تبیان، دستیار زندگی
به‌طوری‌که امروزه در فضای ادبی جامعه دیگر کمتر نشانی از حضور شعر- حتا شعر بازی‌زاد- دیده می‌شود. در واقع، شعر- چه موزون، چه منثور- به بستر میرش افتاده و جایش را نثری سست، بی‌مایه، کج و معوج و آشفته غصب کرده است....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر دردزاد و شعر بازی‌زاد

شعر

در شعر فارسی همیشه دو جریان در کنار هم حضور داشته و در کار زایش و تولید بوده و هر کدام مسیر تحول خاص خود را پیموده‌اند.

جریان اول جریان شعر زاده‌ی درد است. در این جریان، دردهای عمیق معنوی سرچشمه‌ی جوشش اندیشه و فوران احساس و غلیان عاطفه در قالب شعر بوده، و شعری زاده که از جانی شورانگیز و خونی جوشنده مایه گرفته و زایشش نتیجه‌ی سرریز هیجان‌های خیال‌انگیز و شاعرانه بوده است.

جریان دوم جریان شعر زاده‌ی بازی است. در این جریان شعر از تمایل به بازی و تفریح سرچشمه گرفته و مایه‌ی سرگرمی و تفنن بوده؛ هیچ اندیشه، حس و عاطفه‌ی قوی و عمیقی در آن نجوشیده و سرریز نکرده است. اگر هم در آن حس و عاطفه‌ای هست حس و عاطفه‌ای‌ست سطحی و خصوصی که بیشتر ساختگی‌‌ست تا ثمره‌ی طبیعی جوشش درونی. بازی با وصف و مدح و هجو، بازی مغازله، بازی با بازیچه‌های عرفانی، بازی خیال‌پردازی، بازی با صنایع ادبی و زبان‌بازی از انواع بازی‌های رایج در جریان شعر بازی‌زاد کلاسیک است.

اگر این دو جریان را از نظر کمّی مقایسه‌ی تاریخی کنیم، می‌بینیم که در شعر کلاسیک فارسی- از رودکی تا بهار- اولی نسبت به دومی جریانی ناچیز و ضعیف بوده است و کمتر از ده در صد شاعران متعلق به جریان اول و بیش از نود در صد شاعران متعلق به جریان دوم بوده‌اند. یعنی از حدود 150شاعر نامداری که در طول تاریخ شعر کلاسیک فارسی داشته‌ایم، تنها حدود ده شاعر- از جمله فردوسی ، باباطاهر ، ناصرخسرو ، خیام ، سنایی ، نظامی ، عطار ، مولوی ، سعدی و حافظ -  داریم که بهترین شعرهایشان وابسته به جریان شعر دردزاد است و از کل شعرهای حدود 140شاعر دیگر، تنها درصد ناچیزی متعلق به جریان شعر دردزاد و بقیه متعلق به جریان شعر بازی‌زاد است. در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت که کمتر از ده در صد شعر کلاسیک فارسی متعلق به جریان شعر دردزاد و بیش از نود در صد آن متعلق به جریان شعر بازی‌زاد است.

اما از نظر کیفی وضع برعکس است و بیش از نود در صد شعرهای اثرگذار، ماندگار، محبوب و یادمان کلاسیک فارسی زاده‌ی جریان شعر دردزاد و کمتر از ده در صد آن محصول جریان شعر بازی‌زاد است.

جنبش مشروطیت و تب و تاب اجتماعی ناشی از آن، سرچشمه‌ی جوشش اندیشه و حس و عاطفه‌ی اجتماعی و بیان پرشور دردهای مشترک به زبان شعر شد و همین امر موجب گشت که جریان شعر دردزاد قوی‌تر و جریان شعر بازی‌زاد ضعیف‌تر شود. بازی‌ها و تفنن‌‌های ادبی رایج پیشین دیگر طرفدار چندانی نداشت و شور و شوق اجتماعی طرفدار بیشتری داشت، و همین تب و تاب پرشور اجتماعی سبب شورش جان و جوشش خون و زایش شعرهای دردزاد قدرتمند ‌شد. همین امر باعث پیدایش شاعران نامداری چون امیری (ادیب الممالک)، بهار ، عارف ، لاهوتی ، فرخی و عشقی شد، شاعرانی که شعرهای ممتازشان متعلق به جریان دردزاد شعر دوران مشروطیت بود. در مقابل، شعر بازی‌زاد نمایندگان نامدار چندانی نداشت و جز چند شاعر نه چندان بزرگ- از جمله ادیب نیشابوری، وحید دستگردی، امیر فیروزکوهی و رشید یاسمی- شاعر نامدار دیگری از آن برنخاست.

درآغاز قرن چهاردهم نیما یوشیج ظهور کرد. او ممتازترین ثمره‌ی جریان شعر دردزاد اجتماعی پس از جنبش مشروطیت و بنیان‌گذار شعر نوین فارسی بود. با ظهور نیما یوشیج شعر دردزاد سده‌ی اخیر، در آغاز راه، اثرگذارترین نماینده‌اش را به وجود آورد؛ نماینده‌ای که باعث به وجود آمدن جریان قوی و مؤثر شعر اجتماعی نیمایی در دهه‌های سی و چهل و پنجاه این سده شد. در این سه دهه شعر دردزاد- با سروده‌های درخشان شاعرانی چون نیما ، اخوان‌ثالث ، کسرایی ، شاملو ، شاهرودی ، ابتهاج ، مشیری ، زهری ، فرخزاد ، سپهری ، م.آزاد ، آتشی ، مصدق ، شفیعی کدکنی ، خویی و دیگران- قوی‌تر از دهه‌های پیش نمودار شد و تبدیل به جریانی قدرتمند و مسلط بر شعر فارسی در این سی سال گشت. در مقابل، جریان شعر بازی‌زاد در این سه دهه حرف چندانی برای گفتن نداشت و جریانی ضعیف و کم‌مایه بود. شعر  شاعران مطرح این جریان- از توللی و شیبانی و حمیدی شیرازی و سهیلی و صهبا و رهی معیری و اسلامی ندوشن و خانلری و نادرپور گرفته تا ایرانی و تندرکیا و از شاعران موج نو و شعر ناب گرفته تا شعر حجم- در تمام این سه دهه در پرتو درخشش شعر دردزاد شاعران نیمایی جلوه‌ای نداشت و کمرنگ بود.

شعر

پس از انقلاب بهمن 1357و دگرگونی اساسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی حاصل از آن، از میانه‌ی دهه‌ی شصت شعر بازی‌زاد جان تازه‌ای گرفت و رواج دوباره یافت و شعر دردزاد با مرگ شاعران نامدارش، از رونق افتاد و به‌تدریج کم‌رنگ و محو شد. در نتیجه‌ی این روند، بیست سال اخیر، دوران اقتدار و تسلط روزافزون شعر بازی‌زاد و افول و انزوای فزاینده‌ی شعر دردزاد بوده است. در این بیست سال شعر بازی‌زاد با در دست گرفتن بیشتر تریبون‌ها و صفحه‌های شعر نشریه‌ها و سایر امکان‌های نشر شعر، فضای شعری جامعه را به طور کامل در اختیار گرفت و شعر دردزاد را از صحنه بیرون راند.

در طول این دو دهه، شعر بازی‌زاد با کنار گذاشتن وزن و قافیه و آهنگ کلام و فرم بیان و آرایه‌های ادبی از یک سو و عاطفه و اندیشه و معنا از سوی دیگر، هرگونه مهار و نظم و انضباط شعری را رها کرده و افسارگسیخته در سراشیب تند بی‌بندوباری و هرج‌ومرج در حال فروغلتیدن بوده است، به‌طوری‌که امروزه در فضای ادبی جامعه دیگر کمتر نشانی از حضور شعر- حتا شعر بازی‌زاد- دیده می‌شود. در واقع، شعر- چه موزون، چه منثور- به بستر

میرش افتاده و جایش را نثری سست، بی‌مایه، کج و معوج و آشفته غصب کرده است.

مهدی عاطف راد

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی