تبیان، دستیار زندگی
امام صادق علیه السلام هشتمین ستاره فروزان آسمان عصمت، و ششمین اختر تابان ‏سپهر امامت و ولایت در هفدهم ربیع‏الاول سال‏83 ه. ق در مدینه چشم به جهان گشود، و در 25 شوال سال 148 در 65 سالگى به دستور منصور دوانیقى (دومین طاغوت عبا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انقلاب فرهنگى و سیاسى

در سیره امام صادق علیه السلام


امام صادق علیه السلام هشتمین ستاره فروزان آسمان عصمت، و ششمین اختر تابان ‏سپهر امامت و ولایت در هفدهم ربیع‏الاول سال‏83 ه. ق در مدینه چشم به جهان گشود، و در 25 شوال سال 148 در 65 سالگى به دستور منصور دوانیقى (دومین طاغوت عباسى) مسموم شده و به شهادت رسید. در زندگى سراسر افتخار او، دو موضوع همچون دو جریان ‏همیشگى با پر تلاش‏ترین شكل در راس موضوعات دیگر دیده مى‏شد، كه هر دو در یك صراط قرار داشته و تكمیل كننده همدیگر بودند كه عبارت‏اند از: طاغوت‌زدایى و نشان‏ دادن چهره اسلام ناب؛ اسلام محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام.

شاگردان امام باقرعلیه السلام پس از درگذشت آن‏ حضرت به گرد شمع وجود امام صادق علیه السلام حلقه زدند. امام علیه السلام نیز با جذب‏ شاگردان جدید به تاسیس یك نهضت عظیم فكرى و فرهنگى و بالنده مبادرت ورزید، به ‏گونه‏اى كه طولى نكشید مسجد نبوى در مدینه منوره و مسجد كوفه در شهر كوفه به ‏دانشگاهى عظیم تبدیل شد.

آن حضرت در وضعیتى قرار گرفت، كه اسلام چهره حقیقى خود را از دست داده بود، و از قرآن و اسلام جز نامى باقى نمانده بود، چرا كه مدتى با امویان و سپس با عباسیان درگیر بود كه بر كشور پهناور اسلامى حكومت مى‏كردند، و همه چیز را با میل ‏و هوس‏هاى نفسانى خود رتق و فتق مى‏نمودند، و اسلام را به دنبال اهداف شوم خود مى‏كشیدند و آن را پلى براى اجراى مقاصد طاغوتى خود قرار داده بودند.

امام صادق علیه السلام در طول 34 سال امامت ‏خود (114 148 ه.ق) با پنج ‏حكمران اموى؛ یعنى هشام بن عبدالملك، ولید بن یزید، یزید بن ولید، ابراهیم بن ولید، مروان بن‏ محمد، درگیر بودند، پس از انقراض آنها با دو خلیفه عباسى یعنى عبدالله بن محمد، معروف به سفاح و منصور دوانیقى رو به رو گردید. آن حضرت براى نجات اسلام و مسلمین چاره‏اى نمى‏دید، جز این كه مانند پدرش امام باقرعلیه السلام دو موضوع را مساله ‏اصلى زندگى خود قرار دهد؛ یعنى همان دو موضوعى كه از كلمه طیبه «لا اله الاالله‏» نشات مى‏گرفت، و تحقق عینى چنین كلمه‏اى كه اساس اسلام محمد صلی الله علیه و آله و على علیه السلام را تشكیل مى‏داد، نیاز به انقلاب سیاسى و نفى طاغوت‏ها، و انقلاب فرهنگى و آموزش‏ براى رشد و آگاهى بخشى جامعه داشت، تا با این «نفى‏» و «اثبات‏» بتواند اسلام ‏را از زیر حجاب‏هاى جهل و غرور خودكامگان رهایى بخشد، و چهره ناب آن را به عموم ‏نشان دهد. روشن است كه چنین كار بزرگى، بسیار دشوار و طاقت فرسا بود، در عین ‏حال امام صادق علیه السلام كه خود را وقف اسلام و قرآن نموده بود، با همتى بلند و اراده‏اى ‏محكم، به این كار بسیار عمیق و بزرگ دست زد، و تا آخر عمر هم ‏چنان با قاطعیت ‏ادامه داد و سرانجام در این راه شهد شهادت نوشید.

در دانشگاه عظیم امام صادق علیه السلام صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محقق تربیت ‏شدند، كه هر كدام ‏از شخصیت‏هاى بزرگ علمى به شمار مى‏آمدند، و گروهى از آنان داراى آثار علمى و شاگردان متعدد شدند. شیخ مفید (وفات یافته‏ 413 ه.ق) مى‏نویسد: «به قدرى علوم‏ از امام صادق علیه السلام نقل شده كه در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمده ‏است، و از هیچ یك از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حدیث، نقل نشده است.»

آن حضرت همه وجودش را در مسیر این نفى و اثبات فدا نمود، و به‏ پیروان خود آموخت كه اصلى‏ترین كار آنها باید این دو كار سیاسى و فرهنگى باشد، كه اساس رشد و تكامل همه جانبه در پرتو آن به دست ‏خواهد آمد.

تاسیس دانشگاه جعفرى یا حوزه علمیه

شاگردان امام باقرعلیه السلام پس از درگذشت آن‏ حضرت به گرد شمع وجود امام صادق علیه السلام حلقه زدند. امام علیه السلام نیز با جذب‏ شاگردان جدید به تاسیس یك نهضت عظیم فكرى و فرهنگى و بالنده مبادرت ورزید، به ‏گونه‏اى كه طولى نكشید مسجد نبوى در مدینه منوره و مسجد كوفه در شهر كوفه به ‏دانشگاهى عظیم تبدیل شد. درگیرى شدید بین بنى‏عباس و بنى‏امیه، آنان را آن چنان ‏به خود مشغول كرده بود، كه فرصتى طلایى براى امام صادق علیه السلام و یارانش به دست آمد، آن حضرت با استفاده از این فرصت ‏به بازسازى و نوسازى فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مكتب حق از اطراف و اكناف، از بصره، كوفه، واسط، یمن و نقاط مختلف حجاز به مركز اسلام؛ یعنى مدینه، سرازیر شدند و چون پروانگانى دلباخته به گرد شمع‏ وجود امام صادق علیه‌السلام تجمع كردند.

روز به روز به تعداد شاگردان مى‏افزود، به گونه‏اى كه تعداد آنها به چهار هزارنفر رسید. شیخ طوسى (وفات یافته 460 ه.ق) در رجال خود تعداد شاگردان امام صادق علیه السلام را 3197 مرد و 12 زن نام مى‏برد.

از حوزه علمیه امام صادق علیه السلام شاگردان برجسته‏اى ‏كه خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشیع به شمار مى‏آمدند و هر كدام ‏موسس كلاس‏هاى بزرگ علمى، و صاحب تالیفات شدند بروز نمودند؛ مانند هشام بن حكم، جابر بن حیان، زراره بن اعین، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم، مؤمن‏الطاق و...

«حسن بن على بن زیاد و شاء» كه خود از اساتید حدیث، و از شاگردان امام ‏رضا علیه السلام است، مى‏گوید: «من در مسجد كوفه نهصد استاد حدیث را دیدم كه از امام ‏صادق علیه السلام نقل حدیث مى‏كردند، و مكرر مى‏گفتند: قال الصادق، قال جعفر بن محمد(ع‏»).

در این دانشگاه عظیم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محقق تربیت ‏شدند، كه هر كدام ‏از شخصیت‏هاى بزرگ علمى به شمار مى‏آمدند، و گروهى از آنان داراى آثار علمى و شاگردان متعدد شدند. شیخ مفید (وفات یافته‏413 ه.ق) مى‏نویسد: «به قدرى علوم‏ از امام صادق علیه السلام نقل شده كه در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمده ‏است، و از هیچ یك از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حدیث، نقل نشده است.»

با توجه به این كه شاگردان امام صادق علیه السلام به شیعیان انحصار نداشتند، بلكه دیگران ‏نیز از خرمن فیض او خوشه مى‏چیدند. مالك، پیشواى فرقه «مالكى‏» در ضمن گفتارى ‏گوید: «در علم و عبادت و پاك‏زیستى، برتر از جعفربن محمد علیه السلام هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده و به قلب هیچ بشرى خطور نكرده است.» ابوحنیفه پیشواى فرقه ‏حنفى، دو سال شاگرد امام صادق علیه السلام بود، به طورى كه این دو سال را اساس و سرمایه ‏اصلى علوم خود دانسته و مى‏گوید: «لولا السنتان لهلك نعمان؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاك مى‏شد.» از گفتنى‏ها این كه: روزى منصور دوانیقى طاغوت عصر امام ‏صادق علیه السلام، ابوحنیفه را احضار كرد و به او گفت: مردم شیفته جعفر بن محمد شده‏اند و او داراى شاگردان بسیار شده است، یك سرى مسائل دشوارى را نزد خود در نظر بگیر، تا در ملا عام از او بپرسى، تا او در پاسخ فرو ماند، و از نظر چشم مردم ساقط شود.

آن حضرت گرچه قیام مسلحانه بر ضد طاغوت‏هاى عصرش نكرد، ولى با شمشیر زبان و قلم، در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و آنها را محكوم كرد، و در مورد قیام ‏مسلحانه، به یكى از شاگردانش به نام سدیر كه در كنار چند عدد گوسفند توقف كرده‏ بودند فرمود: «والله لو كان لى شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود؛ سوگند به خدا اگر شیعیان (راستین) من به اندازه تعداد این گوسفندها بودند، خانه نشینى‏ برایم روا نبود، و قیام مى‏كردم.» وقتى كه سدیر آن گوسفندها را شمرد، هفده عدد بودند.

ابوحنیفه مى‏گوید: چهل مساله مشكل نزد خودم ردیف كردم، و به مجلس منصور دوانیقى در «حیره‏» حاضر شدم، دیدم جعفر بن محمد علیه السلام در سمت راست منصور نشسته ‏است، همین كه چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تاثیر شكوه و جلال او قرار گرفتم كه خود را باختم، سلام كردم و با اشاره منصور نشستم، منصور به امام رو كرد و گفت: «این ابوحنیفه است.» امام فرمود: آرى او را مى‏شناسم. سپس منصور به من ‏رو كرد و گفت: «اى ابوحنیفه! مسائل خود را از جعفر بن محمد علیه السلام بپرس.» من‏ سؤال‏هاى خود را مطرح كردم، هر سوالى كه از آن حضرت مى‏پرسیدم، او بى‏درنگ پاسخ ‏مى‏داد، و ابعاد مساله را بیان مى‏كرد، و مى‏گفت: عقیده شما درباره این مساله ‏چنین است، و به عقیده مردم مدینه چنان است و به عقیده ما چنین مى‏باشد، در بعضى ‏از موارد نظر آن حضرت با عقیده من موافق بود و در بعضى موارد با نظر اهل مدینه ‏توافق داشت و گاهى با هر دو مخالف بود، و به این ترتیب به چهل سؤال مطرح شده من ‏پاسخ داد، آن گاه ابوحنیفه گفت: «الیس ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس؛ مگر نه این است كه دانشمندترین مردم آن كسى است كه آگاه‏ترین آنها به اختلاف مردم ‏به فتواها و مسائل فقهى باشد.» از حوزه علمیه امام صادق علیه السلام شاگردان برجسته‏اى ‏كه خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشیع به شمار مى‏آمدند و هر كدام ‏موسس كلاس‏هاى بزرگ علمى، و صاحب تالیفات شدند بروز نمودند؛ مانند هشام بن حكم، جابر بن حیان، زراره بن اعین، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم، مؤمن‏الطاق و...

هشام بن حكم علامه عصر خود بود و تعداد تالیفات او را كه بیش‏تر در محور معارف ‏و عقائد به ویژه درباره مساله امامت ‏بود، تا 31 كتاب ذكر نموده‏اند.

منصور پس از دریافت پاسخ كوبنده امام نوشت: «نزد ما بیا و ما را نصیحت كن.» امام صادق علیه السلام در جواب نوشت: «كسى كه دنیا خواه است تو را نصیحت نمى‏كند (زیرا دنیایش به خطر مى‏افتد) و كسى كه آخرت خواه باشد، نزد تو نمى‏آید.» به این ترتیب ‏امام صادق علیه السلام انقلاب سیاسى خود را پى‏ریزى مى‏كرد، و مردم را بر ضد حكومت طاغوتیان ‏مى‏شورانید و از نزدیك شدن به آنها برحذر مى‏داشت، و دو موضوع انقلاب فرهنگى و سیاسى را در راس مسائل، و از مسائل اصلى قرار داده بود، پیروان راستین او نیز باید در همین صراط مستقیم كه همان صراط مستقیم قرآنى است گام بردارند.

جابر بن حیان كه او را پدر علم شیمى مى‏خوانند، یكى از شاگردان‏ امام صادق علیه السلام بود كه كتابى در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تالیف نمود.

كوتاه سخن آن كه: تاریخ‏نویس و تحلیل‏گر مشهور «ابن خلكان‏» مى‏نویسد:

«جعفر بن محمد (امام صادق) یكى از امامان دوازده‌گانه بر اساس مذهب شیعه‏ امامیه، از بزرگان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است كه به خاطر راستى و درستى رفتار و كردار و گفتارش، او را صادق نامند، فضایل و كمالاتش مشهورتر از آن است كه نیاز به توضیح باشد.» سپس به عنوان نمونه یكى از شاگردانش، جابر بن حیان را معرفى ‏مى‏كند.

مبارزه امام صادق علیه السلام

همان گونه كه گفتیم امام صادق علیه السلام دوش به دوش نهضت عظیم‏ علمى و انقلاب فرهنگى، در هر فرصتى به طاغوت زدایى پرداخت، او هرگز تسلیم ‏طاغوت‏هاى عصرش نشد، بلكه همواره با آنها در ستیز بود، و سرانجام در همین راستا، او را شهید كردند.

آن حضرت گرچه قیام مسلحانه بر ضد طاغوت‏هاى عصرش نكرد، ولى با شمشیر زبان و قلم، در هر فرصتى به جنگ آنها رفت و آنها را محكوم كرد، و در مورد قیام ‏مسلحانه، به یكى از شاگردانش به نام سدیر كه در كنار چند عدد گوسفند توقف كرده‏ بودند فرمود: «والله لو كان لى شیعه بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود؛ سوگند به خدا اگر شیعیان (راستین) من به اندازه تعداد این گوسفندها بودند، خانه نشینى‏ برایم روا نبود، و قیام مى‏كردم.» وقتى كه سدیر آن گوسفندها را شمرد، هفده عدد بودند.

امام صادق علیه السلام همواره مساله ولایت را مطرح مى‏كرد، و مى‏فرمود: «ولایت از نماز، روزه، زكات و حج‏ برتر است، و دلیل آن را چنین ذكر مى‏كرد: «لانها مفتاحهن ‏والوالى هو الدلیل علیهن؛ زیرا ولایت كلید همه آنها است، و حاكم و رهبر، راهنماى ‏مردم به سوى همه آنها است.» و گاهى مى‏فرمود: «من مدح سلطانا جائرا و تخفف وتضعضع له طمعا فیه كان قرینه فى النار؛ كسى كه سلطان ستمگرى را تمجید كند، و در برابر او فروتنى و كرنش نماید، تا در كنار او به نوایى برسد، چنین كسى همدم آن ‏سلطان در میان آتش دوزخ خواهد بود.» و زمانى دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل مى‏كرد كه ‏فرمود: «الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فى الدنیا؛ علماى دین نمایندگان ‏امین پیامبران هستند تا هنگامى كه وارد در دنیا نشده‏اند.» شخصى از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: نشانه ورود آنها در دنیا چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اتباع السلطان، فاذا فعلوا ذلك فاحذروهم على دینكم؛ پیروى سلطان، هر گاه دانشمندان چنین كنند، براى حفظ دینتان از آنها بپرهیزید.»

منصور دوانیقى، دومین طاغوت خشن عباسى، ضمن نامه‏اى به امام صادق علیه السلام نوشت:

«چرا مانند سایر مردم به مجلس ما نمى‏آیى و جزء اطرافیان ما نمى‏شوى تا از سوى ‏ما بهره‏مند گردى؟!» امام صادق علیه السلام در پاسخ نوشت: «در نزد ما (از امور مادى) چیزى نیست كه براى آن از تو بترسیم، و در نزد تو از نظر معنوى چیزى نیست كه به ‏خاطر آن به تو امیدوار گردیم، در نزد تو نه نعمتى وجود دارد كه به حضورت بیاییم ‏و به خاطر آن به تو تبریك گوییم، و نه تو خود را در بلا و مصیبت مى‏بینى كه ‏بیاییم و به تو تسلیت ‏بگوییم، بنابراین براى چه نزد تو بیایم و در مجلس تو شركت ‏كنم؟» منصور پس از دریافت این پاسخ كوبنده، نوشت: «نزد ما بیا و ما را نصیحت كن.»

امام صادق علیه السلام در جواب نوشت: «كسى كه دنیا خواه است تو را نصیحت نمى‏كند (زیرا دنیایش به خطر مى‏افتد) و كسى كه آخرت خواه باشد، نزد تو نمى‏آید.» به این ترتیب ‏امام صادق علیه السلام انقلاب سیاسى خود را پى‏ریزى مى‏كرد، و مردم را بر ضد حكومت طاغوتیان ‏مى‏شورانید و از نزدیك شدن به آنها برحذر مى‏داشت، و دو موضوع انقلاب فرهنگى و سیاسى را در راس مسائل، و از مسائل اصلى قرار داده بود، پیروان راستین او نیز باید در همین صراط مستقیم كه همان صراط مستقیم قرآنى است گام بردارند.

"حجة الاسلام و المسلمین محمد محمدى اشتهاردى"

منبع:

ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 195.

ارسالی کاربر گرامی

حمیدرضا محمدرضایی

لینک مقالات مرتبط:

- شیوه‏ هاى ارتباط شیعه با امام صادق علیه السلام

- تكیه بر عقل، منش صادق آل رسول

- امام صادق علیه السلام و اولویت جهاد فرهنگى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.