نزدیکان امام، این پیروزى بزرگ را درک نکردند و با ایشان، به این تعبیر سخن گفتند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین‏»!

امام زمان علیه السلام

چون زمان به عصر امام حسین (علیه‏السلام) رسید، در حالى که پاى حتى یک نفر از لشکریان شام به کربلا نرسیده بود، امام مسلمانان، در مقابل همانانى قرار گرفت که براى وى نامه فرستاده بودند و از او دعوت کرده بودند ...

امام سجاد (علیه‏السلام) نیز بالاترین معارف و مفاهیم دین را در قالب دعا بیان مى‏کرد؛ چرا که جامعه، بسترى براى شنیدن این معارف نبود .

زمان امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) گرچه زمینه را براى بهره‏گیرى علمى از این دو بزرگوار بسیار مساعد مى‏بینیم، اما بسیارى از انبوه حاضران در مجلس امام، کسانى هستند که هم به جلسات مالک بن انس مى‏روند و هم نزد امام صادق (علیه‏السلام) مى‏آیند و تفاوتى هم میان این دو حس نمى‏کنند! همانان که خود، قطره‏اى از دریاى علم امام را بر گرفتند، در مقابل او مکتب ساختند!

امام رضا (علیه‏السلام) در شهر نیشابور، همه حقیقت دین را در یک جمله بیان فرمودند . گفتند: «کلمة لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها.»

در این مقارنه‏ زیبا و پر معناى توحید و ولایت، غربت و غیبت امامت در جامعه‏ آن روز را متذکر شدند، به طورى که اگر مردم عالم، همین یک کلام را مى‏فهمیدند و عمل مى‏کردند، هدایت مى‏شدند .

از زمان امام جواد (علیه‏السلام) تا زمان امام حسن عسکرى (علیه‏السلام) این نشناختن و عدم توجه و بهره‏گیرى، بیش از هر زمان دیگرى، مشهود است. همین که تاریخ، خالى از بسیارى از رفتارها و عملکردهاى این بزرگواران است، خود، شاهد این مدعا است که جامعه‏اى که مى‏بایست ‏به رفتار و حرکات امام و هادى خود توجه مى‏کرد، الگو مى‏گرفت و نقل کرد، نگاهش به سمت امام نبوده است و با او معامله یک غایب را کرده است!

با کمى تدبر در این نمونه‏ها، در مى‏یابیم که مردم، تا در کنار ائمه بودند، معناى نیاز به امام را درک نمى‏کردند، گرچه هرگاه به مشکلى جدى بر مى‏خوردند، از خلفا گرفته تا مردم عادى، به ائمه (علیهم‏السلام) رجوع مى‏کردند، اما این رجوع، همیشگى و داراى پشتوانه معرفتى نبود؛ چرا که هیچ وقت ‏به امام، به عنوان تنها راه هدایت و نجات، نمى‏نگریستند.(همچون بسیارى از انسان‏هاى امروز)

این، همان است که حضرت امیر (علیه‏السلام) در روایتى مى‏فرماید:

«اللهم ... انک لا تخلى ارضک من حجة لک على خلقک ظاهر لیس بالمطاع او خائف مغمور ... (11)

بارالها! تو، زمینت را از حجت‏ بر خلقت، خالى نمى‏گذارى. او، یا ظاهر و آشکار است، ولى مطاع مردم نیست و یا خائف و ناشناخته است .

بنابراین، غیبت، در مفهوم نشناختن امام، صبغه‏ روشن تاریخ امامت است. به همین دلیل، آنگاه که جوامع بشرى، از امام روى گرداندند و نخواستند اطاعت کنند تا بهره ببرند، اراده‏ الهى، بر این تعلق گرفت که این بار، روى امام از جامعه پنهان داشته شود تا بشریت محتاج و نیازمند به امام، این نیاز را درک کند: «اذا غضب الله تبارک و تعالى على خلقه نهانا عن جوارهم (12)؛ وقتى خداوند متعال، بر خلقش غضب کند، (اهل بیت) را از جوار آنان دور مى‏کند.»

پس غیبت، حاصل رفتارها و عملکرد بشریت ‏بوده است و تغییر و اصلاح این رفتارها، مى‏تواند خود، مهم‏ترین عامل ظهور باشد .

به عبارت دیگر، ظهور، با تغییر و دگرگونى فکرى و عملى ما صورت مى‏گیرد؛ چرا که «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏»(13)؛ خداوند، سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى‏دهد مگر این که خود را تغییر دهند .

نکته‏اى که نباید فراموش کنیم، این است که گرچه غیبت، سلب نعمت ظهور و دیدار امام است و در واقع، اثر بى توجهى‏ها و غفلت‏هاى بشریت‏ بوده است، اما از بعد دیگر، مقدمه‏ یک کمال است؛ چرا که غیبت، مى‏تواند مقدمه‏ یک احساس نیاز در مردم باشد.

بهتر است ‏براى روشن شدن مطلب مثالى بزنیم. انسانى را در نظر بگیرید که در خانه‏ خود، آب روانى را در اختیار دارد، به طورى که هر زمانى که بخواهد مى‏تواند از آن آب بهره‏مند گردد، اما او، مادامى که در کنار آب بوده است، قدر آن را ندانسته و استفاده‏ لازم را از آن نکرده است، اما همین انسان، چون آب قطع گردد، احساسى در او زنده مى‏شود. آن احساس، نیاز به آب است. این احساس به صورت یک امر جدى و واقعى، در درونش ظهور مى‏کند، به طورى که اگر محرومیت ادامه یابد، فشار تشنگى و ... او را وامى‏دارد که به حرکتى بیندیشد و براى دست‏یابى به آب، تلاش کند و از همه‏ ابزارهاى ممکن، براى رسیدن به آب کمک مى‏گیرد و دیگران را به یارى مى‏طلبد، حتى جان خویش را به خطر مى‏افکند تا شاید جرعه آبى براى رفع تشنگى بیابد .

امام زمان علیه السلام

در تحمل این رنج‏ها و سختى‏ها، به باور دیگرى، درباره‏ آب دست مى‏یابد. در اثناى کار که با مشکلات دست و پنجه نرم مى‏کند و نمناکى زمین، به واسطه‏ نزدیکى به آب را حس مى‏کند، قشنگى‏اش بیشتر مى‏شود و شوق رسیدن به آب، همه‏ وجودش را در برمى‏گیرد .

حال انسان عصر غیبت نیز چنین است. وجود امام، آب حیاتى بود که تاریخ گذشته، آن طور که شایسته بود، نسبت ‏به آن احساس عطش نکرد و از آن بهره نبرد. جامعه‏ بشرى، باید مى‏فهمید که قرآن باید در کنار ولى خدا باشد و آن چه مى‏توانست ‏به بشریت در درک این معنا کمک کند، نفس مسئله‏ غیبت‏بود.

غیبت، عامل یک تلاش ویژه در فهم دین مى‏گردد، نه این که حاصل این تلاش، مى‏تواند جایگزین ظهور امام باشد، اما مى‏تواند باعث گردد که در یک محدوده‏اى، مردم، به طور جدى، به دین بیندیشند، و براى دست‏یابى به آن، تلاش کنند و با واقعیت‏ها روبه‏رو شوند تا در نهایت، به نقطه‏اى نزدیک شویم که عده‏اى، امام را درک کنند و بخواهند که از او اطاعت کنند. لذا شک نداریم که اگر امروز، ظهور امام تحقق یابد، سؤالات بسیارى از مردم، دیگر از سنخ سؤالاتى که در آن عصر از حضرت امیر (علیه‏السلام) پرسیدند، نخواهد بود. (14)

بنابراین، غیبت، مى‏تواند احساس نیازى را در بشر زنده کند که اگر واقعى باشد، همان مفهوم انتظار است. انتظار، هیچ چیزى جز احساس یک عطش و حرکت ‏براى رفع آن نیست. هر چه ‏قدر که جوامع بشرى، پیچیده‏تر مى‏شوند، این نیاز و عطش، خود را بیشتر نشان مى‏دهند .

در واقع، انتظار، مرحله‏اى از کمال بشر است که مقدمه‏اش، نیاز، واقعیتش، تلاش و حرکت‏ براى دست‏یابى به راه هدایت و اطاعت آن است. به همین دلیل است که انتظار را «افضل العبادة‏» (15) نامیده‏اند .

امام صادق (علیه‏السلام) مى‏فرماید:

من مات منکم و هو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه؛ لا، بل کمن قارع معه بسیفه؛ لا، والله! الا کمن استشهد مع رسول الله (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) (16) ؛ هر کس از شما بمیرد، در حالى که منتظر امر ظهور باشد، مانند کسى است که با حضرت قائم (علیه‏السلام) در خیمه‏ ایشان بوده است؛ نه، بلکه، مانند کسى است که همراه با حضرت شمشیر بزند؛ نه، به خدا قسم! نیست مگر مانند کسى که همراه رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) شهید شده است .

در همین باره مى‏توانیم بگوییم که منتظر واقعى و مشتاق ظهور، کسى است که از یک طرف، بیشتر به دنبال فهم دین و شناخت آن است و از طرف دیگر، پیوندى گسست‏ناپذیر با اهداف و آرمان‏هاى امام موعود خود دارد، به طورى که در راه آن اهداف، گام برمى‏دارد و جهت‏گیرى‏ها و گرایش‏هایش در چهارچوب آن اهداف شکل مى‏گیرد. جامعه‏ منتظر، اگر انتظارى راستین و صادقانه داشته باشد، دست کم، در حوزه‏ خود، سعى در رفع مشکلات و ناسامانى‏هاى مردم مى‏کند و خواسته‏ها و آرمان‏هاى امام موعود را در محیط خود تحقق مى‏بخشد. بنابراین، انتظار راستین فرج، خود، فرج و گشایشى است در فهم دین، از یک طرف، و در اصلاح کار جامعه و مردم، از طرف دیگر، و این است معناى حدیث: «انتظار الفرج من الفرج‏.» (17)

انتظار، خود، فرج و گشایش نیست، اما اگر حقیقى باشد، بخشى از فرج خواهد بود؛ چرا که معنایش این است که کسانى، در جهت فهم دین گام بردارند و به آن عمل کنند و جامعه را به آن سمت ‏سوق دهند، و در نهایت، به آن درجه‏اى برسند که بخواهند امام را اطاعت کنند، همان چیزى که در زمان ظهور ائمه در گذشته بسیار کم بود .

امرى که در کنار همه‏ این تلاش‏ها و حرکت‏ها، نقش اساسى دارد، مسئله‏ دعا در حق ظهور است. روشن است که دعا، نباید لقلقه‏ زبان باشد؛ چرا که دعاى فرج، بدون حرکت و تلاش، به مصداق «الداعی بلا عمل کالرامی بلاوتر» (18) سودى نخواهد داشت .

انتظار، هیچ چیزى جز نشان دادن احساس نیاز نیست و این نشان دادن، راه‏هاى متفاوتى دارد که حرکت و کوشش براى شناخت دین و عمل به آن، یکى از نمودهاى آن است و نمود دیگر، دعا و تفرج براى فرج است. فرمودند:

«اکثروا الدعا بتعجیل الفرج؛ فان ذالک فرجکم (19)؛ براى تعجیل فرج زیاد دعا کنید؛ زیرا، همین، فرج شما است.»

بنابراین، هرگاه مردم، احساس نیاز کنند و این نیاز را در عمل نشان دهند، وعده‏ الهى تحقق خواهد یافت. در آن زمان، بزرگ‏ترین بهره‏اى که مردم منتظر از امام غایب مى‏برند، آن است که ذکرش و یادش، آنان را رشد مى‏دهد و تفکر و آگاهى آنان را ارتقا مى‏بخشد .

در واقع، ما در انتظار یک بذرى که در آینده کاشته شود و درختى پدید آید و میوه‏اى به بار دهد، نیستیم، بلکه ما، انتظار میوه‏اى رسیده را مى‏کشیم که هر لحظه مى‏تواند در دستان ما باشد .

بنابراین، انتظار ظهور، دور از دسترس نیست . انتظار، در تمامى لحظه‏ها است، لحظاتى که در آن، امیدى نهفته است که مى‏تواند مانع از گناه و عامل شوق به طاعت و بندگى خدا و مقاومت و پایدارى در مقابل ناملایمات باشد .

 

پى‏نوشت‏ها:

1) ذاریات: 56 .

2) بحارالانوار، ج 23، ص 89 .

3) زیارت جامعه‏ کبیره .

4) اصول کافى، ج 1، باب 4، ج 10 .

5) در بعضى روایات، دو حجت، از جانب خداوند، براى مردم ذکر شده است: حجت ظاهرى، یعنى انبیا و رسل و ائمه (علیهم‏السلام)، و حجت‏ باطنى یعنى عقل (تحف العقول، ص 285، امام موسى بن جعفر (علیه‏السلام).) از این جهت، کسانى با الهام از مضامین چنین احادیثى، «حجت‏» ، را در حدیث ‏بالا، به «عقل‏» معنا کرده‏اند، در حالى که حتى اگر در صدد جمع احادیث ‏باشیم، لازم است ‏حجت را در مفهوم کلى آن، یعنى ظاهرى و باطنى، هر دو، تفسیر کنیم؛ چرا که در حدیث، هیچ قرینه‏اى، جهت تخصیص دادن «حجت‏» به «حجت‏ باطنى‏» یعنى - عقل - وجود ندارد و در صورتى که کلى معنا کنیم، ضرورت وجود حجت ظاهر ظاهر (امام) همچنان باقى است. به علاوه، احادیث دیگرى وجود دارد که ما را در تفسیر «حجت‏» به «امام‏»، مطمئن مى‏سازد که به نمونه‏هایى از آن ‏اشاره مى‏کنیم .

نیاز عقل به وحى و حجت ظاهرى، خود، مطلب جداگانه‏اى است که در جاى خود قابل اثبات است.

1- قال الصادق (علیه‏السلام): «والله! ما ترک الله الارض منذ قبض آدم الا فیها امام یهتدی به الى الله عزوجل و هو حجة‏الله عزوجل على العباد.» «بحارالانوار، ج 23، ص 23، ح 27 .»

2 - قال الصادق (علیه‏السلام): «لو لم یبق فی الارض الا رجلین لکان احدهما الحجة.» «بحار، ج 23، ح 24 .»

6) بحارالانوار، ج 102، ص 215 .

7) بصائر الدرجات، باب 16، ح 1 .

8) بحارالانوار، ج 52، ص 92 .

9) نهج‏البلاغه، خ 27 .

10) نهج‏البلاغه، خ 25 .

11) اصول کافى، کتاب الحجة، باب النادر فی حال الغیبة، ح 3 .

12) اصول کافى، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ح 31 (امام باقر علیه‏السلام.)

13) رعد: 11 .

14) زمانى که حضرت امیر (علیه‏السلام) بر منبر فرمود «سلونی قبل ان تفقدونى‏» ، شخصى برخاست و پرسید: «در سر و روى من، چند مو وجود دارد؟» 

15) منتخب الاثر، فصل 10، باب 2، ح 16 .

16) بحارالانوار، ج 52، ص 126، ح 18 .

17) بحارالانوار، ج 52، ص 130 .

18) دعا کننده، بدون حرکت و عمل، مانند کمال بدون زه است. بحارالانوار، ج 93، ص 312 .

19) کمال الدین، باب 45، ح 4 .

دسته ها : امام زمان(عج)
جمعه بیست و پنجم 5 1387

سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام

امام زمان

در مکتب تشیع دو مقوله دعا و زیارات وجود دارد که در دیگر مکاتب وجود ندارد و یا بسیار کم‌رنگ می‌باشد. دعا و زیارات نقش بسزایی در رشد و تعالی انسان دارند که به این نعمت عظیم در مکتب تشیع توجه بسیار شده است. زیارات بسیاری، از سوی معصومین علیهم السلام به ما رسیده است که بدان وسیله ائمه اطهار زیارت می‌شوند که متن آنها بسیار غنی هستند. در این متون علاوه بر سلام و احترامی که به ایشان ابراز می‌نماییم به کسب معرفت نسبت به این بزرگواران می‌پردازیم. مثلاً جامعه کبیره که دنیای معرفت در باب اهل بیت علیهم السلام می‌باشد و سفارش بسیار شده که در حرم‌های مطهر ائمه اطهار علیهم السلام با این دعا ایشان را زیارت بنماییم. و حتی در مورد عظمت این زیارت از قول علامه امینی رحمة الله علیه ذکر شده که اگر کسی به زیارت جامعه کبیره اشراف داشته باشد بی‌سواد نیست. یعنی نسبت به دین و ائمه اطهار معرفت دارد. نتیجه این که زیارات، نقش بسیار مهمی در کسب معرفت و بالندگی انسان دارد .

شایان ذکر است که امام زمان روحی له الفداء نیز از این مقوله مستثنی نیستند. درست است که ایشان در غیبت به سر می‌برند اما دلیل نمی‌شود که ما با ایشان ارتباط برقرار نکنیم. یکی از راه‌های ارتباط با ایشان خواندن ادعیه و زیاراتی است که در مورد وجود مقدس ایشان سفارش شده است . البته نباید تنها به ظاهر الفاظ اکتفا کنیم خصوصا اگر به زبان عربی آشنایی نداشته باشیم باید به معانی آن توجه کرده و به عمق الفاظ پی ببریم؛ تا بدانیم چه می‌خوانیم و چه می‌گوییم.

یکی از زیارات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با این الفاظ آغاز می‌شود: "اللّهمَ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلواتُ اللهِ عَلَیه ..."(1) که سفارش شده هر روز صبح با این زیارت حضرت را یاد کنیم .

در فرازی از این زیارت می‌خوانیم: "اللّهمَ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذا الیَومِ وَ فِی کُلِّ یَومٍ، ‌عَهداً و عَقداً و بَیعَةً فی رَقَبَتی"؛‌ خدایا من باز تجدید می‌کنم عهد و عقد و بیعتی را که از آن حضرت بر گردن جان من است.

در این فراز سه لفظ عهد، عقد و بیعت ذکر شده است که در نگاه اول به ذهن می‌رسد که هر سه لفظ یک معنا دارند. برای درک بهتر این مفاهیم،‌ معانی آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

عهد: معنای لغوی عهد یعنی شناسایی امری و پیمان بستن. پس در وهله اول باید امام و وظایفمان را نسبت به ایشان شناسایی کنیم و پیمان ببندیم.

عقد: معنای لغوی عقد استوار کردن پیمان و گره بستن آن است. یعنی پس از این که مرحله عهد یعنی شناخت را طی نمودیم و پیمان بستیم باید نسبت به آن پیمان استوار باشیم و محکم گره بزنیم.

بیعت: معنای لغوی بیعت، پیمان دوستی بستن و پیروی و اطاعت می‌باشد.  (2)

پس باید سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام برداریم:

عهد: پیمان اولیه (پس از شناخت و آگاهی)

عقد: محکم کردن این پیمان (انجام رفتارهای لازم و شایسته)

بیعت: پذیرش اطاعت و فرمانبرداری خالصانه (مرتبه‌ی اخلاص و پیروی خالصانه)

منبع: سایت تبیان

 

دسته ها : امام زمان(عج)
جمعه بیست و پنجم 5 1387

چهره امام مهدى علیه السلام در آیینه القاب

امام زمان(عج)

القاب ائمه اطهار علیهم‏السلام، از آن جمله القاب امام زمان (عجل‏الله‏تعالى‏فرجه)، یکى از راه‏هاى مهم شناخت ‏خصایل و فضایل آن حجت‏هاى به حق الهى است .

در این نوشته تلاش مى‏شود تا از طریق ارایه توضیح مختصر در زمینه برخى از لقب‏هاى حضرت بقیة‏الله، با ابعاد مختلف ویژگى‏ها و اوصاف آن حضرت از منظر القابى که براى او تعیین شده است ‏بیشتر آشنا شویم.

براى امام زمان علیه السلام اسامى و لقب‏هاى زیادى ذکر شده است. در کتاب نجم‏الثاقب مرحوم محدث نورى حدود صد و هشتاد و دو نام و لقب و در کتاب نام نامه حضرت مهدى علیه السلام به حدود سیصد و ده اسم و لقب آن حضرت اشاره شده است. گفتنى است که منشا اصلى این نام‏ها و لقب‏ها علاوه بر تصریح ائمه اطهار علیهم‏السلام، و پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ادعیه و زیارتنامه‏هایى است که براى امام زمان علیه السلام ذکر شده است .

در اینجا به برخى از مهمترین القاب آن حضرت اشاره مى‏کنیم:

1- مهدى: یکى از مشهورترین لقب‏هاى امام زمان علیه السلام مهدى است. درباره علت نامیده شدن آن حضرت به این لقب روایت‏هاى مختلفى ذکر شده است. حضرت امام محمد باقر علیه السلام مى‏فرمایند:

هنگامى که مهدى ما قیام کنند ثروت‏ها را به طور مساوى تقسیم و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مى‏کند. هر کس از او اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است و هر کس او را نافرمانى کند از خدا نافرمانى کرده است. و آن جضرت را «مهدى‏» نامیده‏اند چون به امور پنهان و نهانى هدایت مى‏گردد. (1)

درباره امور نهانى که آن حضرت به آنها هدایت مى‏شود یا هدایت مى‏کند با توجه به تعابیر روایات، نظرات چندى بیان شده است. از آنجا که در دوره غیبت مخصوصا دوران غیبت کبرى در اثر پیدا شدن تبلیغات ضددینى و تفسیرها و برداشت‏هاى نامناسب از احکام دین و نفوذ خرافات و اندیشه‏هاى غلط غیردینى به اصول و تعالیم اصیل اعتقادى مردم دین اصلى و حتى قرآن اصلى را فراموش خواهند کرد . آن حضرت پس از ظهور قرآن اصیل و احکام واقعى، اسلام را از لابلاى آن همه تحریفات و تفسیرهاى نادرست‏ بیرون خواهند کشید به گونه‏اى که حتى مردم گمان خواهند کرد که ایشان یک دین و آیین جدیدى را مطرح مى‏کنند به این مناسبت آن حضرت را مهدى مى‏گویند.

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در این باره مى‏فرمایند:

دوازدهمین فرزندم به گونه‏اى غایب خواهد شد که اصلا دیده نخواهد شد و در این دوره غیبت وقایع سختى رخ خواهد داد و در نتیجه طولانى شدن این دوره زمانى خواهد آمد که از اسلام جز اسمى و از قرآن جز رسم و خطى، اثرى باقى نخواهد ماند. در آن موقع خداوند متعال به وى اجازه خواهد داد تا قیام کند آنگاه به وسیله او اسلام را تقویت و تجدید خواهد کرد.(2)

بر طبق این دیدگاه چون حضرت مهدى علیه السلام مردم را به حقایق پنهان شده دینى راهنمایى خواهند کرد او را مهدى مى‏گویند .

دیدگاه دیگر این است که قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله) را از این رو مهدى مى‏گویند که مردم را به امورى که بر آنها پوشیده است راهنمایى خواهد کرد. وى پس از ظهور جهت ارشاد پیروان ادیان دیگر کتاب‏هاى آسمانى تحریف نشده آنها را به آنها نشان خواهد داد و از این طریق آنها را با دین اصیل خودشان آشنا خواهد ساخت و بر اساس همان احکام تحریف نشده آیین خودشان با آنان رفتار خواهد کرد. در روایتى مى‏خوانیم از جمله کارهاى حضرت امام زمان علیه السلام پس از ظهور این است که وى تورات اصلى و انجیل اصلى و سایر کتاب‏هاى انبیاى گذشته را از یک مخفیگاه خارج خواهد ساخت.(3)

دیدگاه دیگر این است که آن حضرت پس از ظهور، مردم را در تمام زمینه‏هایى که به بیراهه رفته‏اند ارشاد خواهند کرد تا به راه و شیوه‏هاى درست دست ‏یابند؛ چون انحرافات دوران غیبت تنها در احکام دینى نیست چرا که در اثر جهل و ناآگاهى در عرصه‏هاى سیاسى، علمى و صنعتى نیز مردم دچار اشتباهات زیادى مى‏شوند. طرفداران این برداشت نیز به برخى از روایات که مشتمل بر تعابیر خاصى هستند تمسک مى‏جویند. به عنوان مثال از امام صادق علیه السلام روایت ‏شده است که آن حضرت فرمودند:

آن حضرت را مهدى مى‏گویند چون مردم را به امورى که گم کرده‏اند هدایت مى‏کند. (4)

این تعبیر شامل انحراف سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى و ... نیز مى‏شود .

نتیجه آن که مى‏توان گفت چون امام زمان علیه السلام به برکت علم بى‏نظیرى که دارند، مردم را در تمام عرصه‏هاى حیات فردى و اجتماعى و علمى و دینى به راه صحیح هدایت ‏خواهند کرد و آنها را از تمام گمراهى‏ها نجات خواهند داد به این مناسبت آن حضرت را «مهدى‏» مى‏گویند. البته در برخى روایات نیز به این نکته هم اشاره شده است که یکى از چیزهاى مخفى که حضرت مهدى علیه السلام مردم را به آن هدایت ‏خواهند کرد؛ ذخایر زیرزمینى و معادن است که شاید این لقب به این قبیل از عملکردهاى حضرت مهدى علیه السلام نیز دلالت داشته باشد .

2- قائم: گرچه همه انبیا و امامان با توجه به شرایطى که در آن واقع شده بودند قائم به حق بودند اما حضرت مهدى علیه السلام را بالخصوص قائم لقب داده‏اند. وقتى ابوحمزه ثمالى به امام محمد باقر علیه السلام عرض کردند:

اى فرزند رسول خدا مگر همه شما اهل‏بیت قیام کننده به حق نیستید؟

حضرت فرمودند: چرا همه ما براى حق قیام مى‏کنیم .

امام زمان(عج)

آنگاه ابوحمزه سؤال مى‏کند:

پس چرا از بین همه اهل‏بیت فقط به صاحب‏الامر علیه السلام قائم گفته مى‏شود؟

حضرت باقر علیه السلام مى‏فرمایند:

موقعى که حضرت سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند همه فرشتگان آسمان‏ها از این پیشامد ناراحت و متالم شدند. خداوند متعال به منظور دلدارى آنها امامان نه‏گانه از نسل امام حسین علیه السلام را به آنها نشان دادند آنگاه که به مهدى آل محمد صلى الله علیه و آله که در آن حال مشغول نماز و نیایش به درگاه حضرت حق بودند رسیدند خداوند متعال فرمودند: این همان قائمى است که به وسیله قیام او از قاتلان حسین بن على علیهماالسلام انتقام خواهم گرفت. (5)

و امام صادق علیه السلام در این باره فرموده‏اند:

مهدى علیه السلام را به خاطر قیامش براى حق قائم نامیده‏اند. (6)

بر اساس این قبیل روایات چون دوازدهمین جانشین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بزرگترین حکومت و قیام اصلاحى دینى را در طول تاریخ حیات بشر انجام خواهد داد و در سرتاسر حکومت عدل جهانى اسلام را مستقر خواهد ساخت‏ به آن حضرت لقب «قائم‏» داده شده است .

در این باره روایت‏هاى دیگرى نیز هست که از بُعد دیگرى این مطلب را مورد توجه قرار داده‏اند که البته منافاتى با برداشت دسته اول ندارد. بر طبق این دیدگاه آن حضرت را قائم مى‏گویند چون سال‏ها پس از غیبت وقتى که مردم در اثر طول زمان یاد و خاطره آن حضرت را کم کم در اثر مشغول شدن به زینت‏هاى دنیا فراموش کردند، آن حضرت قیام خواهند کرد و حکومت عدل جهانى را در سرتاسر عالم برقرار خواهند ساخت؛ «قائم‏» نامیده شده است .

در این زمینه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت ‏شده است که آن حضرت فرمودند:

از این جهت قائم ما اهل‏بیت را قائم نامیده‏اند که پس از فراموش شدن نامش قیام مى‏کند. (7)

و یا وقتى از امام جواد علیه السلام سؤال مى‏کنند چرا او را قائم مى‏نامند؟ در جواب مى‏فرمایند:

زیرا بعد از آن که نام آن حضرت از خاطره‏ها فراموش شود و اکثر مفقودین به امامت آن حضرت از دین خدا و اعتقاد به امامت ‏حضرت مهدى علیه السلام رویگردان شوند او قیام مى‏کند. (8)

و نقل شده است‏ به محض شنیدن ظهور آن حضرت عده‏اى خواهند گفت: در طول این همه سال چگونه ممکن است او زنده مانده باشد باید تاکنون استخوان‏هاى او هم پوسیده شده باشد. چطور ادعا مى‏کند که او قیام کرده است؟ اما در هر حال آن زمانى که شرایط فراهم گردد و به اذن پروردگار عالم او قیام خواهد کرد. عظیم‌ترین انقلاب قابل تصور را رهبرى خواهد نمود و قافله بشریت را به سعادت واقعى رهنمون خواهد شد .

 

پى‏نوشت‏ها:

1- عقدالدرر، باب 3، ص‏40/ اثباة‏الهداة، ج‏7، ص‏110 و 169 .

2- منتخب‏الاثر، ص‏98 .

3- بحارالانوار، ج‏51، ص‏29 .

4- اثباة‏الهداة، ج‏7، ص‏110 .

5- بحارالانوار، ج‏51، ص‏28 .

6- همان، ص‏30 .

7- معانى‏الاخبار، ص‏65 .

8- کمال‏الدین، ص‏378 .

منبع: سایت تبیان

دسته ها : امام زمان(عج)
جمعه بیست و پنجم 5 1387
X