تبیان، دستیار زندگی
بعد از آمدن اسلام ما مواجه با یک سری هنر ها می شویم که این هنرها مورد اقبال واقع شد و هنر هایی که مورد نفی و یا تا حدی مورد بی اعتنایی واقع شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

نسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

بعد از تأسیس اسلام و آمدن تعالیم اسلامی از جانب پیامبر اکرم(ص) آن چه که بدیهی است دین با آمدنش یک سری تعالیم را به صورت مستقیم برای توده مردم مطرح کرد از جمله مباحث اعتقادی، اخلاقی و آداب دینی و در این 3 حوزه تأثیر و مفاهیم کلان وکلی را عرضه نمود، اما در دیگر عرصه های فرهنگی (از جمله آن ها هنر) بی تردید سیاست های کلی و کلان از جانب دین مطرح شد، که در شکل گیری یک هنر یا هنرهای خاص تأثیر گذار بود آن چه را که در ابتدا باید با هم توافق کینم این است که اسلام وقتی که ظهور کرد (پیش از اسلام هم سرزمین های اسلامی دارای هنر بودند به تعبیر دیگر ما می توانیم تقسیمی داشته باشیم درباره کشورهای اسلامی به :

1 .  هنر قبل از اسلام
نسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

2.   هنر بعد از اسلام

نسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

که به عنوان مثال در ایران قبل از اسلام ، دارای هنر و معماری بودیم، مجسمه سازی و یا انواع دیگر از هنرهای تجسمی بعد از آمدن اسلام و به مرور زمان بسیاری از کشورها به سمت تعالیم اسلامی رفتند. طبیعی است که تعالیم اسلامی به نگرش توده اسلامی مردم در باب هنر اثر گذار بودند به عنوان مثال یکی از اساسی ترین مبانی اسلام نفی شرک و بت پرستی بود و این نفی بت پرستی و شرک طبیعی است که بر نگرش مردم در هنر هایی مثل مجسمه سازی اثر گذار بود

تمامی ادیان ابراهیمی یکی از کلان ترین وظایفشان نفی شرک و هر گونه شریک برای خداوند بزرگ بود و طبیعی است که در سده های اول اسلام ما می بینیم که مسلمانان به جهت این که به سمت بت پرستی و شرک کشیده نشوند هنری مثل هنر مجسمه سازی را مورد توجه قرار نمی دادند؛

بنابراین اولین نکته و استنتاجی  را که می توانیم از این مبحث بگیریم این است که بعد از آمدن اسلام ما مواجه با یک سری هنر ها می شویم که این هنرها مورد اقبال واقع شد و هنر هایی که مورد نفی و یا تا حدی مورد بی اعتنایی واقع شد و این تقسیم دوگانه بعد از ظهور اسلام در حوزه هنر های تجسمی یک امر بدیهی است ولی این هم قابل تأمل است که با گذشت زمان بعضی از هنرها در فرهنگ اسلامی از توجه بیشتری برخوردار شد.

بسیاری ازمورخان هنر معتقدند که (بعنوان مثال) در تفکر مسیحیت چون عیسی کلمه الله است سمبل و ظهور خداوند است، مسیحیان همیشه در باب هنر هایی مثل مجسمه سازی اقبال داشتند؛ اما در تفکر اسلامی به جهت این که قرآن کلمه الله بود و بزرگترین وحی و آخرین معجزه و یا به تعبیری بزرگترین معجزه از سنخ سخن و کلام بود، از این جهت هنر هایی که در رابطه با قرآن بود رشد بیشتری کرد (بعنوان مثال) از جمله هنرهایی که در طی قرون متمادی تاکنون ، همیشه مورد توجه مسلمانان بوده هنرهایی در رابطه با خطاطی ، تذهیب و امثال این هنرها بوده و ما می بینیم که بخش زیادی از کسانی که در این حوزه ها فعالیت می کردند شدیداً گرایشات مذهبی و عرفانی دارند.

(بعنوان مثال) در حوزه خطاطی ما، یکی از کتاب های کهن که در این حوزه جزو منابع هنرهای دینی طلقی می شود ، کتاب گلستان هنر (اثر مرحوم قاضی احمد قمی) هستیم که ایشان در این کتاب درباره انواع خط و چگونگی نوشتن و حتی بخشی در باب نگارگری سخن گفته بودند.

بنابراین ما می توانیم این طور تقسیم بندی کنیم که آمدن اسلام موجب شد که بعضی از هنر ها بیشتر مورد توجه مردم باشد و یا به تعبیری شکل گیری هنر خاصی در میان مردم باشد و بخشی از هنرها هم مورد بی اعتنایی یا کم توجهی شود، بی تردید در تاریخ فرهنگی اسلامی هنرهایی یا گونه هایی از هنر مثل برهنه نگاری یا حتی رقص و یا حتی موسیقی مبتذل هیچ گاه مورد توجه مسلمانان نبوده یا به تعبیر دیگر آن چه را که مسلمانان در تضاد با مبانی و افکار دینی خودشان می دیدند به آن نمی پرداختند،

گاهی هم در دوره هایی در طبقات خاص (مثل اشراف یا حاکمان) ما می بینیم که حتی هنرهایی که از دیدگاه دینی مورد نهی و بی توجهی قرار گرفته بود ، پرداخته می شد.

ما نگاره هایی داریم در اندرونی های کاخ های شاهان یا در گرمابه ها یا در منازل و اندرونی خانه های اشراف که به عنوان مثال به تصاویر پرداخته شده که این تصاویر با مفاهیم دینی سازگار نبوده البته ما این بخش را هر چند در تمدن اسلامی جزو پیشینه تمدن اسلامی تلقی می شود ولی هیچ گاه نمی توانیم جزو هنر اسلامی تلقی کنیم یا به تعبیری مثلاً در تفکرات اسلامی حجاب یکی از مبانی های کلان دین است، حال اگر در یکی از سرزمین های اسلامی عده ای به حجاب نپردازند نمی شود آن را تلقی اسلام نسبت به به حجاب و زن دانست ، همیشه در جوامع و در تاریخ تمدن ها مولفه های زیادی اثر گذار بوده .                                                                                                            قصر الحیرنسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

امروزه بسیاری از جامعه شناسان وقتی فرهنگ را تعریف می کنند می گویند عناصری مثل تاریخ ، زبان، فرهنگ، مذهب و غیره همه می توانند در شکل گیری یک فرهنگ نقش داشته باشند

(بعنوان مثال) در صدر اسلام پیامبر شدیداً با کاخ سازی مخالف بودند ولی در دوره بنی امیه و بنی عباس می بینیم که در کنار معماری آیینی (مثل معماری مساجد) معماری کاخ هم به واسطه بعضی از حاکمان بنی امیه و بنی عباس شکل می گیرد. (کاخ هایی مثل اوسیر تمره یا قصیر الحیر) کاخ های شاهان بنی امیه بوده که علی رقم مخالفت پیامبر اسلام با کاخ سازی و این که حاکمان اسلامی شکل و گونه ای از شاهان باشند، علی رقم این مخالفت ها ما کاخ سازی را در اواخر قرن اول (هجری) می بینیم بنابراین باید این نکته را عرض کنیم که بخشی از هنرهای مورد تأیید و تشویق تعالیم اسلامی قرار گرفت و بخشی هم مورد تشویق و تأیید قرار نگرفت که در این بخش اگر هم در تاریخ تمدن اسلامی مواردی را می بینیم باید ریشه این پرداخت را در شرایط و عوامل دیگر جستجو کرد.

در کنار این نکات، این نکته هم قابل توجه است که در نزد بعضی از علوم و معارف دینی شاید به بعضی از هنرها پرداخته شد و در دیگر معارف و علوم به آن هنرها پرداخته شده است مثلاً: در دوره هایی مثل دوره ایل خانان، تیموری و صفوی حاکمان به جهت گرایشات عرفانی ما با گونه هایی از هنرها در تاریخ فرهنگ اسلامی مواجه هستیم که شاید بتوان گفت حدود این هنرها لغزان است یا به تعبیری تحت شرایطی می تواند این هنرها گاهی مجاز و گاهی غیر مجاز باشد مثلاً موسیقی در تمدن اسلامی که پاره ای از مفسران عرفانی از هنر اسلامی معتقدند که موسیقی که در نزد عرفا و سوفیه شکل می گیرد، یک نوع موسیقی آیینی و مناسکی است، یا حتی رقص، رقص آیینی که به شکل سما، شور و جذبه عرفانی است گاه در دوره هایی در نزد متصوفه و عرفا مورد توجه بوده، بنابراین باید بخشی از هنرها را برایش ما یک نوع دوگانگی هم قائل باشیم یا فرض بگیرید امروزه شاید آن قباحت یا تقبیحی را که هنرهایی مثل مجسمه سازی یا حتی نگارگری موجودات دارای روح در یک زمانی به دلایلی شرک و بت پرستی از نهی شدیدی برخوردار بود ولی امروز ممکن است خیلی از عالمان دینی در این حوزه به جهت این که رایحه شرک بت پرستی نیست در بخش هایی حتی اجازه دادند بنابراین این نکته را هم باید اضافه کنیم که در تاریخ هنر های تجسمی که بعضی از این هنرها در دوره هایی یا در نزد بعضی معارف و علوم اسلامی مورد توجه بوده و در نزد دیگران به آن بی اعتنا بوده.

بنابراین به بحث نخست که نسبت میان دین و هنر است، این نکته را هم باید اضافه کنیم که دین مجموعه ای از مولفه های اعتقادی و اخلاقی است ، که این اعتقادات و اخلاقیات در ایجاد اسلوب ، فرم و یک مدل و فرم خاص هنری در طی تمدن اسلامی اثر گذار بوده .

نسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

یکی از مورخان اسلامی در یکی از پژوهش های خود می کوشد تا بگوید وقتی که پیامبر (ص) آمدند یکی از مواردی را که به یکی از انواع هنر پرداختند معماری بود و اولین اثر معماری ، مسجدی بود که توسط پیامبر بنا شد. ایشان در مقاله خود کوشش می کند که بگویند مسجدی را که پیامبر ساختند هیچ تفاوتی در فرم و اسلوب هایی را که پیش از اسلام بودند نداشت و در واقع می خواهد نتیجه بگیرد که اسلام هنر خاصی را به همراه خودش نیاورده است.

از کسانی که این سخن را به همراه خود آورده اند در میان مورخان هنر افرادی مثل گرابار ، آندره گودار یا تری آلن این ها کسانی اند که بسیار کوشش می کنند که اسلام را فاقد یک هنر خاص بدانند.

در برابر این نگاه، نگاه دیگری وجود دارد که اعتقاد بر این است که اسلام قرار نیست یک فرم و شکل خاصی را بیاورد بلکه تعالیم اسلامی باعث شکل گیری، اقبال و عدم اقبال به هنر خاصی می شود، به تعبیر دیگر اسلام در درون خود مضامینی را داشت که بعدها باعث شد که مسلمانان به هنر خاصی بپردازند هر چند که مناره، محراب، تاق قوسی و تاق گنبد قبل از اسلام هم وجود داشت ولی آن هنرهایی را که با روحیه مسلمانان و اعتقاد آن ها سازگارتر بود بی تردید این ها را گرفتند و آن جنبه هایی را که با روحیه آن ها سازگار نبود ، حذف می کردند؛ بنابراین هر چند که در فرم و اسلوب هنرمندان مسلمان در بخش زیادی فرم هنری خودشان را از هنرمندان قبل از اسلام گرفتند اما در محتوا و در معنا و در سوژه هایی که به آن پرداختند بی تردید تعالیم اسلامی کمک شایان توجهی کرده است یکی از نمونه هایی را که می توانیم مثال بزنیم نگارگری یا مینیاتور است، اگر به تاریخ نگارگری بنگریم بسیاری از مورخان هنر معتقدند که از قرن هفتم به بعد یک نوع مینیاتور و نگارگری خاصی در فرهنگ اسلامی شکل گرفت می بینیم که در آن زمان هنرمندان نگارگر معمولاً کتاب آرایی می کردند؛ عده ای خطاطی می کردند، عده ای نقاشی و عده ای تجلید (جلد کردن) و عده ای صحافی می کردند و این ها به دلایل هزینه های گزاف تحت الحمایه حاکمان و یا اشراف بودند در دوره های میانی یعنی بعد از قرن هفتم می بینیم که مینیاتور ما تحت تأثیر ادبیات عرفانی مسلمانان قرار گرفت، مثل نگاره های شاهنامه شاه طهماسب، بایسن قوری و دیگر کتاب هایی که در این دوره ها کتاب آرایی شده از دوره ایل خانان تا دوره شاه عباس اول شدیداً می بینید که نگارگری تحت تأثیر نگارگری عرفانی ما قرار گرفته و سوژه های حماسی ، سوژه های تغزلی و سوژه هایی را که می شود از آن تعبیر های عرفانی و معنوی کرد شدیداً در این آثار بارزند و این خود گویا این است که هنری مثل نگارگری تا حد زیادی برگرفته از روحیات مسلمانان بوده و مسلمانان همان طوری که در ادبیات خود به مباحث عرفانی، اعتقادی و اخلاقی پرداختند در هنر مثل نگارگری هم این گونه بود یا بعنوان مثال در هنرهای تزیینی، در معماری مساجد، در خطاطی ( که بعضی آن ها را تعبیر به هنرهای قدسی می کنند) و هنر های سنتی مثل موسیقی و نگارگری ، شما می بینیم که

در گذشته هنرمندان ما افکار و اندیشه هایشان ریشه در اعتقاداتشان داشته هیچ گاه از موسیقی سنتی اسلامی ابتذال و لهب و لعب بر نمی آید بلکه هنرمندان در دوره هایی که به این هنرها می پرداختند و معتقد بودند، بنابراین نتیجه ای که از این سخن می گیریم این است که هر چند که هنر قبل از اسلام در سرزمین هایی مثل ایران یا در سرزمین های مملوکیان مثل شام ، سوریه و مناطق مدیترانه و یا سرزمین های دیگر که بعد از اسلام ، اسلام را پذیرفتند وجود داشت اما بعد از آمدن اسلام به گونه خاصی از هنر توجه کردند،

همان طور که ما در دوره های متأخر می بینیم که بعد از این که کمونیسم در سال 1917 در شوروی پیروز شد فرهنگ داس و چکش و الحاد در تمام و انواع و زمینه های هنر شرقی اثر گذار شد. شما آثاری را که بعد از سال 1917 در شوروی و در کشورهای بلوک شرق آفریده شد از رمان تا نقاشی و یا سینما رگه های اعتقادی کمونیسم و الحاد را می بینید و این موضوع مبنی بر این که معمولاً در آثار هنری پرداختی می شد به طبقه کارگر، نفی مفاهیم متافیزیک در آثار این ها شدیداً هویدا و آشکار است و به همین ترتیب در تاریخ فرهنگ اسلامی سخن این چنین است یعنی فرهنگ اسلامی موجب شکل گیری یک ادبیات خاص در سرزمین های اسلامی شد و موجب شکل گیری نگارگری و حتی معماری خاص شد ، پاره ای از هنرشناسان ما معتقدند که معماری آیینی ( معماری مساجد) شدیداً تحت تأثیر مفاهیم دینی است.

چرا در مساجد نقوش انسانی هیچ گاه کشیده نمی شد و جایگزین آن از نقوش اسلیمی و گل و گیاه استفاده می شد.؟
نسبت میان اسلام و تعالیم اسلامی با هنر

به جهت این که مسلمان یکی از مبانی اعتقادیش این بود که در مسجد فقط باید خداوند مورد ستایش واقع شود و هیچ انسان و موجود زی نفس نباید بر دیواره های مسجد هک شود. این موجب شد که هیچ گاه هنر تصویری (فیگوراتیو) به آن معنایی که در هنر روم غربی (بیزانسی) می بینیم شکل نگیرد ، در کلیساها مجسمه ها و شمایل آویخته می شد، هک می شد به خاطر این که عیسی نماد الوهیت است، اما در فرهنگ اسلامی هیچ گاه در مساجد شمایل نمی بینید بنابراین هر فرهنگ و هر تمدن براساس مبانی، ایده ها و تعالیم ذهنی خود به یک هنر خاصی شکل می دهد.

نویسنده:دکتر سید رضی موسوی

منبع:دبیر خانه دائمی جشنواره هنر آسمانی


تنظیم :گروه حوزه علمیه تبیان-امید واضحی آشتیانی