تاریخ جهان اسلام و عقاید و افکاری که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقیانوسی متلاطم و بیکران و عرصهای بسیار گسترده است . حرکت در امواج متلاطم و بعضاً ظلمانی این اقیانوس، نیازمند وسیلهای مطمئن و راهنمایی، دریادیده است. در غیر این صورت، در شب تاریک دریا و امواج سهمگین آن، نمیتوان راهی به ساحل نجات یافت .
عقاید، اخبار و احادیثی که در بستر این فرهنگ نیازمند بررسی و نقد هستند، کم نیستند. فقهای اسلام از عصر غیبت تاکنون سعی بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریفها و انحرافات داشتهاند. اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فکری میگشت و راه کشف حقیقت بر همگان مسدود میشد .
از جمله داستانهایی که تحت تاثیر حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ کرده است، داستانی به نام «جزیرهی خضراء» است. از آن جا که در دو دههی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بیاطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفی ناشیانه، آن را بر "مثلث برمودا" تطبیق کردهاند، لازم شد در اطراف این واقعه، کنکاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولی عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود. (1)
مرحوم علامه مجلسی(ره) در بحارالانوار، ج 52، ص 159 مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرهی خضراء ... و چون آن را در کتابهای روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم .
یابندهی آن متن میگوید: در آن متن چنین آمده است:
من (فضل بن یحیی کوفی) در سال 699 ه.ق در کربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آنها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل میکردند. داستان مربوط به جزیره خضرا در دریای سفید بود. مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم. به همین دلیل به حلّه رفتم و در خانه سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جویا شدم .
او داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حلّه و نواحی آن چنین بازگو کرد: سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل میکردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینکه نامهای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد میداد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم .
به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد .
سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم که کاروانی از طرف کوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهای دیگر داشتند. پرسیدم: از کجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند که نزدیک جزایر رافضیان است .
هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بی آب و آبادی و بقیه راه آباد بود، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها مانند شیعیان بود .
آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تامین میشود؟ گفتند: از جزیره خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند.
منتظر شدم تا کاروان کشتیها از جزیره خضراء رسید. فرمانده آن، پیرمردی بود که مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست . او مرا با خود به جزیره خضراء برد.
شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرهی خضراء . این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفت حصار بود. خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود ... .
در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه میخواندند (واجب میدانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدّم، او را دیده است .
سید مرا به اطراف برد. در آنجا کوهی مرتفع بود که قبهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میکنم و در آنجا ورقهای مییابم که مسایل مورد نیاز در آن نوشته شده است .
من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی کردند ... در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است .
درباره سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است .
با سید شمس الدین، گفت و گوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره ارتباط آیات و این که برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: ... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری کردند. از همین رو، آیاتی که در مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی علیه السلام که نزد صاحب الامر(عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است .
در جمعه دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه میانی ماه، سوار میشوند و منتظر فرج هستند. پس از این که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند.
از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میکنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ میگوید. حال چگونه است که برخی از شما، او را میبینید؟
سید گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است .
سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان(عج) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای. هم چنین گفت که آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج میگزارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت میکند .
این خلاصهای از داستان بود. البته کسانی که خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه کنند .
از مهمترین موضوعات در بررسی سند یک خبر، منابعی است که آن خبر را ذکر کردهاند. بدیهی است هر قدر، منابع یک خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیکتر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت . در مورد داستان جزیره خضراء چنان که در اصل داستان آمده، راوی خبر آن را در سال 699 ه.ق از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است .
در آن زمان، «حلّه» شهری آباد بین بغداد و کوفه بوده و چون کوفه و نجف در آن زمان، مرکز حوزه علمی شیعه بوده، طبیعتاً خبرها، به ویژه خبرهای مهمی که به مسایل عقیدتی و کلامی و فقهی شیعه مربوط میشده است، با اهمیت تلقی میشده و در آثار و نوشتههای آنان منعکس میگشته است . ولی علیرغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حلّه و طبیعتاً نجف، در هیچ یک از آثار مکتوب آن زمان (یعنی از سال 699 تا 1019 ه.ق) که به دست ما رسیده است، این خبر انعکاس نیافته است .
اشتهار این داستان از آغاز هزاره دوم به ویژه در زمان علامه مجلسی(ره) و ذکر آن در کتاب بحارالانوار است. قبل از علامه، قاضی نور الله شوشتری (م 1019) این حکایت را در کتاب مجالس المؤمنین آورده است. البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا کرده که شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذکر کرده است، ولی ایشان هیچ مدرکی در این باره به دست نمیدهد. این که علاوه بر علامه مجلسی همه آثار شهید را در اختیار داشته است. (2) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیره خضراء میگوید: «این داستان را در کتابهای معتبر ندیدم.» بدیهی است اگر علامه مجلسی این خبر را در کتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمیکرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند میکرد .
علما و فقهای اسلام در پذیرش یک کتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفاً به ادعاها توجه نمیکنند، بلکه وقتی یک کتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانی معتبر میدانند که آن کتاب از طریق سلسله اجازات برای آنان نقل شده باشد. از همین رو، شاگردان یک مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نیز این اجازهها را به طبقه بعد از خود منتقل میکردند.
در زمانهای گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههای مکتوب خطی میشد، اجازهای بود که مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده میداد. برای نمونه، مرحوم مجلسی در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازههای خود برای نقل از کتابها میپردازد و بدین ترتیب، نقل خود از کتابهای آنان را مستند میسازد .
ولی نوشته جزیره خضراء اولا؛ هیچ ارتباط مستندی با نویسندهی آن ندارد. و هیچ مدرکی که صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد. ثانیا؛ یابنده نسخه و (کسی که میگوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی کوفی یافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نیست چه کسی است تا بتوان نسبت به وثاقت یا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد. ثالثا؛ یابنده مجهول نوشته فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از کجا تشخیص داده است که نوشته مزبور خط فضل بن علی است. ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است. ولی باید توجه داشت چنین انتسابهایی، ارزش علمی ندارد و چنان که قبلا نیز گفته شد، نوشتهای را میتوان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که دارای سلسله سند موثق به نویسنده کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشتهای مینوشت (چنان که برخی نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت میداد، مثلا میگفت این نوشتهی زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و ... میباشد .
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز یک نفر که همان فضل بن علی باشد، هیچ کدام شناخته شده نیستند و به گفتههای آنان نمیتوان استناد کرد .
علی بن فاضل که شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیره خضرا و ... است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذکری از او به میان نیاوردهاند، با آن که شخصیتهایی چون علامه حلّی و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تالیف کتابش در سال 707 ه.ق به پایان رسیده است) که معاصر و یا نزدیک به زمان نقل داستان بودهاند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاوردهاند، حال آن که خبر جنجالی او که علاوه بر جنبههای حساس کلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتاً میبایستی انعکاس گستردهای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد .
خلاصه سخن این که، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلکه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی هیچ مستند دیگری ندارد. بدیهی است که چنین نقلهایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمیشود .
مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطه اجازه صاحب کشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده میشود،(3) ولی نکته مهم در این مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن یحیی که در داستان جزیره خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر این که، راوی کتاب (کسی که کتاب را برای ما نقل کرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است. هم چنین شخصی که فضل بن یحیی از او نقل میکنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است .
3- در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلک الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته و جدته و بحکمة الله ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت ... .
ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفت حصار میداند و از برجهای محکم دفاعی آن یاد میکند. حال اگر این جزیره به وسیله آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محکم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا میکند که توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی میکردهاند؟!!
4- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مینویسد: «رؤیت امام غیر ممکن است»، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد.» حال چگونه بین غیر ممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع کرد؟
5- در یکی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سید شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد که سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر که از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اکنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر که آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .
6- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست. این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاکنون است که ادای خمس را واجب ذکر کردهاند.
7- علی بن فاضل از سید شمس الدین میپرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت که سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است. ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید:
«هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد. گفتم: من از جمله مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای؛ یک بار در راه سامرا و یک بار در سفر مصر ... .
حال سؤال این است: چگونه کسی که ادعای نیابت خاص دارد و از ملاقاتهای امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا میکند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت میکند و به سرزمین ما برمیگردد .
معنای این سخن آن است که سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیره خضراء ساکن است. حال چگونه است کسی که چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .
پینوشتها:
1. نگارنده: در اوایل دهه 1360 ه.ق در جزوهای که جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراکز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم. در سالهای بعد، نویسندگان متعددی بحمدالله دست به قلم برده و حقایق را آشکار کردند. ر . ک: جزیره خضراء در ترازوی نقد، علامه جعفر مرتضی عاملی/ جزیره خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، غلامرضا نظری. از آن جا که دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این کتابها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .
2. بحارالانوار، ج 1، ص 10 .
3. کشف الغمة، ج 1، ص 445 .
4. «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون.» حجر، 9 .
5. بحارالانوار، ج 52، ص 170 .
در قسمت نخست، روایت جزیره خضراء، از نظر سند و اشکالاتی که بر آن وارد بود مطرح گردید. و نیز داستان از نظر متن و محتوا مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت، داستان یاد شده از نظر تاریخی و موقعیت جغرافیایی مورد بررسی قرار خواهد گرفت تا حقایق بیشتری درباره آن داستان بر همگان آشکار گردد.
نقل کننده این داستان، مدعی است که در این سال، خبر را از شخصی شنیده و سپس برای اطمینان، به نزد «علی بن فاضل» رفته تا خود بدون واسطه، خبر را از او بشنود.
فرض میکنیم که واقعاً، این ملاقات انجام شده باشد و «فضل بن علی»، «علی بن فاضل» را ملاقات کرده باشد. بر این اساس، باید سفر «علی بن فاضل» به اندلس، در حدود دهههای پایانی قرن ششم ه. ق صورت پذیرفته باشد چرا که واقعه مذکور در زمان تحصیل «علی بن فاضل» بوده و علی القاعده با گذشت سالهایی، این واقعه را برای دیگران نقل کرده است.
ویژگیهای تاریخی قرن ششم ه. ق
دهههای پایانی این قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسی است. حکومت سلجوقی که در ظاهر، زیر فرمان خلافت عباسی بود، عملا همه شئون آن را اداره میکرد، در نتیجه خلافت عباسی رو به ضعف و فروپاشی نهاد.
دولت عظیم سلجوقی، به دولتهای متعدد و درگیر با هم تقسیم شد. این وضعیت، از سویی زمینه عرض اندام بیشتر خلفای عباسی را فراهم ساخت تا به فکر احیای اقتدار گذشته خویش باشند - که البته میسر نشد - و از سوی دیگر صلیبیان را تحریک کرد تا بر بلاد اسلامی هجوم برند و طایفه مغول را نیز بر آن داشت تا به سرزمینهای اسلامی تجاوز کنند. (1)
حکومت مقتدر فاطمی (که در مصر و شمال آفریقا و سرزمینهای مجاور آن حاکمیت داشت) نیز در نیمه قرن ششم، آخرین روزهای حیات خود را میگذراند و چهاردهمین خلیفه فاطمی (عاضد) در 567 ه .ق، پس از آن که صلاح الدین ایوبی مصر را در اختیار گرفت، درگذشت و خلافت فاطمی به آخر رسید. (2) و بدین سان، پس از چند قرن، حکومت شیعی در مصر، پایان یافت. (3)
در اواخر قرن پنجم ه.ق، در مغرب اقصی (تونس، الجزایر، مراکش) «مرابطین»(4) حرکت عظیمی را آغاز کردند؛ این حرکت سیاسی، اجتماعی که برای مدتی حکومت مقتدری تشکیل داد تا چند قرن ادامه داشت و مدت زیادی شاخههای این حرکت، در اندلس حکومت میکرد.
دریای سفید، همان دریای مدیترانه است که در زبان عرب آن را «البحر الابیض المتوسط» مینامند. دلیل نامگذاری این دریا به «البحر الابیض» سفید بودن آب آن به دلیل نوع رسوبات دریا است.
سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دریایی به اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزیره خضراء، گواه آن است که «دریای سفید» در این داستان، بدون شک همان «دریای مدیترانه» است.
جزیره خضراء قسمتی از انتهای جنوب غربی اسپانیای فعلی (اندلس قدیم) است که به همین نام در گذشته اشتهار داشته است و در حال حاضر نیز با نام [ALGEIRAS] شناخته میشود.
در این جا لازم است که تاریخچهای از جزیره خضراء بیان شود. در سالهای حدود 90 ه. ق، شخصی به نام «رودریک» (ردزیق) به جهت آن که مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه قبلی نظر نداشتند، در آن خطه به پادشاهی رسید.
عادت والیان قسمتهای مختلف اندلس، این بود که فرزندان دختر و پسر خود را جهت خدمت به پادشاه و تربیت در دربار، به «طلیطله» (تولدو) میفرستادند. این گروه، در آن جا ازدواج میکردند و به زندگی خود ادامه میدادند.
«یولیان»، حاکم «جزیره خضراء» و «سبتة» و ...، نیز دختر خویش را به نزد «رودریک» فرستاد. «رودریک» از آن دختر بسیار خوشش آمد و با او خلوت کرد. دختر، داستان خود را برای پدر نوشت. «یولیان» از این ماجرا خشمگین شد و به جهت انتقام از «رودریک»، نامهای به «موسی بن نصیر» که فرماندار «آفریقا» از طرف «ولید بن عبدالملک» بود، فرستاد. و او را به «جزیره خضراء» و فتح اندلس دعوت کرد.
«موسی بن نصیر» به جزیره خضراء آمد و با یولیان معاهدهای بست. یولیان نیز وضعیت اندلس را برای موسی تشریح کرد. «موسی بن نصیر» نامهای به «ولید بن عبدالملک» نوشت و از او کسب تکلیف کرد. ولید به او نوشت که در آغاز، پیشقراولانی برای کسب اخبار بفرستد و در دریای بی کران، مسلمانان را گرفتار نسازد.
«موسی بن نصیر» مجدداً به «ولید» نوشت که در این جا، دریای وسیعی نیست بلکه خلیجی است که آن طرفش معلوم است. منظور او، این بود که فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندک است و تنها خلیجی کم عرض میان آن دو قرار دارد.
بالاخره آنان، به جزیره خضراء حمله کردند و غنائم بسیاری به دست آوردند. در رمضان سال 91 ه ق، از آن جا بازگشتند. همین واقعه، سبب حرکت مسلمانان برای فتح اندلس شد و موسی بن نصیر، «طارق» را به طرف اندلس فرستاد که جزیره خضراء را فتح کرد.
در کتابهای تاریخی، رخداد جنگهای بسیاری را برای جزیره خضراء ذکر کردهاند که به دنبال آن این جزیره حاکمیت افراد بسیاری را بر خود دیده است.
این جنگها تا سال 897 ه .ق - که اندلس به طور کلی از دست مسلمانان خارج شد - ادامه داشته است. در این سالها، حاکمان مختلفی از جمله، حمودهای بنی هود، بنی عامر، مرابطین، حاکمان مغرب، ... بر آن حکومت کردند و گاه نیز با هجوم مسیحیان، «جزیره خضراء» برای مدتی از حاکمیت مسلمانان خارج بوده است.
شهر «قرطبه» که از مهمترین شهرهای اندلس در زمان حکومت مسلمانان بوده است، دارای هفت دروازه بود:
باب القنطرة که باب الوادی و باب جزیرة الخضراء نیز گفته میشد؛ باب الحدید(سرقسطة)؛ باب ابن عبدالجبار (طلیطلة)؛ باب طلبیره (لیون)؛ باب عامر؛ باب بطلیوس؛ باب النطارین (اشبیلیة) .
این نامگذاری، نشان میدهد که جزیره خضراء، مکان مشهوری در اندلس بوده است. به گونهای که در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازهای به این نام وجود داشته است.
در این داستان از قاهره و الازهر نیز یاد شده است. بنابر آن چه در داستان مذکور آمده، راوی داستان، همراه استاد خود به طرف اندلس حرکت کرده است.
باید توجه داشت که دسترسی به اندلس از مسیر قاهره، به دو صورت میسر است:
از طریق دریای مدیترانه؛ و پیمودن ساحل جنوبی مدیترانه و گذر از شمال آفریقا.
با توجه به این که در داستان، به سرزمین بربرها اشاره شده، به نظر میرسد که مسیر آنان، از طریق خشکی و سواحل جنوبی مدیترانه بوده، به ویژه آن که هیچ ذکری از دریا و کشتی، در مرحله نخست سفر به میان نیامده است.
«بربرها»، طایفهای سفیدپوست و از نژاد «حامی» بودند که در شمال آفریقا زندگی میکردند. اکثر آنان، در قرن یکم هجری، به اسلام گرویدند. (5)
بنابراین، «علی بن فاضل» در سواحل جنوبی مدیترانه، سیر کرده است. و در این سیر از سرزمین بربرها گذر کرده است.
سرزمین مصر و شمال آفریقا، چندین قرن تحت استیلای حکومت فاطمی (از طوایف شیعه) قرار داشت. نیز، دولت موحدین - که با عقاید انحرافی مرابطین و ... به ستیز برخاست، از نظر پایههای فکری شباهت زیادی به شیعه داشت.
حکومت موحدین
موحدین، از سال 517 ه .ق، به نبرد با مرابطین پرداختند و در سال 541 ه .ق، اندلس را فتح کردند و تا سال 632 ه .ق، اندلس را در اختیار داشتند.
بنیانگذار این حرکت، شخصی به نام محمد بن عبدالله بن تومرت بود که در «سوس» قیام کرد و خود را از فرزندان «حسن مثنی» میدانست. او، نسبت خود را چنین نوشته است: «محمد بن عبدالله بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفیان بن جابر بن یحیی بن عطاء بن ریاح ابن یسار بن عباس بن محمد بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب.» (6)
حرکت ابن تومرت، متاثر از اصلاحاتی بود که «غزالی» در سرزمینهای مغرب اسلامی نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالی حاضر و تحت تاثیر تفکرات او قرار گرفت و از همان جا، فکر برانداختن مرابطین و تاسیس حکومت موحدین، در او پدیدار شد. (7)
مبارزه با منکرات و فساد حاکمان؛ تکیه بر نام «مهدی آل محمد» و تبلیغ وسیع از اصل مهدویت؛ ادعای مهدویت و این که همان مهدی موعود است؛از افکار و عقاید محمب بن تومرت است. (8)
موحدین، به پیشوایی عبدالمؤمن، در سال 540 ه .ق، بر قسمت غربی اندلس تسلط یافتند و جزیره خضراء و اشبیلیه و قرطبه و غرناطه را فتح کردند.
آن چه بیش از هر چیز در حکومت موحدین قابل تامل است و توجه به آن برای درک زمینههای پیدایش داستان جزیره خضراء لازم است، موضوع مهدویت و ادعای آن از سوی محمد بن تومرت است.
این عقیده، پس از تومرت، در میان پیروان او باقی ماند، به گونهای که برخی از آنان مرگ تومرت را منکر شدند و باور داشتند که او بار دیگر ظهور خواهد کرد. (9) بنابراین «محمد ابن تومرت» به صراحت، خود را «مهدی موعود» نامیده است.
ادامه دارد ...
پینوشتها:
1) تاریخالاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج3، ص62.
2) تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ج 5.
3) تاریخ الدولة الفاطمیه، حسن ابراهیم حسن، ص 181.
4) مرابطین از قبایل بربر مسوفه و لمتونه و جداله از فروع قبیله بزرگ صنهاجه بوده که آنها را ملثمین(به علت این که آنها براى محافظت خود از آفتاب سوزان صحرا، نوعى روبند به صورت مىزدند، به ملثمین "نقابداران یا روبستگان" معروف شدند) مىخواندند. این قبایل در مسافتى میان جنوب مغرب اقصى تا بلاد سودان پراکنده شده بودند. در نیمه قرن پنجم وارد دشت مراکش شدند. اسلام در قرن سوم هجرى در بین آنها گسترش یافته بود. آغاز تحرک سیاسى این قبایل به فعالیتهاى رهبر لمتونه: محمد یتفاوت لمتونى برمىگردد که این قبایل را متحد ساخت. داماد او: «یحیى بن ابراهیم کُدالى» با هدایت فقیهى مالکى به نام «ابوعمران فاسى» فعالیتهاى محمد یتفاوت لمتونى را ادامه داد و به نشر احکام اسلام در بین قبیله خود پرداخت. او از فقیه جوانى به نام «عبدالله بن یاسین» (م461 ه) کمک گرفت و براى او رباطى ساخت تا او در آن جا به تبلیغ و هدایت افراد این دو قبیله بپردازد. بعد از مدتى، اولین هسته هزار نفرى از افرادى که از هر حیث به عبدالله سرسپرده بودند شکل گرفت و عبدالله بن یاسین آنها را «مرابطین» نامید. او در طى جنگهایى سراسر صحرا را متصرف شد.
5) اندلس یا تاریخحکومتمسلمین در اروپا، ص5.
6) وفیات الاعیان، ج 4، ص 146.
7) تاریخاندلس در عهد مرابطین و موحدین، ص 195.
8) تاریخ فتوحات مسلمین در اروپا، ص 164.
9) تاریخ الاسلام، حسن ابراهیم حسن، ص 300.
بررسی افسانه جزیره خضراء (3)
مثلث برمودا
اختلاف در سند، تناقض در متن و نیز ریشههای تاریخی و روانی شکلگیری این داستان، از جمله مواردی بود که در قسمتهای پیشین بدان پرداخته شد. جزیره خضراء، جزیرهای خوش آب و هوا در دریای مدیترانه است و در اقیانوس اطلس نیز جزیرهای به نام مثلث برمودا وجود دارد که خوش آب و هوایی و البته به خاطر وضعیت خاص جوّی که بر آن منطقه حاکم است اتفاقات خاصی در آن منطقه روی میدهد که آن را به گونهای به جزیره خضراء ربط میدهند. حال آیا هیچ ارتباطی بین این دو جزیره وجود دارد؟ و در نتیجه ارتباطی بین اتفاقات رخ داده در مثلث برمودا و امام عصر (عج) وجود دارد؟ برای روشن شدن بحث به توضیحات بیشتری در مورد مثلث برمودا میپردازیم.
در جنوب غربی ایالات متحده آمریکا، منطقهای وجود دارد که به مثلث برمودا معروف است . رسانههای غربی، با افسانهسازیهای جهتدار درباره آن، خواستهاند این منطقه را، منطقهای مرموز و پر خطر قلمداد کنند .
در این مقاله ضمن بررسی این موضوع، تطبیق نا به جای آن بر «جزیره خضراء» مورد نقد و ارزیابی قرار خواهد گرفت .
در مقابل ایالتهای جورجیا، کارولینا و فلوریدای آمریکا، جزایری به نام «برمودا» وجود دارد . در جنوب این جزایر، جزایر باهاما، پرتوریکو، دومینیکن، هائیتی، جامائیکا و کوبا قرار دارد .
جزایر «برمودا»، با 4/54 کیلومتر در 934 کیلومتری شرق سواحل آمریکا قرار دارد و متشکل از 150 جزیره مرجانی است که فقط بیست مورد آن قابل سکونت است. جمعیت آن حدود، 650000 هزار نفر و نژاد مردم آن سیاه، سفید و دو رگه است. اکثر مردم آن جا پروتستان هستند و هامیلتون مرکز آن میباشد .
«برمودا» از قدیمیترین مستعمرات انگلستان است .
این مثلث، یک مثلث فرضی است که راس آن، جزایر برمودا و قاعده آن، ایالات متحده آمریکا (ایالتهای جنوب شرقی) و اضلاع آن کشورهای کوبا، هائیتی، دومینیکن و جامائیکا را شامل میگردد. (1)
وضعیت کشورهای واقع در منطقه مثلث برمودا
کوبا: با بیش از 160 جزیره - در جنوب سواحل فلوریدای آمریکا و شمال غرب دریای کارائیب واقع شده است .
جمعیت آن در سال 1979 م . حدود ده میلیون نفر بوده است که اکثرا مسیحیاند و زبان آن اسپانیولی است .
هائیتی (Haiti): «هائیتی» نیز از مستعمرات اسپانیا بود. رقابت بین استعمارگران اروپایی، موجب بروز جنگهای متعددی، در این منطقه شد. فرانسویان و انگلیسیها، به حمایت از دزدان دریایی، به آزار اسپانیاییها میپرداختند؛ بالاخره فرانسویان آن جا را متصرف شدند و تا اوایل قرن نوزدهم، هائیتی را در استعمار خود داشتند .(2)
باهاما (Bahamas): باهاما، شامل حدود 70 جزیره و 2000 جزیره صخرهای است . کریستف کلمب در 1492 م . آن را کشف و به اسپانیا ملحق کرد. در قرن هفده و هیجدهم میلادی، بین انگلیس و اسپانیا، جنگهایی بر سر «باهاما» روی داد که منجر به تصرف آنها در سال 1783 م . به وسیله انگلیس شد .
جامائیکا و دومینیکن: وضعیت این کشورها نیز کمابیش، همانند کوبا، باهاما و هائیتی بود. رقابت استعمارگران اروپایی و ظهور قدرت جدیدی به نام «ایالات متحده آمریکا» در مجاروت آنها، شرایط زیر را برای این منطقه فراهم کرد:
1. کودتاهای متعدد متکی به نفوذ استعمارگران
2 . رقابتهای فشرده نظامی به ویژه در دریاهای منطقه
3 . مبارزات مستمر و پیگیر مردم به شکلهای مختلف نظامی و سیاسی .
پس از پایان جنگ جهانی دوم و با ظهور دو قدرت بزرگ (آمریکا و شوروی) و تقسیم مناطق مختلف جهان در بین خود؛ شرایط بروز جنگ سرد و رقابتهای مختلف سیاسی - اقتصادی و نظامی در بین این دو قدرت، آغاز شد .
هر کدام از این قدرتها، در پی بسط نفوذ خویش و حفظ آن - به ویژه در مناطق استراتژیک - بودند .
از جمله مناطق بسیار مهم، منطقه «مثلث برمودا» بود؛ چرا که با فاصله کمی در نزدیکی ایالات متحده آمریکا قرار داشت و منطقهای کاملا مهم و سوقالجیشی، برای تسلط بر اقیانوس اطلس، دریای کارائیب، آمریکای مرکزی و لاتین به شمار میرفت .
سوابق استعماری آمریکا، در این منطقه موجب بروز حرکتهای رهاییبخش گستردهای شد و شوروی نیز - که شرایط را برای حضور در این منطقه مساعد میدید - با پشتیبانی از این حرکتها، جای پای خود را در منطقه، محکم کرد و در سالهای جنگ سرد، کوبا و مثلث «برمودا» را، به عنوان یکی از مناطق مهم این مرحله از قرن بیستم، مطرح ساخت .
تحریک ضد انقلابیان و ایجاد درگیریهای مختلف در منطقه، از دیگر حوادث دهههای 1950- 1970 میلادی است .
سالهای طولانی حضور استعمارگران در این منطقه و رقابتهای موجود در بین آنها و مبارزات و سرکوبهایی که صورت میگرفت؛ زمینه را برای پیدایش افسانهها و تخیلات فراهم کرد؛ به طوری که بسیاری از حوادث به وجود آمده؛ به عوامل ناشناخته، نسبت داده میشود.
از دیگر مواردی که باید در این دوره مورد توجه قرار داد، موضوع دزدان دریایی و حمایت رقیبان استعماری از آنها برای ضربه زدن به منافع رقیب است. طبیعی است که این دزدان دریایی، مایل نبودند از خود نام و نشان به جا بگذارند؛ بلکه صرفا به دنبال اهداف خویش بودند .
مجموعه این عوامل، فضایی ابهامآمیز و ترسناک را بر منطقه حاکم کرد و زمینه را برای شکلگیری «افسانهها» و «انتساب حوادث به عوامل ناشناخته» آماده نمود .
با بررسی و پژوهش مدارک مربوط به حوادث «مثلث برمودا» روشن میشود که ریشه بسیاری از آنها، فقط در مطبوعات است؛ آن هم نه مطبوعاتی نامعتبر و غیرقابل اعتماد که برای جلب مشتری و خواننده، مطلبی را منتشر میسازند.
غیرقابل اعتماد بودن مدارکی، مانند روزنامهها و مجلات، در این گونه موضوعات، مسالهای نیست که نیازمند دلیل باشد؛ زیرا اگر کسی به این گونه رسانهها اعتماد کند، به سرعت با سؤالات فراوان روبهرو خواهد شد .
از این رو استناد به چنین مدارک و یا مدارک و عناوین ناشناخته، هیچ مطالب علمی را اثبات نمیکند .
مثلث برمودا و کشورها و مناطق واقع در آن، از نظر آب و هوا و جریانهای دریایی، وضعیت ویژهای دارند. جریان آبهای گرم «گلف استریم» - که از خلیج مکزیک آغاز شده و تا شمال دریای اطلس ادامه مییابد - یکی از این ویژگیها است .
این جریان آب گرم - که با فشار زیاد، از خلیج مکزیک به سمت اقیانوس اطلس جریان دارد - شرایط خاصی را در منطقه ایجاد میکند. تلاطم آب دریا، غرش امواج، مه گرفتگی و ... از جمله خصوصیات این جریان است .
«گلف استریم» (Gulf Stream) مهمترین جریان دریایی است که از خلیج مکزیک (واقع بین کوبا و فلوریدا) شروع میشود. این جریان با سرعت پنج کیلومتر در ساعت، حرکت میکند و پهنای آن 145 کیلومتر است . ژرفای آن در برخی نقاط، به 800 متر میرسد و در هر دقیقه، دو بلیون تن آب را در امتداد سواحل «فلوریدا» بر روی هم میخزاند .
«گلف استریم» ، در امتداد ساحل اقیانوس اطلس (در اطراف آمریکا) حرکت میکند . سپس از دماغه «کاد» (در ماساچوست) گذشته، به طرف مشرق میپیچد، آن گاه عرض اقیانوس اطلس را طی میکند و بر عرض آن افزوده میشود. در آن جا حرارتی که از نواحی گرمسیر با خود آورده بود، از دست میدهد و به شعبههای زیادی تقسیم میشود. یکی از آنها، سواحل «ایسلند» را میشوید و دیگری کرانههای «انگلستان و نروژ» را در مینوردد و در آن جا یخهای قطبی را به عقب میراند و شاخه بزرگی از آن نیز در امتداد سواحل آفریقا، به جنوب میپیچد. (3)
خصوصیت دیگر آن، وزش طوفانهای موسمی است که با سرعت بالای یکصد کیلومتر، در این مناطق میوزد . شدت این جریانات، به حدی است که در موارد متعددی، ایالات شرقی آمریکا را نیز در برمیگیرد و موجب بروز خسارات فراوان، در این منطقه میگردد .
از مجموع مطالب گذشته، روشن میشود که «مثلث برمودا» ، به دلیل شرایط مختلف سیاسی، نظامی و جغرافیایی، منطقهای حادثهخیز است و به همین دلیل و نیز وجود انگیزههای سیاسی برای مخفی ماندن عوامل حادثهساز، باعث شکلگیری افسانههایی در اذهان مردم و سپس در مطبوعات و رسانهها شده است .
در برخی نقاط کره زمین نیز محدودههایی یافت میشود که «خطرخیز» هستند و به جهت حوادثی که در آن رخ داده است، شهرتی کسب کردهاند؛ مانند «مثلث شیطان» در اقیانوس آرام که در نزدیکیهای ژاپن قرار دارد و به دلیل کثرت حوادث دریایی در آن به «مثلث شیطان» معروف شده است .
«جزیره برمودا» - سالانه پذیرای صدها هزار جهانگرد است - و نیز سایر مناطق واقع شده در «مثلث برمودا»، از پرترافیکترین مناطق دریایی و هوایی جهان به شمار میآید. دهها خط هوایی، روزانه به این منطقه پرواز دارند و صدها خط دریایی در این منطقه، به حمل مسافر و بار مشغولاند و هیچ توجهی به افسانههای ساخته شده درباره «مثلث برمودا» ندارند. (4)
تبلیغات استعماری
استعمارگران و ابرقدرتهای جهان - به ویژه آمریکا و رسانههای غربی - هر زمان که سیاستشان اقتضا کند، فضاهایی را ایجاد میکنند که بسیار اغفال کننده و وارونه نشان دهنده حقایق است .
در مورد «برمودا» نیز همین پدیده - به دلایلی که قبلا گذشت - اتفاق افتاده است .
مثال مشهور و جاری این مدعا، تبلیغات فریبکارانه آمریکا درباره تروریسم است . مجموعه تبلیغات جهانی درباره «تروریسم» برای کسی که آن روی سکه را ندیده باشد، تردیدی باقی نمیگذارد که فلسطینان، حزب الله و ... ، تروریست هستند و آمریکا و اسرائیل، از خود دفاع میکنند!
تبلیغات جهتدار، درباره «مثلث برمودا» و حادثههای آن نیز برای برخی افراد بیاطلاع و یا افسانهگرا، چنین تخیلی را پیش آورده که واقعا در آن جا خبر ویژهای است. برای مثال همین شرایط، زمینه را برای سوءاستفاده برخی از فرصتطلبان، فراهم میساخت . آنان با اختفای کشتیهای خود، خبر از ناپدید شدن آن میدادند و از شرکتهای بیمه، غرامت دریافت میکردند. سپس همان کشتی را با نام دیگر و تغییر بعضی از ظواهر، در نقطهای دیگر به ثبت رسانده و مجددا میفروختند و یا از آن بهرهبرداری میکردند.
یکی از مستندات داستانسرایان «مثلث برمودا»، گزارشهای نظامی است . گرچه به نظر میرسد بیشتر آنان، ساختگی و بدون مدرک باشد؛ ولی این نکته روشن است که «مسائل نظامی» از اخبار سری به شمار میرود و در بسیاری از موارد، پس از خبرهای ساختگی نظامی، به جهت ردگم کردن و پوشش دادن به حرکات نظامی، انتشار یافته است .
بنابراین در مقوله خبرهای نظامی، باید این مطلب مورد توجه باشد، خصوصا وقتی سند اخبار رسانهها باشد .
چنان که در شمارههای پیشین بیان شد، محل «جزیره خضراء» در دریای "سفید مدیترانه" فعلی است. این وصف، از گذشتههای بسیار دور، برای این دریا اطلاق میشد و هم اکنون نیز به همین نام خوانده میشود. دلیل آن نیز رسوبات سفید رنگ بستر دریا است؛ به گونهای که آب آن، سفید به نظر میرسد. چنان که دریای سیاه و دریای سرخ نیز به همین دلیل، سیاه و سرخ نامیده شدهاند .
بنابراین محل «جزیره خضراء» در داستان جزیره با سواحل غربی اقیانوس اطلس و جزایر برمودا و امثال آن ارتباطی ندارند .
گذشته از اشکالات متعدد و تاریخی داستان «جزیره خضراء» ، تطبیق آن بر «مثلث برمودا» علاوه بر آن که ترسیمی نادرست و غیر معتبر است؛ چهره امام زمان (عج) را نیز مخدوش میسازد .
آنچه در داستان «جزیره خضرا» آمده، آن است که کشتیهای دشمنان غرق میشود؛ نه این که تعداد زیادی هواپیما و کشتی - آن هم بدون آن که خصومتی داشته باشند - به قعر دریا فرستاده میشوند و یا از صحنه روزگار محو میشوند .
چنین تصوراتی، اساسا با رسالت امام زمان (عج) و سیره آن حضرت و پدران گرامیاش، در تضاد کامل است. چه این که غرق و نابود کردن اموال کسانی که خصومتی با آن حضرت ندارند، کاری نیست که در شان پیشوایان معصوم علیهم السلام باشد .
از جمله گناهان بسیار بزرگ، در واقع نسبت دادن دروغ و افترا، به خداوند و اولیای او است . قرآن مجید در موارد متعددی، این حقیقت را بیان فرموده است: «و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا»؛ «چه کسی ستمکارتر است از کسی که به خداوند دروغ ببندد.»
اساس داستان «جزیره خضراء»، چیزی نیست که بتوان آن را به امام زمان(عج) نسبت داد و بر حسب موازین شناخته شده، به هیچ وجه قابل اعتماد و استفاده نیست .
با وجود این همه ضعف و کاستی، متاسفانه برخی افراد ساده لوح و سطحینگر، نه تنها به این نکته توجه ندارند؛ بلکه با تطبیقی بیجا و نامعقول، چهره امام زمان (عج) را مخدوش نموده و آن را به گونهای ترسیم میکنند که هیچ نسبتی با شخصیت آن حضرت و پدران گرامیاش ندارد .
در مورد «جزیره خضراء» و تطبیق نادرست آن بر «برمودا» باید گفت:
1- اصل داستان غیر قابل قبول است.
2- «جزیره خضراء» در دریای مدیترانه است، نه اقیانوس اطلس.
3- وقایع «مثلث برمودا» ساخته رسانههای غربی و افسانهسازان است.
4- بر فرض که افسانههای «برمودا» صحیح باشد، هیچ ربطی به امام زمان و مقام آن حضرت ندارد .
پینوشتها:
1. محمود محبوب، گیتاشناسی کشورها .
2. مهرداد بهرتن، گنجینه فرهنگ و علوم، ج 1 ص 47 .
3. گیتاشناسی کشورها .
امام خمینی(ره) در مورد وجود مقدس آقا امام زمان (عج) که انسان کامل هستند میفرماید:
میگویند: «والعصر انْ الانسانَ لفی خُسر .» "عصر"، انسان کامل است، امام زمان علیه السلام است؛ یعنی عصاره همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات؛ یعنی قسم به انسان کامل. (1)
"عصر"، هم محتمل است که در این زمان حضرت مهدی علیه السلام باشد یا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی علیهم السلام و در عصر ما حضرت مهدی علیه السلام است. قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، آن که فشرده همه عوالم است. یک نسخه است، نسخه تمام عالم. همه عالم در این موجود، در این انسان کامل عصاره شده است و خدا به این عصاره قسم میخورد. (2)
حضرت مهدی علیه السلام، ابعاد مختلفه دارد که آن چه که برای بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست. (3)
ماه شعبان، شب نیمه شعبان دارد که تالی لیلة القدر است. ماه رمضان، مبارک است، برای این که لیلة القدر دارد. و ماه شعبان، مبارک است برای این که نیمه شعبان دارد. ماه رمضان مبارک است، برای این که نزول وحی در او شده است یا به عبارت دیگر؛ معنویت رسول خدا، (صلی الله علیه و آله) وحی را نازل کرده است. و ماه شعبان معظم است برای این که ماه ادامه همان معنویات ماه رمضان است. این ماه مبارک رمضان، جلوه لیلة القدر است که تمام حقایق و معانی در او جمع است. و ماه شعبان، ماه امامان است که ادامه همان است. در ماه مبارک رمضان، مقام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ولایت کلی الهی، بالاصالة تمام برکات را در این جهان بسط داده است و ماه شعبان، که ماه امامان است، به برکت ولایت مطلقه، به تبع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همان معانی را ادامه میدهد ... .
همان طوری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی علیه السلام نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است . آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت. آن، خاتم ولایت کلی بالاصالة است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است . (4)
پینوشتها:
1- صحیفه نور ، ج 7، ص 225 .
2- همان، ج 12، صص 170- 171 .
3- همان، ج 20، ص 83 .
4- همان، ج 20، ص 249 .
امام خمینی(ره) در مورد عرضه اعمال به حضرت حجت میفرماید:
در روایات آمده است پرونده اعمال ما در هر عصری به امام زمان آن عصر ارائه میشود. که به تبع اعمال ما در این عصر به محضر امام زمان (عج) عرضه میشود و حضرت از اعمال ما با خبر میشوند. امام خمینی در این زمینه فرمایشاتی داشتهاند که در اینجا ذکر میکنیم.
تمام ذرات کارهای ما تحت نظر خدای تبارک و تعالی است و نامه اعمال ما به حسب روایات به امام وقت عرضه میشود. امام زمان علیه السلام مراقب ما هستند. (1)
توجه داشته باشید که در کارهایتان جوری نباشد که وقتی بر امام زمان علیه السلام عرضه شد، خدای نخواسته، آزرده بشوند و پیش ملایکة الله یک قدری سرافکنده بشوند که، اینها شیعههای من هستند . اینها دوستان من هستند و بر خلاف مقاصد خدا عمل کردند. رییس یک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رییس منفعل میشود. (2)
طوری باشد که نامهها وقتی عرضه میشود، ایشان را متاثر نکند. (3)
قبل از این که این نامه اعمال ما به پیشگاه خدا و قبل از آن به پیشگاه امام زمان علیه السلام برسد، خودمان باید نظر کنیم به این نامه اعمالمان. (4)
وقتی نامههای ما را بردند پیش امام زمان علیه السلام (در روایات است که هر هفته میبرند، هفتهای دو دفعه.) وقتی که میبرند، اعمال ما جوری باشد که نمایش از این بدهد که ما تابعیم. ما آن طور نیست که خودسر بخواهیم یک کاری را انجام بدهیم. (5)
من خوف دارم که کاری بکنیم که امام زمان علیه السلام پیش خدا شرمنده بشود. اینها شیعه تو هستند این کار را میکنند! نکند یک وقت خدای نخواسته، یک کاری از ماها صادر بشود که وقتی نوشته برود، نوشتههای ملایکة اللهی که مراقب ما هستند، رقیب هستند، هر انسانی، رقیب دارد و مراقبت میشود. ذرههایی که بر قلبهای شما میگذرد، رقیب دارد. چشم ما رقیب دارد. گوش ما رقیب دارد. زبان ما رقیب دارد. قلب ما رقیب دارد. کسانی که مراقبت میکنند اینها را، نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان امام زمان علیه السلام یک وقت، چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان علیه السلام باشد. مراقبت کنید از خودتان، پاسداری کنید از خودتان. (6)
پینوشتها:
1- صحیفه نور ، ج 18، صص 17- 18 .
2- همان، ج 12، ص 128 .
3- همان، ج 12، ص 224 .
4- همان، ج 1، ص 33 .
5- همان، ج 8، ص 149 .
6- همان، ج 7، ص 267 .
منبع سایت تبیان
نشانههاى ظهور
بررسى تطبیقى نشانههاى ظهور
یکى از باورهاى مشترک میان همه ادیان الهى، اعتقاد به ظهور منجى و رهانندهاى است که مىآید و جهان را مملو از نور و نیکى مىکند. ظهور این منتظر نیز با وقایع و حوادثى خاص توام است که در منابع ادیان مختلف، کم و بیش مشابهتهایى میان آنها دیده مىشود. این مقاله نگاهى تطبیقى به برخى نشانههاى ظهور در اسلام و مسیحیت دارد که مورد بررسی قرار میگیرد.
رخدادهایى که بر اساس پیشبینى معصومین(علیهم السلام) در آستانه ظهور موعود(عج) پدید خواهند آمد، نشانههاى ظهورند و اگر چه زمان ظهور بر هیچ کس روشن نیست اما، تحقق این نشانهها نویدبخش نزدیکى ظهور است .
در روایات اسلامى نشانههاى ظهور به دو دسته نشانههاى حتمى و نشانههاى غیر حتمى تقسیم شدهاند. علائم حتمى ظهور آنهایى هستند که تحققشان بدون هیچ قید و شرطى الزامى است؛ اما علائم غیر حتمى، نشانههایى هستند که ممکن است تغییر یابند و یا به کلى حذف شوند .
در سخنان عیسى مسیح (علیه السلام) و نیز نوشتههاى رسولان او نشانههایى از هر دو گونه ذکر شده است که با آنچه در روایات ما آمده، هماهنگیهاى کلى دارد. برخى از این نشانهها عبارتند از:
یکى از حوادثى که در فاصله کمى از قیام مهدى منتظر (عج) رخ مىدهد، ندایى است که از آسمان برخاسته و نام حضرت قائم را به گوش تمام جهانیان مىرساند. شیخ طوسى، نعمانى و شیخ صدوق در کتابهاى خود روایات زیادى را در این مورد نقل کردهاند که در اینجا به یک مورد اشاره مىشود:
نعمانى به سند خود از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین نقل مىکند: (1)
«آن نداى آسمانى بر نخواهد خاست مگر در ماه رمضان که ماه خداست. آن ندا از جبرئیل است که خطاب به مردم سر داده مىشود و نام قائم را در همه جا طنینانداز مىسازد تا آنجا که همه ساکنان زمین از شرق تا به غرب آن ندا را خواهند شنید. از وحشت شنیدن آن ندا هر کس که در خواب فرو رفته بیدار شده و هر کس برپا ایستاده ناچار به نشستن مىشود و هر کس بر زمین نشسته به ناگاه از جاى برمىخیزد. پس رحمت الهى بر کسى باد که این ندا را بشنود و به آن پاسخ گوید.»
در باور مسیحیان نیز از نشانههاى آمدن منجى، ندایى است که از آسمان برمىخیزد و یاران مسیح را گرد هم مىآورد:
و سرانجام نشانه آمدن من در آسمان ظاهر خواهد شد. آنگاه مردم دنیا مرا خواهند دید که در میان ابرهاى آسمان، با قدرت و شکوهى خیره کننده مىآیم و من فرشتگان خود را با صداى بلند شیپور خواهم فرستاد تا برگزیدگان مرا از گوشه و کنار زمین و آسمان گرد آورند. (2)
در بعضى از روایات اسلامى به آتش زرد و سرخ خامى اشاره شده که از مقدمات ظهور حضرت مهدى (عج) است . از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
وقتى آتش بزرگى از سوى مشرق مشاهده گردید که در بعضى شبها بالا مىآید، در آن هنگام گشایش کار مردم پدید مىآید و این آتش اندکى قبل از ظهور قائم خواهد بود. (3)
و از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
وقتى از جانب مشرق آتشى بزرگ و سرخ خام مشاهده نمودید که سه یا هفت روز بالا مىآید . در آن هنگام به خواست خدا منتظر فرج آل محمد (صلی الله علیه و آله) باشید و خدا عزیز و حکیم است. (4)
در نسخه خطى ابن حماد از ابن معدان نقل شده است که گفت: (5)
وقتى در ماه رمضان ستونى از آتش از جانب شرق در آسمان مشاهده نمودید تا مىتوانید مواد غذایى و خوراک تهیه نمایید که آن سال قحطى خواهد بود.
در انجیل لوقا نیز از آتشى شبیه آنچه در روایات اسلامى آمده به عنوان نشانهاى از ظهور یاد شده است:
در آن زمان، دنیا مانند زمان لوط خواهد بود که مردم غرق کارهاى روزانهشان بودند، مىخوردند و مىنوشیدند و خرید و فروش مىکردند، مىکاشتند و مىساختند تا صبح روزى که لوط از شهر سدوم بیرون آمد و آتش گوگرد از آسمان بارید و همه چیز را از بین برد. بلى به هنگام بازگشت من، اوضاع دنیا به همین صورت خواهد بود. (6)
این نشانه، در کتابهاى اهل سنت، از نشانههاى برپایى قیامت دانسته شده است ولى در منابع روایى شیعه، از نشانههاى ظهور به شمار مىرود. بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده مىشود، دجال فردى است که در آخرالزمان و پیش از قیام مهدى (عج) خروج مىکند و غیر عادى است و با انجام کارهاى شگفتانگیز جمع زیادى از مردم را مىفریبد و سرانجام به دست عیسى مسیح (علیهالسلام) در کنار دروازه «در» در منطقه شام به هلاکت مىرسد. (7)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مىفرماید:
قیامت برپا نمىشود، تا وقتى که مهدى (علیه السلام) از فرزندانم قیام کند و مهدى (عج) قیام نمىکند، تا وقتى که شصت دروغگو خروج کنند. (8)
یا مىفرماید:
پیشاپیش برپایى قیامت، خروج دجال است و پیش از دجال، سى دروغگو، یا بیشتر خروج خواهند کرد. (9)
در کتاب مقدس نیز اطلاعات جامعى پیرامون دجال آمده است. البته واژه دجال (antichrist) تنها در مسایل یوحنا وارد شده اما ادعا شده است که در مکاشفه یوحنا، وسایل پولس و با صراحت کمترى در اناجیل و کتاب دانیال نیز مترادفهاى این واژه به کار رفته است. (10)
در مسایل یوحنا آمده است:
فرزندان عزیزم، پایان دنیا نزدیک شده است. شما حتما درباره ظهور دجال که دشمن مسیح است چیزهایى شنیدهاید . حتى الان نیز مخالفین مسیح همه جا دیده مىشوند. (11)
یوحنا نیز از چندین دجال سخن مىگوید ولى بین دجالان بسیار و یک دجال فرق مىگذارد:
دجال مىآید. الحال هم دجالان بسیار ظاهر شدهاند. (12)
یکی دیگر از نشانههاى ظهور، کسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر و یا اول همان ماه است که در احادیث فراوانى از آنها نام برده شده است .
امام باقر (علیه السلام) مىفرماید:
براى مهدى ما، دو نشانه است که از هنگامى که خداوند آسمانها و زمین را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و کسوف در نیمه همان ماه. (13)
در منابع مسیحى نیز سخن از خورشید گرفتگى و تیرگى ماه به عنوان نشانههاى ظهور به میان آمده است:
پس از این مصیبتها، خورشید تیره و تار خواهد شد و ماه، دیگر نخواهد درخشید، ستارهها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند دید که در ابرها با قدرت و شکوه عظیم مىآیم. (14)
روایتهاى اسلامى خبر از وقوع جنگها، فتنهها و آشوبهاى گسترده و فراوان در آخرالزمان و در آستانه ظهور امام مهدى (عج) مىدهند، فتنههایى که پىدرپى مىرسند و سرزمینهاى بسیارى را در برمىگیرند .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از این فتنهها چنین یاد مىکنند:
فتنهاى به پا مىشود و به دنبال آن فتنهاى دیگر برمىخیزد. فتنه اولى در مقایسه با دومى همانند تازیانه خوردن است در مقایسه با ضربات لبه تیز شمشیر! سپس فتنهاى پدید مىآید که همه محرمات در آن حلال شمرده شود، آنگاه خلافت به بهترین مردم روى زمین مىرسد در حالى که او در خانهاش نشسته باشد. (15)
و نیز در جایى دیگر فرمودند:
بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید که در اولى خونها مباح مىشود، در دومى خونها و ثروتها مباح مىگردد، در سومى خونها و ثروتها و ناموسها مباح مىشود و در چهارمى آشوبى کور و کر جهان را مضطرب مىسازد. (16)
در منابع مسیحى نیز به وقوع جنگها و قتلهاى فراوان اشاره شده است:
از دور و نزدیک خبر جنگها به گوشتان خواهد رسید. اما پریشان نشوید، زیرا جنگها رخ خواهد داد؛ اما آخر دنیا در آن زمان نیست. (17)
قومها و ممالک جهان با یکدیگر به ستیز برخواهند خاست. (18)
در نقاط دور و نزدیک جنگهاى بسیارى بروز خواهد کرد ولى این علامت فرا رسیدن آخر زمان نیست . (19)
- زیاد شدن گناهان و مفاسد اخلاقى:
علامه مجلسى، در باب نشانههاى ظهور، روایتى را از امام صادق (علیه السلام) آورده که در آن، بیش از یکصد نوع گناه و انحراف اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى و فرهنگى که در دوران غیبت، دامنگیر جوامع اسلامى مىشود، پیشگویى شده است. از جمله: رشوهخوارى، قماربازى، شرابخوارى، زیاد شدن زنا، لواط، قطع صله رحم، سنگدل شدن مردمان، اهتمام مردم تنها به شهوت و شکم، از میان رفتن شرم، نپرداختن زکات و خمس، کمفروشى، بىاعتنایى به اوقات نماز، آراستن مساجد به زیورآلات، گزاردن حج به انگیزههاى مادى و براى غیر خدا، رعایت نکردن احترام بزرگترها، پیروى از ثروتمندان، صرف کردن سرمایههاى عظیم در فساد و ابتذال و بىدینى، چاپلوسى و تملقگویى و ... (20)
در باور مسیحیان نیز به افزایش گناه و فساد به عنوان نشانههاى ظهور و حوادث آخرالزمان اشاره شده است:
این را نیز باید بدانى که در زمانهاى آخر، مسیحى بودن بسیار دشوار خواهد بود زیرا مردم خداپرست، پولدوست، مغرور و متکبر خواهند بود، و خدا را مسخره کرده، نسبت به والدین نامطیع و ناسپاس خواهند شد و دست به هر عمل زشتى خواهند زد. مردم سنگدل و بىرحم، تهمتزن و ناپرهیزکار، خشن و متنفر از خوبى خواهند بود و کسانى را که مىخواهند زندگى پاکى داشته باشند به باد تمسخر خواهند گرفت. در آن زمان، خیانت در دوستى امرى عادى به نظر خواهد آمد، انسانها خودراى، تندخو و مغرور خواهند بود و عیش و عشرت را بیشتر از خدا دوست خواهند داشت. به ظاهر افرادى مومن، اما در باطن بىایمان خواهند بود. فریب اینگونه اشخاص خوش ظاهر را نخور. (21)
بسیارى برخاسته، خود را نبى معرفى خواهند کرد و عده زیادى را گمراه خواهند نمود، گناه آنقدر گسترش پیدا خواهد کرد که محبت بسیارى سرد خواهد شد . (22)
با توجه به این نشانهها و نیز علائمى دیگر که بىشک واقع خواهد شد و معصومین (علیهم السلام) به آنها اشاراتى فرمودهاند، به نزدیکى باور مسلمانان و مسیحیان پیرامون موضوع آخرالزمان پى مىبریم و این امر مىتواند سرآغازى براى مطالعهاى دقیقتر در خصوص مهدویت باشد . انشاءالله
پىنوشتها:
1- در انتظار موعود، ص103 .
2- متى، 24: 30 و 31 .
3- بحارالانوار، ج52، ص240 .
4- بحارالانوار، ج52، ص230 .
5 - عصر ظهور، ص297 .
6- لوقا، 17: 28 و 29 و 30 .
7- حوزه، ش71، ص262 .
8- ارشاد، ج2، ص371 .
9- بحارالانوار، ج52، ص300 .
10- موعود، ش31، دجال (آنتى کریست در کتاب مقدس) .
11- رساله اول یوحنا، 2: 18 .
12- رساله اول یوحنا، 2: 18 .
13- منتخبالاثر، ص444 .
14- مرقس، 13: 24، 25، 26 .
15- روزگار رهایى، ص894 (به نقل از الحاوى للفتاوى، ج2، ص136) .
16- همان، ص896 .
17- متى، 24: 6 .
18- متى، 24: 7 .
19- مرقس، 12: 7 .
20- حوزه، ش71، ص273 .
21- نامه دوم پولس به تیمورتائوس، 3 .
22- متى، 24: 11، 12، 13 .
منابع و مآخذ: (به ترتیب اهمیت در نقل مطالب)
1. CD نور، 2، جامعالاحادیث - مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى .
2 . انجیل عیسى مسیح (ع) .
3 . کامل، سلیمان، روزگار رهایى، ترجمه علىاکبر مهدوىپور .
4 . کورانى، على، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالى، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم 1371 .
5 . شفیعى سروستانى، ابراهیم، در انتظار موعود، مؤسسه فرهنگى موعود، چاپ اول 1376 .
6 . حوزه، شماره 71 و 70 ویژهنامه حضرت بقیةاللهالاعظم (عج)، مهر، آبان، آذر و دى 1374 .
7 . موعود، شماره 31، فروردین و اردیبهشت 1381 (دجال: مترجم اسماعیل نعمتالهى) .
منبع:
ماهنامه موعود جوان، ش 26 ، سهیلا صلاحى اصفهانى
سایت تبیان
در این مقال به مفهوم انتظار، ابعاد و آثار عقیده به ظهور را از منظر مقام معظم رهبری، آیةالله خامنهای بررسی مینماییم.
انتظار «فرج» ... یعنی، انتظار حاکمیت قرآن و اسلام. شما به آنچه فعلا جهان در آن قرار دارد، قانع نیستید. حتی به همین پیشرفتی هم که با انقلاب اسلامی به دست آوردید، قانع نیستید. میخواهید باز هم به حاکمیت قرآن و اسلام، نزدیکتر بشوید. این انتظار «فرج» است. انتظار فرج، یعنی، انتظار گشایش از کار انسانیت .
امروز کار انسانیت، در گرههای سخت، پیچیده و گره خورده است .
...، امروز فرهنگ مادی، به زور به انسانها تحمیل شده است؛ این یک گره است. امروز در سطح دنیا، تبعیض انسانها را میآزارد؛ این گره بزرگی است.
امروز کار ذهنیت غلط مردم دنیا را به آن جا رسانده است که فریاد عدالتخواه یک ملت انقلابی، در میان عربدههای مستانه قدرت گرایان و قدرتمندان گم میشود؛ این یک گره است.
امروز مستضعفان آفریقا و آمریکای لاتین، میلیونها انسان گرسنه آسیا و آسیای دور، میلیونها انسان رنگین پوستی که از ستم تبعیض نژادی رنج میبرند؛ چشم امیدشان به یک فریادرس و نجات بخش است و قدرتهای بزرگ نمیگذارند، ندای این نجاتبخش به گوش آنها برسد؛ این یک گره است.
فرج؛ یعنی، باز شدن این گرهها. دید را وسیع کنیم؛ به داخل خانه خودمان و زندگی معمولی خودمان محدود نشویم. در سطح دنیا «انسانیت» فرج میطلبد؛ اما راه «فرج» را نمیداند. شما ملت انقلابی مسلمان، باید با حرکت منظم خود در تداوم انقلاب اسلامی، به فرج جهانی انسانیت نزدیک بشوید و شما باید به سوی ظهور مهدی موعود(عج) و انقلاب نهایی اسلامی بشریت - که سطح عالم را خواهد گرفت و همه این گرهها را باز خواهد کرد - قدم به قدم، خودتان نزدیک بشوید و بشریت را نزدیک کنید. انتظار «فرج» این است. (1)
«انتظار» ظهور امام زمان(عج)، به معنای انتظار برای پر شدن جهان از عدل و داد و عدالت برای همه انسانها [و] انتظار رفع ظلم از صحنه زندگی بشر و انتظار فرا رسیدن دنیایی برتر از لحاظ معنوی و مادی است. (2)
«انتظار» به معنای اشتیاق انسان، برای دسترسی به وضعی برتر و بالاتر است و این حالتی است که بشر همیشه باید در خود حفظ کند و پیوسته در حال انتظار فرج الهی باشد.
گشایش ابواب رحمت و معرفت و سرازیر شدن سرچشمههای معرفت بر دل انسان، یکی از عمومیترین نمونههای انتظار فرج است. (3)
انتظار ظهور، اشتیاق انسانهای صالح برای گسترش عدالت است. (4)
انتظار؛ یعنی، دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگی بشر؛ ممکن است کسانی آن دوران را نبینند و نتوانند درک کنند (فاصله هست)؛ اما بلاشک آن دوران وجود دارد. (5)
انتظار فرج و اعتقاد به مهدویت علاوه بر ابعاد منطقی، فکری و استدلالی بسیار بارز - آن دارای جنبههای عاطفی، معنوی و ایمانی عمیق و بسیار مهمی است و امید ناشی از ایمان و اعتقاد به وجود منجی، همواره سرمایه عظیم حرکتهای بزرگ در جوامع اسلامی و شیعی شده است. (6)
قانع نشدن به وضع موجود و تلاش فزاینده و مستمر در انجام اعمال نیک و خیر، یک بعد از انتظار است.
امید به آیندهای روشن - که در آن سراسر زندگی بشر را تفکر الهی فرا خواهد گرفت - بعد دیگر انتظار است. ملت منتظر ایران، با تکیه بر امید به پیشرفت و موفقیت، دست به اقدام، تلاش و انقلاب زد و پیروز شد؛ لذا مردم ما باید روح «انتظار» را به تمام معنا در زندگی خود زنده کنند. (7)
این عقیده مبارک برای شیعه - آن وقتی که آن را درست فهمیده باشد و با آن درست رفتار بکند - یک منبع فیض و یک منبع نور است .
علاوه بر این که آحاد مردم مسلمان و معتقدان و شیعه، باید در قلب و در عمل خود، سعی کنند که رابطه معنوی و فکری را با آن بزرگوار حفظ بکنند و خود را به صورتی تربیت کنند و بار بیاورند که امام معصوم - که به اراده الهی و با علم الهی، محیط به همه حرکات ما است - از آنها راضی باشد؛ خود این عقیده نیز آثار و خصوصیاتی دارد که این خصوصیات برای همه ملتها و برای ملت مسلمان ما، حیات بخش است و عمده این خصوصیات و آثار هم، عبارت است از «امید به آینده.»
امروز هر فرد شیعه، میداند که در یک آیندهای - آن آینده، ممکن است خیلی نزدیک باشد، ممکن است دوردست باشد، به هر حال قطعی است - این بساط ظلم و بی عدالتی و زورگویی، که امروز در دنیا هست، برچیده خواهد شد. میداند که این وضعی که مستکبران در دنیا به وجود آوردهاند - که هر کسی حرف حقی بزند و راه حقی را دنبال کند، از طرف آنها مورد فشار قرار میگیرد و اراده فاسد خودشان را بر ملتها تحمیل میکنند - یک روزی از بین خواهد رفت و گردنکشان، طاغیان، یاغیان و قدرتهای زورگوی عالم، ناگزیر خواهند شد که در مقابل حق، تسلیم بشوند یا از سر راه حرکت حق، برداشته بشوند هر فرد مسلمان - به خصوص هر فرد شیعه - این را میداند و به آن یقین دارد.
این خیلی امیدبخش است. این موجب میشود که هر انسان خیرخواه و مصلح و علاقهمند به صلاح، کار و تلاش و مجاهدت خود را در راه صلاح، با امید به آینده انجام بدهد. ببینید این عقیده چقدر ارزشمند، دارای تاثیر و حیاتبخش است. (8)
احساسات بسیار خوب است. عواطف پشتوانه بسیاری از اعمال نیکوی انسانها است. ایمان و عقیده قلبی، به وجود این منجی عظیم عالم، شفابخش بسیاری از بیماریها و دردهای معنوی و روحی و اجتماعی است. (9)
مردم ما، ولی الله اعظم و جانشین خدا در زمین و بقیه اهل بیت پیامبر را، با نام و خصوصیات میشناسند؛ از لحاظ عاطفی و فکری با او ارتباط برقرار میکنند؛ به او میگویند؛ به او شِکوه میبرند؛ از او میخواهند و آن دوران آرمانی (دوران حاکمیت ارزشهای والای الهی بر زندگی بشر) را انتظار میبرند. این انتظار دارای ارزش زیادی است. این انتظار به معنای آن است که وجود ظلم و ستم در عالم، چشمه امید را از دلهای منتظران نمیزداید و خاموش نمیکند. اگر این نقطه امید در زندگی جمعیتی نباشد، چارهای ندارد جز این که به آینده بشریت، بدبین باشد. (10)
قبل از ظهور مهدی موعود(عج)، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند. در کورههای آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند و جهان به دوران آرمانی و هدفی مهدی موعود - ارواحنا فداه - روز به روز نزدیکتر میشود. این، آن امید بزرگ است. (11)
انتظار و امید، به انسان جرات اقدام و حرکت و نیرو میبخشد و شیعیان و پیروان آن حضرت، باید کسب آمادگی معنوی، روحی و ایمانی را جزو وظایف خود بدانند و سرمایه عظیم امید، ایمان و نورانیت را در خود ایجاد کنند تا در حرکت جهانی امام زمان (عج)، در ردیف نزدیکان (خواص)، یاران و همکاران آن حضرت قرار گیرند. (12)
پینوشتها:
1- خطبه نماز جمعه 29/3/60.
2- کیهان 8/10/75.
3- همان.
4- کیهان هوایی 12/10/75.
5- سخنرانی قم 30/11/70.
6- جهان اسلام 9/11/72.
7- کیهان 12/12/69.
8- جمهوری اسلامی 15/9/77.
9- جمهوری اسلامی 23/8/79.
10- سخنرانی قم 30/11/70.
11- سخنرانی قم 30/11/70.
12- جهان اسلام 9/11/72.
منبع:سایت تبیان
وجود امام زمان(عج)، هر چند غایباند، دو گونه فایده تکوینی و تشریعی دارد. فائده تشریعی وجود آن حضرت، بر سه گونه است. مهمترین آن هدایت خلق است و مشهورترین لقب آن حضرت، یعنی «مهدی»، بر آن دلالت میکند این هدایتها به سه دوره تقسیم شده است: 1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا 2- دوران غیبت کبرا 3- هدایتهای پس از ظهور .
این مقاله، به پنج نمونه از هدایتهای دوره نخست پرداخته است .
سلیمان اعمش میگوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «چگونه مردم از حجت غایب بهره میبرند؟» فرمود: «همانگونه که از آفتاب زیر ابر بهره میبرند.» (1)
در این روایت، امام غایب، به آفتاب زیر ابر تشبیه شده و فوائد او به فوائد آفتاب پنهان در زیر ابر . پس در این تشبیه، دو وجه شباهت وجود دارد: یکی، اصل بهرهبرداری مردم از نور و گرما و اشعه مفید خورشید است که در روزهای ابری بر زمین میتابد و دیگری کمتر بودن مقدار آن بهره نسبت به روزهای آفتابی است.
همانگونه که در روزهای آفتابی، بهره مردم از آفتاب، بیشتر است، در عصر ظهور، بهره آنان از برکات وجود امام معصوم، بیشتر خواهد بود .
البته، برکات و فوائدی که از حجت غائب، امام مهدی، روحی فداه، به جهان خلقت و مردم میرسد، بحث مهمی است، ولی ما، در مقام استقصای این بحث نبوده و تنها برای روشن شدن موضوع مقاله، به بررسی آن میپردازیم اینک، با نگاهی به دلایل عقلی و نقلی، این فوائد را بر دو گونه مییابیم: (2)
امام زمان علیه السلام، به عنوان یکی از چهارده معصوم، علت غایی آفرینش انسان و جهان است؛ زیرا، همانگونه که مخلوقات، در پیدایش خود، نیازمند علت غایی هستند، در تداوم خلقت نیز به آن محتاجاند؛ یعنی، لطف و عنایت خداوند متعال، به خاطر وجود یکی از آن حضرات بر روی زمین است. در زیارت جامعه آمده است:
«بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض ... .»
ذکر این فوائد، خارج از هدف این مقاله است .
ما، در این مقاله، به سه گونه فواید اشاره میکنیم:
الف) احکام ولایی؛ آن حضرت، گاهی به واسطه افرادی خاص، در مسائل مهم، حکم نهایی را بیان فرموده و گاه بی واسطه، حکم و اختلافی را برطرف کرده است. این گونه احکام، مخصوصا، در عصر غیبت صغرا، نمونههای زیادی دارد .
ب) دعا یا استغفار آن حضرت برای مؤمنان و صالحان و مستضعفان و یا لعنت ایشان بر کافران و ظالمان؛ به این فایده، در روایات «عرض اعمال بندگان بر امام زمان علیه السلام» تصریح شده است. نیز دعاهایی که آن حضرت در شب قدر و عرضه مقدرات سالانه بر ایشان، برای افراد شایسته میکند، از این دسته است .
ج) هدایتهای عمومی و خصوصی آن حضرت به رهجویان و حقطلبان در عصر غیبت صغرا و کبرا؛ هدایت عمومی و جهانیشان، پس از ظهور، مهمترین فایده وجودی آن حضرت است، به همین جهت، مشهورترین لقب آن حضرت - که در روایات متواتر آمده - «مهدی» است . هر چند همه امامان ما، «مهدی» هستند، همان طور که همه آنان، سجاد و باقر و صادق و کاظم و رضا و تقی و نقی هستند، ولی این صفت، به صورت ویژه، بر خصوص امام دوازدهم «موعود منتظر» اطلاق شده است .
در این که لقب مذکور، به معنای اسم مفعول است یا به معنای فاعلی، دو نظر وجود دارد. روایت جابر از امام محمد باقر علیه السلام نظر نخست را تایید میکند؛ زیرا، در آن آمده است:
«انما سمی المهدی لانه یهدی الی امر خفی ... .» (3)
از این روایت استفاده میشود که «مهدی» به معنای اسم مفعول است، ولی گاهی اسم مفعول، به جهت مبالغه، به معنای اسم فاعل میآید، مانند «محصن» به معنای «شخصی عفیف و خویشتندار.» در این جا نیز «مهدی» به معنای «هادی» است. البته کسی که از هر جهت هدایت شده باشد؛ هادی همه جانبه نیز خواهد بود . حکمت اختصاص این لقب به امام زمان علیه السلام آن است که علاوه بر علوم و انواری که خداوند به همه ائمه علیهم السلام عنایت فرموده، الطاف و هدایتهای ویژهای به آن حضرت دارد که پس از ظهور، مردم جهان را با همه تنوع فکری و تفاوت نژادی و فرهنگی، به زیر فرمان خدای متعال رهبری میکند و راه سعادت را به همگان نشان خواهند داد. از این رو، طبری، در دلائل الامامة، از انس ابن مالک نقل میکند که:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد. وقتی علی علیه السلام را دید، دست بر دوش او گذاشت و فرمود: «ای علی! اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند، آن روز را آن قدر طولانی کند که مردی از نسل تو به حکومت برسد که به او «مهدی» گفته میشود. او، به سوی خدای عزوجل هدایت میکند، و عرب به واسطه او، هدایت میشود، چنان که تو - یا علی! - کافران و مشرکان را از گمراهی نجات دادی و هدایت کردی ... (4)
از این روایت استفاده میشود که این لقب، به معنای اسم فاعل است، ولی بهتر آن است که بگوییم، این لقب شریف، به هر دو معنای اسم فاعلی و اسم مفعولی، در حق آن جناب آمده است .
آری، او، هدایت یافته کامل و هدایت کننده تمام عیار بشر از جانب پروردگار جهان است .
قبل از بیان مصادیق این هدایتها، لازم است به دو نکته اشاره کنیم:
1- در عصر غیبت کبرا، مردم، موظفاند برای تشخیص وظایف شرعی، یا خود به کتاب و سنت مراجعه کنند و یا از مجتهدان متخصص تقلید کنند، و هیچ نظر و حکمی، با ادعای صدور آن از امام غایب اعتباری ندارد. این قاعده مسلم، به مقدار زیادی، مانع فرصتطلبی شیادان و توطئه دشمنان و هرج و مرج فرهنگی شده است .
2- متاسفانه، در طول تاریخ غیبت و مخصوصا اخیرا، اشخاصی از عواطف پاک مؤمنان نسبت به حضرت، سوء استفاده کردهاند و برای موجه نشان دادن خود و بازار گرمی، داستانهای دروغین و گاهی مبتذل، از ملاقات خود یا دیگران با حضرت نقل میکنند که باعث وهن مذهب و سستی اعتقاد مردم میشود .
در این مقاله، به احادیث یا داستانهایی که آن حضرت، فرد یا گروهی را هدایت فرمودهاند، و مدرک معتبری دارد، (5) بسنده شده و از نقل مطالب سست و موهون، خودداری میکنیم .
این هدایتها، در سه مرحله است:
1- از ولادت تا پایان غیبت صغرا ؛ 2- عصر غیبت کبرا؛ 3- عصر ظهور .
این دسته بندی، از آن جهت است که تولد و زندگی آن حضرت تا شهادت پدر بزرگوارشان، مانند دوران غیبت، مخفی و در هالهای از کتمان و تقیه بود. به این جهت، احادیث دوران ولادت و کودکی حضرت، در این بخش از گفتار میآید .
1- شیخ طوسی، نقل میکند که گروهی از شیعیان مفوضه (افراطی) و مقصره (تفریطی)، شخصی به نام «کامل بن ابراهیم مدنی» را به سوی امام حسن عسکری علیه السلام فرستادند . کامل میگوید:
با خود گفتم: از امام بپرسم که «آیا صحیح است که داخل بهشت نمیشود مگر کسی که مانند من عقیده و معرفت داشته باشد (شیعه دوازده امامی باشد).»
هنگامی که بر حضرت وارد شدم ... و سلام کردم در مقابل دری نشستم که در مقابل آن، پردهای آویخته بود. بادی وزیده و پرده را کنار زد. ناگهان چشمم به نوجوانی مانند پاره ماه افتاد که حدود چهار سال سن داشت. او، مرا صدا کرد و گفت: «کامل بن ابراهیم!»
بر خود لرزیدم و بی اختیار عرض کردم: «لبیک ای آقای من!» فرمود: «به نزد ولی خداوند و به در خانه حجت خدا آمدهای تا بپرسی آیا علاوه بر آنان که مانند شما معرفت و عقیده داشته باشند کسان دیگری هم وارد بهشت میشوند؟» گفتم: «آری! به خدا قسم، همین سؤال را داشتم.» حضرت فرمود: «در آن صورت، تعداد بهشتیان، بسیار کم خواهد بود! به خدا قسم! علاوه بر آنان، گروه دیگری نیز وارد بهشت خواهند شد که به آنان «حقیه» (6) گفته میشود.» پرسیدم: «آنان چه کسانی هستند؟» فرمود: «گروهی که «علی» را دوست دارند و به خاطر محبت به «علی ، قسم میخورند، اما حق و فضیلت او را نمیدانند.»
سپس مدتی ساکت شد، آنگاه فرمود: «نیز آمدهای تا از عقیده مفوضه بپرسی؟» فرمود: «آنان، دروغ میگویند، بلکه دلهای ما، ظرف خواست خداوند است. هنگامی که او بخواهد، ما میخواهیم . خداوند، در قرآن میفرماید: «و ما تشاءون الا ان یشاء الله.» (7)
سپس پرده به حالت پیشین برگشت و دیگر من نتوانستم آن را بگشایم. در این حال، امام حسن عسکری علیه السلام به من فرمود: «دیگر چرا این جا نشستهای، در حالی که حجت خداوند و جانشین من، به پرسشهایت پاسخ داد؟» (8)
منزل امام، زیر نظر مراقبان خلیفه و جاسوسان بود و نشستن بیش از آن مصلحت نبود .
در این حدیث شریف، امام مهدی علیه السلام در دامن پدر، در حالی که کودکی چهارساله بود و هنوز به مقام امامت نرسیده بودند و زندگی مخفی داشتند و جز در مقابل بعضی از خواص شیعه ظاهر نمیشدند، به دو مسئله مهم پاسخ میدهند. طبق این روایت، امام فرمودند که دایره رحمت خداوند را تنگ نگیرید. هر چند بهشت، در اصل، برای شیعیان است، ولی گروهی از غیر شیعیان که مغرض نیستند و حضرت علی علیه السلام را دوست دارند، به بهشت وارد خواهند شد .
نیز حضرت تفویض را باطل دانستند. در تفسیر آن، دو احتمال است: یکی این که خداوند، پس از خلقت انسان، او را به حال خود واگذار کرده و هیچ تصرفی در افعال اختیاری و طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت او ندارد. در مقابل اینان، جبریه هستند که اختیار را از انسان نفی میکنند. به نظر اهل بیت علیهم السلام هر دو نظر (جبر و تفویض) باطل است، و از این رو، امام زمان علیه السلام مفوضه را تکذیب کردند و فرمودند: «دلهای ما، ظرف خواست خداوند است و در محدوده مشیت و اراده او، انسان میتواند فعل یا ترک را اختیار کند.»
احتمال دیگر، تفویض ربوبیت جهان به ائمه علیهم السلام است. شیعیان غالی، معتقد بودند که ائمه علیهم السلام، پروردگار جهان هستند و آناناند که بر مردم روزی میدهند و زنده میکنند و میمیرانند و امام زمان علیه السلام این عقیده را نفی کرده، میفرماید: «دلهای ما ائمه، ظرف خواست خداوند است و خواست ما، محدود و مقید به خواست او است و ما، مطیع او هستیم.»
احتمال دوم، از آن جهت که مفوضه، در مقابل مقصره، (کسانی که مقام امام را از آن چه هست، پایینتر میدانند) قرار گرفته، صحیحتر است .
2- مرحوم صدوق، از شخصی به نام ابومحمد حسن بن علی بن وجناء نصیبی نقل میکند که:
در مسجد الحرام، در زیر ناودان طلا، در حال سجده بودم. پس از نماز عشاء، در چهارمین روز پنجاه و چهارمین حجام، در حال آه و زاری بودم که شخصی مرا حرکت داد و گفت: «ای حسن بن وجنا نصیبی!» من، برخاستم. دیدم، کنیزک زردرنگ و لاغر اندامی، در حدود چهل سال یا بیشتر، پیشاپیش من راه افتاد. من، چیزی از او نپرسیدم تا آن که مرا به خانه حضرت خدیجه، صلوات الله علیها، آورد که در آن اتاقی بود که در وسط آن دیوار بود و پلهای از چوب ساج داشت. کنیزک، بالا رفت. آنگاه صدایی برخاست و فرمود: «بیا بالا!» من، بالا رفتم و مقابل در ایستادم.» پس حضرت صاحب الزمان علیهالسلام به من فرمود: «آیا فکر میکنی، احوال تو بر من مخفی است؟ به خدا قسم، هیچگاه حج نیامدی، مگر آن که من همراه تو بودم.» سپس یکایک اوقاتی که حج به جا آورده بودم یا به کار دیگر مشغول بودم، برایم برشمرد .
من از وحشت و تعجب، بی هوش شدم و افتادم. آنگاه، دستی را بر روی شانه خود احساس کردم. برخاستم. به من فرمود: «ای حسن! در خانه جعفر بن محمد [ ظاهرا، خانه امام صادق علیه السلام در مدینه] بمان و در فکر غذا و آب و لباس مباش ... .»
سپس به من دفتری داد که در آن، دعای فرج و صلواتی بر آن جناب نوشته بود. فرمود: «این دعا را بخوان و این گونه نماز بخوان و این مطالب را جز به حقجویان از دوستان ما نده. خداوند عزوجل، تو را موفق بدارد!»
پرسیدم: «ای مولای من! آیا دیگر پس از این تو را نمیبینم؟» فرمود: «هرگاه خداوند بخواهد.»
حسن بن وجناء میگوید: از حج برگشتم و در خانه جعفر بن محمد علیه السلام ماندگار شدم و جز برای سه کار، بیرون نمیآمدم: برای تجدید وضو و خوابیدن و غذا خوردن.»
پس هنگام غذا، وارد خانهام میشدم، ظرف چهارگوشهای پر از آب مییافتم که گرده نانی بر بالای آن بود و هر غذایی که در طول روز، دوست داشتم، در آن جا وجود داشت. از آن میخوردم و همان، مرا کفایت میکرد. لباس تابستانی، در فصل تابستان، و لباس زمستانی، در فصل زمستان، برایم میآمد . و هرگاه(خانوادهام) برایم آب میآوردند، با آن، خانه را آبپاشی کرده و کوزه را خالی میکردم (زیرا، آب داشتم) یا هنگامی که غذا میآوردند، چون نیازی به آن نداشتم، آن را شبانه، صدقه میدادم تا راز کار مرا، همراهانم ندانند.» (9)
از این واقعه استفاده میشود که امام (علیه السلام) از حال شیعیان خود، کاملا، خبر دارد، بلکه میفرماید: «من، در تمام سفرهای حج، همراه تو بودم.» حضرت، با نشان دادن معجزهای در خانه امام جعفر صادق علیه السلام - که ظاهرا در آن زمان، به صورت معبدی در آمده بود - صدق و صحت احساس و دریافت راوی (حسن بن وجناء) را تایید کرد و دعای فرج و صلوات مخصوص را به او تعلیم داد.
3- مرحوم صدوق، از ابوعبدالله بلخی نقل میکند که:
امام زمان علیه السلام بر جعفر کذاب، هنگامی که به ناحق، ادعای میراث امام حسن عسکری علیهالسلام کرد، از مکان مجهولی ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! چرا میخواهی حق مرا ببری؟!» جعفر متحیر و مبهوت ماند. آنگاه حضرت غایب شد. جعفر، پس از آن، هر چه در میان مردم گشت، آن حضرت را نیافت تا آن که مادر امام حسن عسکری علیه السلام معروف به جده از دنیا رفت. او وصیت کرد، در همان خانه امام حسن علیه السلام دفن شود. جعفر، مانع شد و گفت: «نباید در این خانه دفن شود.» این جا نیز حضرت بر او ظاهر شد و فرمود: «ای جعفر! آیا این خانه تو است؟» سپس حضرت غایب گشت و دیگر دیده نشد. (10)
میدانیم با وجود فرزند(طبقه اول)، ارث، به برادر (طبقه دوم) نمیرسد. جعفر، مدعی بود از آن جا که امام حسن عسکری علیه السلام فرزند ندارد، او، وارث امام (علیه السلام) است و اجازه نمیدهد کسی در خانه امام دفن شود. حضرت، با ظهور خود، ادعای او را باطل ساخت .
4- مرحوم صدوق، بدون واسطه، از ابوالادیان نقل میکند که:
من، خدمتگزار امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم و نامههای حضرت را به شهرهای اطراف میبردم. در بیماری وفات آن حضرت، بر وی وارد شدم. نامههایی نوشتند و به من دادند و فرمودند: «آنها را به مدائن ببر . چهارده روز، غیبت تو طول خواهد کشید. روز پانزدهم، وقتی وارد سامرا شدی، صدای ناله عزا را از خانه من خواهی شنید و بدن مرا برای غسل دادن بر روی مغسل میبینی.»
ابوالادیان میگوید: پرسیدم: «ای آقای من! در آن صورت، پس از شما، چه کسی امام خواهد بود؟» فرمود: «کسی که جواب نامهها را از تو بخواهد، او، جانشین من خواهد بود.» عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» فرمود: «کسی که بر من نماز بخواند، او، جانشین من است.» عرض کردم: «علامت دیگری بیفزایید!» فرمود: «کسی که بگوید در کیسهها چیست، او، جانشین من است.»
در این جا، هیبت حضرت، نگذاشت بپرسم: «منظور از کیسهها چیست؟»
ابوالادیان میگوید: «نامهها را به مدائن بردم و جوابهایش را گرفتم. همانگونه که امام فرموده بود، روز پانزدهم، به سامرا برگشتم و دیدم از خانه امام علیه السلام صدای ناله و شیون بلند است و بدن آن حضرت، بر روی مغتسل قرار دارد و «جعفر بن علی برادرش»، (فرزند امام علی النقی علیه السلام) در کنار در منزل نشسته و شیعیان، دسته دسته، بر وفات برادرش، به او تسلیت میدهند و به جهت رسیدن او به مقام امامت، تبریک میگویند.» با خود گفتم: «اگر این شخص امام باشد، دیگر امامت شیعه، باطل شده است؛ زیرا، من، سابقا، او را با کارهای خلافی، چون شرب خمر و گوی بازی و طنبورنوازی میشناختم. با این حال، جلو رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم. او، از من، چیزی نخواست. در این هنگام، عقید (غلام حضرت) نزد جعفر آمد و گفت: "آقای من! برادرتان کفن شده است. برخیز و بر وی نماز بخوان! " جعفر و شیعیانی که اطرافش بودند، حرکت کردند، در حالی که پیشاپیش آنان، دو نفر از ماموران دولت بنی عباس، به نام سمان و حسن بن علی (معروف به سلمه از یاران معتصم عباسی) بودند .
هنگامی که به خانه امام رسیدیم، دیدم، امام (علیه السلام) کفن شده، روی تخت قرار گرفته است . جعفر، جلو رفت تا بر برادرش نماز بخواند. همین که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندمگون و پیچیده موی و گشاده دندان، بیرون آمد و عبای جعفر را کشید و گفت: " ای عمو! عقب بیا که من، برای نماز بر پدرم، سزاوارترم." جعفر، عقب آمد، در حالی که رنگش پریده و زرد شده بود. کودک، جلو رفت و بر حضرت نماز خواند. آنگاه حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را در کنار پدر بزگوارش دفن کردند.»
ابوالادیان میگوید: همان کودک، به من فرمود: "ای بصری! جواب نامههایی که به همراه داری، به من بده." من نیز پاسخها را به او دادم و با خود گفتم: "این، دو نشانه از علائم امامت که امام حسن عسکری علیه السلام به من فرموده بود. فقط، نشانه سوم باقی ماند."
آنگاه به سوی جعفر بن علی رفتم. دیدم، ناراحت است و آه میکشد. یکی از شیعیان، به نام حاجز وشاء برای آن که حجت را بر او تمام کند، از وی پرسید: «این کودک چه کسی بود؟» جعفر گفت: «به خدا قسم! تا کنون او را ندیده و نشناسم.»
ابوالادیان میگوید: «در همین حال که نشسته بودیم، جماعتی از قم رسیدند و خواستند خدمت امام حسن عسکری علیه السلام برسند، وقتی از وفات حضرت آگاه شدند، پرسیدند: "به چه کسی تسلیت بگوییم؟" آنان را به جعفر بن علی معرفی کردند. آنان، خدمت جعفر رسیدند و به او سلام کردند و تسلیت گفتند و افزودند: «همراه ما، نامهها و اموالی است که باید بگویی از چه کسانی و چه قدر است تا بتوانیم آن را تحویل شما دهیم."
جعفر، ناراحت شد و در حالی که لباسش را تکان میداد، برخاست و گفت: "شما، از ما، علم غیب میخواهید."
پس از رفتن جعفر، در حالی که این گروه متحیر بودند، خادمی از درون خانه امام بیرون آمده و نام یکایک صاحبان نامهها و اموال را به ایشان گفت و افزود: "همراه شما، نامههای فلانی و فلانی و کیسهای است که در آن هزار دینار سالم و ده دینار تقلبی وجود دارد." شیعیان قم نیز نامهها و اموال را به آن خادم تحویل دادند و گفتند: "آن کس که تو را برای این کار فرستاده، همان، امام است."
جعفر، پس از این حادثه، نزد خلیفه (معتمد عباسی) آمد و آن را نقل کرد. معتمد نیز ماموران خود را برای تفتیش، به خانه امام (علیه السلام) فرستاد. آنان، صقیل کمال الدین (کنیز حضرت) را دستگیر کردند و آن کودک را از وی درخواست کردند. کنیز، با زیرکی، ادعا کرد، حامله است تا مسئله کودک را بپوشاند و دستگاه خلافت را، به انتظار تولد کودک بنشاند .
آنان نیز ساده لوحانه، کنیز را به قاضی ابی الشوارب سپردند، ولی مرگ عبیدالله بن خاقان (وزیر مقتدر عباسی) آنان را غافلگیر کرد و رشته کارهایشان به هم ریخت. از طرفی، قیام بردگان زنگی، در بصره، چنان آنان را سرگرم ساخت که از آن کنیز غافل شدند و او توانست به سلامت از نزد ایشان به منزل امام بازگردد.» (11)
در این جریان، امام (علیه السلام) با حضور به جنازه پدر و نماز خواندن بر او و درخواست جواب نامهها از ابوالادیان و معرفی صاحبان نامهها به اهل قم و مقدار موجودی کیسهها، حجت خداوند را معرفی و مدعی امامت را رسوا کرد. حضرت، با این که در شرایط تقیه و استتار بودند، خداجویان و حقطلبان را هدایت فرمودند .
پینوشتها:
1- منتخب الاثر، ص 336 به نقل از ینابیع المودة. مضمون این روایت، به روشها و طرق مختلف، از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده است .
2- گاهی گفته میشود: «یکی از فوائد وجود امام، وساطت در فیض است.» اگر منظور از آن، همان علت غایی یا وساطت در فیوضات معنوی و تشریعی باشد، مورد قبول است، ولی اگر وساطت در ربوبیت جهان و علیت فاعلی آن باشد، مورد قبول متکلمان شیعه نیست یا مورد نقد و اشکال است . از این جهت، ما، از ذکر این عنوان، خودداری کردیم. البته توضیح کامل بحث علت غایی بودن حضرات معصومین علیهم السلام نیاز به مجال واسع دیگری دارد .
3- بحارالانوار، ج 51، ص 29 از کتاب الغیبة سید علی بن عبدالحمید. نظیر این روایت، در همان جلد، ص 29 و 30 نیز آمده است .
4- این که خداوند به واسطه حضرت مهدی علیه السلام عرب را هدایت میکند، منافاتی با هدایت جهانی آن حضرت ندارد. شاید تاکید بر هدایت عرب، از جهت بلند پروازی و تعصب خاص این نژاد است .
5- منظور از مدرک معتبر، اصطلاح فقهی آن، یعنی حدیث صحیح یا موثق نیست، بلکه مراد، آن است که حدیث یا داستان، در کتب معتبر اصلی شیعه، آمده باشد و سلسله سند متصل یا مرسل، به علمای معتبر شیعه و در نهایت به معصوم علیه السلام منتهی شود .
6- مرحوم مجلسی، در بحارالانوار، ج 52، ص 50، میگوید: «مراد از حقیه، مستضعفان از اهل سنت، ضعفای شیعه یا هر دو گروهاند.»
7- دهر: 30 .
8- الغیبة، شیخ طوسی، ص 246 .
9- کمال الدین، ج 2، ص 443 .
10- کمال الدین، ج 2، ص 442 . این داستان، از هدایتهای تشریعی قسم نخست است .
11- کمال الدین، صدوق، ج 2، ص 475 .
منبع:سایت تبیان
اگر چه غیبت، سلب نعمت ظهور و دیدار امام است که در اثر بى توجهىها و غفلتهاى بشریت بوده است، اما از بعد دیگر یک کمال است چرا که باعث احساس نیاز مردم مىشود که نامش انتظار است که فایدههاى زیادى بر آن مترتب است .
این جستار با اثبات وجود امام به فلسفه و یکى از مفاهیم غیبت مىپردازد که همان نشناختن و اطاعت نکردن از وجود معصوم است. و این معنا صبغه روشن تاریخ امامت است و غیبت، حاصل رفتارها و عملکرد بشریت بوده است و تغییر و اصلاح این رفتارها مىتواند خود مهمترین عامل ظهور باشد.
حکمت و فلسفه خلقت، از دیر باز، فکر بشر را به خود مشغول کرده است. تفکر و اندیشهاى متین و قانع کننده در این امر، مىتواند آرام بخش وجود انسان در دریاى متلاطم این دنیاى مادى گردد. به همین دلیل، پروردگار متعال، در کلاماش، از این هدف سخن گفته است. مىفرماید: «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» (1)؛ جن و انس را خلق نکردم، جز براى این که مرا پرستش و اطاعت کنند.
بنابراین، از نظر قرآن، هدف و غایت خلقت، بندگى پروردگار متعال است. در عالم هستى، هیچ رتبهاى بالاتر از آن نیست، ضرورت تحقق این هدف، از دو جهت قابل تامل است:
جهت نخست آن که اگر هدف خلقت انسان، بندگى و طاعت مبدا هستى است، آن بندگى و اطاعتى مقصود است که به درجه کمال برسد و معیار و میزان قرار گیرد و اطاعت و عبادت انسانهاى عادى خطاکار و آسیبپذیر، نمىتواند مصداق اتم و اکمل این هدف الهى باشد، و از آن جا که اطاعت کامل، در گرو معرفت کامل است، لذا این هدف، جز در وجود معصوم تحقق پیدا نمىکند. پس بدون وجود حجت الهى، هدف خلقت تامین نمىشود و عالم، بیهوده و عبث خواهد بود .
جهت دوم، امر هدایت سایر انسانها است. اگر قرار است که انسان، معناى بندگى پروردگار را بفهمد و در آن مسیر گام بردارد، چنین رشد و آگاهى حاصل نمىشود مگر با وجود نمونه کامل این بندگى، نمونهاى که آن طور که سزاوار است، خداوند عالم را اطاعت کند و بندگى او را در لحظه لحظه حیاتاش نشان دهد .
این، از آن جهت است که نحوه بندگى پروردگار متعال، اگر بخواهد مورد قبول ذات مقدساش قرار گیرد، باید از ناحیه خودش ارائه گردد. در واقع، انسانها، به حال خود رها نشدهاند که هر طور بخواهند او را بندگى کنند، بلکه در این باره، هم هدف روشن و تعیین شده است و هم راه رسیدن به آن هدف. راهى که برگزیدگان الهى در حیات خود نشان دادند و دیگران باید دلیل بندگى حق را، از این نمونههاى کامل بیاموزند.
در حقیقت، راه رسیدن بشر به این مرتبه عالى، در نگاه و اقتداى به آن عبادت کامل است، به گونهاى که اگر کتابهاى آسمانى، به تنهایى، متولى نشان دادن این راه مىشدند، کافى نبود، بلکه حقیقت آن مفاهیم، باید در وجودى شکل مىگرفت و باز مىشد و معنا مىیافت؛ یعنى، اگر نزدیکى به پروردگار متعال و بندگى او، در مفاهیمى مانند ایمان، توکل، صبر و زهد، ایثار ...، مطرح شده است، لازم است که این مفاهیم، در وجود انسانى در صحنه عمل نشان داده شود تا بشریت واقعیت آن را درک، و به او اقتدا کند. این بستر، هیچ جایى جز وجود معصوم نبوده است. بنابراین، ضرورت وجود امام در عالم هستى براى هدایت انسانها است و بدون وجود چنین تحقق عملى، بندگى خدا در عالم بى معنا خواهد بود
باید در هر عصرى، غایت خلقت، آن مصطفى و مجتباى الهى، حضور داشته باشد تا با حیاتاش، اطاعت خدا معنا یابد و دیگران به واسطه او، راه بندگى را بیاموزند. ضرورت معرفت امام نیز دقیقا به همین مساله باز مىگردد: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة (2)؛ هر کس بمیرد و امام زماناش را نشناسد، به مرگ جاهلى مرده است.»
یعنى، امام، راه عملى پیموده شده بندگى خدا است: «انتم الصراط الاقوم»(3)، لذا شناخت او، شناخت راه است و نشناختن او، مساوى با ماندن در جاهلیت، یعنى فضاى ره گم کردگان .
به همین جهت است که اگر آن حجت الهى، روى زمین نباشد، وجود هیچ انسان دیگرى معنا نخواهد داشت. در آن صورت، عالم، به کلاس بدون مربى و معلمى مىماند که شاگردى در آن، بى مفهوم است. در واقع، مادامى که شاگرد بودن را بپذیریم، ضرورت وجود مربى، همچنان باقى است، مگر آن که شاگردى خویش را فراموش کنیم یا از اساس انکار کنیم! (ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى [علق/ 6 - 7] اما واقعیت، این است که حتى اگر انسان به خیال استغنا نیز جایگاه خویش را فراموش کند، این، به مفهوم عدم نیاز او به مربى و مذکر نخودهد بود. انسان، از آن جهت که انسان است و داراى هواى نفس، نیازمند تربیت و تذکر دائمى است و از همین جهت، نیازمند شاگردى مکتب وحى است، چه در عصر اولیه زیست کند و چه در عصر علم و فن آورى. رشد عقلى و افزایش آگاهىهاى او، نه تنها او را از این امر بىنیاز نمىکند، بلکه ضرورت استمرار مربى و مذکرى الهى را براى او به اثبات مىرساند، ضرورتى که حیات همه عالم به وجود او است: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» (4) اگر حجت در روى زمین نباشد، زمین اهلش را فرو خواهد برد. (5)
بنابراین، تنها، در پرتو وجود امام و بندگى کامل او نسبت به پروردگار متعال است که لطف و فیض الهى بر عالم هستى نازل مىشود. در واقع، بالاترین و افضل فیوضات الهى، فیض هدایت است که به برکت وجود امام، یعنى آن تجسم اطاعت کامل، نمود مىیابد و انسانها به واسطه او هدایت مىشوند. این، مهمترین معنا براى واسطه فیض بودن امام است .
بنابراین، امام، چه ظاهر باشد، چه غایب، چه چشمها او را بشناسند و چه نشناسند، او، معنابخش عالم هستى و بندگى خدا، بلکه قوام خانه دنیا است.
اما گاه از خود مىپرسیم: «اگر حقیقت عالم وجود، به او معنا مىیابد و او است که وجودش نشان دهنده راه است، پس چرا اکنون غایب است؟ فلسفه غیبت چیست؟ و چه شد که بشریت به غیبت مبتلا گشت؟»
قطعا، غیبت، به معناى عدم وجود امام نیست، بلکه غیبت، تنها، عدم ظهور است و نه عدم حضور . چون حضور دارد، پس همه وظایفى را که به حکم امامت مىبایست نسبت به بشریت انجام دهد، انجام خواهد داد؛ چون حضور دارد، معنابخش عالم هستى است؛ چون حضور دارد، نگران امت خویش است؛ چون حضور دارد، باب هدایت ره گم کردگان است و در رفع مشکلات امت مىکوشد، هر چند آنها خود این مطلب را در نیابند و ولىنعمت خود را نشناسند، اما نشناختن حقیقت مطلب را تغییر نمىدهد. در واقع امامت مجموعه رفتارهایى است که وقتى در وجودى شکل گرفته و تجلى یافته است او را امام مىنامیم، همان طور که «مادرى» یک اسم نیست، یک منصب نیست، مجموعه رفتارهایى سرشار از لطف و عطوفت و تربیت است که در هر کس باشد او را مادر مىنامیم، لذا امام نمىتواند امام باشد و نگران بشرین نباشد، نمىتواند امام باشد و هدایت نکند، نمىتواند امام باشد و رفع مشکلات نکند و ...
به همین دلیل است که در زیارات امام را به عنوان چشم خدا در میان خلقش خطاب مىکنیم: «السلام علیک یا عین الله فى خلقه» (6)
على (علیهالسلام) در خطابش به یکى از یاران مىفرماید: اى رمیله، هیچ مؤمنى در شرق و غرب زمین از ما غایب نیست. (7)
خورشید، چون حقیقتش، نورافشانى است، حتى اگر در پس ابرها هم باشد، عالم را با نورش و گرمایش بهرهمند مىکند، به طورى که روز ابرى، هرگز، مانند شب تاریک نیست، گرچه با روز آفتابى نیز متفاوت است. درست به همین دلیل است که وقتى راوى از امام صادق (علیهالسلام) سؤال مىکند:
«کیف ینتفع الناس بالحجة الغائب المستور؟» قال: «کما ینتفعون بالشمس اذا سترها السحاب» (8) ؛ «چگونه مردم از حجت غایب و پنهان بهره مىبرند؟» فرمود: همانگونه که از خورشید، چون در پس ابرها قرار مىگیرد، بهرهمند مىشوند.»
همان طور که اثر وجودى خورشید در پس ابر، براى هیچ کس قابل انکار نیست، اثر وجودى امام در عالم آفرینش و براى تک تک انسانها، قابل انکار نیست، هر چند که شاید صاحبان معرفت، این اثر را بیشتر درک کنند .
بنابراین، وقتى از فلسفه غیبت سؤال مىکنیم، منظورمان این نیست که «چرا آن غایت هستى نیست؟» بلکه مىخواهیم بدانیم که این حضور بى ظهور، چرا اتفاق افتاد .
غیبت، امرى است که ریشهها و زمینههاى آن را باید قبل از وقوعش، در رفتار انسانها یافت. اگر با تدبر و تحقق این جست و جو انجام پذیرد، ما را به حقیقت غیبت رهنمون خواهد ساخت .
واقعیت، این است که غیبت، یک امر دفعى و ناگهانى نبوده است، بلکه مفهومى از غیبت، به طور تدریجى، در طول تاریخ جریان داشته است و سرانجام، در یک نقطه از تاریخ، نمود فیزیکى و عملى یافته است .
مسئله نشناختن و اطاعت نکردن از وجود معصوم، مىتواند مفهوم دیگرى از غیبت باشد. آن اندازهاى که پیامبر و ائمه (علیهمالسلام) در طول تاریخ شناخته نشدند، مىتوانیم بگوییم، در واقع، از دید مردم غایب بودند. این مفهوم از غیبت، بر تمام تاریخ امامت، سایه افکنده است، بلکه نشانههاى آن را در زمان خود پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) مىتوانیم بیابیم .
آن جا که پیامبر مصلحت اسلام را در صلح حدیبیه دید و عزم را بر صلح با مشرکان محکم کرد، آنان که جنگ، خوى همیشگىشان بود و تفاخر عرب سراسر وجودشان را پر کرده بود، به مخالفت برخاستند و گفتند: «ما، طالب جنگیم و خوارى صلح را نمىپذیریم.!» قرآن، از آن صلح، به «فتح آشکار» تعبیر کرده است: «انا فتحنا لک فتحا مبینا.»
آن جا که پیامبر، در آخرین روزهاى حیاتش، فرمان حضور در لشکر اسامه را به مسلمانان داد و بارها و بارها فرمود: «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»، آنان که فرمان پیامبر را فرمان خدا نمىدانستند و دلهاشان به مسئله خلافت بعد از رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) مىاندیشید، بهانه آوردند که چگونه یک جوان را به فرماندهى خویش بپذیریم؟!» و آن زمان که پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) در بستر بیمارى فرمود: «قلم و دواتى بیاورید تا برایتان چیزى بنویسم که گمراه نشوید.»، ندا در دادند: «حسبنا کتاب الله»!
در این رفتارها که مىاندیشیم، در مىیابیم که گویا پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) در جامعه آن روز، غایب بوده است، غیبتى که آخرین نمود واقعى آن، در ماجراى سقیفه تجلى کرد، آن جایى که از همه چیز سخن مىرود جز آن چه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) گفته و وصیت کرده بود!
رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) که مسئولیت حفظ و بقاى دین بعد از خود را نیز بر عهده داشت، در آخرین سال حیات خود، در حجةالوداع، بار دیگر با نداى «من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...» در میان جمع کثیرى از مسلمانان، این امر عظیم را به انجام رسانید و با ایشان اتمام حجت کرد، اما عملکرد آنان در فاصله کمى بعد از وفات پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) نشان داد که گویى اصلا غدیر نبوده است، پیامبر را در آن صحنه ندیدهاند و کلامش را نشنیدهاند!
آرى، پیامبر متصل به وحى و تعیین شده از جانب خدا، غایب است و آن چه براى بسیارى ظهور دارد، حاکمى است که از پیش خود راى و نظرى دارد و دیگران نیز در کنار او راى و نظرىاند!
به گزاف نگفتهایم، اگر بگوییم؛ جامعه آن روز، پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) را آنگونه که باید، نشناخت، چون نشناخت، اطاعت نکرد و چون اطاعت نکرد، سودى نبرد .
بعد از وفات پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلم)، آن روز که على (علیهالسلام) به همراه زهرا (علیهاالسلام) به در خانه مهاجران و انصار رفت و از آنان براى یارى خود و دفاع از حق امامت دعوت کرد، کسى نداى او را اجابت نکرد ... تا آن جایى که امامى که براى ساختن جامعه بشرى آمده بود، بیست و پنج سال در اطراف مدینه، نخل خرما کاشت و قنات حفر کرد! گویا، جامعه آن روز، انسانى براى ساخته شدن ندارد و با امام خود معامله غایب را مىکند!
آنگاه که مردم، خود، از ظلم و تبعیض خلفا به ستوه آمدند و به در خانه امام ریختند و با او بیعت کردند، همانان، چون امام، حکومت و ولایتى را که ایشان انتظار داشتند، به صاحبان امتیازات اعطا نکرد، بر وى شمشیر کشیدند و جهل را به راه انداختند، و چون در جنگ با معاویه، قرآنها بر سر نیزه شد، نصیحتهاى آن قرآن مجسم، در گوشهاى سنگینشان اثر نکرد و گفتند: «اى على! یا بگو مالک اشتر باز گردد و یا با تو خواهیم جنگید.» !
آرى، امام (علیهالسلام) در صفین، از جمعى از لشکریان خود، شکست خورد که اساسا تفاوتى با لشکریان معاویه نداشند! آنان، بعد از نتیجه حکمیت، اهداف شیطانى خود را با زمزمههاى قرآنى آمیختند و در برابر امام خویش، نهروان را به راه انداختند .
امام، بعد از پیروزى بر نهروانیان، آنان را به جنگ با معاویه طلبید، بهانه آوردند و تخلف کردند تا آن جا که امام (علیهالسلام) فرمود:
لوددت انی لم ارکم و لم اعرفکم (9)؛ اى کاش شما را ندیده بودم و نمىشناختم! بارالها! مرا از اینان بگیر و بدان را برایشان بگمار و آنان را از من بگیر و قهر از آنان را به من عنایت کن. (10)
در عصر امام مجتبى (علیهالسلام) نیز همین سپاهیان، لشکر امام بودند که به راحتى، با پول معاویه، تطمیع مىشدند و امام را تنها مىگذاشتند ... آن چنان که امام، تنها راه افشاى چهره دروغین معاویه را در صلح با او دید، گرچه حتى بسیارى از نزدیکان امام، این پیروزى بزرگ را درک نکردند و با ایشان، به این تعبیر سخن گفتند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین»!
چون زمان به عصر امام حسین (علیهالسلام) رسید، در حالى که پاى حتى یک نفر از لشکریان شام به کربلا نرسیده بود، امام مسلمانان، در مقابل همانانى قرار گرفت که براى وى نامه فرستاده بودند و از او دعوت کرده بودند ...
امام سجاد (علیهالسلام) نیز بالاترین معارف و مفاهیم دین را در قالب دعا بیان مىکرد؛ چرا که جامعه، بسترى براى شنیدن این معارف نبود .
زمان امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) گرچه زمینه را براى بهرهگیرى علمى از این دو بزرگوار بسیار مساعد مىبینیم، اما بسیارى از انبوه حاضران در مجلس امام، کسانى هستند که هم به جلسات مالک بن انس مىروند و هم نزد امام صادق (علیهالسلام) مىآیند و تفاوتى هم میان این دو حس نمىکنند! همانان که خود، قطرهاى از دریاى علم امام را بر گرفتند، در مقابل او مکتب ساختند!
امام رضا (علیهالسلام) در شهر نیشابور، همه حقیقت دین را در یک جمله بیان فرمودند . گفتند: «کلمة لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشرطها و شروطها و انا من شروطها.»
در این مقارنه زیبا و پر معناى توحید و ولایت، غربت و غیبت امامت در جامعه آن روز را متذکر شدند، به طورى که اگر مردم عالم، همین یک کلام را مىفهمیدند و عمل مىکردند، هدایت مىشدند .
از زمان امام جواد (علیهالسلام) تا زمان امام حسن عسکرى (علیهالسلام) این نشناختن و عدم توجه و بهرهگیرى، بیش از هر زمان دیگرى، مشهود است. همین که تاریخ، خالى از بسیارى از رفتارها و عملکردهاى این بزرگواران است، خود، شاهد این مدعا است که جامعهاى که مىبایست به رفتار و حرکات امام و هادى خود توجه مىکرد، الگو مىگرفت و نقل کرد، نگاهش به سمت امام نبوده است و با او معامله یک غایب را کرده است!
با کمى تدبر در این نمونهها، در مىیابیم که مردم، تا در کنار ائمه بودند، معناى نیاز به امام را درک نمىکردند، گرچه هرگاه به مشکلى جدى بر مىخوردند، از خلفا گرفته تا مردم عادى، به ائمه (علیهمالسلام) رجوع مىکردند، اما این رجوع، همیشگى و داراى پشتوانه معرفتى نبود؛ چرا که هیچ وقت به امام، به عنوان تنها راه هدایت و نجات، نمىنگریستند.(همچون بسیارى از انسانهاى امروز)
این، همان است که حضرت امیر (علیهالسلام) در روایتى مىفرماید:
«اللهم ... انک لا تخلى ارضک من حجة لک على خلقک ظاهر لیس بالمطاع او خائف مغمور ... (11)
بارالها! تو، زمینت را از حجت بر خلقت، خالى نمىگذارى. او، یا ظاهر و آشکار است، ولى مطاع مردم نیست و یا خائف و ناشناخته است .
بنابراین، غیبت، در مفهوم نشناختن امام، صبغه روشن تاریخ امامت است. به همین دلیل، آنگاه که جوامع بشرى، از امام روى گرداندند و نخواستند اطاعت کنند تا بهره ببرند، اراده الهى، بر این تعلق گرفت که این بار، روى امام از جامعه پنهان داشته شود تا بشریت محتاج و نیازمند به امام، این نیاز را درک کند: «اذا غضب الله تبارک و تعالى على خلقه نهانا عن جوارهم (12)؛ وقتى خداوند متعال، بر خلقش غضب کند، (اهل بیت) را از جوار آنان دور مىکند.»
پس غیبت، حاصل رفتارها و عملکرد بشریت بوده است و تغییر و اصلاح این رفتارها، مىتواند خود، مهمترین عامل ظهور باشد .
به عبارت دیگر، ظهور، با تغییر و دگرگونى فکرى و عملى ما صورت مىگیرد؛ چرا که «ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم»(13)؛ خداوند، سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمىدهد مگر این که خود را تغییر دهند .
نکتهاى که نباید فراموش کنیم، این است که گرچه غیبت، سلب نعمت ظهور و دیدار امام است و در واقع، اثر بى توجهىها و غفلتهاى بشریت بوده است، اما از بعد دیگر، مقدمه یک کمال است؛ چرا که غیبت، مىتواند مقدمه یک احساس نیاز در مردم باشد.
بهتر است براى روشن شدن مطلب مثالى بزنیم. انسانى را در نظر بگیرید که در خانه خود، آب روانى را در اختیار دارد، به طورى که هر زمانى که بخواهد مىتواند از آن آب بهرهمند گردد، اما او، مادامى که در کنار آب بوده است، قدر آن را ندانسته و استفاده لازم را از آن نکرده است، اما همین انسان، چون آب قطع گردد، احساسى در او زنده مىشود. آن احساس، نیاز به آب است. این احساس به صورت یک امر جدى و واقعى، در درونش ظهور مىکند، به طورى که اگر محرومیت ادامه یابد، فشار تشنگى و ... او را وامىدارد که به حرکتى بیندیشد و براى دستیابى به آب، تلاش کند و از همه ابزارهاى ممکن، براى رسیدن به آب کمک مىگیرد و دیگران را به یارى مىطلبد، حتى جان خویش را به خطر مىافکند تا شاید جرعه آبى براى رفع تشنگى بیابد .
در تحمل این رنجها و سختىها، به باور دیگرى، درباره آب دست مىیابد. در اثناى کار که با مشکلات دست و پنجه نرم مىکند و نمناکى زمین، به واسطه نزدیکى به آب را حس مىکند، قشنگىاش بیشتر مىشود و شوق رسیدن به آب، همه وجودش را در برمىگیرد .
حال انسان عصر غیبت نیز چنین است. وجود امام، آب حیاتى بود که تاریخ گذشته، آن طور که شایسته بود، نسبت به آن احساس عطش نکرد و از آن بهره نبرد. جامعه بشرى، باید مىفهمید که قرآن باید در کنار ولى خدا باشد و آن چه مىتوانست به بشریت در درک این معنا کمک کند، نفس مسئله غیبتبود.
غیبت، عامل یک تلاش ویژه در فهم دین مىگردد، نه این که حاصل این تلاش، مىتواند جایگزین ظهور امام باشد، اما مىتواند باعث گردد که در یک محدودهاى، مردم، به طور جدى، به دین بیندیشند، و براى دستیابى به آن، تلاش کنند و با واقعیتها روبهرو شوند تا در نهایت، به نقطهاى نزدیک شویم که عدهاى، امام را درک کنند و بخواهند که از او اطاعت کنند. لذا شک نداریم که اگر امروز، ظهور امام تحقق یابد، سؤالات بسیارى از مردم، دیگر از سنخ سؤالاتى که در آن عصر از حضرت امیر (علیهالسلام) پرسیدند، نخواهد بود. (14)
بنابراین، غیبت، مىتواند احساس نیازى را در بشر زنده کند که اگر واقعى باشد، همان مفهوم انتظار است. انتظار، هیچ چیزى جز احساس یک عطش و حرکت براى رفع آن نیست. هر چه قدر که جوامع بشرى، پیچیدهتر مىشوند، این نیاز و عطش، خود را بیشتر نشان مىدهند .
در واقع، انتظار، مرحلهاى از کمال بشر است که مقدمهاش، نیاز، واقعیتش، تلاش و حرکت براى دستیابى به راه هدایت و اطاعت آن است. به همین دلیل است که انتظار را «افضل العبادة» (15) نامیدهاند .
امام صادق (علیهالسلام) مىفرماید:
من مات منکم و هو منتظر لهذا الامر کمن هو مع القائم فی فسطاطه؛ لا، بل کمن قارع معه بسیفه؛ لا، والله! الا کمن استشهد مع رسول الله (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) (16) ؛ هر کس از شما بمیرد، در حالى که منتظر امر ظهور باشد، مانند کسى است که با حضرت قائم (علیهالسلام) در خیمه ایشان بوده است؛ نه، بلکه، مانند کسى است که همراه با حضرت شمشیر بزند؛ نه، به خدا قسم! نیست مگر مانند کسى که همراه رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلم) شهید شده است .در همین باره مىتوانیم بگوییم که منتظر واقعى و مشتاق ظهور، کسى است که از یک طرف، بیشتر به دنبال فهم دین و شناخت آن است و از طرف دیگر، پیوندى گسستناپذیر با اهداف و آرمانهاى امام موعود خود دارد، به طورى که در راه آن اهداف، گام برمىدارد و جهتگیرىها و گرایشهایش در چهارچوب آن اهداف شکل مىگیرد. جامعه منتظر، اگر انتظارى راستین و صادقانه داشته باشد، دست کم، در حوزه خود، سعى در رفع مشکلات و ناسامانىهاى مردم مىکند و خواستهها و آرمانهاى امام موعود را در محیط خود تحقق مىبخشد. بنابراین، انتظار راستین فرج، خود، فرج و گشایشى است در فهم دین، از یک طرف، و در اصلاح کار جامعه و مردم، از طرف دیگر، و این است معناى حدیث: «انتظار الفرج من الفرج.» (17)
انتظار، خود، فرج و گشایش نیست، اما اگر حقیقى باشد، بخشى از فرج خواهد بود؛ چرا که معنایش این است که کسانى، در جهت فهم دین گام بردارند و به آن عمل کنند و جامعه را به آن سمت سوق دهند، و در نهایت، به آن درجهاى برسند که بخواهند امام را اطاعت کنند، همان چیزى که در زمان ظهور ائمه در گذشته بسیار کم بود .
امرى که در کنار همه این تلاشها و حرکتها، نقش اساسى دارد، مسئله دعا در حق ظهور است. روشن است که دعا، نباید لقلقه زبان باشد؛ چرا که دعاى فرج، بدون حرکت و تلاش، به مصداق «الداعی بلا عمل کالرامی بلاوتر» (18) سودى نخواهد داشت .
انتظار، هیچ چیزى جز نشان دادن احساس نیاز نیست و این نشان دادن، راههاى متفاوتى دارد که حرکت و کوشش براى شناخت دین و عمل به آن، یکى از نمودهاى آن است و نمود دیگر، دعا و تفرج براى فرج است. فرمودند:
«اکثروا الدعا بتعجیل الفرج؛ فان ذالک فرجکم (19)؛ براى تعجیل فرج زیاد دعا کنید؛ زیرا، همین، فرج شما است.»
بنابراین، هرگاه مردم، احساس نیاز کنند و این نیاز را در عمل نشان دهند، وعده الهى تحقق خواهد یافت. در آن زمان، بزرگترین بهرهاى که مردم منتظر از امام غایب مىبرند، آن است که ذکرش و یادش، آنان را رشد مىدهد و تفکر و آگاهى آنان را ارتقا مىبخشد .
در واقع، ما در انتظار یک بذرى که در آینده کاشته شود و درختى پدید آید و میوهاى به بار دهد، نیستیم، بلکه ما، انتظار میوهاى رسیده را مىکشیم که هر لحظه مىتواند در دستان ما باشد .
بنابراین، انتظار ظهور، دور از دسترس نیست . انتظار، در تمامى لحظهها است، لحظاتى که در آن، امیدى نهفته است که مىتواند مانع از گناه و عامل شوق به طاعت و بندگى خدا و مقاومت و پایدارى در مقابل ناملایمات باشد .
پىنوشتها:
1) ذاریات: 56 .
2) بحارالانوار، ج 23، ص 89 .
3) زیارت جامعه کبیره .
4) اصول کافى، ج 1، باب 4، ج 10 .
5) در بعضى روایات، دو حجت، از جانب خداوند، براى مردم ذکر شده است: حجت ظاهرى، یعنى انبیا و رسل و ائمه (علیهمالسلام)، و حجت باطنى یعنى عقل (تحف العقول، ص 285، امام موسى بن جعفر (علیهالسلام).) از این جهت، کسانى با الهام از مضامین چنین احادیثى، «حجت» ، را در حدیث بالا، به «عقل» معنا کردهاند، در حالى که حتى اگر در صدد جمع احادیث باشیم، لازم است حجت را در مفهوم کلى آن، یعنى ظاهرى و باطنى، هر دو، تفسیر کنیم؛ چرا که در حدیث، هیچ قرینهاى، جهت تخصیص دادن «حجت» به «حجت باطنى» یعنى - عقل - وجود ندارد و در صورتى که کلى معنا کنیم، ضرورت وجود حجت ظاهر ظاهر (امام) همچنان باقى است. به علاوه، احادیث دیگرى وجود دارد که ما را در تفسیر «حجت» به «امام»، مطمئن مىسازد که به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم .
نیاز عقل به وحى و حجت ظاهرى، خود، مطلب جداگانهاى است که در جاى خود قابل اثبات است.
1- قال الصادق (علیهالسلام): «والله! ما ترک الله الارض منذ قبض آدم الا فیها امام یهتدی به الى الله عزوجل و هو حجةالله عزوجل على العباد.» «بحارالانوار، ج 23، ص 23، ح 27 .»
2 - قال الصادق (علیهالسلام): «لو لم یبق فی الارض الا رجلین لکان احدهما الحجة.» «بحار، ج 23، ح 24 .»
6) بحارالانوار، ج 102، ص 215 .
7) بصائر الدرجات، باب 16، ح 1 .
8) بحارالانوار، ج 52، ص 92 .
9) نهجالبلاغه، خ 27 .
10) نهجالبلاغه، خ 25 .
11) اصول کافى، کتاب الحجة، باب النادر فی حال الغیبة، ح 3 .
12) اصول کافى، کتاب الحجة، باب فی الغیبة، ح 31 (امام باقر علیهالسلام.)
13) رعد: 11 .
14) زمانى که حضرت امیر (علیهالسلام) بر منبر فرمود «سلونی قبل ان تفقدونى» ، شخصى برخاست و پرسید: «در سر و روى من، چند مو وجود دارد؟»
15) منتخب الاثر، فصل 10، باب 2، ح 16 .
16) بحارالانوار، ج 52، ص 126، ح 18 .
17) بحارالانوار، ج 52، ص 130 .
18) دعا کننده، بدون حرکت و عمل، مانند کمال بدون زه است. بحارالانوار، ج 93، ص 312 .
19) کمال الدین، باب 45، ح 4 .
در مکتب تشیع دو مقوله دعا و زیارات وجود دارد که در دیگر مکاتب وجود ندارد و یا بسیار کمرنگ میباشد. دعا و زیارات نقش بسزایی در رشد و تعالی انسان دارند که به این نعمت عظیم در مکتب تشیع توجه بسیار شده است. زیارات بسیاری، از سوی معصومین علیهم السلام به ما رسیده است که بدان وسیله ائمه اطهار زیارت میشوند که متن آنها بسیار غنی هستند. در این متون علاوه بر سلام و احترامی که به ایشان ابراز مینماییم به کسب معرفت نسبت به این بزرگواران میپردازیم. مثلاً جامعه کبیره که دنیای معرفت در باب اهل بیت علیهم السلام میباشد و سفارش بسیار شده که در حرمهای مطهر ائمه اطهار علیهم السلام با این دعا ایشان را زیارت بنماییم. و حتی در مورد عظمت این زیارت از قول علامه امینی رحمة الله علیه ذکر شده که اگر کسی به زیارت جامعه کبیره اشراف داشته باشد بیسواد نیست. یعنی نسبت به دین و ائمه اطهار معرفت دارد. نتیجه این که زیارات، نقش بسیار مهمی در کسب معرفت و بالندگی انسان دارد .
شایان ذکر است که امام زمان روحی له الفداء نیز از این مقوله مستثنی نیستند. درست است که ایشان در غیبت به سر میبرند اما دلیل نمیشود که ما با ایشان ارتباط برقرار نکنیم. یکی از راههای ارتباط با ایشان خواندن ادعیه و زیاراتی است که در مورد وجود مقدس ایشان سفارش شده است . البته نباید تنها به ظاهر الفاظ اکتفا کنیم خصوصا اگر به زبان عربی آشنایی نداشته باشیم باید به معانی آن توجه کرده و به عمق الفاظ پی ببریم؛ تا بدانیم چه میخوانیم و چه میگوییم.
یکی از زیارات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با این الفاظ آغاز میشود: "اللّهمَ بَلِّغ مَولایَ صاحِبَ الزَّمانِ صَلواتُ اللهِ عَلَیه ..."(1) که سفارش شده هر روز صبح با این زیارت حضرت را یاد کنیم .
در فرازی از این زیارت میخوانیم: "اللّهمَ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذا الیَومِ وَ فِی کُلِّ یَومٍ، عَهداً و عَقداً و بَیعَةً فی رَقَبَتی"؛ خدایا من باز تجدید میکنم عهد و عقد و بیعتی را که از آن حضرت بر گردن جان من است.
در این فراز سه لفظ عهد، عقد و بیعت ذکر شده است که در نگاه اول به ذهن میرسد که هر سه لفظ یک معنا دارند. برای درک بهتر این مفاهیم، معانی آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
عهد: معنای لغوی عهد یعنی شناسایی امری و پیمان بستن. پس در وهله اول باید امام و وظایفمان را نسبت به ایشان شناسایی کنیم و پیمان ببندیم.
عقد: معنای لغوی عقد استوار کردن پیمان و گره بستن آن است. یعنی پس از این که مرحله عهد یعنی شناخت را طی نمودیم و پیمان بستیم باید نسبت به آن پیمان استوار باشیم و محکم گره بزنیم.
بیعت: معنای لغوی بیعت، پیمان دوستی بستن و پیروی و اطاعت میباشد. (2)
پس باید سه گام برای بیعت با امام زمان علیه السلام برداریم:
عهد: پیمان اولیه (پس از شناخت و آگاهی)
عقد: محکم کردن این پیمان (انجام رفتارهای لازم و شایسته)
بیعت: پذیرش اطاعت و فرمانبرداری خالصانه (مرتبهی اخلاص و پیروی خالصانه)
منبع: سایت تبیان
القاب ائمه اطهار علیهمالسلام، از آن جمله القاب امام زمان (عجلاللهتعالىفرجه)، یکى از راههاى مهم شناخت خصایل و فضایل آن حجتهاى به حق الهى است .
در این نوشته تلاش مىشود تا از طریق ارایه توضیح مختصر در زمینه برخى از لقبهاى حضرت بقیةالله، با ابعاد مختلف ویژگىها و اوصاف آن حضرت از منظر القابى که براى او تعیین شده است بیشتر آشنا شویم.
براى امام زمان علیه السلام اسامى و لقبهاى زیادى ذکر شده است. در کتاب نجمالثاقب مرحوم محدث نورى حدود صد و هشتاد و دو نام و لقب و در کتاب نام نامه حضرت مهدى علیه السلام به حدود سیصد و ده اسم و لقب آن حضرت اشاره شده است. گفتنى است که منشا اصلى این نامها و لقبها علاوه بر تصریح ائمه اطهار علیهمالسلام، و پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) ادعیه و زیارتنامههایى است که براى امام زمان علیه السلام ذکر شده است .
در اینجا به برخى از مهمترین القاب آن حضرت اشاره مىکنیم:
1- مهدى: یکى از مشهورترین لقبهاى امام زمان علیه السلام مهدى است. درباره علت نامیده شدن آن حضرت به این لقب روایتهاى مختلفى ذکر شده است. حضرت امام محمد باقر علیه السلام مىفرمایند:
هنگامى که مهدى ما قیام کنند ثروتها را به طور مساوى تقسیم و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مىکند. هر کس از او اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است و هر کس او را نافرمانى کند از خدا نافرمانى کرده است. و آن جضرت را «مهدى» نامیدهاند چون به امور پنهان و نهانى هدایت مىگردد. (1)
درباره امور نهانى که آن حضرت به آنها هدایت مىشود یا هدایت مىکند با توجه به تعابیر روایات، نظرات چندى بیان شده است. از آنجا که در دوره غیبت مخصوصا دوران غیبت کبرى در اثر پیدا شدن تبلیغات ضددینى و تفسیرها و برداشتهاى نامناسب از احکام دین و نفوذ خرافات و اندیشههاى غلط غیردینى به اصول و تعالیم اصیل اعتقادى مردم دین اصلى و حتى قرآن اصلى را فراموش خواهند کرد . آن حضرت پس از ظهور قرآن اصیل و احکام واقعى، اسلام را از لابلاى آن همه تحریفات و تفسیرهاى نادرست بیرون خواهند کشید به گونهاى که حتى مردم گمان خواهند کرد که ایشان یک دین و آیین جدیدى را مطرح مىکنند به این مناسبت آن حضرت را مهدى مىگویند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در این باره مىفرمایند:
دوازدهمین فرزندم به گونهاى غایب خواهد شد که اصلا دیده نخواهد شد و در این دوره غیبت وقایع سختى رخ خواهد داد و در نتیجه طولانى شدن این دوره زمانى خواهد آمد که از اسلام جز اسمى و از قرآن جز رسم و خطى، اثرى باقى نخواهد ماند. در آن موقع خداوند متعال به وى اجازه خواهد داد تا قیام کند آنگاه به وسیله او اسلام را تقویت و تجدید خواهد کرد.(2)
بر طبق این دیدگاه چون حضرت مهدى علیه السلام مردم را به حقایق پنهان شده دینى راهنمایى خواهند کرد او را مهدى مىگویند .
دیدگاه دیگر این است که قائم آل محمد (صلى الله علیه و آله) را از این رو مهدى مىگویند که مردم را به امورى که بر آنها پوشیده است راهنمایى خواهد کرد. وى پس از ظهور جهت ارشاد پیروان ادیان دیگر کتابهاى آسمانى تحریف نشده آنها را به آنها نشان خواهد داد و از این طریق آنها را با دین اصیل خودشان آشنا خواهد ساخت و بر اساس همان احکام تحریف نشده آیین خودشان با آنان رفتار خواهد کرد. در روایتى مىخوانیم از جمله کارهاى حضرت امام زمان علیه السلام پس از ظهور این است که وى تورات اصلى و انجیل اصلى و سایر کتابهاى انبیاى گذشته را از یک مخفیگاه خارج خواهد ساخت.(3)
دیدگاه دیگر این است که آن حضرت پس از ظهور، مردم را در تمام زمینههایى که به بیراهه رفتهاند ارشاد خواهند کرد تا به راه و شیوههاى درست دست یابند؛ چون انحرافات دوران غیبت تنها در احکام دینى نیست چرا که در اثر جهل و ناآگاهى در عرصههاى سیاسى، علمى و صنعتى نیز مردم دچار اشتباهات زیادى مىشوند. طرفداران این برداشت نیز به برخى از روایات که مشتمل بر تعابیر خاصى هستند تمسک مىجویند. به عنوان مثال از امام صادق علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمودند:
آن حضرت را مهدى مىگویند چون مردم را به امورى که گم کردهاند هدایت مىکند. (4)
این تعبیر شامل انحراف سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى و ... نیز مىشود .
نتیجه آن که مىتوان گفت چون امام زمان علیه السلام به برکت علم بىنظیرى که دارند، مردم را در تمام عرصههاى حیات فردى و اجتماعى و علمى و دینى به راه صحیح هدایت خواهند کرد و آنها را از تمام گمراهىها نجات خواهند داد به این مناسبت آن حضرت را «مهدى» مىگویند. البته در برخى روایات نیز به این نکته هم اشاره شده است که یکى از چیزهاى مخفى که حضرت مهدى علیه السلام مردم را به آن هدایت خواهند کرد؛ ذخایر زیرزمینى و معادن است که شاید این لقب به این قبیل از عملکردهاى حضرت مهدى علیه السلام نیز دلالت داشته باشد .
2- قائم: گرچه همه انبیا و امامان با توجه به شرایطى که در آن واقع شده بودند قائم به حق بودند اما حضرت مهدى علیه السلام را بالخصوص قائم لقب دادهاند. وقتى ابوحمزه ثمالى به امام محمد باقر علیه السلام عرض کردند:
اى فرزند رسول خدا مگر همه شما اهلبیت قیام کننده به حق نیستید؟
حضرت فرمودند: چرا همه ما براى حق قیام مىکنیم .
آنگاه ابوحمزه سؤال مىکند:
پس چرا از بین همه اهلبیت فقط به صاحبالامر علیه السلام قائم گفته مىشود؟
حضرت باقر علیه السلام مىفرمایند:
موقعى که حضرت سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیدند همه فرشتگان آسمانها از این پیشامد ناراحت و متالم شدند. خداوند متعال به منظور دلدارى آنها امامان نهگانه از نسل امام حسین علیه السلام را به آنها نشان دادند آنگاه که به مهدى آل محمد صلى الله علیه و آله که در آن حال مشغول نماز و نیایش به درگاه حضرت حق بودند رسیدند خداوند متعال فرمودند: این همان قائمى است که به وسیله قیام او از قاتلان حسین بن على علیهماالسلام انتقام خواهم گرفت. (5)
و امام صادق علیه السلام در این باره فرمودهاند:
مهدى علیه السلام را به خاطر قیامش براى حق قائم نامیدهاند. (6)
بر اساس این قبیل روایات چون دوازدهمین جانشین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بزرگترین حکومت و قیام اصلاحى دینى را در طول تاریخ حیات بشر انجام خواهد داد و در سرتاسر حکومت عدل جهانى اسلام را مستقر خواهد ساخت به آن حضرت لقب «قائم» داده شده است .
در این باره روایتهاى دیگرى نیز هست که از بُعد دیگرى این مطلب را مورد توجه قرار دادهاند که البته منافاتى با برداشت دسته اول ندارد. بر طبق این دیدگاه آن حضرت را قائم مىگویند چون سالها پس از غیبت وقتى که مردم در اثر طول زمان یاد و خاطره آن حضرت را کم کم در اثر مشغول شدن به زینتهاى دنیا فراموش کردند، آن حضرت قیام خواهند کرد و حکومت عدل جهانى را در سرتاسر عالم برقرار خواهند ساخت؛ «قائم» نامیده شده است .
در این زمینه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده است که آن حضرت فرمودند:
از این جهت قائم ما اهلبیت را قائم نامیدهاند که پس از فراموش شدن نامش قیام مىکند. (7)
و یا وقتى از امام جواد علیه السلام سؤال مىکنند چرا او را قائم مىنامند؟ در جواب مىفرمایند:
زیرا بعد از آن که نام آن حضرت از خاطرهها فراموش شود و اکثر مفقودین به امامت آن حضرت از دین خدا و اعتقاد به امامت حضرت مهدى علیه السلام رویگردان شوند او قیام مىکند. (8)
و نقل شده است به محض شنیدن ظهور آن حضرت عدهاى خواهند گفت: در طول این همه سال چگونه ممکن است او زنده مانده باشد باید تاکنون استخوانهاى او هم پوسیده شده باشد. چطور ادعا مىکند که او قیام کرده است؟ اما در هر حال آن زمانى که شرایط فراهم گردد و به اذن پروردگار عالم او قیام خواهد کرد. عظیمترین انقلاب قابل تصور را رهبرى خواهد نمود و قافله بشریت را به سعادت واقعى رهنمون خواهد شد .
پىنوشتها:
1- عقدالدرر، باب 3، ص40/ اثباةالهداة، ج7، ص110 و 169 .
2- منتخبالاثر، ص98 .
3- بحارالانوار، ج51، ص29 .
4- اثباةالهداة، ج7، ص110 .
5- بحارالانوار، ج51، ص28 .
6- همان، ص30 .
7- معانىالاخبار، ص65 .
8- کمالالدین، ص378 .
منبع: سایت تبیان