تبیان، دستیار زندگی
قربانی سکوت داستان رنج ها و ستم های نابحقی است که فرهنگ مردسالارانه و خرافی به زنان روا می دارد و باعث می شود زنان جامعه نسل به نسل بیشتر در رنج و خودخوری فرو روند و سرنوشتشان را به باد و خرافات بسپارند و رشد و شکوفایی شان از همان اوان نوجوانی چون شکوفه ا
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قربانی سکوت


قربانی سکوت داستان رنج ها و ستم های نابحقی است که فرهنگ مردسالارانه و خرافی به زنان روا می دارد و باعث می شود زنان جامعه نسل به نسل بیشتر در رنج و خودخوری فرو روند و سرنوشتشان را به باد و خرافات بسپارند و رشد و شکوفایی شان از همان اوان نوجوانی چون شکوفه ای سرما زده پژمرده و نابود شود.


قربانی سکوت

قربانی سکوت. نرگس اکبری کردیانی. تهران: نشرآموت. چاپ اول:1391. 1100نسخه. 304صفحه.8500 تومان.

«دختر نگه دارم که چی بشه؟ مثل دخترای رحیم آبرو و حیثیت به ولایتمون نذارن وسرمون رو به زیر مون کنن، ها! گوش شیطون کر، گوش شیطون کر ماشاءالله آقا، شکم سیر، یه سر و گردن از کدخدای ده بالاتر، دیگه چی می خوام؟ مرگ هم که دست خداست. شاید تو و دخترت زودتر از او مردین. خب حاجی چرا چیزی نمی گی؟ اینجور که تو آرومی معلومه خودت دخترت رو سر خونه زندگیمون فرستادی؟»[1]

نابرابری حقوق زن و مرد تا پیش از دنیای مدرن برای جوامع مختلف در سراسر دنیا امری بدیهی بوده است. جنبش زنان یا برابرخواهی تقریبا از قرن شانزده در اروپا با ورود به دنیای جدید و اولین نشانه های رنسانس شکل گرفت. در ابتدای شکل گیری این جنبش، زنان تلاش کردند تا سهم خود را از حوزه های اجتماعی به دست آورند.

زنان فنلاندی اولین زنانی بودند که توانستند حق رای را به دست آورند. حرکت زنان و مخصوصا زنان کارگر بعد از جنگ جهانی اول باعث شد تا زنان دیگر کشورها که به مرور با غرب رو در رو شده بودند به خود آمده و برای بدست آوردن حقوق برابر تلاش کنند. امروز بعد از گذشت دوره های مختلف مبارزه و فعالیت زنان سراسر دنیا، جنبش فمینیستی مراحل مختلفی را طی کرده تا به جایی رسیده که معتقد است برابری را باید در حوزه نوشتار کسب کرد. هلن سیکسو با مطرح کردن زبان زنانه چشم انداز تازه ای را برای جنبش زنان گشود. وی معتقد است به جای نوشتن درباره زنان باید به یک نوشتار زنانه رسید. فقط آنچه گفته می شود مهم نیست مهم تر از آن دگرگون کردن خود نظام گفتن، یا زبان است. باید از گفتمانی که نظام مرد سالار را تنظیم می کند فراتر رفت و خودکار شدگی ذهن را شکست. عرصه داستان و شعر بهترین فضایی است که می توان نوشتار زنانه را در آن به منصه ظهور گذاشت. قربانی سکوت داستانی است از تمام درد ها و رنج هایی که ناشی از تقابل های دوگانه ای است که نظام مرد سالاری بر آن تاکید دارد. تقابل نجیب و نانجیبب مرد و زن، خوب و بد، حق و ناحق، پاک و ناپاک و نویسنده تنها به این درد ها اشاره می کند و تلاش نمی کند از سطح این تقابل ها فرا برود. برای اثبات حقانیت زن تلاش می کند نجیب بودن زن را به اثبات برساند. یعنی همان قواعد و قوانین دست و پا گیری را به کار می گیرد که زاییده دنیای نشانه گذاری مرد سالارانه است. از این جهت متن به سمت شکستن و دگرگون کردن نظام گفتاری مردانه و اتوماسیون ذهنی مرد سالارانه پیش نمی رود.

در پایان داستان راوی بهترین راه برای مبارزه با دنیای خشن مردانه و ستم های ناحق به زن را نوشتن می داند و معتقد است نوشتن می تواند تفکرات نادرست و خرافی را درباره زنان از بین ببرد.

از این جهت نمی توان گفت این متن یک متن فمینیستی است، صرفا به این خاطر که هر آنچه در آن نوشته شده است درباره ظلم و ستم ناروا به زنان قشرهای مختلف و خود راوی ماجرا است.  در پایان داستان راوی بهترین راه برای مبارزه با دنیای خشن مردانه و ستم های ناحق به زن را نوشتن می داند و معتقد است نوشتن می تواند تفکرات نادرست و خرافی را درباره زنان از بین ببرد. تفکرات خرافی و نابرابرانه که حتی در همین داستان توسط خیلی از زنان بیش از مردان اشاعه و حمایت می شود. هر چند راوی هنوز به این بلوغ فکری نرسیده است که متن نوشتارش را با نام اصلی خود منتشر کند و به نظر می رسد ترس از نظام مرد سالارانه در ذهن راوی چنان قوی است که بدون نام مستعار قادر به رو در رویی با آن نیست. اگر فرض کنیم راوی با نام مستعار همه آنچه دیده و برایش رخ داده را منتشر کند، معنی اش این است که متن از اعتبار برخوردار نیست و هیچ حفره ای را پر نخواهد کرد.

« سردی قطرات آب را بر صورتم حس می کنم. چشم باز می کنم. نور برق لامپ آزارم می دهد. چشم هایم را تنگ و گشاد می کنم. ساره را می بینم با چشمانی نم دار از اشک. مرا در آغوش می کشد: بلند شو لیلا جان! بلند شو! بالاخره راهت را پیدا کردی. بلند شو  که با نوشتنه که آدما به جنگ بی عدالتی ها و کج روی ها می رن. بلند شو! که بهترین راه رو یافتی. چرا خدای نکرده سر قبرت بخونن. چاپش کن. چاپش کن با اسم مستعار و حرف دلت رو به گوش همه برسون تا سعادت رو هم توی این دنیا احساس کنی...»[2]

پی نوشت:

[1] صفحه 93 کتاب

[2] صفحه 302 کتاب

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان