تبیان، دستیار زندگی
شکوفه ها، شگفت زده از طراوات نوزادی شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خیره در سیمای طفلی شدند که نور آفریدگار در آن باز تابیده بود و خدیجه شادمان از ولادت دختری که بوی عصمت می داد و طعم بهشت. و این گونه، فاطمه بر روی فرشی از شکوفه های آسمانی پا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خوشحال باش خدیجه

حضرت خدیجه

درد، تمام وجود خدیجه را دربرگرفته است. آن چه بر درد او می ‏افزاید، زخم زبان‏هایی است که زنان قریش در پاسخ او، بر او وارد آورده‏اند. حالا مادر اسلام، زیر سقف خانه، تنها و بی‏سامان نشسته و از درد به خود می ‏پیچد. نمی ‏داند کدام درد بر او سخت‏تر آمده است. این درد، یا درد سرزنش‏های مردم؟!

اینقدر، بی‏تابی نکن خدیجه! بانوی خردمند حجاز، تو را چه می‏شود؟! این درد شیرین، ناب‏ترین اتّفاق روزگار است!

این قدر بی‏تابی نکن خدیجه! اینک، تمام فرشتگان، کمر به خدمتت بسته‏اند!

بانوان برگزیده، با جان و دل به یاری‏ات شتافته‏اند! اینک، خدا خود انتظار این مولود را می‏کشد!

بانوی خردمند حجاز! غم به خود راه مده، که تو، هرگز تنها نبوده و نیستی! نمی‏بینی؟

از هم اکنون، حضور کودکت، آسمان‏ها و زمین را دگرگون ساخته است.

که کودک تو، مقلب القلوب است!! که کودک تو، یک اتّفاق بی‏نظیر است که فقط یک بار، دنیا را خواهد لرزاند!

غم به خود راه مده، خدیجه مهربان! که کودک تو، برطرف کننده تمام غم‏هاست!

که کودک تو، منتهای شادی است!

پلک بگشا و انبوه فرشتگان مقرّب را به تماشا بنشین! این حوریان بهشتی، به احترام فرزند تو، دست به سینه ایستاده‏اند!

فرزندی، که قرار است سیده زنان عالم باشد! خوشحال نیستی خدیجه؟

تو مادرِ سرور زنان عالمی! این دختر، قیامت خواهد کرد  این دختر، کوثر جاری ایمان و طهارت است  این دختر، همای رحمت است!

این دختر، مادر منظومه نور ولایت است این دختر، محبوبه خداست! این دختر، فاطمه علیهاالسلام خداست!

بی‏تابی نکن، بانوی خردمند حجاز! می‏بینی، ساره و هاجر و مریم، خود، آستین همّت بالا زده‏اند و عاشقانه، انتظار فاطمه تو را می‏کشند؟

خدیجه! این مقام، فقط شایسته تو بود که مادر بهترین دختر عالم باشی!

پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله سکوت بانو را با صدای آسمانی خود می‏شکند:

چه شده؟! با چه کسی سخن می‏گویی!؟ در تنهایی‏ات با خود حرف می‏زنی!

وقت آن است که مادر، پرده از این راز شگفت بردارد. آهنگ عرش، صدای خدیجه را طنین می‏دهد:

یا رسول اللّه‏! فرزندی که در رحم من است، با من حرف می‏زند!

زن های مکه، خدیجه را در واپسین لحظه ها و با همه دردهایش وانهادند، تا انتقام همراهی اش با رسول خدا را از او بستانند؛ بی خبر از آنکه زنانی به رنگ خدا و به بوی بهشت، چشم به راه تولد نورند، تا خود را به عطر او متبرّک و دامان خود را قنداقه این نوزاد آسمانی کنند

لبخندی آرام، بر چهره پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نقش می‏بندد. سری تکان می‏دهد و می‏فرماید:

جبرئیل اینک به من خبر داد که فرزند تو دختر است و نسلی پاک و مطهر از او خواهد بود.

خدیجه، هنوز هم ناباورانه به چهار افق لایزال که در آسمان اتاقش حلول کرده‏اند، خیره مانده است. نه نای تکلمی دارد و نه توان پاسخی!

زن های مکه، خدیجه را در واپسین لحظه¬ها و با همه دردهایش وانهادند، تا انتقام همراهی اش با رسول خدا را از او بستانند؛ بی خبر از آنکه زنانی به رنگ خدا و به بوی بهشت، چشم به راه تولد نورند، تا خود را به عطر او متبرّک و دامان خود را قنداقه این نوزاد آسمانی کنند.

ساره، مقابل او زانو می‏زند. آسیه در سمت چپ، مریم سمت راست و کلثوم، پشت سر خدیجه می‏نشینند.

لحظه‏های شادکامی، حاضرند تا آخرِ دنیا، با نور زهرایی تمام نشوند.

ماه، به اسم او می‏رسد و صورتش گل می‏اندازد از بهجت.

از درون برترین حکایات، بهاری می‏شکفد؛ بهار تولد « زهرا »،

نوری که از نوزاد رسالت ساطع گشته، خانه‏های مکه را روشن می‏کند. انگار امروز، روز میلاد خلقت است!

پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله بشارت داده می‏شود به بویی از بهشت.

زنان آسمانی، قنداقه کوثر را به دست خدیجه می‏سپارند و بشارت می‏دهند که: بگیر این دختر را که طاهره و مطهره است و خداوند، او و نسلش را بابرکت قرار داده است.

شکوفه ها، شگفت زده از طراوات نوزادی شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خیره در سیمای طفلی شدند که نور آفریدگار در آن باز تابیده بود و خدیجه شادمان از ولادت دختری که بوی عصمت می داد و طعم بهشت.

و این گونه، فاطمه بر روی فرشی از شکوفه های آسمانی پا به زمین گذاشت تا به هستی رونقی دگر بخشد و خاکیان را به ملکوت پیوند زند. و نام خدیجه، جاوید می‏ماند از این عطر سیب.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


محمدکاظم بدرالدین

خدیجه پنجی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.