تبیان، دستیار زندگی

عید نوروز در شعر شاعران پارسی گو (بخش دوم )

خوش به حال غنچه های نیمه باز

طوفان گل و جوش بهار است ببینید / اکنون که جهان برسرکار است ببینید / این آینه هایی که نظر خیره نمایند / در دست کدام آینه دار است ببینید
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مینا بای
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عید

 

همانطور که قبلا گفته شد، عید نوروز،  نماد نو شدن در طبیعت ،  زندگی و روزگار قلمداد می شود ، وانسانها سعی می کنند، در جشن بهاران و میلاد طبیعت، بازنگری وبازسازی درکارهای خود نیز  نگاهی از سر تعقل اندیشه  بر افکار، اقوال، احوال، اعمال  خود  داشته باشند،  واین روش  و سنت حسنه بسیار مطلوبی است، که  در یکسال تقویمی برای رسیدگی به  امور معوقه نیز توجه  داشته باشیم ،در فرهنگ اسلامی  و آیین  و رسوم ایرانیان مسلمان  درآخر سال  امور رسیدگی  خانه تکانی مسکونی خود ،یکی دو هفته ادامه دارد ، و همه چیز ها از قبیل: فرش ، قالی،  در، و پنجره ، شیشه ، دیوار،  پرده  شسته می شود،  و همه محل زندگی تمیز و نظیف می شود، و برای حلول سال نو مهیا  می شود،   و سپس به خرید عید مشغول می  گردند ،  و برای فرزندان ،خردسال و بچه ها   لباس عید، کفش وکیف وغیره خریداری می  نمایند، طبیعی که دنیای کودکان با دنیای بزرگان بسیار متفاوت است، بزرگان خانه نیز سعی می کنند، پس از مراحل خانه تکانی و خرید عید و آمادگی برای سال نو در تهیه هفت سین نوروزی مشغول شوند، و در آخرین غروب پنچ شنبه  و یا  جمعه سال به زیارت اهل قبور خود ،و امازادگان و دیدار مزار شهدا  می روند ، چون می دانند، این آرامش و این امنیت خاطر به برکت شهدایی بوده که از جان ومال جانفشانی نمودند ،تا کشور اسلامی در امن وامان وایمن  باقی باشد، ومردم نیز وفادار با آنان هستند، و به زیارت تربت شریف شهدا می روند  ،و درایام پایانی سال  برای سال نو از درگاه خداوند متعال رحمت ، مغفرت ،بخشش ،عزت ، سلامت و عافیت برای همگان می طلبند، و برای  اهل قبور و همه اهل زمین از خدا طلب عافیت ورحمت وغفران مسئلت می نمایند ،و در دقایق  تحویل سال پس اینکه سفره  تزیین شده،  هفت سین که برخی  عادت دارند در روی زمین وفرش سفره هفت سین خودرا پهن کنند، وبرخی نیز در میز نهار خوری ویا میزی  دیگر  به نحوه زیبا و آراسته به  سبک وسیلقه خود چیدمان  کنند، و در  سفره هفت سین نوروزی  که نماد زندگی و حیات و نو شدن طبیعت است ،  کلام الله مجید، آیینه ،شمع وشمعدانی ،  شاخه های گل میخک ، رز، سنبل ،سینه ریز ،  وهفت سین مشهور از قبیل: سیر، سمنو، سرکه، سیب، سماق، سنجد، سبزه  وتنگ بلور با ماهی قرمز  با عطر عود خوشبو    به نحوه بسیار زیبایی تزیین می کنند و هنگام تحویل سال همگی  با تلاوت وترتیل قرآن کریم با خدای بزرگ نجوا می کنند، واز خدا به پاس نعمت های بیکرانش سپاسگزاری و استمرار نعمت های الهی را طلب نموده، واهالی  خانه به  خواندن آیات کریمه قران  همانند سوره مبارکه حمد ،قل هو الله احد ، قدر ،  یاسین ،نصر ، واقعه ، کوثر و یا ایه الکرسی مشغول می شوند،  و تا تحویل سال دعای مشهور :

شاعران پارسی گو نیز در جشن بهاران و میلاد زمین بسیار مسرور می شدند، و بیشتر شاعران بهاریه های بس زیبا دارند، که نشان از شکفتن شکوفه ها و پر آب شدن جوبیار ها و نشان از ذوب شدن غم ، اندوه ، کینه ،نقاق ، و آمدن نشاط ، سرزندگی شادابی ،طراوت وسلامت حکایت دارد

خوانده می شود، و بزرگان خانواده  بنا  به   رسم یاد بود ، و برکت ، اسکناس های نو به کوچکتر را می دهند ،وبا نقل ،شیرینی ، چای ، آجیل ، سوهان عسلی ، باقلوا ، گز به استقبال سال نو رفته، ودر همان لحظه با پدر ومادر   پدر بزرگ ها  ومادر برزگ ها ،خویشان ،اقوام،  همسایگان، همکاران،  دوستان ، قوم ،قبیله ،عشیره  وهمه انانی که می شناسند،از طریق تلفن وپیامک  تحویل وحلول سال نورا بشارت می دهند، و بعد نیز سعی می کنند، که  به دیدار  حضوری  و دست  بوسی بزرگان فامیل  که الحق میراث فرهنگی وسرمایه معنوی هستند، مشرف شده  ، وبا آنان دید وبازدید  و صله رحم  داشته باشند، که این سفارش نبی اکرم اسلام (ص) است، که صله رحم  از خویشان عمر را طولانی می کند ،  الحق این جشن نوروزی که جشن زیبایی وجشن عاطفه ها و میلاد طبیعت است ، و در انان اهالی خانواده با شادی وسرور گردهم جمع می شوند، و پیام تبریک و شادی و بشارت می دهند، چه  زیباست ،چرا که خداوند زیباست ،و همه زیبایی  را دوست می دارد ، که مردم نیز همکدیگر را یاد کنند، و احترام بگذرانند، و قدر رفاقت ها  و دوستی هارا بدانند ،شادی های خودرا  نثار نمایند ، وعطر  خوش مهر ،مهربانی، عطوفت ، دوستی، مودت، خوش خلقی ،خوش رفتاری ، انسان دوستی و انسانیت   را در فصای شهر ودیار  خود  پراکنده نمایند، و کلام گرم گفتن ،با دیده تحسین نگریستن را به یکدیگر اهدا نمایند، الحق نوروز و میلاد بهاران که در آن شادی زینت بخش دلها مردم  باشد، بسیار قابل تقدیر و تحسین است،  و بسیاری از  مردم نیز سعی می کنند، در اولین نماز جماعت  سال نو  نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشا را در مسجد محله خودشان شرکت کنند، الحق مساجد شهر نیز در ایام نوروزی غرق نور  ، نورانیت معنوی و برکت است،همه جا آراسته و بوی تازگی می دهد و محراب مساجد نیز  آیات مبارکه  کلام خدا به خط  زیبای نستعلیق و ثلث  در کاشیکاری آبی و سفید محراب مساجد می درخشد  ، و با روشنایی چلچلراغ  های زرد و مهتابی لامپ های کم مصرف شمعی  مساجد را منور  و ،باسیمای مومنان در  نوران باران می شود  و اصحاب مسجد با خدا تجدید عهد وپیمان  می بندند، که خدای روزی معنوی ما کن که موفق شویم،  به یادت بیشتر باشیم، وترا آنچه که شایستگی آن را داری پرسش و عبادت کنیم ،  گرچه خداوند بی نیاز مخلوقات  خویش است ، و رضایت  وقرب به خداوند در حقیقت رسیدگی به عائله خداوندی تلقی می شود،  بدیداری هم رفتن و غبار غمی  پاک نمودن،  ودلی راشاد نمودن، و به سراغ یکدیگر رفتن، ویاد نمودن از مردم روزگار است که زیباست که   الحق هم  زیباست،

شاعران پارسی گو نیز در جشن بهاران ومیلاد زمین بسیار مسرور می شدند، و بیشتر شاعران بهاریه های بس زیبا دارند، که نشان از شکفتن شکوفه ها و پر آب شدن جوبیار ها و نشان از ذوب شدن غم ، اندوه ، کینه ،نقاق ، وآمدن  نشاط ، سرزندگی شادابی ،طراوت وسلامت  حکایت  دارد،  در این هنگام بهار به دیدار شعر شاعران می رویم،  ومیلاد شعر میلاد بهار میلاد انسانیت را جشن می گیریم،

آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد 

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد... 

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد... 

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند 

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد.... 

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد(مولانا(

 

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها 

خوش به حال دانه ها و سبزه ها 

خوش به حال غنچه های نیمه باز (فریدون مشیری)

 

طوفان گل و جوش بهار است ببینید 

اکنون که جهان برسرکار است ببینید 

این آینه هایی که نظر خیره نمایند 

در دست کدام آینه دار است ببینید (صائب تبریزی)

 

بهار آمد و شمشاد ها جوان شده اند 

پرنده های مهاجر ترانه خوان شده اند 

دوباره پنجره ها بال عشق وا کردن 

دوباره آینه ها با تو مهربان شده اند 

شکوفه های معطر دوباره میخندند(-)

 

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد 

نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد 

صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد 

خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد 

صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد 

 

شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد 

حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان 

طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد 

سماع آمد سماع آمد سماع بی صداع آمد 

وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد 

ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد (مولانا)

 

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی 

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی 

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش 

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی 

چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی 

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی 

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است 

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی 

نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف 

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی 

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست 

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی 

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد 

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی (حافظ)

 

نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار

ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار

با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن

که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار

لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر 

کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار

زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم                           

چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار( رهی معیری)

 

خــــوان ای بلــبل خوش خوان که باز از نو بهار آمد 

نسیـــــم رفته زین گلشــــــن به رخش گــــل سوار آمد 

گذشت آن حسرت پائــــــــــیز ، بهار آمد فرحت انگیز 

زغـــــــم شد ساغــــــرم لبریز، بهار خـــوشگوار آمد 

بخــــــوان مرغ هـــــزارآوا ، کنون آهنـــــگ دلشادی 

که رنگین شد چمن از گل ، درخــت اکنون به بار آمد 

بهر سو جلوهً رنگ است ، سرور عشق و آهنگ است 

طبیــــــعت مست اورنگ است ، بهاران هم خمار آمد 

بهاران جلوه ها دارد ، مگر سیر و صـــــــــــفا دارد؟ 

چه رازی در قـــــــفا دارد ، که باز از نو چو پار آمد 

زدشـــــت و دامـــــن صحرا ، زشــــــور و نالهً دری 

به گــــــوش آید همـــــین آوا ، بهـــــــار آمد بهار آمد

عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد 

برگیر و دهل می‌زن کان ماه پدید آمد 

عید آمد ای مجنون غلغل شنو از گردون

کان معتمد سدره از عرش مجید آمد 

عید آمد ره جویان رقصان و غزل گویان

کان قیصر مه رویان زان قصر مشید آمد 

صد معدن دانایی مجنون شد و سودایی 

کان خوبی و زیبایی بی‌مثل و ندید آمد 

زان قدرت پیوستش داوود نبی مستش

تا موم کند دستش گر سنگ و حدید آمد 

عید آمد و ما بی‌او عیدیم بیا تا ما

بر عید زنیم این دم کان خوان و ثرید آمد 

زو زهر شکر گردد زو ابر قمر گردد 

زو تازه و تر گردد هر جا که قدید آمد 

برخیز به میدان رو در حلقه رندان رو

رو جانب مهمان رو کز راه بعید آمد (مولانا)

 

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است 

بر طرف چمن روی دل افروز خوش است

از دی که گذشت هر چه بگویی خوش نیست 

خوش باش ومگو ز دی که امروزخوش است (خیام)

 

این بوی بهاراست که از صحن چمن خاست

یا نکهت مشک است کز آهوی ختن خاست

انفاس بهشت است که آید به مشامم

یا بوی اویس است که از سوی قرن خاست

این سرو کدام است که در باغ روان شد

وین مرغ چه نام است که از طرف چمن خاست

بشنو سخنی راست که امروز در آفاق

هر فتنه که هست از قد آن سیم بدن خاست

سودای دل سوخته لاله سیراب

در فصل بهار از دم مشکین سمن خاست

تا چین سر زلف بتان شد وطن دل

عزم سفرش از گذر حب وطن خاست

آن فتنه که چون آهوی وحشی رمد از من

گویی ز پی صید دل خسته من خاست

هر چند که در شهر دل تنگ فراخ است

دل تنگی ام از دوری آن تنگ دهن خاست

عهدی است که آشفتگی خاطر خواجو

از زلف سراسیمه آن عهدشکن خاست (خواجوی کرمانی)

 


شهرام ابهری

بخش ادبیات تبیان