معرفی وبلاگ
« ای حیات! با تو وداع می‌کنم. با همه زیبائی‌هایت ؛ با همه مظاهر جلال و جبروت ؛ با همه وجود وداع می‌کنم ، با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می‌روم ، و از همه چیز چشم می‌پوشم.... ای پاهای من! می‌دانم شما چابکید ، می‌دانم که در همه مسابقه‌ها گوی سبقت را از رقیبان ربوده‌اید ، می‌دانم که فداکارید ، می‌دانم که به فرمان من مشتاقانه بسوی شهادت، صاعقه‌وار به حرکت در می‌آیید. اما من آرزوئی دارم ، من می‌خواهم که شما به بلندی طبع بلندم به حرکت درآیید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید ؛ این پیکر کوچک ، ولی سنگین از آرزوها و نقشه‌ها و امیدها و مسئولیت‌ها را ، به سرعت مطلوب ، به هر نقطه دلخواه برسانید . در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید ، من چند لحظه بعد به شما آرامش می‌دهم ، آرامش ابدی ! دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز شما را استثمار نخواهم کرد ، دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد ، دیگر به شما بی‌خوابی نخواهم داد. و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد . از درد و شکنجه ضجه نخواهید کرد ، از بی‌غذائی ، از گرما و سرما شکوه نخواهید کرد ، آرام و آسوده ، برای همیشه ، در بستر نرم خاک ، آسوده خواهید بود ، اما... اما این لحظات حساس ، لحظات وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقاء پروردگار لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 487444
تعداد نوشته ها : 569
تعداد نظرات : 6
Rss
طراح قالب
GraphistThem247

دفتر آبی (دفتر شعر شهید شیمیایی ابوالفضل سپهر)

اتل متل یه بابا

که اون قدیم قدیما

حسرتشو می­خوردند

تمومی بچه­ها

 

 

اتل متل یه دختر

دردونه باباش بود

هرجا که بابا می­رفت

دخترش هم باهاش بود


اون عاشق بابا بود

بابا عاشق اون بود

به گفته رفیقاش

بابا چه مهربون بود

 

یه روز آفتابی

بابا تنها گذاشتش

عازم جبهه­ها شد

دخترو جا گذاشتش

 

چه روزهای سختی بود

اون روزهای جدایی

چه سالهای بدی بود 

ایام بی بابایی

 

چه لحظه سختی بود

اون لحظه رفتنش

ولی بدتر از اون بود

لحظه برگشتنش

 

هنوز یادش نرفته

نشون به اون نشونه

اونکه خودش رفته بود

آوردنش به خونه

 

زهرا به اون سلام کرد

بابا فقط نگاش کرد

ادای احترام کرد

بابا فقط نگاش کرد

 

خاک کفش بابا رو

سرمه تو چشاش کرد

هی بابا رو بغل کرد

بابا فقط نگاش کرد

 

زهرا براش زبون ریخت

دو صد دفعه صداش کرد

پیش چشاش ضجه زد

بابا فقط نگاش کرد

 

اتل متل یه بابا

یه مرد بی ادعا

می­خوان که زود بمیره

تموم خواستگارا

 

اتل متل یه دختر

که بر عکس قدیما

براش دل می­سوزونن

تمومی بچه­ها

 

زهرا به فکر باباس

بابا به فکر زهرا

گاهی به فکر دیروز

گاهی تو فکر فردا

 

یه روز می­گفت که خیلی

براش آرزو داره

ولی حالا دخترش

زیرش لگن می­ذاره

 

یه روز می­گفت دوست دارم

عروسیتو ببینم

ولی حالا دخترش

میگه به پات می­شینم

 

می­گفت برات بهترین

عروسی رو می­گیرم

ولی حالا می­شنوه

تا خوب نشی نمیرم

 

وقت غذا که می­شه

سرنگو ور میداره

یه زرده تخم مرغ

توی سرنگ می­ذاره

 

گوشه لپ باباش

سرنگ می­فشاره

برای اشک چشماش

هی بهونه میاره:

 

«غصه نخور بابا جون

اشکم مال پیازه»

بابا با چشماش میگه

«خدا برات بسازه»

 

هر شب وقتی بابارو

می­خوابونه توی جاش

با کلی اندوه و غم

میره سر کتاباش

 

حافظو ور می­داره

راه گلوش می­گیره

قسم میده حافظو

خواجه بابام نمیره

 

دو چشمشو می­بنده

خدا خدا می­کنه

با آهی از ته دل

حافظو وا می­کنه

 

فال و شاهد فال

به یک نظر می­بینه

نمی­خونه، چرا که

هر شب جواب همینه

 

دیشب که از خستگی

گرسنه خوابیده بود

نیمه شب چه خواب

قشنگی رو دیده بود

 

تو یک باغ پر از گل

پر از گل شقایق

میون رودی بزرگ

نشسته بود تو قایق

 

یه خورده اون طرف­تر

میون دشت لاله

بابا سوار اسبه

مگه میشه؟ محاله

 

بابا به آسمون رفت

به پشت یک در رسید

با دستای مردونش

حلقه در رو کوبید

 

ندایی اومد از غیب

دروازه رو وا کنید

مهمون رسیده از راه

قصری مهیا کنید

 

وقتی بلند شد از خواب

دید که وقت اذونه

عطر گل نرگسی

پیچیده بود تو خونه

 

هی بابا رو صدا کرد

بابا چشاش بسته بود

دیگه نگاش نمی­کرد

بابا چقدر خسته بود

 

آی قصه قصه قصه

یه دختر شکسته

که دستهای ظریفش

چند ساله پینه بسته

 

چند سالیه که دختر

زرنگ و ساعی شده

از اون وقتی که بابا

قطع نخاعی شده

 

نشونه بیعته

پینه دست زهرا

بهترین شفاعته

نگاه گرم بابا

 

اتل متل یه مادر

نحیف و زار و خسته

با صورتی حزین و

دستای پینه بسته

 

بپرس ازش تا بگه

چه جور میشه سوخت و ساخت

با بیست هزار تومن پول

اجاره خونه پرداخت

 

اجاره­های سنگین

خرج مدرسه ما

خرج معاش خونه

خرج دوای مینا

 

بپرس ازش تا بگه

چه جوری میشه جنگ کرد

یا اینکه بی رنگ مو

موی سیاهو رنگ کرد

 

بپرس ازش تا بگه

چه جوری میشه جنگ کرد

با سیلی جای سرخاب

صورتا رو قشنگ کرد

 

وقتی که گفتند بابا

تو جبهه­ها شهید شد

خودم دیدم یک شبه

چند تا موهاش سفید شد

 

می­خوای بدونی چرا

نصف موهاش سفیده؟

بپرس که بعد بابا

چی دیده، چی کشیده!

 

یا میره داروخانه

برا دوای مینا

یا که میره سمساری

یا هم بهشت زهرا(س)

 

یه روز به دنبال وام

مامان مبره به بنیاد

یه روز به دنبال کار

پیر آدم در می­­آد!

 

هر وقت به مامان میگم:

طعم غذات عالیه

مامان با گریه میگه:

جای بابات خالیه

 

بعضی روزا که توی

خونه غذا نداریم

غذای روز قبلو

برا مینا میذاریم

 

مینا با غم می­پرسه:

غذا فقط همینه؟

مامان با گریه میگه:

بابات کجاست ببینه؟

 

وقتی که بیست می­گیرم

میاد پیشم میشینه

نوازشم می­کنه

نمره­هامو می­بینه

 

میگم: معلمم گفت:

که نمره­هات عالیه

مامان با گریه میگه:

«جای بابات خالیه»

 

یه بار گفتم مامان جون

این آقا بقالیه

با طعنه گفت: «تو خونه

جای بابات خالیه»

 

تا حرف من تموم شد

با دست تو صورتش زد

با گریه گفت ای خدا

بی­شرفی تا این حد؟

 

میگم: مامان راست بگو

اگه بابا دوستت داشت

چرا ازت جدا شد؟

پس چرا تنهات گذاشت؟

 

چشم می­دوزه تو چشمام

لب می­گزه، می­خنده

بیرون میره از اتاق

محکم درو می­بنده

 

رفتم و از لای در

توی اتاقو دیدم

صدای گریه­هاشو

از لای در شنیدم

 

داشت با بابام حرف می­زد

چشماش به عکس اون بود

انگار که توی گلوش

یه تیکه استخون بود

 

مرتضی جون می­دونم

زنده­ای و نمردی

بعد خدا و مولا

ما رو به کی سپردی؟

 

دستخوش آقا مرتضی

خوش به حالت که رفتی

ما اینجا مستاجریم

تو اونجا جا گرفتی؟

 

خواستگاریم یادته؟

چند تا سکه مهرمه؟

مهریه مو کی می­دی؟

گره توی کارمه

 

مهریه مو کی می­دی؟

دخترمون مریضه

بیا ببین که موهاش

تند تند داره می­ریزه

 

مهریه مو کی می­دی؟

اجاره خونه داریم

صاحب خونه می­گفتش

دیگه مهلت نداریم

 

امروز که صاحب خونه

اومد برا اجاره

همسایه­مون وقتی گفت:

«مهلت بده، نداره»

 

یهو تو کوچه داد زد:

«اینا همه­ش بهونه­س

دق اجاره داره

دردش اجاره خونه­س

 

به من چه شوهرش رفت

یا که زن شهیده

خونه اجاره کرده

یا خونه مو خریده؟»

 

درد دل خستمو

فقط برا تو گفتم

چون از تموم مردم

«به من چه» می­شنفتنم

 

میگم اجاره داریم

خیلی مریضه بچه

سایه سر نداریم

همه میگن: «به من چه»!

 

با آه خود به عکس

بابا جونم، جون میده

چادرو ور میداره

موهاشو نشون میده

 

صورتشو میذاره

رو صورت شهیدش

بابام نگاه می­کنه

به موهای سفیدش

 

اشک مامان می­ریزه

رو چشمای باباجون

بابا گریه می­کنه

برای غمهای اون

 

بابا با چشماش میگه:

قشنگ مهربونم

همسر خوب و تنهام

غصه نخور می­دونم

 

اتل متل یه مادر

نحیف و زار و خسته

با صورتی حزین و

دستایی پینه بسته

 

دستای پینه­دارش

عجب حماسه سازه

دستایی که شوهرش

به اون می­نازه

 

دستایی که پرچم

بابارو ور میداره

توی خزون غیرت

دستایی که بهاره

 

دستایی که عینهو

دست بابام می­مونه

نمی­ذاره سلاح

بابام زمین بمونه

 

دستی که بچه­هاشو

بسیجی بار میاره

بذر غیرت و ایمان

تو روحشون میکاره

 

درسته که شوهرش

تو جبهه­ها شهید شد

درسته که موی اون

بعد بابا سفید شد

 

اما خون بابا و

موهای مادر من

وقتی با هم جمع شدن

سیلی زدن به دشمن

 

سرخی صورت اون

سرخی خون باباست

موی سفید مادر

افتخار بچه­هاست

 

اتل متل یه مادر

خیلی چیزها می­دونه

از بی مروتی­ها

از بازی زمونه

 

باید فهمیده باشی

چه جوری میشه جنگ کرد

با سیلی جای سرخاب

صورتارو قشنگ کرد

 

باید فهمیده باشی

چه جوری میشه جنگ کرد

یا اینکه بی­رنگ مو

موی سیاهو رنگ کرد

 

ای که در این حوالی

غربت ما رو دیدی

صدای ناله­های

مادرمو شنیدی

 

دست رو گوشات گذاشتی

چشماتو خیره کردی

زل زدی به مادرم

فکر کردی خیلی مردی!

 

تو که به زخم قلب

مامان نمک گذاشتی

اگه مامان بمیره

مادرمو تو کشتی

 

اگه بابام نبودش

هر چی داشتی می­خوردن

مال و منالت که هیچ

مادرتم می­بردن

 

اگه مامان بمیره

دق می­کنم، می­میرم

پیش خدا و بابام

من جلو تو می­گیرم

 

 

پایان

سیمای شهیدان خدا ایمان است
سر سبزی عشق و آیت قرآن است

51
بارالها در رهت هر کس بمیرد زنده است
زندگی بی عشق تو ننگ است نی ارزنده است

52
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
زین پیش دلاورا ، چون تو کس نشکفته
حیثیت مرگ را ببازی نگرفت

53
این گل پرپر ماست
هدیه به رهبر ماست

54
بال اگر در خون نشیند مانع پرواز نیست
تک سواران بقا را راهواری دیگر است

55
دنیا بداند کربلای عشق اینجاست
زیباترین گلهای عالم لاله ماست
هر لحظه ما اربعین دراربعین است
آیا بهای صبح آزادی چنین است؟

56
شربتی از لعل لبش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
همچو مادر همه شب ناله و زاری کردیم
که ای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

57
مگر مادر که ..رفت از دست
مرا نزد خدا رزقی نکو هست
که گر حال و مقام من بدانی
شهادت را دگر مردن ندانی

58
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطر لاب اسرار خداست

59
سیمای شهیدان خدا ایمان است
سر سبزی عشق و آیت قرآن است
خونی که زجسم پاک او می ریزد
بر خاک وطن ستاره ای تابان است

60
مادر ترا به ماتم من از چه شیون است
عشق وطن ، شهادت و در خون طپیدن است

منبع: کتاب آواز پر ملائک

به راه رهبر و دینم فدا کردم جوانی را
به آگاهی پسندیدم بهشت جاودانی را

21
افسوس که روح در بدن نیست مرا
یک بلبل مست در چمن نیست مرا
با خیل برادران وداعی کردم
رفتم سفری که آمدن نیست مرا
22
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
23
اگر من در جوانی انتخابم بر شهادت شد
عو ض داده است حق شادی و عمر جاودانی را
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او بما مشتاق بود
24
زد سوگ سرخ یاران باردگر شررها
بر جمع همسرایان بر خیل همسفرها
از وادی سپیده پیکی زره رسیده
کز هجرت شقایق بازش بود خبرها
25
پدرم قامت تو تکیه گهی بود مرا
گفت هایت چو چراغی به رهی بود مرا
خنده هایت همه شادی و همه مهر و صفا
زندگینامه تو چون شبحی بود مرا
26
گر ظلمت خاک تیره شد بستر ما
آزادی و نور روید از پیکر ما
فردا که دمد ستاره ی پیروزی
جولانگه خورشید شود سنگر ما
27
گل به گل چینم و تعریف کنم بوی تو را
صد غنچه بچینم ندهد بوی تو را
چه کنم چاره ندارم که جدایم از تو
زکجا غنچه بچینم که دهد بوی تو را
"گل به گل گردم و تعریف کنم حسن تو را
گر که صد غنچه بچینم ندهد بوی تو را"
28
به راه رهبر و دینم فدا کردم جوانی را
به آگاهی پسندیدم بهشت جاودانی را
بگو بر مادر زارم شهیدم من نمی میرد
که من عشق شهادت را ز مولایم علی گیرم
29
مهدی ای نازنین برادر ما
ای شهید بخون شناور ما
به یتیمی ترا بپروردیم
رفته ناکام آخر از بَر ما
خواهران از غم تو می سوزند
تو بدی نور دیده ی تر ما
به شهیدان حق بپیوستی
یاد تو کی رود ز خاطر ما
30
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت

منبع: کتاب آواز پر ملایک

بروز حشر نباشد زقرب دوست جدا
کسی که گشت درعالم شهیده راه خدا
11

خلعت پاک شهادت را به برکردیم ما
خاک میهن توتیای چشم تر کردیم ما
در ره احیای اسلام و حراست از وطن
راه سربازی گزیده ترک سر کردیم ما
12
منم اکبر، شهید رزمگاه کربلای پنج
که بر لب داشتم هر لحظه ای این حرف آخر را
خداوندا خمینی را نگهدار و نگهبان باش
که تا مهدی ظهور آرد بگیرد غرب و خاور را
13
مطمئن باش که یادت نرود از دل ما
مگر آن روز که در خاک شود منزل ما
14
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما
15
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده ی نورانی ما
16
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و به عمر او بیافزا
17
رفتی ز باغ هستی ما گلعذار ما
خون میخورد چو لاله دل داغدار ما
پرپر شدی ز جور فلک در بهار حسن
ای نازنین شکفته گل نو بهار ما
آن کو ترا به تیر کمان پاره پاره کرد
آْگه نشد ز رنج و غم بیشمار ما
چون ما بروزگار کسی دلشکسته نیست
هم روز ما سیه شد و هم روزگار ما
18
باور نمی کند دل دزدیده ی خصم قاتل
با پنجه ی شقاوت از باغ حق ثمرها
گویید خصم دون را زنجیری زبون را
مائیم در مصافت آماده ی خطر ها
19
بروز حشر نباشد زقرب دوست جدا
کسی که گشت درعالم شهیده راه خدا
دوستان من بلبلی از بوستان حیدرم
پاسدار دین و ایمان ، جان نثار رهبرم
20
غوغای مادران است دشنام بر پلیدان
چاووش این شهیدان غمناله پدرها
بارد دوباره نم نم از ابر سوگ و ماتم
باران بی قراری بر سینه ها و سرها

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است

1
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
هر که دارد سر میدان بلا بسم الله
2
شهیدان بر شهادت خنده کردند
زخون خود بهاران زنده کردند
3
ای عبدالرضا شهید عشقی به خدا
با حوریه ها تو در بهشتی بخدا
در ماه صیام و عملیات صیام
پیمان شهادتت نوشتی بخدا
4
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
5
من تا به شب گلوله باران رفتم
در جبهه برای حفظ قرآن رفتم
6
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
7
آمد آن گم گشته،آن گمشته ی راه حسینی
تا که باشد رهنما در غربت یاد خمینی
8
ما سالکان کعبه عشق وارادتیم
سرشار مست باده ی ناب ولایتیم
9
مبادا خویشتن را وا گذاریم
امام خویش را تنها گذاریم
10
شهادت خلعتی زیباست پیکرهای اطهر را
شهیدان سرخ می خواهند این مرگ مقرر را
به اوج آسمان عشق، پروازت مبارکباد
چو رنگین کرده ای آخر بخوان شهبان و شهپر را

منبع: کتاب آواز پر ملایک صفحه 29 و30

X