تبیان، دستیار زندگی
جشن سینما و تلویزیونی دنیای تصویر یا جشن حافظ که هر سال توسط علی معلم مدیر مسئول و سردبیر مجله سینمایی دنیای تصویر در ایران برگزار می شود، بهانه ای را فراهم نمود که یکی از ناهنجاری های فرهنگی مرتبط با این مراسم را مورد بررسی و تأمل قرار دهیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیا می توانیم دیگران را با این لفظ خطاب کنیم؟!

زبان، نماینده فرهنگ و اخلاق هر شخص به حساب می آید؛ چرا که ابزار زبان می تواند آنچه در ضمیر و نهان انسان نهفته است را برملا سازد. زبان می تواند همانند ابزاری کارآمد و ارزشمند عمل نماید به طوری که موجب کمال و قرب انسان به خدای متعال شود، و یا اینکه انسان را از عالی ترین مراتب انسانیت به پست ترین مراتب حیوانیت تنزل بخشد، و این امر بسته به نوع استفاده صحیح از این ابزار کار آمد است، که می تواند بار غنا و ارزش افراد را فزونی بخشد.

علی بیرانوند - کارشناس حوزه/ بخش قرآن تبیان

توهین، بدزبانی

استفاده نا صحیح از نعمت زبان

جای بسی تأسف است که غالباً این نعمت عظما به نقمتی شوم مبدل می گردد، و از مسیر حق منحرف و به جای بهره گیری صحیح از آن در جهت هدایت و ارشاد و بیان حق و پند و اندرز و ذکر خدا و یاری مظلوم و سخنان مفید و حکمت آمیز به ابزاری شکنجه گر و لطمه زننده به دیگران مبدل می شود. [1] در روایتی از کتاب کافی از امام صادق (علیه السّلام) روایت شده كه فرمود: «إِنَّ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى النَّاسُ لِسَانَهُ؛[2] و از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت شده كه فرمود: بدرستى كه مبغوض ترین خلق خدا آن بنده ای است كه مردم از زبانش پرهیز كنند.»

یکی از استفاده های نا صحیح از زبان، خطاب قرار دادن دیگران با  القاب و صفات نا مناسب و غیر اخلاقی همچون دیوث است، هر چند بعضی افراد مروج فرهنگ غیر خودی در ظاهر و پوشش شده اند، ولی این امر نباید موجب شود که ما با الفاظ نا مناسبی همچون دیوث ایشان را مورد خطاب قرار دهیم.

دیوث کیست؟

دیوث در کتب لغت و منابع روایی به معنای شخص بی غیرت معرفی شده است.[3] در واقع دیوث به معنای بى  غیرت و بى  اعتنا به وضع عفت خانواده است و او را از این جهت «دیوث» گفته  اند كه تن به عمل ذلیلانه و حقارت آفرین مى  دهند.[4]

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) در خصوص معرفی شخص دیوث سوال شد: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله و الله علیه وآله) وَ مَا الدَّیُّوثُ؟ قَالَ: الَّذِی تَزْنِی امْرَأَتُهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ بِهَا؛[4] یا رسول اللَّه دیّوث كه باشد؟ فرمود: مردیكه زوجه و همسرش با مردان دیگر راه دارد و او می داند و اهمیّت نمى دهد.»

در منابع روایی گروه های مشخصی مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند از جمله ی این افراد شخص دیوث یا بی غیرت است، در روایت شخص دیوث  این چنین معرفی شده است. «الْمُتَغَافِلُ عَنْ زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّیُّوثُ؛[5] کسی که از همسر خود غافل است دیوث است.» علاوه بر معنای لغوی بی غیرتی در متون روایی یک معنای اصطلاح دیگر برای این واژه به کار رفته است از جمله این که در روایتی بعد از آنکه بیان شد شخص دیوث وارد بهشت نمی شود و اینکه بوی بهشت نیز به مشامش نمی رسد، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) در خصوص معرفی شخص دیوث سوال شد: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله و الله علیه وآله) وَ مَا الدَّیُّوثُ؟ قَالَ: الَّذِی تَزْنِی امْرَأَتُهُ وَ هُوَ یَعْلَمُ بِهَا؛[6] یا رسول اللَّه دیّوث كه باشد؟ فرمود: مردی كه زوجه و همسرش با مردان دیگر راه دارد و او می داند و اهمیّت نمى دهد.»

سوال مهم: آیا ما می توانیم مصداق شناسی کنیم؟

سوال مهم و اساسی که در این خصوص به ذهن تبادر می کند این است، با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی واژه دیوث، آیا ما می توانیم در کوی و برزن به دنبال مصادیق این واژه باشیم و با دلایل واهی و بی اساس، هر کسی را با این القاب و صفات نا خوشایند مورد خطاب قرار دهیم؟
آنچه از منطق قرآن استفاده می شود این است که نه تنها جواز این کار به افراد داده نشده بلکه از دادن نسبت های ناروا به دیگران هر چند که در رفتار خود گرفتار نوعی بی مبالاتی باشند، نیستیم، از این رو خدای متعال می فرماید: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ [سوره حجرات، آیه 11] و از خودتان- از یكدیگر- عیب جویى مكنید و یكدیگر را به لقب ها [ى بد و ناخوش ] مخوانید. بد نامى است نام  كردن [مردم ] به بدكردارى پس از ایمان آوردن [آنها]. و هر كه توبه نكرد پس اینانند ستمكاران.»

به بهانه امر به معروف و نهی از منکر:

آنچه از منطق قرآن استفاده می شود این است که نه تنها جواز این کار به افراد داده نشده بلکه از دادن نسبت های ناروا به دیگران هر چند که در رفتار خود گرفتار نوعی بی مبالاتی باشند، نیستیم، از این رو خدای متعال می فرماید: «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ [سوره حجرات، آیه 11] و از خودتان- از یكدیگر- عیب جویى مكنید و یكدیگر را به لقب ها [ى بد و ناخوش ] مخوانید. بد نامى است نام  كردن [مردم ] به بدكردارى پس از ایمان آوردن [آنها]. و هر كه توبه نكرد پس اینانند ستمكاران.

بعضی افراد به بهانه امر به معروف و نهی از منکر  این اجازه را به خود می دهند که دیگران را با القاب و صفات غیر اخلاقی مورد خطاب قرار دهند، غافل از اینکه برای جلب دیگران به آموزه های دینی سزاوار است خود نمونه بارزی از محاسن و صفات اخلاقی باشیم، کما اینکه در روایت نیز این چنین بیان شده است: « عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَال  لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِیَرَوْا مِنْكُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ؛[7] ابن ابى یعفور گوید: امام صادق (علیه السّلام) به من گفتند: مردم را بدون زبان خود بطرف ما بخوانید، آنها اگر از شما عبادت، راستى و ورع را دیدند متوجه ما مى شوند.»
کسی که به راحتی به خود اجازه می دهد با نسبت های ناروا دیگران را مورد خطاب و عتاب قرار دهد، نه تنها به نتیجه و هدف خود نائل نمی شود، بلکه موجبات دلزدگی و دین گریزی دیگران را نیز فراهم می نماید.
اگر مسلمانی به واسطه بی اطلاعی و یا حتی بی مبالاتی متوجه فعل و رفتار غیر اسلامی خود نباشد، و هنجار شکنی نماید ما نمی توانیم با نسبت های ناشایست آنان را متوجه خطا و اشتباهشان نماییم؛ چرا که منطق قرآن برای بازداشت دیگران از خطا و اشتباهشان، منطق اخلاق و منش نیکو است: « ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن؛[سوره مومنون، آیه96] بدى را به بهترین راه و روش دفع كن (و پاسخ بدى را به نیكى ده).»

جمع بندی و نتیجه گیری:

هر چند آموزه های دینی و اسلامی با بی عفتی و بی حیایی زنان و بی غیرتی مردان در قبال این موضوع مخالفت ورزیده است، ولی این مطلب موجب نمی شود، برای بازداشتن این افراد از ناهنجاری های اخلاقی ایشان را با صفات و افعال زشت مورد عتاب و خطاب قرار دهیم.


پی نوشت ها:

[1]. عباس اسماعیلی یزدی، فرهنگ صفات، ص477.
[2]. الكافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص323، ح4.
[3]. تاج العروس، ج 3، ص213.
[4]. مکارم شیرازی، پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، ج 2، ص139.
[5]. مستدرك  الوسائل، ج 14، ص 291.
[6]. وسائل الشیعة، ج  20، ص 154.
[7]. بحار الأنوار، ج 67، ص 309.