به نام خدا
اين روزها وارد جامعه شده ام و دارم با اوضاع جامعه آشنا مي شوم. بعضي چيزها آزارم مي دهد! يك حرفهايي مي زنند كه در دلم گفتم اين روزها مردم تنوع طلب جامعه دلشان مي خواهد يك مقدار راه را كج بروند. بگذار خودشان تجربه كنند. بگذار به هر كجا مي خواهند بروند تا سرشان به سنگ بخورد.
وقتي دستور خدا را زمين بگذاريم فطرت پاكمان حسرت مي خورد ولي نفس ما نمي خواهد به اين حسرت و پيشيماني اقرار كند. آن وقت دربرابر آنهايي كه به آن دستور خدا عمل مي كنند جبهه مي گيريم. نوعي حسادت معنوي.
در اصل در تك تك حد و حدود هايي كه خدا تعيين كرده است اين هدف نهفته است كه وقتي آدم به دستور خدا گوش مي كند، قلبش آراستگي هايي پيدا مي كند و وقتي ناديده مي گيرد و يا مخالفت مي كند قلب آدم يك آلودگي هايي پيدا مي كند. و به بيماري هاي روحي و عقده ها و زشتي هايي مبتلا مي شود. تك تك احكام ما وضو، نماز، حج، روزه، حدود پوشش و... هدفشان خشوع قلب است. و اصلا هدف عبادت كردن هم صورت عملي خشوع در برابر خدا است.
در احكام حج و گوشت قرباني مي خوانيم :
لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ
نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمىرسد. آنچه به او مىرسد، تقوا و پرهيزگارى شماست. اين گونه خداوند آنها را مسخّر شما ساخته، تا او را بخاطر آنكه شما را هدايت كرده است بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را!
37 حج
به نام خدا
بعضی ها تفریحی زندگی می کنند.
کارهای خوب و زیبا انجام می دهند.
در حالی که به خودشان مجوزِ انجام یک دسته از گناهان را هم داده اند.
آن گناهانی را که دوست دارند!
یعنی تا این حد خودشان را صاحب اختیار فرض می کنند.
انگار در صف بهشت زنبیل گذاشته اند و خیالشان تخت است!
انگار سهمیه دارند و بلیط بهشت برایشان ذخیره شده است!
بعضی ها انقدر سرخوش هستند که توبه هم نکنند!
و اصلا تمایلی برای توبه کردن ندارند.
بعضی ها هم از توبه کردن فقط استغفرالله را بلد هستند.
و بس!!!
ای شاهزاده ها!
اگر شیطان به شما یک لیست داده است که بتوانید گناهانی را که دوست دارید انتخاب کنید و در انجامشان آزاد باشید،
من هم می توانم انتخاب کنم و می توانم در عمل به آنها از شما پیشی بگیرم!
ولی می دانید... من این آیه ها را امضا کرده ام!
مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا
(آن کس که زندگى زودگذر را مىطلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم و به هر کس اراده کنیم مىدهیم؛ سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش مىسوزد در حالى که نکوهیده و رانده است.)
وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا
(و آن کس که سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و کوشش کند در حالى که ایمان داشته باشد سعى و تلاش او، پاداش داده خواهد شد.)
کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا
(هر یک از این دو گروه را از عطاى پروردگارت، بهره و کمک مىدهیم و عطاى پروردگارت هرگز منع نشده است.)*
ما دو گروهِ متفاوت، با دو هدفِ متفاوت، در کنار هم ولی متفاوت زندگی می کنیم.
آن گروه یک عالمه مشکل به وجود می آورند.
آن گروه زمین را هم جهنم می کنند...
لعنت بر آنها!
و سلام بر کسانی که زمین را هم بهشت می کنند!
___________________________________________________________________________
*18تا 20 اسراء
به نام خدا
لعنت خدا بر ديوهايي كه غنچه ها را مي سوزانند!!!
امروز گوشه اي از زندگي چند تن از شهيده هاي صاف و ساده را خواندم. تصور نمي كردم كه آنها هم ايراني يا حتي زميني باشند! انگار از ما خيلي فاصله داشتند... اصلا تصور نمي كردم كه آنها هم دختر باشند! هر دختري نازك نارنجي است. آنها توانستند نباشند! تصور نمي كردم كه آنها كم سن و سال باشند! به كندي سير خودمان پي بردم و از اين همه تفاوت خجالت كشيدم. اميدوارم اين اثر روي من ماندگار باشد!
آنها چقدر به اين و آن خدمت كردند! و چقدر زحمت كشيدند! قياس كردن شيوه ي خوبي نيست... فقط بگويم كه من، نه خدمتي كردم و نه زحمتي كشيدم! و نه مي دانم چه زحمتي بايد كشيد؟! شايد هم بدانم...حقيقت اين است كه امثال من از سختي ها فرار مي كنيم! خدايا! خون ما از آنها رنگين تر نيست. وقتي گروهي سهل انگاري كنند، سختي دوبرابر در انتظار گروه ديگر است.
آن عزيزان به خاطر رفاه ما خودشان را فدا نكردند! كه اگر چنين بود فداكاري در راه انسان هاي قدرناشناس حاصلي جز افسوس نداشت. آنها فقط به خاطر خدا، از خودشان و از دوست داشتني هايشان گذشتند. به خاطر او، از بعضي كارها دست كشيدند. خوشبختي حق آنها است !!!
به نام خدا
نيمه هاي شب بيدار بودم و براي نوشتن محتاج نور يه چراغ كوچيك بودم. باز هم مي گي تاريكي با روشنايي فرقي نداره؟!
توي تاريكي خط خودت رو هم نمي توني ببيني. نور، كار تو رو پيش مي بره. درست و غلط رو نشونت مي ده. اطمينان به درستي كار رو بهت مي ده. بدون نور هرگز به مقصد نمي رسي. قلم و كاغذ و بينايي داري و مي دوني چي مي خواي بنويسي اما نوشته هات خط خطي مي شه.
تاريكي تو رو از كار بازمي داره. هرچي تاريكي شديدتر باشه، اشتباه و خطا، خيال پردازي، بي خبري، ترس و ناامني و درنتيجه امكان گم شدن بيشتر مي شه.
نور مخصوص افراد بيدار، هشيار و فعاله. كافيه خدا آفتابي بر دل تاريك بتابونه تا از خواب غفلت بيدار بشه.
شايد هم كسي توي تاريكي دنبال روزنه اي از نور بگرده و با همون نور كم به مقصدش برسه( البته آدم لايق هرگز از نور خدا كم بهره نمي مونه). چنين كسي حسن عملش رو ثابت كرد. آيا حقش نيست نور كامل داشته باشه؟!
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ/8تحريم
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد بسوى خدا توبه كنيد، توبهاى خالص؛ اميد است (با اين كار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند، در آن روزى كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمىكند؛ اين در حالى است كه نورشان پيشاپيش آنان و از سوى راستشان در حركت است و مىگويند: «پروردگارا! نور ما را كامل كن و ما را ببخش كه تو بر هر چيز توانايي)
اما خدا خيلي خيلي مهربونه و كسي رو كه حقش باشه از اين نور محروم نمي كنه.
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ/257بقره
(خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند)
نوري كه شايد اونو در دنيا كافي دريافت نكنند ولي در دنياي ديگه همراه با پاداش اعمالشون نور كامل رو از خداوند دريافت مي كنند.
قرآن هم نوريه كه هدفش آشكار كردن حقيقت هاي نهفته و بيرون آوردن مردم از تاريكي هاست.
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ/15 مائده
(اي اهل كتاب! پيامبر ما، كه بسيارى از حقايق كتاب آسمانى را كه شما كتمان مىكرديد روشن مىسازد، به سوى شما آمد؛ و از بسيارى از آن (كه فعلاً افشاى آن مصلحت نيست) صرف نظر مىنمايد. از طرف خدا، نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد)
يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيم/16 مائده
(خداوند به بركت آن، كسانى را كه از خشنودى او پيروى كنند، به راههاى سلامت هدايت مىكند؛ و به فرمان خود از تاريكيها به سوى روشنايى مىبرد؛ و آنها را به سوى راه راست، رهبرى مىنمايد)
روشنايي هميشه نهفته ها رو آشكار مي كنه. نور كامل مساوي است با رسيدن به يقين و براي همين يكي از نام هاي مرگ، به يقين رسيدن است:
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ /99حجر
(و پروردگارت را عبادت كن تا يقين [= مرگ] تو فرا رسد)
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ/5تكاثر
(چنان نيست كه شما خيال مىكنيد؛ اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد)
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ/69زمر
(و زمين به نور پروردگارش روشن مىشود و نامههاى اعمال را پيش مىنهند و پيامبران و گواهان را حاضر مىسازند و ميان آنها بحق داورى مىشود و به آنان ستم نخواهد شد)
حقيقت هميشه وجود داره. چه با وجود نور و چه بدون اون. نور براي بنده ي خداست تا در جريان موضوع قرار بگيره. مثل روشن بودن صبح كه نماد شروع روز براي آدمي زاد است، به نظرم نور فراخواني است براي حيات دوباره.
لحظه ي مرگ مثل روشن شدن چراغ در يك اتاق تاريكه. اتاق همون اتاقه. فقط جزئيات و واقعيت هاي اون براي شخص پيدا مي شه. اون موقعست كه بگه پس اين سايه هايي كه در دنيا مي ديدم الكي نبودند!!! بله! معما چو حل گشت آسان شود و چون جاي اشيا رو مي فهمه مي خواد برگرده و راه درست رو بره؛ اين در اون در مي زنه براي نجات خودش:
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ/13حديد
(روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مىگويند:«نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتويي برگيريم!» به آنها گفته مىشود:«به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!» در اين هنگام ديوارى ميان آنها زده مىشود كه درى دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب)
وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصير/ 37 فاطر
(آنها (در جهنم) فرياد مىزنند«پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالحى انجام دهيم غير از آنچه انجام مىداديم!» (در پاسخ به آنان گفته مىشود:) آيا شما را به اندازهاى كه هر كس اهل تذكّر است در آن متذكّر مىشود عمر نداديم و انذاركننده به سراغ شما نيامد؟! اكنون بچشيد كه براى ظالمان هيچ ياورى نيست)
بنابراين عده اي كه واقعا مي خواستند با همون نور اندك هم كه شده راه درست رو پيدا كردند.
عده ي ديگه، نور نداشتند و دنبالش نگشتند و اين طوري گم شدند.
عده اي با وجود نور، خلاف مسير رفتند. خب بعضي افراد بينا هستند، نور هم دارند. ازش استفاده هم مي كنند. به هدفشون هم مي رسند!!! ولي هدفي كه خودشون خير سرشون صلاح مي دونن!
براي مثال من براي خوشنودي ديگران يا دلخوشي خودم حرفي بزنم كه خودم هم بدونم حرف مفته! مثل شعري مي مونه كه بي معناست و فقط قافيه داره. مثل يه دروغ كه براي خودم همه چيز روشن باشه ولي از اين نور(دونستن حقيقت) در جهت سود خودم بهره ببرم. عمدا و با وجود روشنايي، اين كار رو كنم. چنين كسي با طناب خودش به چاه ميفته و حقشه!
به نام خدا
نمي دونم توهّمه يا واقعا زياد سنگ جلوي پام مي افته. قبول ندارم كه وقتي سنگ جلوي پا بيفته يعني اون راه غلطه. من راه رو خودم هموار مي كنم و به اين اميد زنده ام كه وقتي خدا چيزي رو بخواد اتفاق مي افته، حتي اگه سنگ جلوي پاش زياد باشه. "خواست خدا" رو زماني درك مي كنم كه اين قصه رو مي خونم: مادر موسي عليه السلام بهش وحي شد كه بچه رو در دست رود رها كنه. مادرش دل تو دلش نبود. دلش كباب بود. بعد از اينكه بچه به دست فرعون افتاد اگه خواهرش نمي رفت با زن فرعون صحبت كنه و دست روي دست مي ذاشتن به جايي نمي رسيدن. چون خدا خواست، حرف خواهرش رو قبول كردن و مادر دلشكسته اي كه به خدا اعتماد كرد به بچه پيوست. اما الان مثالي كه خدا نخواسته باشه چيزي اتفاق بيفته يادم نيست. فقط مي دونم خدا دل كسي رو نمي شكنه. مردمن كه دل مي شكنن و بهتر از همه اينكه هواي دلشكسته هاي بيچاره، مظلوم و ضعيف رو داره. بيشتر دعاشونو مي پذيره!
ونريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم ائمّة و نجعلهم الوارثين/5قصص
اگه خودشون با خدا صحبت كنن، خدا قبول مي كنه، اگه واقعا به خدا بگن:"تو كه منو مي بيني و صدامو مي شنوي و نشده خوبي اي ازت بخوام بهم ندي و يادم نمياد دعامو مستجاب نكرده باشي و حتي بهتر از خواسته ي خودم رو هم بهم دادي."
اصلا صورت خوشي نداره كه آدم بگه"خدايا آرزوهامو برآورده كن!"
مگه خدا گفته هر آدمي خواسته اي داشته باشه بهش مي رسه؟ اينجوري باشه كه دنيا به هم مي ريزه! همه توقع دارن به خواستشون برسن و مي گن چرا خدا دعامو مستجاب نكرد؟ بايد ادبياتش با خدا عوض بشه و فقط كسي كه نزد خدا منزلتي داره دعاهاش درست و معقوله.
پس بايد وقتي دعا مي كنه خودش رو در محضر خدا قرار بده و از خدا شرم كنه. تو دلش نذري كنه و بگه خدايا اين نذر رو از من قبول كن و دعاي منو كه برام حياتيه مستجاب كن. چون نذر قول گرفتن از خداست. بعد بايد اعتماد كني به خدا و قولش. اگه دلت واقعا خرد شده باشه، صداي خدا رو مي شنوي كه مي گه دعات رو مستجاب كردم. اعتراف مي كنم سنگهايي كه جلوي راهم ميفته و منو به زمين مي اندازه رو دوست دارم. رسيدن به خواسته چرت و الكيه. آدم شدن برام مهمتره. از آدم شدن مهم تر هم هست. خيلي مهم تر.
ايمان
به نام خدا
فعلا دعا نمي كنم كه خدا عقلم رو زياد كنه! چون حتي اگر عقل كل هم باشي، در زندگي كم مياري مادامي كه ايمان نداري. ايمان فقط همين نيست كه به خدا ايمان بياري و تموم. كمتر كسي از پلكان ايمان بالا مي ره. براي بالا رفتن بايد مقاوتم بيشتر بشه. اون وقت به خدا، به خودم، به مردم، به زندگي و به جهان معرفتي پيدا كنم تا سختي ها برام آسون بشه. اگر براي پاكي سعي و مقاومت كردي، اينجا خدا بهت بر مي گردونه و كوه مشكلات در برابرت ذوب مي شه. اون وقت دلي بهت مي ده قرص و محكم. فقط اين نيست. كلّا زندگيت عوض مي شه. ديگه بيخودي غصه نمي خوري و تو كوچه هاي باريك زندگي گير نمي كني تا خسته بشي و زندگي مزخرفت رو ادامه بدي. وارد ميدون بزرگ زندگي خواهي شد كه من اون جاها رو بلد نيستم...
ايمان ارزشمند ترين محور زندگيه. براي اينكه در اين محور قرار بگيري بايد تقوا داشته باشي. تقوا همون مقاومتيه كه برامون سخته و ايمان يكي از گنجهايي هست كه براي شيرين كردن زندگي، آرامش، اميد و اطمينان، از معدن تقوا استخراج مي شه.
هرچند ايمان زندگي رو صفا مي ده ولي باز هم ممكنه يه زندگي سخت ِتلخ داشته باشي. دنيا اينجوريه ديگه تقصير تو كه نيست. نكنه وقتي ديدي اوضاع وفق مرادت نيست خام بشي و يهو برگردي هرچي نهال كاشتي خراب كني. يعني صبر نكني تا نهال ها بزرگ بشن.
زندگي مسيري پرپيچ و خمه. آدمي زاد وقتي از بالا نگاه مي كنه نمي دونه راه درست كدومه، راه غلط كدوم. نمي دونه تو چه موقعيت هايي بايد تقوا داشته باشه. از روي بي حوصلگي از آدم شدن پشيمون مي شه. خدا براي اينكه اون فرد دچار اين اشتباه نشه آيه اي رو نازل كرده:
والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا وانّ الله لمع المحسنين/69 عنكبوت
يعني از تو حركت از خدا بركت! تازه آخر آيه به آدم اميدي مي ده بيش از حد انتظار! اينجا اين آدم خوش شانس به يه توكل كننده تبديل ميشه:
وما لنا الّا نتوكل علي الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علي ما اذيتمونا و علي الله فليتوكل المتوكلون/12 ابراهيم
به نام خدا
کاملا می فهمم چقدر نارسایی عقلی دارم. خوبه که اینو فهمیدم فعلا! بذار چند لحظه با خودم باشم...
بعضی وقتا دلم می خواد گریه کنم ولی بهانه ای پیدا نمی کنم که دلم قبول کنه. اون مواقع دلم سخت می گیره. باید یه موقع که حال داشت بهانه رو بهش عرضه کنم تایید کنه بعد یه عالمه گریه کنم ...بعضی وقتا دلم مهربون می شه ولی بهانه پیدا نمی کنم. آخه این شخصیته ما داریم؟ الان دلم می گه گریه کن بهانه ای نیست برام. هی. از خدا می خوام و باز دعا می کنم چون فقط با دعا کردن نجات پیدا می کنم همیشه.
قل ما یعبأ بکم ربّی لولا دعاءکم فقط کذّبتم فسوف یکون لزاما_آیه آخر سوره فرقان
هر وقت فکر و خیالم نارسایی پیدا کنه و یا دلم تنگ بشه برای فرج دعا می کنم. فرج روح. یا فرج برای رسیدن به خوبی. چون هرچی تلاش کنم به خوبی نمی رسم مگر اینکه خدا بخواد مخصوصا اینکه گریه کنم و دلشکسته و غریب باشم اون وقت خدا به من نظر لطف می کنه. این جوری پیش نمی رم. خدایا امشب هم یه اتفاق تازه ی فکری یا قلبی برای من بیفته تا یه تغییری کنم. می دونم که:
إنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم
ولی من که قوم نیستم. اگه قوم بودم به همدیگه کمک می کردیم و هرجا کم می آوردیم دست هم دیگرو می گرفتیم.
حالا سعی خودم رو می کنم و تغییر به وجود میارم و می رم دنبال سوژه برای تغییر و تحول. تو این دنیای کوچیکم سوژه یافت نمی شه. مغزم زیاد خیلی سوخت و ساز می کنه. سوخت و ساز خوبه ولی در صورتی که نتیجه به بار بیاره. این روزها کم نتیجه می گیرم. چون که کم قرآن می خونم. یعنی با مکث قرآن نخوندم و اثرهای بدش رو روی روحیم دیدم. وقتی میگم قرآن خوندن منظورم خوندن با مکث فیلسوفانه است. نه چیزی که رایجه.
این که از قرآن چه چیزی رو درک کنم به شخصیت خودم بسته است. نباید از برداشت و نسخه ی مخصوص خودم بگذرم. اگر لطف خدا شامل حالم نشه محروم خواهم ماند: (بی ادب محروم گشت از لطف رب)
لا یمسّه الّا المطهّرون
عشق به کلام خدا نشانه ی تقواست:
و قیل للذین اتقوا ماذا أنزل ربکم قالوا خیرا. للذین أحسنوا فی هذه الدنیا حسنة و لدار الأخرة خیر و لنعم دارالمتقین
بی علاقگی به قرآن و قدر ندونستن کلام وحی نشانه ی مسکتبران است:
وإذا قیل لهم ماذا أنزل ربّکم قالوا أساطیر الأولین
اصلا نباید منتظر باشم دیگران قلب منو جلا بدن! من شک ندارم که انس بیشتر راه بدون واسطه ای برای بهره بردن از کلام وحی هست. حتی اگرلطف خدا شامل حال کسی بشه، به قدری از قرآن بهره می بره که به تزکیه نفس می رسه.
و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لایزد الظالمین الا خسارا
خب هر کس شخصیتش مؤمن باشه حقیقت رو دریافت می کنه.
درحالی که فقط بعضی از آیه ها نیاز به تفکر دارند، همه ی آیه ها بار روحانی بی نظیری دارند. این اثر روحانی هست که خواص و عوام نمی شناسه. تنها کتابی هست که همه و همه می تونن ازش بهره ببرند. حتی قسمت هایی که نیاز به تفکر دارند، سخت نیستند و هرکس به اندازه ی خودش می تونه مفاهیمش رو درک کنه. بعضی ها کم تر، بعضیا که با معرفت و زبل هستند، بیشتر!
گفتم قرآن برای همه کس، منظورم آدم کم سواد، کم ایمان، دانشمند و مؤمن بود و باید از این بترسم که مبادا با گناهان زیاد جزء مردمی بشم که بد کلام خدا رو می فهمند! اشتباه، ناقص، مغرضانه، سودجویانه، بدون بینش الهی، بدتر از اینها، خیلی بدتر از اینها، اینه که درست و خوب کلام خدا رو بفهمی و خودت رو به اون راه بزنی:
انّ الذین یکتمون ما أنزلنا من البیّنات و الهدی من بعد ما بینّاه للنّاس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللّاعنون 159_بقره
و یا در عمل به خاطر ضعیف النفس بودن کم بیاری:
ولا تهنوا و تدعوا الی السّلم و أنتم الأعلون و الله معکم و لن یترکم أعمالکم_آیه آخر سوره محمّد_صلّی الله علیه و اله
این آیه تنبلی و ضعف نشون دادن رو محکوم کرده و امری رو که خدا واجب کرده سهل و آسون می دونه به خاطر اینکه خدا همراه مؤمنان است. از اعمال آدم چیزی کم نمی کنه! و آدمی زاد هروقت در مسیر حق گام برمی داره احساس می کنه چیزی ازش کم شده.