تبیان، دستیار زندگی
: به استثنای هنرمندان آگاه از هویت و عظمت‏های هنر، اكثریت قریب به اتفاق مردم، آثار و نمودهای هنری را به عنوان یك پدیده ثانوی می‏نگرند كه می‏تواند دقایق یا ساعت‏هایی آنها را به خود مشغول نماید و حس زیباجوئی آنان را هر چند بطور ابهام‏انگیز اشباع نماید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فلسفه هنر از ديدگاه اسلام

فلسفه هنر از دیدگاه اسلام

نویسنده : علامه محمدتقي جعفري

دوشادوش جريان نگرش‏هاي علمي محض در واقعيات طبيعي و انسان سه نوع بينش و آگاهي لازم نيز وجود دارد كه نگرش‏هاي علمي ما را از محدوديت و ركود جلوگيري مي‏نمايد. اين سه نوع بينش عبارتند از:

1 ـ بينش نظري

2 ـ بينش فلسفي

3 ـ بينش مذهبي

بنابراين، ما با چهار نوع نگرش و بينش وارد ميدان معرفت گشته و ارتباطات خود را با جهان واقعيت‏ها تنظيم مي‏نماييم.

1 ـ نگرش‏هاي علمي محض عبارتست از: تماس مستقيم با واقعيات به وسيله حواس و دستگاه‏هايي كه با كوشش و انتخاب خودمان براي توسعه و عمق بخشيدن به ارتباطات خود با واقعيات، ساخته و مورد بهره‏برداري قرار مي‏دهيم. هر يكي از رشته‏هاي علوم به وسيله قوانين و اصول مخصوص به خود، چهره‏هايي از واقعيات را براي استفاده در حيات انسان‏ها نشان مي‏دهند و راه ارتباط و تصرف در واقعيات را پيش پاي ما مي‏گسترانند. البته پيرامون تعريف مسئله علمي و شرايط آن، مباحث متعددي وجود دارد كه در اينجا مورد بررسي ما نيستند.

2 ـ بينش‏هاي نظري: هر يك از رشته‏هاي علوم روشنايي‏ها دارد و تاريكي‏ها و نيمه روشنايي‏ها. آن قسمت از مسائل علمي كه در حال نيمه روشنايي است، مسائل نظري علوم را تشكيل مي‏دهند، مانند اينكه آيا الكترون‏ها موجند يا جرم؟ اين مسئله در فيزيك امروز به حالت نظري وجود دارد، يعني نه موج محض بودن الكترون‏ها صد در صد روشن شده است و نه جرم محض بودن آنها، زيرا الكترون‏ها هر دو خاصيت را از خود بروز مي‏دهند.

3 ـ بينش‏هاي فلسفي: بر سه نوع مهم تقسيم مي‏شوند:

فلسفه هنر از دیدگاه اسلام

قسم يكم: عبارتست از مقداري آگاهي‏هاي كلي درباره محصولات و نتايج و مبادي اوّليه علم. در حقيقت بينش‏هاي نظري در ميان نگرش‏هاي علمي و اين قسم مسائل فلسفي قرار گرفته‏اند. براي پيشبرد و توسعه بينش‏هاي فطري از اين آگاهي فلسفي مي‏توان استمداد كرد و بهره‏برداري نمود. چنانكه بينش‏هاي نظري، مي‏توانند براي روشن ساختن قسمت تاريك مسائل علمي كمك نموده، تكليف آن را روشن بسازند.

قسم دوم: آن مسائل است كه از ارتباط ذهن آدمي با هستي بوجود مي‏آيند، خواه به عنوان مباني كلي علوم و يا نتايج مسائل علمي منظور بوده باشند و خواه رابطه‏اي با آنها نداشته باشند.

قسم سوم: عبارتست از مسائل ارزشي والا كه اصول اساسي «بايد»ها و «شايد»هاي انسان و واقعيت كل هستي را تشكيل مي‏دهند.

4 ـ بينش مذهبي: عبارتست از شناخت و پذيرش واقعيات و عمل مطابق آن شناخت و پذيرش با در نظر داشتن اينكه آن شناخت و پذيرش و عمل جنبه تكليفي در مسير هدف اعلاي حيات دارد. ..

...اگر درست دقت شود خواهيم ديد كه اين بينش مذهبي همه نگرش‏هاي علمي و نظري و فلسفي را كه تكاپو در مسير «حيات معقول تكاملي» هستند، معنايي معقول مي‏بخشد و همه آنها را نوعي از عبادت مي‏داند كه در تعريف هدف اعلاي حيات، تكاپو براي ابديت ناميده شده و از آيه قرآني «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» «جن و انس را نيافريدم مگر براي اينكه مرا عبادت كنند.» استفاده شده است.

به عبارت ديگر بينش مذهبي عامل ارتباط معقول و مشهود ميان نگرش‏هاي علمي و بينش‏هاي نظري و بينش‏هاي فلسفي با جان هدفجوي آدمي است، جز بينش مذهبي هيچ يك از نگرش‏ها و بينش‏ها توانايي بلند كردن انسان را از دامان دايه طبيعت ندارد.

با هر چه بنگريم جز اين نيست كه وسايل درك را از طبيعت گرفته و آن را مانند نورافكن به چهره‏هاي گوناگون طبيعت روشن نموده‏ايم. در صورتيكه دين با اين تعريف كاملاً سازنده كه ذيلاً مي‏آوريم، آگاهي از جان را متن خود قرار مي‏دهد و جان كه پل طبيعت و ماوراي طبيعت است همه نگرش‏ها و بينش‏ها را در راه هدف اعلاي حيات استخدام مي‏نمايد.

چيست دين؟ برخاستن از روي خاك تا كه آگه گردد از خود جان پاك

بينش‏هاي مذهبي در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهره‏برداري از نبوغ‏هاي هنر در هدف معقول و تكاملي حيات كه رو به ابديت و ورود در پيشگاه آفريننده نبوغ‏هاي هنري و واقعيت‏ها است.

هنر نيز كه يكي از نمودها و جلوه‏هاي بسيار شگفت‏انگيز و سازنده حيات بشري است، قابل بررسي از ديدگاه نگرش‏ها و بينش‏هاي چهارگانه مي‏باشد:

هنر نيز كه يكي از نمودها و جلوه‏هاي بسيار شگفت‏انگيز و سازنده حيات بشري است، قابل بررسي از ديدگاه نگرش‏ها و بينش‏هاي چهارگانه مي‏باشد:

1 ـ نگرش علمي محض كه عبارتست از بررسي‏هاي عيني نمود هنري از ديدگاه تحليلي و تركيبي و محتواي مستقيم و غيرمستقيم آن.

2 ـ بينش‏هاي نظري كه عبارتست از بررسي‏هاي مربوط به تعيين دخالت احساس شخصي هنرمند در اثر هنري در برابر دخالت واقعياتي كه ميدان كار هنرمند و نبوغ اوست.

3 ـ بينش‏هاي فلسفي عبارتست از يك عده مسائل كلي كه در عوامل زيربنايي و نتايج و شناخت هويت خود هنر و نبوغ بوجود آورنده آن، مطرح مي‏گردند.

4 ـ بينش‏هاي مذهبي در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهره‏برداري از نبوغ‏هاي هنر در هدف معقول و تكاملي حيات كه رو به ابديت و ورود در پيشگاه آفريننده نبوغ‏هاي هنري و واقعيت‏ها است، ما در اين بحث دو بينش فلسفي و مذهبي هنر را مطرح مي‏كنيم و اميدواريم اين مبحث بتواند مقدمه مفيدي براي بررسي‏هاي عالي‏تر درباره دو نوع بينش بوده باشد.

بينش فلسفي درباره هنر

4 ـ بينش‏هاي مذهبي در هنر عبارتست از شناخت هنر و بهره‏برداري از نبوغ‏هاي هنر در هدف معقول و تكاملي حيات كه رو به ابديت و ورود در پيشگاه آفريننده نبوغ‏هاي هنري و واقعيت‏ها است، ما در اين بحث دو بينش فلسفي و مذهبي هنر را مطرح مي‏كنيم و اميدواريم اين مبحث بتواند مقدمه مفيدي براي بررسي‏هاي عالي‏تر درباره دو نوع بينش بوده باشد.

بينش فلسفي درباره هنر

اين بينش را مي‏توان در چند مسئله مطرح نمود:

مسئله يكم: به استثناي هنرمندان آگاه از هويت و عظمت‏هاي هنر، اكثريت قريب به اتفاق مردم، آثار و نمودهاي هنري را به عنوان يك پديده ثانوي مي‏نگرند كه مي‏تواند دقايق يا ساعت‏هايي آنها را به خود مشغول نمايد و حس زيباجوئي آنان را هر چند بطور ابهام‏انگيز اشباع نمايد، تا حدودي هم طرز تفكرات و آرمان‏ها و برداشت‏هاي هنرمند را از واقعيت‏هاي محيط و جامعه خود نشان بدهد.

اكثر تماشاگران نمودهاي هنري چه در مغرب زمين و چه در مشرق زمين، از تماشاي آن نمودها جز احساس شورش و تموّج حوض درون خود، بهره‏اي ديگر نمي‏برند. كاري كه اثر هنري در درون اين بينندگان انجام مي‏دهد، درست مانند اين است كه شما چوبي به دست گرفته، محتويات يك حوض پر از آب و اشياء گوناگون را كه در آن ته‏نشين شده است، به حركت و تموّج در آوريد، ناگهان يك كهنه پاره از كف حوض بالا مي‏آيد و لحظاتي روي موج حركت مي‏كند و سپس ته‏نشين مي‏شود. تخته كه در كف حوض به لجن چسبيده بود، با به هم زدن آب حوض از لجن رها مي‏شود و بالا مي‏آيد و شروع به چرخيدن مي‏كند و بدين ترتيب لجن و كهنه پاره و تخته و ديگر اشياء بي‏قيمت و باقيمت، درهم و برهم به حركت مي‏افتند. اين شورش و بهم‏خوردگي تنها مي‏تواند احساس يكنواختي زندگي را كه ملالت‏آور است، مبدل به تنوعي موقت نمايد، ولي پس از آنكه چوب را از تحريك آب حوض بازداشتيد، همان محتويات شوريده ته‏نشين مي‏شوند و بار ديگر حوض همان وضع نخستين خود را پيدا مي‏كند. اين گونه برخورد و برقرار كردن رابطه كه مردم معمولاً با نمودهاي هنري دارند، مسئله‏اي است، و علاقه خود بوجود آورنده هنرها به برخورد و ارتباط مزبور با آثار هنري آنان، مسئله ديگري است، تاكنون احساس لزوم آموزش و تربيت انساني از نمودهاي هنري براي اكثريت مردم يك تكليف و احساس ضروري تلقي نشده است. و اين به عهده رهبران و مربيان جامعه است كه با تعليم و تربيت صحيح ضوابط يك نمود هنري سازنده و طرز برداشت و بهره‏برداري و نمودهاي هنري را در مراحل مختلف و موقعيت‏هاي گوناگون مردم از نظر شرايط ذهني در مجراي آموزش قرار بدهند.

فلسفه هنر از دیدگاه اسلام

اما علاقه خود بوجود آورنده اثر هنري به شورش‏هاي دروني محض چنانكه در مثال فوق ديديم، فوق‏العاده اسف‏انگيز است، به اين معني كه بسيار جاي تأسف است كه يك هنرمند نابغه همه نبوغ و انرژي‏هاي رواني و عصبي و ساعات عمر گرانبهايش را صرف شورانيدن بي‏نتيجه درون مردم نمايد و از اين راه تنها به جلب كردن شگفتي‏هاي مردم قناعت بورزد. من نمي‏گويم تحسين و تمجيد و تشويق و قدرداني ارزشي ندارند، بلكه مي‏گويم اين يك ارزش نهايي و پاداش واقعي براي هنرمند نيست كه چند عدد «بَه بَه» و «آفرين» پاداش واقعي تحول نبوغ و حيات پرارزش جان هنرمند به يك اثر هنري بوده باشد. اگر شورش درون تماشاگران و تحير آنان در برابر يك نمود هنري مقدمه‏اي براي دگرگوني تكاملي تماشاگران و بررسي‏كنندگان نباشد، چيزي جز پديده‏هاي رواني زودگذر نيستند. ما نبايد عاشق و شيفته حيراني و شگفتي و شورش درون مردم شويم كه آنان آگاهانه يا ناخودآگاه رفع تشنگي روحي خود را در آب حياتي مي‏بينند كه از قعر و روان نوابغ و هنرمندان جاري مي‏شود.

آقايان هنرمندان نابغه، شما آن آزادي غيرقابل توصيف را كه در هنگام به وجود آوردن يك اثر هنري عالي در درون خود ديده‏ايد كه فقط خود شما مي‏توانيد عظمت آنرا درك كنيد، براي پس از ظهور و بوجود آمدن آن اثر نيز كه براي مردم مطرح خواهد گشت، حفظ نمائيد. اين جمله را مي‏گويم اگر چه ممكن است براي بعضي از متفكران علمي و هنري قابل هضم و پذيرش نبوده باشد: «آن نوع آزادي كه در هنگام اكتشاف يك مجهول علمي و فعاليت نبوغ هنري در مقدمه انتقال به واقعيت تازه، در درون محقق و هنرمند شكوفان مي‏شود، از نظر عظمت و ارزش رواني اگر بالاتر از واقعيت كشف شده و اثر هنري بوجود آمده، نبوده باشد يقينا كمتر نيست. شما عاشق شگفتي و حيراني مردم نباشيد، شما خود را رودخانه‏اي فرض كنيد كه يك واقعيت مفيد مانند آب حيات از رودخانه درون شما به مزرعه معارف مردم جامعه، سرازير مي‏شود.»

مسئله دوم: انسان و اثر هنري...(ادامه دارد)


تنظیم:آشتیانی-گروه حوزه علمیه تبیان